Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-04-28@06:14:44 GMT

فضل الله صلواتي، کيوسک آهني و بازجوي ساواک (1)

تاریخ انتشار: ۷ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۳۷۹۶۳۰

فضل الله صلواتي، کيوسک آهني و بازجوي ساواک (1)

خبرگزاري آريا - تهران- ايرنا : فضل الله صلواتي از زندانيان سياسي نظام پهلوي فرزند ` شيخ حيدرعلي صلواتي` و داماد مرحوم علامه `محمد تقي جعفري` است. سالهاي سختي را در زندانهاي ساواک، ارتش و شهرباني گذارنده و شکنجه شده است.

پاي او در ابتدا از طريق شرکت در مجالس تفسير قرآن و نهج البلاغه به سياست کشيده شد و هنوز هم همين راه را مي رود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

صلواتي را بايد در جمله فعالين ملي مذهبي قرار داد که تا با پايان مجلس اول شوراي اسلامي حضورشان در حکومت نيز پايان يافت.
او اولين فرماندار اصفهان در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي بوده است. پس از کناره گيري هم در انتخابات مجلس اول شرکت و موفق به راه يافتن به پارلمان شد. اين فعال سياسي از سال 1366 شروع به انتشار هفته نامه ` نويد اصفهان` کرد که عموما رويکردي انتقادي به مسائل جاري داشت. اين نشريه يازده سال بعد توقيف شد. صلواتي از سال 1379 تا 1390 رييس شاخه اصفهان انجمن صنفي روزنامه نگاران بود. او سالهاست صاحب انتشاراتي است که بيشتر کتابهايي در زمينه انقلاب اسلامي، معارف ديني و تاريخ منتشر مي کند.
` پروژه تاريخ شفاهي ايرنا` با گفت و گويي 4 ساعته که به جهت رعايت حال ايشان طي دو روز پياپي در اصفهان انجام شد کليد خورد.
صلواتي 80 ساله در دفتر انتشاراتش در ميان انبوهي از کتب به پرسش هاي ايرنا پاسخ داد.
بخش نخست اين گفت و گو که به نحوه داماد شدن ايشان در خانواده علامه جعفري و مبارزات سياسي قبل از انقلاب او اختصاص دارد از نظر مي گذرد:
ايرنا پژوهش: چه اتفاقي افتاد که پايتان به خانواده مرحوم علامه محمد تقي جعفري باز شد؟
صلواتي: من از ابتدا به سخنراني هاي علمي و مذهبي علاقمند بودم. در دهه 40 در زادگاهم اصفهان تشکلي به نام` کانون علمي و تربيتي جهان اسلام` تشکيل شد. آنجا با مرحوم مصحف که داماد بزرگ علامه محمد تقي جعفري بود آشنا شدم. اين کانون از روحانيوني چون علامه جعفري، شهيد بهشتي و مرحوم گلزاده غفوري براي سخنراني دعوت مي کرد.
در سالهاي 45-46 که کارشناسي ارشد و دکتري مي خواندم و در تهران به سر مي بردم يک روز در هفته بعد از پايان کلاس هاي درسي؛ که حوالي ساعت 6 بعدازظهر مي شد، به منزل آقاي جعفري که ايشان را `آقا` مي خواندم و مي خوانم مي رفتم و در جلسات معنوي اش شرکت مي کردم. اين رفت و آمد ها باعث شد به ايشان خيلي نزديک شوم.
در آن دوران که گاهي توسط دستگاه امنيتي شاه دستگير و زنداني مي شدم کتابهاي مثنوي معنوي، نهج البلاغه و برخي نوشته هاي آقا را با خود به سلول ببرم و بخوانم. همين باعث آشنايي بيشتر من با انديشه هاي ايشان شد.
تا اينکه يکبار مرحوم مصحف به من گفت: شما تا کنون ازدواج نکرده ايد. آقا يک صبيه( دختر نوجوان) دارد که براي ديدن خواهر بزرگش به اصفهان آمده است. مي خواهي يک ديداري با او داشته باش.
همين شد که اين ملاقات انجام و تقدير الهي اين بود که وصلتي به وجود آيد و انتسابي بين من و آقا ايجاد شود.
اين ازدواج در سال 1348 در خانه آقا برگزار شد و آيت الله محمود طالقاني، مهندس مهدي بازرگان و دکتر يدالله سحابي هم جزو شهود عقد بودند. من خوشحال بودم که اين بزرگان به اين مراسم آمده بودند چون مي خواستم خانواده عروس بيشتر با اين موضوع که داماد آينده شان يک فعال سياسي است آشنا شوند. زيرا خود آقا مقداري از مسايل سياسي روز دور بودند و بيشتر مباحث فلسفه سياست را تعقيب و در دانشگاههاي صنعتي شريف، تهران و علوم بازرگاني سخنراني هايي در اين باره داشتند.
در جلساتي هم که در منزل ايشان تشکيل مي شد اشخاصي چون مرحوم مجيد شريف واقفي، صمدي لباف و برخي اعضاي سازمان مجاهدين خلق که بعد از ايجاد انشعاب در اين سازمان متدين ماندند نيز حضور داشتند و به تعبيري زيربناي علمي، فلسفي و اسلامي خود را در آنجا شکل دادند.
ايرنا پژوهش: مرحوم علامه چطور با اين قضيه کنار آمدند که دختر خودشان را از يک خانواده آرام و عارفانه به يک زندگي سياسي پردردسر بيندازد؟
صلواتي: من مدتها قبل از 15 خرداد 1342 با اشعار انتقادي که مي سرودم فعاليت سياسي خود را آغاز کرده بودم. بعد که حضرت امام حرکتهايي را عليه رژيم انجام دادند راهپيمايي هايي هم در اصفهان انجام شد که در تدارک آن نقش داشتم. نيروهاي امنيتي به من مشکوک شد و حتي پرونده اي را که بعدا درباره خودم خواندم حاکي از دستور ساواک براي دستگيري ام بود.
البته چون در سالهاي 45 و 48 مدتي در زندان بودم و در خواستگاري ها هم اين را شفاف با خانواده ها در ميان مي گذاشتم.
