شعر مدرن و جدی ایران زیر آوار شعرنماها گُم شده است
تاریخ انتشار: ۱۰ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۴۱۰۰۴۲
تهران- ایرنا- نویسنده کتاب «شعری که زندگیست» معتقد است اگر حسینویسی و حساندیشی نامش شعر بود که باید از دوره افشاریه تا کنون عدد شاعران 10میلیون نفر بود نه عددی که امروز داریم یعنی کمتر از پـانـصـد نفر.
او را منسوب به جریان شعری دهه هفتاد می دانند که به همراه شاعرانی دیگر از اواسط دهه هفتاد تا اواسط دهه هشتاد موجی تازه را در شعر نوی فارسی ایجاد کردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قنبری حالا در قامت یک شاعر و منتقد ادبی آثار بسیاری از جمله «یادداشت های یک سایه: این معادله مجهول»، «سرود تهران»، «شعری که زندگیست» و آثار بسیار دیگر را تالیف کرده است.
منتقد پرکار ادبیات ایران تا کنون هفت اثر در حوزه نقد ادبی نیز تالیف کرده است. «تمام قصه همین بود» که گزینه دو دهه شاعری او و مجموعهشعر «سرود تهران» از جمله تازه ترین آثار این شاعر و متقد ادبی است.
این روزها بحث درباره آسیب های شعر معاصر بسیار است. به این بهانه با قنبری به گفت و گو نشستیم که از نظر شما نیز می گذرد آنچه با این شاعر معاصر گفتیم و شنیدیم.
خبرنگار ایرنا- اگر توجه و مروری به بیشتر شعرهای دو دهه اخیر کنیم به گمانم متوجه جای خالی اسطوره در شعر معاصر میشویم. انگار اسطوره آنگونه که در شعر شاملو و اخوان و آن نسل وجود داشت در این نسل ندارد. به نظر شما در شعر دو دهه اخیر به چه دلیلی با فقدان اسطوره در شعر روبرو هستیم؟
قنبری: وقتی از اسطوره حرف میزنیم در اصل از یک نظام پیچیده حرف میزنیم که پُر از نشانهها و رمزگان است و به همین دلیل فینفسه اساطیر امری پیچیده هستند. بنابراین نمیتوانید انتظار داشته باشید عده زیادی بتوانند اساطیر را درک و کُدشکنی کنند. اسطورهها به دلیل آنچه در اسطورهشناسی به آن «روابط دوتایی» و «روابط همانندی و همجواری» میگویند، امری به شدت پیچیده است. وقتی شما در اساطیر یونان با «مدوسا» روبهرو میشوید فقط دانستن نام این شخصیت یا حتی خواندن داستان او کافی نیست که بگویید حالا میدانم اسطوره مدوسا چیست؛ زیرا این اسطوره پر از رمزگان است و پر از فضای تاویل و تفسیر. مدوسا موهایی از مار دارد! هر مردی او را نگاه کند تبدیل به سنگ میشود، به مدوسا خیانت شده است، روح او در درد و خشم است، او با دیگر خدایان اساطیری سر سازش و آرامش ندارد؛ تمام این فاکتورها نیاز به درکی روانشناسانه و ادیبانه از این اسطوره دارد تا شخصی بتواند حقیقت و دروندادههای این اسطوره را درک کند.
حرف اصلیام این است اسطورهها بسیار پیچیده هستند و اگر قرار است وارد شعر بشوند باید بر اساس شناخت و معرفت به اسطورهها باشد، نمیتوانید انتظار داشته باشید بخش زیادی از شاعران که دانش عمومی و دانش تخصصی کمی دارند توانایی استفاده بهینه و بهجا از اساطیر را داشته باشند. شما در سوالت به شاملو اشاره کردید؛ شاملو دانش عمومی زیادی داشت، یعنی از هر پدیده و موضوعی چیزهایی کم یا زیاد میدانست، از اساطیر هم. و ادراک بالا و دانش عمومیاش کمکاش میکرد درک صحیح و درستی از اسطوره داشته باشد؛ او در شعر کوتاهی میگوید: «آن روی دیگرت/ زشتی هلاکآوریست/ ای نیمرخ حیاتآور ژانوس». این ناشی از شناخت و درک واقعی است که بسیار ساده بیان شده اما درک و نگره عمیقی در آن است که ناشی از فهم شاعر از اسطوره ژانوس است.
