Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فردا»
2024-05-07@06:11:37 GMT

وقتی حامله شدم به عقد موقت جوان راننده در آمدم

تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۲۵۱۱۷۲

وقتی حامله شدم به عقد موقت جوان راننده در آمدم

همه هستی و زندگی ام را در یک قمار رابطه خیابانی باختم. آن روز‌ها آن قدر وابسته این عشق خیابانی شده بودم که حتی نمی‌خواستم به چیز دیگری غیر از ازدواج با «اردوان» فکر کنم، اما حالا با قلبی شکسته در حالی آرزوی پایان بخشیدن به این رابطه شوم را دارم که فهمیدم باردارم و اگر پدر ومادرم از ماجرا اطلاع یابند به یقین آن‌ها را نیز از دست خواهم داد و.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

..

رکنا: همه هستی و زندگی ام را در یک قمار رابطه خیابانی باختم. آن روز‌ها آن قدر وابسته این عشق خیابانی شده بودم که حتی نمی‌خواستم به چیز دیگری غیر از ازدواج با «اردوان» فکر کنم، اما حالا با قلبی شکسته در حالی آرزوی پایان بخشیدن به این رابطه شوم را دارم که فهمیدم باردارم و اگر پدر ومادرم از ماجرا اطلاع یابند به یقین آن‌ها را نیز از دست خواهم داد و...

زن ۳۱ ساله‌ای که فریب چرب زبانی و حیله گری‌های مرد خواستگار نما را خورده و زندگی اش را به تباهی کشانده بود در حالی که بیان می‌کرد کاش فقط یک لحظه به حرف‌های پدرم گوش می‌کردم، دفتر خاطرات سوخته اش را مقابل کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گشود و با افشای راز زندگی اش گفت: از حدود دو سال قبل به همراه یکی از دوستانم تصمیم گرفتیم تا با شرکت در کلاس‌های آموزش خیاطی، هنری بیاموزیم.

پشت این میزها، با اشتهای بیشتری غذا بخورید!

اقامت شبی ۲۱هزارتومان در بلگراد اروپا بدون نیاز به ویزا

پسر خاله ام خودش را در دلم جا کرده بود و مرا از شوهرم دور می‌کرد!
حمله هولناک به گُنده لات مخوف آبادان! + عکس
این مرد بعد از مرگ زنده می‌شود! + تصاویر
وقتی فهمیدم زنم از من حامله نشده است دنیا روی سرم خراب شد!

مهتاب از دوستان صمیمی ام بود و ما از دوران دبیرستان با یکدیگر رفت و آمد داشتیم. اما این ماجرای شوم از آن جا آغاز شد که روزی به همراه مهتاب پس از پایان کلاس خیاطی در کنار خیابان منتظر تاکسی بودیم که پراید سفید رنگی مقابلمان توقف کرد.

ابتدا تمایلی به سوار شدن نداشتیم چرا که هر روز با تاکسی به منزلمان می‌رفتیم، اما در یک لحظه وقتی قیافه راننده را موجه دیدیم با اشاره از مهتاب خواستم سوار شویم. ابتدا مهتاب که مسیرش نزدیک‌تر بود پیاده شد و من از راننده خواستم مرا نیز به مقصد برساند، در این فاصله طولانی راننده سکوت را شکست و از کار و زندگی اش تعریف کرد. او می‌گفت، تنها زندگی می‌کند و به دنبال دختر مورد اعتمادی می‌گردد تا ازدواج کند. نمی‌دانم چرا خام حرف‌ها و ظاهرش شدم و شماره تلفنش را گرفتم. او از من خواست اگر منتظر تاکسی بودم با او تماس بگیرم به همین دلیل رابطه ام را با مهتاب کم کردم تا به رابطه خیابانی من مشکوک نشود، اگر چه او به خاطر رفت و آمد‌های گاه و بی گاه من متوجه ماجرا شده بود، اما به روی خودش نمی‌آورد و تنها مرا نصیحت می‌کرد که مراقب خودم باشم و فریب چشم‌های هوسران را نخورم.