قبل از ازدواج با دختر آقا، هر جا به خواستگاري مي رفتم دخترها جواب منفي مي دادند و مي گفتند: ما با خانواده خودمان صحبت کرديم گفتند دردسر خودت بس است نمي خواهيم ديگر دامادمان وارد اين دردسرهاي سياسي شود!
البته به اين خانواده ها حق مي دادم. چون کسي نمي پذيرفت که دامادش يک چريک غيرمسلح انقلابي باشد. چون جرم پخش يک اعلاميه هم خيلي سنگين بود و دستگاه امنيت مانند حمل اسلحه با آن برخورد مي کرد. آن وقت هنوز زنداني سياسي بودن چندان باب نشده و خود مخالفت با خود رژيم سلطنت جرمي بسيار بزرگ بود.
صبح آن روزي که قرار بود عصرش صيغه عقد جاري شود با آقاي علي زهتاب يکي از دوستانم به منزل آقا رفتيم.
من به آقا گفتم: تا به حال دو بار هر چند کوتاه مدت به زندان رفته ام. دادگاهي هم پيش رو دارم که بايد برگزار شود.
خلوص آقاي جعفري در اينجا مشخص شد که پرسيد: اين کارها را براي خدا انجام مي دهي يا براي قهرمان شدن و خود نمايي؟
پاسخ دادم: من براي خدا اين کار را مي کنم و کسي براي خودنمايي به زندان نمي رود. من به خاطر خدا کنار چهره هايي مثل حضرت امام، آيت الله طالقاني، منتظري و رباني شيرازي راه مي روم و با شاه مبارزه مي کنم.
ايشان با آن لهجه ترکي و لحن خالصانه خود گفت: من راضي به رضاي پروردگارم و با هر کاري که براي خدا باشد موافقم.
البته بعدها و در سالهاي 56 و 57 که به يزد تبعيد شدم آقا هم به آنجا تشريف آوردند. برخي يزدي ها با آقا شوخي مي کردند که: چرا دخترت را به چنين کسي(من) دادي که هميشه در تبعيد و زندان به سر مي برد؟
آقا هم پاسخ مي داد: چون در راه خدا فعاليت مي کرد من راضي ام.
آقا به خاطر مشغله هاي متعدد شايد فرصت نمي کرد بچه هاي خودش را به دکتر ببرد اما در غياب من اين کار را براي فرزندان من مي کرد. يعني به بچه هاي من بيشتر از فرزندان خود رسيدگي مي کرد.
قبل از انقلاب جناح هاي مبارز همه يکدست بودند و يک هدف داشتند. طالقاني، بهشتي؛ مطهري. حتي مرحوم علي شريعتي هم با اينها بود. بعد از انقلاب اما مسايل جناحي شد.
ايرنا پژوهش: برخورد علامه جعفري با دامادش چگونه بود؟
صلواتي: خوب بود. باور کنيد در اين مدتي که خدمت ايشان بودم يعني از سال 48 تا 78 که وفات کردند جز خوبي، محبت و صميميت چيزي از ايشان نديدم. آقا زندگي ساده ، ايمان واقعي، خلوص و تقوي داشت. من در طول اين سي سال حتي يک مورد ترک اولي از ايشان نديدم.
آقا که انساني فيلسوف و عارف بود به دامادهايش که دخترانش را از يک محيط آرام به محيط آشوب و نبرد سياسي کشانده بوديم هيچ ايرادي نمي گرفت. چون مي دانست ما واقعا داريم براي خدا کار مي کنيم.
مطلعم که اوايل دهه 50 که به دست نيروهاي امنيتي شاه شکنجه هاي فراواني شدم و اخباري مبني بر سوزندان و کشتن من به گوش ايشان رسيده بود با صبر و متانت اين سختي ها را به روي خود نمي آوردند.
در برخي اسناد ساواک که بعدها منتشر شد از آقا به عنوان فردي مرموز ياد و دليل آن دادن دخترانش به مصحف و صلواتي ذکر شده است. مي دانيد که زنده ياد مصحف از ارادتمندان و شاگردان مهندس بازرگان بود و در دانشگاه به طرفداري از نهضت آزادي ايران متهم بود.
آقا در سالهايي که من زندان بودم يکي دوبار هم به ساواک احضار و مورد بازجويي قرار گرفت ولي کار به بازداشت نکشيد و آزاد شد. ولي خوب شاگردان ايشان را خيلي اذيت کردند. يادم هست يکبار ماموران ساواک ` مفيدي` نامي را که عضو مجاهدين خلق بود و پاي درس ايشان حاضر مي شد را در زندان با من روبرو کردند و خطاب به او گفتند: اين داماد همان فلان فلان شده است که تو پاي درسش مي روي!!
مفيدي گفت: من در کلاس علامه درس ` حرکت جوهري` را مي خواندم.
بازجوي ساواک که نمي دانست حرکت جوهري چيست داد زد: پدر...!! همين حرکت جوهري تو را به اين روز انداخت!!
بازجو نمي دانست حرکت جوهري يک بحث فلسفي مربوط به ملاصدراست و ارتباطي با سياست ندارد.
مفيدي را بعدا ساواک اعدام کرد. آنها نيروهاي مجاهد خلقي را که از درس آقا استفاده کرده بودند خيلي اذيت مي کردند.
ايرنا: شايد آن بازجو حرکت جوهري را معادل نوشتن با قلم تصور کرده بود؟
صلواتي: بله.
ايرنا پژوهش: پس علامه جعفري چندان اهل عمل سياسي نبود؟
صلواتي: بله. البته در اواخر نظام سلطنت به ويژه به اتفاق شهيد مطهري در راهپيمايي ها شرکت مي کرد. مطهري را خيلي دوست داشت. يادم هست پدر آقا و مطهري به فاصله تقريبا يک هفته مرحوم و شهيد شدند ولي ايشان بيشتر براي مرگ مطهري ناراحت شد تا پدر خود.
ايرنا پژوهش: قبل از آن هم که گفتيد فعاليت سياسي خاصي نداشت؟
صلواتي: خير. خيلي در جلسات و اجتماعات سياسي شرکت نمي کرد. ولي به دعوت بازرگان و انجمن هاي اسلامي، سخنراني هايي که اغلب هم فلسفي بود را انجام مي داد.
ايرنا پژوهش: هيچ وقت از ايشان پرسيديد که چرا به طور مستقيم وارد مسايل سياسي روز يا مشاغل اجرايي نمي شود؟
صلواتي: ايشان خود را در اين زمينه مستعد نمي دانست. بعد از انقلاب هم پيش ايشان مي آمدند که آقاي جعفري بياييد قاضي يا عضو خبرگان و شوراي نگهبان بشويد ولي ايشان هيچوقت قبول نکرد. هميشه مي گفت: من يک گوشه نشسته ام و دارم تحقيق ديني انجام مي دهم. اجازه بدهيد کار خودم را بکنم.