به گمان من کارکرد اصلی اسطوره در شعر مدرن، کارکردی «برابرنهاد» است، یعنی برای نشان دادن تقابل خیر و شر و زشت و زیبا؛ و شاعری که میخواهد چنین عمل برابرنهادانهای را داشته باشد باید در وجه اول نگره و سویه ذهنی اجتماعی و فرهنگی داشته باشد که متاسفانه در نسل جدید کمتر دیده میشود.
داشتن دانش عمومی، مسئله بسیار مهمی است که متاسفانه این روزها درباره شاعران نوقلم و جوان اصلا مصداق ندارد! کافیست به نوشتارشان نگاه کنید تا ببینید کمترین بهره را از «ادراک و جهانبینی» دارند. نکته دیگری هم وجود دارد، اسطوره را نمیشود به شعر سنجاق کرد! باید در بافت و متن شعر، جا و ضرورتی داشته باشد.
این توضیح را بدهم که اساطیر اهمیت جامعهشناسانه و روانکاوانه بالایی دارند و به همین دلیل دهها انسانشناس و جامعهشناس و روانشناس به شرح و بررسی اساطیر اقدام کردهاند. اساطیر بخشی از هویت جمعی و هویت فردی اقوام و ملل است. در ناخوداگاه هر ملتی اساطیرش و همینطور سنن و افسانههایش وجود دارد. خیر و شر، هنجار و ناهنجار همواره در نظام اساطیری وجود داشته و انسان قدیم را به معرفتشناسی از خود و جهان میرسانده. و انسان قدیم که همان پدران ما باشند آنها را نسل به نسل و حتی ژن به ژن منتقل کردهاند.
ایرنا: پس دلیل عدم استفاده از اساطیر در شعر نسل جوان و نوپا را «عدم شناخت از اساطیر» و «بهره کم از ادراک و جهانبینی» میدانید؟ با این حساب بگذارید بپرسم اصلا اساطیر در شعر ضرورت و مبنایی دارند؟
قنبری: این دو دلیل که گفتم مهمترین دلایل استفاده نشدن اسطوره در شعر نسل نوپای شاعران است. و در پاسخ به سوال دیگرتان باید ساده و مختصر بگویم بله میان شعر و اسطوره پیوندی همیشگی و دوسویه بوده؛ اول اینکه کلا اسطورهها در غالب شعر نوشته شده و البته بیشتر منظورم نظم است. دوم اینکه شعر در دوره پیش از میلاد و سه سده پس از میلاد مسیح همواره یا از اسطوره بوده یا درباره اسطوره؛ و در دوره میانه و رنسانس تا همین لحظه نیز نسبت به شرایط اجتماعی و همینطور بافت و درونمایهی شعرها، در شعرهای شاعرانی بروز و ظهورهایی داشته است.
ایرنا: شما شاعری متعلق به جریان شعری دهه هفتاد هستید. جریان ادبیای که با مشخصههای فرمی و ساختارگرایی در شعر شناخته میشوند. در شعر دهه هشتاد و بهخصوص تازهواردان دهه نود به نظرتان شاخصههایی وجود دارد که بتوان گفت «گونه و نوع» خاصی از شعر هستند؟
قنبری: در سوال شما نکته مهمی بود: «شاخصه». وقتی از شاخصه حرف میزنیم یعنی مجموعه شرایط، خصوصیات، ارزشها و دلایلی که یک متن خاصی را متشخص و روایتپذیر میکند. من بارها و بارها در مصاحبههایم گفتم و هم در مقالات و یادداشتهایم هم اشاره کردم که شعر جادوی هنرها و مادر هنرهاست، و شعر سختترین گونهی نوشتار است. وقتی از شعر حرف میزنیم از یک مکانیزم بسیار پیچیده زبانی، روانی، ساختاری و ادراکی سخن میگوییم. شبکه تودرتویی که زبان و روان آدمی و مقوله مهم ادراک، با هم ایجادش میکنند؛ حالا اگر کسی توانست با زبان و با ادراک و به اتکای ساختار ، «شعر» بنویسد، تازه میتوان به ارزیابی آن پرداخت که عناصر سازندهی این شعر چیست؟ با چه زیباییشناسی و با چه رویکرد نقادانهای میشود به آن پرداخت؟ چه خصوصیات و شاخصههایی دارد که بتوان آن را نسبت به دیگر گونههای شعر «ارزیابی و دستهبندی» کرد؟ اینها که اشاره کردم سوالات مهم ادبی و اساس پژوهش و نقد ادبی است.