ارتباط من و اردوان هر روز بیشتر می‌شد تا این که روزی به تنهایی به خواستگاری ام آمد، اما پدرم وقتی دید او هیچ نشانی از خانواده اش ندارد و حتی آدرس خانه اش را به طور کلی می‌گوید با این ازدواج مخالفت کرد، ولی من که دل باخته اردوان شده بودم نمی‌توانستم او را فراموش کنم. در این شرایط به پیشنهاد اردوان دو نفری به محضر رفتیم تا ازدواج کنیم، اما آن جا مخالفت کردند و گفتند که رضایت پدر شرط اول است.

این گونه بود که من به وعده‌های دروغین اردوان دلخوش کردم و رابطه پنهانی ام با او ادامه یافت از سوی دیگر هم می‌ترسیدم خانواده ام از این ماجرا بویی ببرند تا این که شبی اردوان مرا با خودش به یک مهمانی Party برد و آن جا با وجود مخالفت‌های من به هدف شومش رسید و...

این گونه بود که مجبور شدم به عقد موقت او در آیم، اما تازه فهمیدم که اردوان همسر و فرزند دارد و در این مدت به من دروغ گفته است. او خیلی راحت گفت: من خودم پیشنهاد او را قبول کرده ام و دخترانی مانند من در این شهر زیادند، بااین حرف‌ها خواستم به این رابطه پنهانی پایان بدهم که کارم به بیمارستان کشید که تازه فهمیدم باردار شده ام. اکنون در حالی اردوان حاضر نیست تکلیف مرا مشخص کند که اگر پدر و مادرم ازاین موضوع بویی ببرند حادثه Incident‌ای تلخ‌تر رخ خواهد داد و...

شایان ذکر است به دستور سرهنگ حمیدرضا علایی (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) پرونده این دختر جوان برای طی مراحل قانونی در اختیار مشاوران پلیس Police قرار گرفت تا اقدامات قانونی و مشاوره‌ای در این باره صورت گیرد.

منبع: فردا

کلیدواژه: عقد موقت جوان راننده عشق خیابانی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۲۵۱۱۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فرار زن جوان از دست مرد شیطان‌صفت | مرا به بیابان‌های اطراف شهر کشاند و...

به گزارش همشهری آنلاین، زن ۳۹ ساله که مدعی بود فریب مردی شیطان‌صفت را خورده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد گفت: پاییز سال ۸۷ بود که به همراه مادرم سوار خودروی شخصی مسافربر شدیم. بین راه راننده که مدام از آینه جلو به من نگاه می‌کرد ناگهان روی ترمز کوبید و مرا از مادرم خواستگاری کرد. من هم که آن زمان جوانی خام و بی‌تجربه بودم با این رفتار راننده بلافاصله عاشق شدم و به طور پنهانی با او ارتباط برقرارکردم.

من و حامد در نهایت با هم ازدواج کردیم ولی خیلی زود متوجه شدم او دست بزن دارد و با هر بهانه کوچکی مرا کتک می‌زد. با وجود این چاره‌ای جز سوختن و ساختن نداشتم چراکه وضعیت اقتصادی خانواده‌ام بسیار ضعیف بود و نمی‌توانستم دوباره به خانه پدرم بازگردم.

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است

حامد شب‌ها دیر به خانه می‌آمد و درگیر مواد افیونی هم شده بود. حالا دیگر نه‌تنها هیچ‌گونه عشق و محبتی بین ما وجود نداشت، بلکه او نمی‌توانست مخارج زندگی را هم تامین کند. در این شرایط پسرم نیز به دنیا آمد و من برای هزینه‌های پزشکی و مخارج روزانه دچار مشکل شده بودم. به همین دلیل دیگر چاره‌ای جز طلاق برایم باقی نماند و مجبور شدم پسرم را به پدرش بسپارم و از او جدا شوم.