حتي وقتي شايعه مي شد که علت عدم تمايل علامه به مناصب اجرايي؛ نشانه مخالفت ايشان با امام خميني است به ديدار رهبر انقلاب مي رفت. شنيدم امام هم به ايشان گفته بود: آقاي جعفري. شما ابن سيناي زمان ما هستيد و بايد بيشتر تحقيق کنيد تا اينکه به امور اجرايي بپردازيد.
ايرنا پژوهش: واکنش علامه به زندان و غيبت هاي طولاني شما در خانواده دخترشان چه بود؟
صلواتي: خوب آقا متاثر مي شد براي دختر و نوه هاشان. آن وقت هم من دو پسر کوچک همين فريد و وحيد را داشتم که فاصله سني شان 9 ماه بود. اما به روي خود نمي آورد تا روحيه خانواده را حفظ کند.
ايرنا پژوهش: يعني هيچ وقت ابراز ناراحتي نکرد که چرا دخترش را به چنين فردي داده است؟
صلواتي: نه. خدا رحمتشان کند. اصلا در اين عالم ها نبود.
ايرنا پژوهش: ميانه علامه با آقايان بازرگان و سحابي پدر چطور بود؟
صلواتي: بازرگان، سحابي، کتيرايي و اشخاص ديگري از نهضت آزادي که الان اسامي شان خاطرم نيست از سال 1332 به منزل علامه مي آمدند و آقا برايشان سخنراني مي کرد.
ايرنا پژوهش: بعد از انقلاب چه؟
صلواتي: بعد از فوت مرحوم طالقاني و تسخير سفارت آمريکا يادم نمي آيد که مهندس بازرگان و آقا ديدار ديگري با هم داشته باشند. اما حوالي سال 63 تعدادي از نيروهاي تند وزارت اطلاعات با عنوان شرکت در جلسات درس آقا، جزوه هايي را عليه مرحوم بازرگان پخش مي کردند. اين افراد گاهي اوقات در آن جلسه ها حرفهايي عليه بازرگان مي زدند. البته وقتي من حضور داشتم اين کار را نمي کردند چون نماينده مجلس بودم و از رابطه من با بازرگان خبر داشتند.
ايرنا پژوهش: آقاي جعفري هم تحت تاثير اين حرفها قرارمي گرفت؟
صلواتي: خير. ولي بعد از استعفاي بازرگان از دولت ديگر ارتباطي هم با ايشان نداشتند. البته در يکي دو مجلس عروسي بازرگان و معين فر و سحابي پدر و آقاي جعفري دور يک ميز بودند. ولي خوب قبل از انقلاب زياد در اين مجالس دور هم جمع مي شدند. مثل همان جلسه عقدي که داماد و عروس در آن غايب بودند!
ايرنا پژوهش: کدام جلسه؟
صلواتي: عقد مهندس لطف الله ميثمي.
ايرنا پژوهش: چطور؟
صلواتي: اين را اگر بتوانيد از خود ميثمي بپرسيد بهتر است. ولي ساواک داماد را بازداشت کرده بود.
ايرنا پژوهش: داماد چند روز در بازداشت بود؟
صلواتي: اين را يادم نيست. اما زندان بعد از انقلاب ميثمي را يادم است. 9 ماهي طول کشيد.
ايرنا پژوهش: چرا؟
صلواتي: وقتي مجاهدين خلق اعلام قيام مسلحانه کرد ميثمي هم توسط اسدالله لاجوردي بازداشت شد. من نماينده مجلس بودم و به سرعت پيش حجه الاسلام هاشمي رييس وقت مجلس رفتم و موضوع را مطرح کردم.
آن موقع مهندس ميثمي براي مقابله با سازمان مجاهدين خلق مسعود رجوي گروهي را به نام` نهضت مجاهدين` تاسيس کرده بود.
آقاي هاشمي گفت: به من گفته اند ميثمي تعدادي اسلحه مخفي کرده است و نمي خواهد آنرا تحويل دهد. شما براي ملاقات با ايشان به زندان اوين برويد و از قول من بگوييد اگر براي حفظ جان خود و هم گروههايش اسلحه مي خواهد ما از سپاه پاسداران هر تعداد اسلحه نياز داشته باشد به او مي دهيم. اما اسلحه هاي غيرقانوني اش را تحويل دهد.
البته موضوع واقعيت داشت. چون مسعود رجوي؛ ميثمي و دوستان او را متهم به خيانت به سازمان و تهديد به ترور کرده بود او مسلح مانده بود.
من به اوين رفتم و پيام هاشمي را رساندم. در نهايت ميثمي چند هفت تير که از دوران مبارزه چريکي شان با پهلوي دوم نگه شان داشته را تحويل داد. ما هم بيدرنگ از آنطرف به دادستاني فشار آورديم که منجر به آزادي اش شد.
بعد آن هاشمي از من پرسيد: دوستانت اسلحه نياز ندارند؟
گفتم: خود ميثمي که نابيناست و چندان قدرت به کارگيري اسلحه را ندارد و من و دوستانم هم ضرورتي براي داشتن سلاح نمي بينيم. ولي خدا به ميثمي رحم کرد چرا که ممکن بود جزو آن گروهي از اعدام شدگان طيف رجوي قرار گيرد. الحمدالله ايشان نجات پيدا کرد و الان هم وجودش خيلي موثر است. ايشان با 80سال سن و چشم نابينا و دستي که بر اثر انفجار قطع شده است يکي از پربارترين مجلات يعني چشم انداز ايران را منتشر مي کند. با همين چشمان کتاب هم از انگليسي به فارسي ترجمه مي کند.
ايرنا پژوهش: در سالهايي که زندان بوديد گويا قرآن هم تفسير مي کرديد؟
صلواتي: کم و بيش. آنجا يک هم بندي داشتم به نام آيت الله جواهري. با من هم دروس مذهبي مي خوانديم و به قول طلبه ها مباحثه مي کرديم.
بعد از نماز مغرب و عشا هم حمد و سوره را براي زندانيان عادي تفسير مي کردم. اما اين جلسات به هم خورد.
ايرنا پژوهش: چرا؟
صلواتي: وقتي جلسه تفسير قرآني برگزار مي شد معمولا زندانيان باني مي شدند و يکي از آنها ميوه يا شيريني مي داد. ساواک اين موضوع را بزرگنمايي کرد و حتي جلوي نماز جماعت را هم گرفت. ما هم در سلول خودمان احمدي را پييش نمازي تعيين مي کرديم و نماز جماعت مي خوانديم.