با این توضیح و مقدمه میخواهم بگویم ای برادرجان کو مَشک که تو از من سراغ کشک میگیری؟!
من و دهها شاعر مثل من که دغدغه «زبان و ساختار» و از همه مهمتر «جهاننگری» در شعر را داریم، مشکل اصلیمان با مدعیان شاعریای که از اواسط دهه هشتاد تا کنون پا به وادی شعر گذاشتند همین است، اینکه اصلا اول شعر بنویسید، بد و خوب و عالیاش پیشکش خودتان! کو زیبایی شناسی و ساختار در نوشتههای کسانی که امروزه به عنوان شاعر بستسلر میان مردم شناخته شدهاند و فقط در فضای مجازی رشد کردند و بعد کتاب چاپ کردند؟ کو ادراک و جهاننگریشان از هستی و انسان که در شعر بازتابیده باشد؟
اول باید شعری در میان باشد تا دربارهاش بتوان حرف زد. اگر حسینویسی و حساندیشی نامش شعر بود که باید از دورهی افشاریه تا کنون عدد شاعران را بگویی ده میلیون نفر نه عددی که امروز داریم یعنی کمتر از پانصد نفر. بخش زیادی از آنچه در فضای مجازی و به شکل کتاب شعر منتشر میشود را بر حسب کارم که شاعرم و پژوهشگر میخوانم؛ رک و صادقانه این است نود درصدشان صرفا دلنوشته است یا ترانههایی سطحی و بدون هیچ زیباییشناسی و بافتار و درک تازهای. اگر نام نویسندگان نوپای خیلی از متنهایی که به نام شعر منتشر شده را بردارید و بخوانیدشان به طور وحشتآوری حس میکنید همه را انگار یک نفر نوشته است! حالا از کدام تشخص و شاخصه باید حرف بزنیم؟! آیا شعر شاعر ارجمند ملی جناب «مسعود احمدی» با شعر جناب «هوشنگ چالنگی» یکسانی و تشابه صددرصدی دارد؟ نه. شعر من با شعر زندهیاد «نازنین نظامشهیدی» یا شعر «مهرداد فلاح» با «موسا بندری». حرفم را درک کردید، همه شاعران مهم، زبان و ساختار نوشتار منحصر به خودشان را دارند و همین مهم ممتازشان میکند؛ که در شعرشان ادراک و جهانبینی مخصوص به خودشان را دارند.
وقتی دارید از یک اکثریت دلنویس سخن میگویید که همه به یک شکل و شیوه، بدون بهره از امکانات وسیع زبان، خالی از مکاشفه و نگاه نو، و بی هیچ عملکرد ساختاریای مینویسند و ادعای شاعری دارند، از چه ویژگی و شاخصهای دربارهشان من یا هر کس میتوانیم حرف بزنیم؟!
ایرنا: به نظر میرسد شعر نو چون محدودیت و مرزی ندارد به حیاط خلوت عدهی زیادی تبدیل شده! به نظر شما اینطور است؟
قنبری: به نظرم نو و کهنه و غزل ندارد! کلا شعر برای عده زیادی از مردم که عشق هنرمند و خاص و مهم شدن دارند تبدیل شده به مکانی بی در و پیکر و بی ناظر که هرکس میتواند واردش شود و بخشی از آن را اشغال کند. فقط مربوط به شعر نو نیست، در ترانه و در غزل هم وضعیت همین است.
موضوع این است اگر شخصی بخواهد عکاس شود باید ده میلیون تومان پول یک دوربین نیمهحرفهای و سهپایه و فلاش و باطری مخصوص دوربین بدهد و چندین میلیون هزینه برای آموزش و بعد هم میلیونها تومان هزینه برای سفر و عکاسی؛ فیلمبرداری و نقاشی و حتی خطاطی هم به همینگونه نیازمند هزینه مالی بسیار و تلاش زیاد و دهها مرحله و تمرین است؛ اما همین شخص اگر بخواهد برای تامین حس مهم و هنرمند بودن وارد وادی شعر بشود مطلقا هیچ هزینهای ندارد، حتی دیگر کاغذ و خودکار هم نمیخواهد! یک گوشی اندروید یک کانال تلگرام و یک صفحهی اینستاگرام و خلاص! حالا هرچه به ذهناش رسید را مینویسد و در فضای مجازی منتشر میکند و در کمال شگفتی هرچه سطحیتر و سانتیمانتالتر بنویسد مخاطب بیشتری هم جذب میکند و ناگهان نامش میشود شاعر! و کابوس این است وقتی در صفحه و کانالش پنج شش هزار عضو بود ناشران نیز بهشان پینشهاد چاپ کتاب میدهند!