وقتی به خانه پدرم برگشتم، هیچ‌گونه حمایت مالی نداشتم. این بود که به یکی از شرکت‌های خدماتی و نظافتی مراجعه کردم و آنها مرا برای نگهداری از یک زن کهنسال معرفی کردند. در همین روزها مادرم به دلیل ابتلا به بیماری کرونا جان سپرد و یک سال بعد هم پدرم را به دلیل کهولت سن از دست دادم.

در شرایط اسفباری قرار گرفته بودم که پسر بزرگ پیرزن پیشنهاد کرد در خانه آنها سکونت داشته باشم و به طور شبانه‌روزی از مادرش پرستاری کنم. من هم خیلی زود پیشنهادش را پذیرفتم، ولی او چند روز بعد از من خواست برای آن که در منزل آنها راحت باشم، به عقد موقت او دربیایم. با آنکه یعقوب همسر و فرزند داشت، به ناچار پذیرفتم تا سرپناهی برای خودم داشته باشم. اما ۳ ماه بعد از این ماجرا پیرزن فوت کرد و فرزندانش نیز منزل ارثیه‌ای را فروختند.

در این وضعیت من دست به دامان یعقوب شدم و از او خواستم خانه‌ای برای من اجاره کند تا با هم زندگی کنیم. اما او مرا به همراه لوازم شخصیم از خانه بیرون انداخت و مدعی شد مدت زمان عقد موقت به پایان رسیده است و دیگر هیچ تعهدی به من ندارد.

دیگر تنهاتر از همیشه بودم و جا و مکانی هم برای زندگی نداشتم. این بود که به یکی از پارک‌های مشهد رفتم تا شب را در آن جا سپری کنم. در همین حال مردی به من نزدیک شد و ادعا کرد مکانی برای اقامت شبانه من دارد. من هم به خاطر نادانی و غفلت پیشنهادش را پذیرفتم و سوار خودرویش شدم تا به خانه او بروم ولی آن مرد مرا از یک جاده خاکی به بیابان‌های حاشیه شهر برد و قصد تعرض به مرا داشت که تصمیم گرفتم فرار کنم ولی او خودرو را خاموش کرد و با گرفتن کیف و لوازم شخصیم مرا در تاریکی شب در بیابان‌ها رها کرد و گریخت.

من هم نتوانستم به خاطر تاریکی هوا شماره پلاک خودرو را یادداشت کنم. مدتی در کنار جاده سرگردان بودم تا اینکه خودرویی از راه رسید و خانواده‌ای مرا سوار کردند و به شهر آوردند. اکنون نیز به کلانتری آمده‌ام تا از آن مرد شیطان‌صفت شکایت کنم.

با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد) تحقیقات پلیس درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شد.

کد خبر 849567 برچسب‌ها خبر مهم سارق - سرقت ازدواج - طلاق حوادث ایران

دیگر خبرها

  • شرکت‌هایی که سود سهام عدالت را واریز نکنند منتظر برخورد سازمان بورس باشند
  • فرار زن جوان از دست مرد شیطان‌صفت | مرا به بیابان‌های اطراف شهر کشاند و...
  • اعتراف مهناز افشار درباره روزهای تلخ بعد از مهاجرتش | داغ بودم و نمی‌فهمیدم
  • عنایتی: مثل رضا عنایتی دیگر پیدا نمی‌شود!
  • نمایش «وضوح ناقص» در خانه عکاسان جوان
  • مهاجمی مثل من دیگر در فوتبال ایران پیدا نمی‌شود | در مورد بازی با استقلال من تصمیم گیرنده نیستم
  • مشق الفبای زندگی در آغوشی شاید مهربان‌تر از مادر
  • وقتی «علی خاوری» ابراهیم هادی زمانه شد
  • قتل زن میانسال در دعوای مادر و دختری | دختر جوان تا یک‌قدمی چوبه دار رفت
  • وکیل جوان و سرپرست موقت هم از استقلال رفتنی است