البته گاهي موقع هواخوري؛ زندانيان کمونيست که روي عقايد خود حيلي تعصب هم داشتند با من بحث مي کردند. آن موقع گروهي به نام ` ساکا` به معني `سازمان انقلابي کمونيستي ايران` فعال بودند. آنها مرا متهم مي کردند که `اين مطالبي که از بزرگان اسلامي روايت مي کني را از خودت درآورده اي و چنين چيزهايي در صدر اسلام نبوده است.`
من هم آنها را به چند روحاني زنداني که در بند بودند ارجاع مي دادم تا صحت يا سقم اين گفته ها را از آنها بپرسند.
ايرنا پژوهش: حکم زندانتان چه مدت بود؟
صلواتي: متناوب بود. مثلا بيشتر آن مربوط به دهه 50 بود. ساواک مي خواست من يا به ابد محکوم شوم يا حداقل 15 سالي در حبس بگذرانم. اما دادگاه نظامي يک حبس چهارساله برايم بريد. سر همين بين ساواک و دادگاه نظامي اختلاف افتاد. من دوستي به نام `رضا ميرمحمد صادقي` داشتم که پسر خواهر `فخر مدرسي` دادستان نظامي وقت بود. از طريق اين دوستم دادگاه نظامي پارتي بازي کرد و حتي حکم چهارسال زندان مرا هم در دادگاه تجديد نظر کم کرد. ساواک هم از دادگاه نظامي شکايت کرد و مرا اين بار به اصفهان تبعيد کردند تا ديگر در پايتخت نباشم.
ايرنا پژوهش: شکنجه ها چگونه بود؟
صلواتي: بسيار سخت. وقتي در زندان کميته مشترک تهران بودم يکبار مرا شلاق زدند. بعد هم مرا به سلول آوردند. خدا رحمت کند مرحوم `عباس دوزدوزاني` را که آنروز چند ساعتي در سلول پيش من بود مي گفت: شمردم 284 شلاق به تو زدند؛ غير از مشت و لگدهايشان.
البته قرار بود من زنده نمانم و دوزدوزاني هم تعجب کرد که چطور جانم را از دست نداده ام.
ايرنا پژوهش: کجا شکنجه تان مي کردند؟
صلواتي: يک اتاق مخصوصي براي اين کار داشتند که اسمش را گذاشته بودند ` اتاق تمشيت` که آن را اتاق آدم کردن و آدم ساختن معني مي کردند.
آنجا يک تخت فرني بود که زنداني را روي آن مي خواباندند و وقتي(زير شکنجه) از حال مي رفت باتوم برقي را زير گلو يا زير بغل يا هر جايي بدن که مقداري پوستش نازک بود مي گذاشتند و او را به هوش مي آوردند. باطري اين باتوم را هم با باطري ماشين شارژ مي کردند.
زنداني هم بر اثر فريادهاي زيادي که زده بود تشنه مي شد.
ايرنا پژوهش: موقع شکنجه واکنش شما چه بود؟
صلواتي: من موقع شکنجه بيشتر داد مي زدم ` يازهرا(ع)` و ` يا ابالفضل(ع)`. اما آنها پتويي روي دهنم گذاشتند و گفتند: فقط مجازي بگويي` آخ`.
ولي مي گفتم: نمي خواهم بگويم آخ و مي خواهم بگويم يا زهرا و يا ابالفضل.
وقتي از اتاق تمشيت بيرون آمدم شروع به خواندن اين شعر حضرت ابوالفضل(ع) در کربلا کردم که معناي فارسي اش اين مي شود ` به خدا! اگر دستان مرا هم قطع کنيد از عقيده و دينم دست بر نمي دارم`
من در انفرادي بودم و بعد از شکنجه اين شعر را مي خواندم. مرحوم دوزدوزاني و سيدي به نام موسوي زنجاني که هم سلولي اش بود و آن موقع هر دو جوان هم بودند با شنيدن اين اشعار سوزناک در سلولشان گريه مي کردند. هر دو صداي خوب و مليحي داشتند و شبها خيلي باحال راجع به حضرت ابالفضل مي خواندند.
ايرنا پژوهش: گفتيد آقاي دوزدوزاني چند ساعتي بيشتر نزد شما نبود؟
صلواتي: بله. بعد از شکنجه من را که انداختند داخل سلول بلافاصله کمي او را بردند به سلول ديگري پيش ` زنجاني` نامي. ساواکي ها با طعنه به ما مي گفتند پدر سوخته ها! حالا اينجا انجمن اسلامي تشکيل بدهيد!!
آنها شکنجه گران هر ناسزايي که دلشان مي خواست و لايق خودشان بود را هم به ما مي دادند.
بله. فقط چند ساعت با دوزدوزاني در يک سلول بوديم. او در سلول ديگري بود و هم بندي به نام موسوي زنجاني داشت. دوزدوزاني و زنجاني صداي خوشي داشتند و خيلي مليح مرثيه مي خواندند. گاهي هم نگهبانان مي آمدند و داد و قال مي کردند و به در مشت مي زدند که` بس است ديگر نخوانيد`.
اما بهر حال من در آن لحظات از صداي اين دو زنداني خيلي لذت مي بردم.
ايرنا پژوهش: بعد انقلاب هم با آقاي دوزداني ارتباطي داشتيد؟
صلواتي: بله. در مجلس با هم بوديم.
ايرنا پژوهش: و خاطره اي از ايشان داريد؟
صلواتي: دوزدوزاني بعد از انقلاب به سپاه آمد. بعد هم راهي `وزارت ارشاد ملي` شد. او منتقد اين وزارتخانه بود و به قول خود همه اين افراد را مطرب مي دانست. مرحوم دوزدوزاني يکبار درب وزارت ارشاد را بست و گفت هيچ کسي را به داخل وزارتخانه راه نخواهد داد. ولي مخالفين اين کار تظاهراتي راه انداختند. مجلس او را خواست و به اوگفت` کشور را داري به هم مي ريزي. وزارت ارشاد را نمي توان تعطيل کرد ولي اگر خواستي مي تواني پاکسازي هايي در آن انجام دهي.`
دوزدوزاني استعفا داد و نماينده مجلس شد.
اتفاقا در آن موقع يک سفر 10،15 روزه را در بين المجالس ايتاليا با هم بوديم. البته آقاي حسن روحاني رييس جمهور فعلي و محمود دعايي نيز بودند.
ايرنا پژوهش: خاطره اي از آقاي روحاني در آنجا داريد؟
صلواتي: ايشان سخنراني در مجلس ايتاليا داشت. اما بيشتر دنبال اقدامات امنيتي براي کشور بود. يک سري تجهيزات امنيتي خريده و مي خواست با پست سياسي به ايران بفرستد. سفير وقت ايران در رم که ` حيدري` نامي بود مي گفت: چون اين محموله را داريد به اسم من مي فرستيد بايست من هم محتويات آنرا بدانم.
اما روحاني عصباني شد و پاسخ داد: اين يک موضوع محرمانه است که به وزارت اطلاعات و سپاه مربوط مي شود و نمي توان آنرا به شما گفت.
البته چيز خاصي هم نبود بلکه يک سري ` گيت امنيتي` بود براي جلوگيري از ترورها. منتهي ايران نمي خواست گمرک ايتاليا و حتي گمرک ايران از آن با خبر شود.
ايرنا پژوهش: به شکنجه ها بپردازيم. ظاهرا زدن کابل به پا از همه دردناکتر است؟
ايرنا پژوهش: بله. کابل کف پا نه فقط پا بلکه همه بدن را به درد مي آورد. يادم هست در گذشته وقتي در روزنامه ها مي خواستند دمپايي را تبليغ کنند تصوير کف پا را مي کشيدند و هر نقطه آنرا به عضو و دستگاهي مهم از بدن مربوط مي دانستند. در زندان هم از پزشکان سوال کرده بوديم که آنها نقطه اي را در کف پا نشان ما مي دادند و مي گفتند اينجا با قلب مرتبط است و اگر ضربه اي به آن وارد شود قلب انسان و به تبع آن همه بدن درد مي گيرد.
ايرنا پژوهش: عوارض آن شکنجه ها همچنان با شماست؟
صلواتي: بله. الان که بيش از 40 سال از آن روزها مي گذرد هنوز هم وقتي مي خواهم ايستاده نماز بخوانم پايم تير مي کشد.
ايرنا پژوهش: 14 ماه هم در عمومي و انفرادي پادگان ارتش در اصفهان سپري کرديد. چگونه سپري شد؟
صلواتي: آنجا قرآن، مفاتيح الجنان نهج البلاغه و تفسير علامه جعفري از مثنوي معنوي را برايم مي آوردند. بعد از 7، 8 ماه يک راديوي يک موج هم به دستم رسيد که تا حدودي در جريان اخبار قرار مي گرفتم.
ايرنا پژوهش: چرا شما را به انفرادي بردند؟
صلواتي: مي گفتند تو آشوب درست مي کني.
ايرنا پژوهش: آشوب درست کرده بوديد؟
صلواتي: آن سالها در زندان حمام نبود. زندان حدود 500،600 زنداني داشت از دزد و قاتل و قاچاقچي گرفته تا فعالان سياسي بازداشت شده که در يکجا زندگي مي کردند. يک بار اين زندانيان را تحريک کردم تا جيره نان سنگک خود را دور بيندازند. آنها هم وقتي غذايشان را گرفتند همين کار را کردند. زندانبانان هم وحشت کردند و به قول اصفهاني ها مي گفتند: اين ` جغله بچه` چطور اينهمه زنداني را تحت تاثير قرار داده است.
براي همين مرا از بند عمومي اخراج کردند. اما در خود پادگان شکنجه نبود و هر وقت مي خواستند زنداني را شکنجه کنند او را به ساواک و کميته مشترک مي بردند.
در پادگان کاري به ما نداشتند. مقداري نخود و آبگوشت را داخل يک سطل مي ريختند و به زنداني مي دادند. نان شان البته خوب بود.
يادم است يکبار تهديد به اعتصاب کردم و يک روز کامل غذا نخوردم. آنها از ترس، ساواک را خبر کردند. ساواک هم با مخلوط شوخي و جدي مرا روي تخت خواباند و مقداري غذا داخل گلويم ريخت تا نميرم.
ايرنا پژوهش: دليل اعتصابتان چه بود؟
صلواتي` چون 14 ماه در زندان بودم و هنور پرونده ام را به دادگاه نفرستاده بودند. بعد اعتصاب اما قول دادند که به زودي پرونده ات را به دادگاه مي فرستيم.
ايرنا پژوهش: انفرادي شهرباني و اوين چگونه بود؟
صلواتي: انفرادي زندان شهرباني يک جايي بود يک متر در يک متر. يک اتاق تاريک که درش را بسته بودند، نه فرشي داشت نه چيز ديگري.
انفرادي اوين اما شوفاژ و توالت آهني و يک دستشويي کوچک داشت. البته هنوز هم همين طور است. يادم است زمستان 1354 يکروز سربازي به من گفت: نمي خواهي بروي بيرون هواخوري؟
من هم با خوشحالي گفت: مي خواهم.
آن ساعت تازه دوش گرفته و زير پيراهنم را هم شسته و روي شوفاژانداخته بودم تا خشک شود. درزهاي شلوار زندان که تنم بود پاره شده بود و فقط يک بلوز داشتم. او مرا به جايي برد که يک متر در يک متر مساحت داشت. نه فرشي کف آن بود و نه سقفي بالايش. طوريکه انگار داخل يک چاه پنجاه متري افتاده باشي و آسمان هم بالاي سرت باشد. شروع به مشت زدن و لگد زدن به درب کردم و همزمان( از سرما) مي لرزيدم. يکساعتي طول کشيد. خود اين شايد يک شکنجه بود. بعد از آن سرباز دوباره آمد و مرا به سلولم برد. آنجا گرم بود.
ايرنا پژوهش: در انفرادي روزنامه در اختيارتان مي گذاشتند؟
صلواتي: روزنامه `رستاخيز` را مي آوردند و به انفرادي اول تحويل مي دادند و وقتي به ما مي رسيد 10،20 روز از تاريخ انتشارش گذشته بود. اما همه اش را مي خواندم. روز بعد اين روزنامه را از من مي گرفتند و به انفراي بعدي مي دادند. بعضي زندانيان هم غذايشان را روي آن مي خوردند و روزنامه اي چرب و چيلي دست ما مي رسيد.
ايرنا پژوهش: اوضاع در انفرادي اصفهان چطور بود؟
صلواتي: انفرادي آنجا سلول آهني نبود يک کيوسک آهني بود. بسيار کثيف و تابستانها پر از تار عنکبوت و سوسک. دورش باز بود و حتي شيشه هم نداشت. يک استوار` دهقان` نامي آنجا بود که به نظرم مرد خدا بود. مي آمد و يواشکي به من قرآن مي داد که توانستم با آن مقداري از قرآن را حفظ کنم.
صبحانه نان سنگک بياتي بود که اصلا نمي شد آنرا خورد. با يک چاي، کمي پنير و مقداري حلوا ارده. حلواي ارده اش هم مثل حلواي `اردکاني ها` مطبوع نبود بلکه طوري بود که وقتي خورده مي شد گلو را مي سوزاند و بسيار ناراحت کننده بود.
اين استوار دهقان هر روز اين صبحانه را داخل يک صفحه روزنامه که جدول داشت قرار مي داد و يک مداد کوچک که نوکش را هم تراشيده بود را مخفيانه داخل آن مي گذاشت. اين يک صفحه روزنامه و جدولش مرا ساعتها به خود مشغول مي کرد. دهقان صبح به صبح قبل از طلوع آفتاب يک شلنگ آب را روي کيوسک مي گرفت تا اين اتاق فلزي ديرتر داغ شود.
يادم است (عبدالکريم) هاشمي نژاد که او هم مدتي در زندان بود بعدها برايم تعريف کرد و گفت: يک روز ظهر ديدم استوار دهقان برخلاف هر روز به خانه اش نرفت. دليلش را پرسيدم جواب داد` رفتم خانه اما ديدم من در خانه کولر دارم، پنکه دارم، آب يخ دارم، يخچال دارم. ياد اين پسره (صلواتي) افتادم که در اين گرما داخل کيوسک چگونه سر مي کند. آمدم اينجا ببينم اين سگ ها مي روند تا يک ليوان آب به او بدهم.
منظورش از سگ ها، نگهبانان ساواک بود که مراقب آنجا بودند.
يک حاج احمد آقايي هم در زندان اصفهان بود. گاهي وقت ها به اين استوار دهقان بيست، سي تومان پول مي داد و از او مي خواست مقداري گرمک اصفهان که عطش را خيلي خوب برطرف مي کند بخرد و به زندانيان بدهد. بعد که استوار دهقان به زندان برمي گشت از او مي پرسيد به همه گرمک دادي؟ دهقان هم جواب مي داد: بله. به آن کسي که منظور شما بود هم دادم.
دهقان اين جور مواقع گرمک را به من مي داد تا بخورم و زود هم پوستش را از من مي گرفت و مي برد تا ساواکي ها آن را نبينند.
ايرنا پژوهش: چه چيزي باعث شد که آقاي صلواتي آن شکنجه ها را تحمل کند؟
صلواتي: فکر نمي کنم همه اش ايمان بود. نام ديگري هم نمي توانم روي آن بگذارم مقاومت، پايد واقعا اگر بخواهم بگويم که اين همه مبارزه کرديم که يک چنين قوه قضاييه و رييس جمهورهايي روي کار بيايند اجر کار خود را پايين آورده ايم.
ما احساس مي کرديم واقعا براي خدا داريم کار مي کنيم و احساس تکليف مي کرديم. ولي خوب همين بلاها را سر کمونيست ها هم مي آورند و براي مثال ناخنشان را مي کشيدند ولي آنها هم مقاومت مي کردند. آنها که ديگر خدا را قبول نداشتند.
شکنجه ها خيلي دردآور بود. يادم است ريش هاي ما که بلند مي شد دانه دانه از صورتمان مي کندند. يا بعد از همان 284 ضربه شلاقي که گفتم سرم مثل يک توپ سنگين شده بود.
همان موقع يک سرگرد پزشکي در زندان به شکنجه گران گفته بود: اگر از اين مي خواهيد اعتراف بگيريد بيشتر از اين روي او فشار نياوريد چون از دنيا مي رود.
در هر صورت دوراني بود که گذشت. اين نيز بگذرد. ما واقعا دلمان مي خواست يک حکومت عدالت علي(ع) به وجود آوريم و بعد از 14 قرن شخصي مانند ايشان را سر کار بياوريم.
ايرنا پژوهش: شاه چرا سقوط کرد؟
صلواتي: من کتابي نوشته ام به نام` سقوط` که در آن علت وقوع انقلاب را دو چيز دانسته ام. نخست مسايل داخلي از قبيل فساد دستگاه پهلوي و نارضايتي گسترده مردم. دوم فشارهايي که از جانب کشورهاي خارجي به حکومت وارد مي شد. براي نمونه آقاي محمود دعايي در برنامه اي که در راديو عراق داشت خيلي آگرانديسمان مي کرد. يکبار خبري پخش کرد مبني بر اينکه فضل الله صلواتي توسط ساواک سوزانده و بر اثر شدت جراحت مرده است.
اقوام من هم که اين خبر را از راديو عراق شنيده بودند لباس سياه پوشيده و از همايون شهر آن موقع( خميني شهر فعلي) پيش مادرم آمده بودند. آن موقع مرا در خانه علي صدا مي زدند. وقتي ديده بودند ايشان لباس سياه بر تن نکرده است پرسيده بودند:از علي چه خبر؟
مادرم گفته بود: هيچي.
آنها گفته بودند: حالا نمي شود اين روسري را عوض کني و يک روسري تيره بپوشي! که خوب ايشان هول شده بود.
ايرنا پژوهش: هيچ وقت از آقاي دعايي پرسيديد چرا اين خبر نادرست را منتشر کرد؟
صلواتي: نه. ولي ابتدا در خود اصفهان شايعه شده بود.
ايرنا پژوهش: دعايي هم آنرا شنيده و از راديو عراق پخش کرده بود؟
صلواتي: بله.
ايرنا پژوهش: بلاخره به منشا اين شايعه پي برديد؟
صلواتي: بله. آن موقع من در زندان انفرادي يک پادگان در اصفهان بودم. مرا هفته اي يکبار به حمام مي بردند. سربازان آنجا که ديده بودند پاهايم از زانو به پايين باند پيچي شده بود فکر کرده بودند پايم را سوزانده اند. در حاليکه من با آتش شکنجه نشدم و اثر شلاق ها و باتوم هاي برقي پايم را به اين وضعيت درآورده بود. يادم است پوتينشان را روي دهنم مي گذاشتند.
وضع بدي بود واقعا نمي شود آنرا توصيف کرد. هنوز بعد از 45 سال وقتي ياد آن شکنجه ها مي افتم چندشم مي شود.
البته برخي زندانيان را واقعا روي اجاق گاز مي گذاشتند و مي سوزاندند. مثل بديع زادگان که از نيروهاي مجاهدين خلق بود.
ايرنا پژوهش: اگر بخواهيد ساواک را در چند کلمه توصيف کنيد؟
صلواتي: بيرحم، بي عاطفه و خشن. بيشتر ساواکي ها افراد خبيثي بودند.
گفت و گو: ناصر غضنفري
پژوهش 3081**
انتهاي پيام /*

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۳۷۹۶۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شهرداری همدان ۵۰ میلیارد تومان به حوزه پژوهش اختصاص داد

به گزارش خبرگزاری مهر، علی رضایی در جلسه هم‌اندیشی اعضای شورا با رئیس و معاونان دانشگاه آزاد همدان، اظهار کرد: مرکز مطالعات و پژوهش‌ها از دوره چهارم شورا پایه‌گذاری شد.

وی به نقش مهم دانشگاه‌ها و به ویژه دانشگاه آزاد در روند پژوهشی و مطالعاتی اشاره کرد و گفت: دانشگاه آزاد همدان نقش مؤثری در شکل‌گیری و تداوم مرکز پژوهش‌ها ایفا کرده است.

رئیس مرکز پژوهش‌های شورای اسلامی شهر همدان بیان کرد: اساتید دانشگاه آزاد همدان همواره در کارگروه‌های تخصصی زیرمجموعه مرکز پژوهش‌ها نقش برجسته و اثرگذاری داشته و دارند.

رضایی خواستار تعامل و همکاری بیشتر دانشگاه آزاد همدان با شهرداری و مدیریت شهری شد و افزود: امید است به واسطه افزایش همکاری در حوزه‌های مختلف علمی و پژوهشی، شاهد نقش برجسته‌تر و مؤثرتر این دانشگاه در طرح‌های توسعه شهری و مطالعات و پژوهش‌های مربوط به این حوزه باشیم.

وی با بیان اینکه در بودجه سال جاری شهرداری حدود ۵۰ میلیارد تومان در حوزه مطالعات و پژوهش، پیش‌بینی شده است، تصریح کرد: امید است دانشگاه آزاد نیز با ارائه مطالعات و طرح‌های اثرگذار در این بخش ورود کند.

شهابی‌نیا: انتظار داریم دانشگاه‌ها در حوزه پژوهش‌های شهری، نقش فعال‌تری ایفا کنند

رئیس کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر همدان با بیان حرکت دانشگاه‌ها به سمت نسل چهارم که منجر به ایفای نقش فعالانه دانشگاه‌ها در ارائه خدمات اجتماعی، توسعه منطقه‌ای، مشارکت منطقه‌ای، نوآوری منطقه‌ای و کارآفرینی دانشگاهی و مشارکت اجتماعی است، اظهار کرد: دانشگاه نسل چهارم به دنبال تحقق اهداف آموزشی، پژوهشی و کارآفرینی در سایه عمل به مسئولیت اجتماعی است.

سعید شهابی‌نیا با تأکید بر اینکه در حوزه آموزش در کشور مشکل داریم، ادامه داد: آموزش‌های لازم به دانشجویان و اساتید در خصوص نحوه و تشکیل شرکت‌های دانش‌بنیان ارائه نمی‌شود، در مقابل انتظار قدم نهادن استاد و دانشجو در حوزه دانش‌بنیانی را داریم.

رئیس کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر همدان یادآور شد: شهرداری‌ها گستره مأموریتی و خدماتی بالایی دارند، به تناسب نیز نیازهای بیشتری به پژوهش در حوزه‌های مختلف دارند، که این امر سبب شده است شهرداری همدان نسبت به سایر دستگاه‌ها بودجه بیشتری را به امر پژوهش اختصاص دهد.

رویکرد دانشگاه ارتباط اجتماعی با جامعه و شهر است

غلامرضا خاکساری نیز با بیان اینکه رویکرد دانشگاه ارتباط اجتماعی با جامعه، سایر دانشگاه‌ها و شهر است، اظهار کرد: برگزاری این جلسه به منظور ارتباط بیشتر با مجموعه شهری است.

وی با اشاره به نامگذاری شعار سال، گفت: با توجه به شعار سال و تأکید بر مشارکت مردم، دانشگاه آزاد اسلامی نیز یکی از نمادهای مشارکت مردمی است.

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی همدان بیان کرد: در همه زمینه‌ها در بسیاری از نقاط دنیا تمام امورات شهری به دست شهرداری‌ها بوده و امید است برگزاری اینگونه جلسات آغازی بر ارتباط و تعامل بیشتر دانشگاه با مدیریت شهری باشد.

خاکساری با بیان اینکه با توجه به ظرفیت دانشگاه و طبق سند تحول به دنبال مسئله محوری و حل مسئله هستیم، افزود: مرکز مطالعات شورای اسلامی شهر همدان نیز این مهم را به خوبی درک کرده و با انجام کارهای پژوهشی اقدام به شناسایی ضعف‌ها کرده است.

وی تصریح کرد: مرکز پژوهش‌هی شورای شهر با استفاده از ظرفیت دانشگاه آزاد اسلامی و بهره‌گیری از پژوهش‌های انجام شده، امکان کمک به مدیریت شهری و حل ضعف‌های شناسایی شده را دارد.

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی همدان ادامه داد: دانشگاه آزاد اسلامی یک نهاد اجتماعی تأثیرگذار در شهر بوده و نگاه ویژه به این دانشگاه لازم است.

کد خبر 6089861

دیگر خبرها

  • مسعود رجوی همکار و نفوذی ساواک بوده است؟!+ فیلم
  • رشد ۳۰ درصدی بودجه محرومیت زدایی سیستان و بلوچستان
  • حمایت ساواک از حسینیه ارشاد؟!
  • در سه سال اخیر سرانه خط فقر سه برابر شده است
  • مکمل‌های پروبیوتیک شدت صرع را در کودکان کاهش می‌دهد
  • میدان شهرت در ایران
  • شهرداری همدان ۵۰ میلیارد تومان به حوزه پژوهش اختصاص داد
  • ویدیو/ مسعود رجوی همکار و نفوذی ساواک بوده است؟! 
  • این ویتامین از ابتلا به کبد چرب جلوگیری می‌کند
  • آیا ادعای سید حسین نصر درباره‌ی همکاری شریعتی با ساواک حقیقت دارد؟