مدتی پیش داشتم با دوست شاعر جوانم نیما معماریان حرف میزدم که اختلاف سنی و نسلی تقریبا مشهودی داریم، جالب این بود حتی این شاعر جوان هم عصبی و ناراحت بود از اینهمه دلنوشته شعرنما که بیحساب و کتاب و سیلآسا دارد به نام شعر منتشر میشود. مهم نیست شما به عنوان شاعر متعلق به چه نسلی باشید، همین که شاعر واقعی باشید، روح و روان شما آشفته میشود از اینهمه شعرنما و شاعرنما که به ارزش و حقیقت شعر مدرن فارسی لطمات جبرانناپذیر میزنند؛ این لطمات هم اجتماعی است هم ادبی؛ اجتماعی به این معنا که این نوع نوشتههای شعرنما هیچ درک تازه و زیباییشناسی تازهای به مخاطب نمیدهد بنابراین مردم (مخاطبان) را در سطح نگه میدارند در حالی که شعر موجب بلوغ و رشد روحی و ذهنی مخاطب میشود زیرا به او افق دید و ادراک تازه و همچنین زیباییشناسی تازهای از مقولات و موضوعات میدهد، و لطمه ادبی به این معنا که تصور صحیح از شعر را در ذهن مخاطبانی که فقط سر در تلگرام و اینستاگرام دارند مـخـدوش و جعل میکنند و به مرور زمان مردم از بدنهی شعر جدی ایران دور و دورتر شدهاند. این لطمات هیچ جبرانی ندارد. شعر مدرن فارسی را قطعا به مرگ خواهد رساند.
عجیب این است که رسانهها نیز بیشتر به همین حضرات دلنویس میپردازند و کمتر سراغی از شاعران واقعی و مهم میگیرند! شاعران نخبه و خاص که شعرشان زبان و ساختار پیچیدهای دارد و به همین دلیل مخاطب عام ندارند و مخاطبان فرهیخته و خاص دارند، در سکوت و تنهایی دارند سر میکنند،؛ مجلات و خبرگزاریها باید به سراغ اینها بروند؛ مسعود احمدی، موسی بندری، هوشنگ چالنگی، یارمحمد اسدپور، فرشته ساری و دهها شاعر دیگر امثال اینها، گنج ادبی هستند و حرف و تجربیات و دانش راهگشا و کمککنندهای برای شعر و ادبیات ما دارند.
ایرنا: هیچ راهکاری برای برونرفت از این وضعیت نمیشناسید؟
قنبری: نه! چه راهکاری بدهم وقتی هیچ مرز و محدودیتی برای استفاده از کلمه مهم «شاعر» در این کشور وجود ندارد، هیچ ارزیابی کیفیای برای شعر و برای انتشار کتاب شعر نیست، و صدها ناشر دلال و تاجرپیشه هم هستند که با دریافت پول، کتاب هرکسی را منتشر میکنند! سالانه بیش از دو هزار کتاب فقط از همین شاعرنمایان دلنویس منتشر میشود که بخش زیادیش با هزینه خود مولف است! کاش یک نهاد صنفی-کارشناسی ایجاد میشد که کارش شناسایی شعر و شاعر واقعی، حذف و ایجاد ممنوعیت برای شاعرنمایان دلنویس بود!
تراژدی بسیار خندهداریست که در این کشور به احمد شاملو و بیژن الهی و زندهیاد نازنین نظامشهیدی و هرمز علیپور و غیره میگویند شاعر و به یک دلنویس بیست ساله و امثال او هم میگویند شاعر.
قنبری: حرفهای شما من را به نکتهای رساند که گاه در یادداشتها و مقالاتتان هم اشاره کردید: «استفاده بهینه از عناصر ادبی» میشود گفت در شعر امروز یکی از مشکلات اساسی عدم استفاده بهینه از عناصر ادبی است؟
ایرنا: به طور یقین همینطور است. عناصر ادبی و همینطور زبان و کار زبانی اساس شکلگیری شعر است. در کارگاههای شعرم این مثال را همیشه میزنم که شما وقتی یک ساختمان میسازی اول یک اسکلت آهنی ایجاد میکنی بعد روی این اسکلت اجزای سازنده ساختمان را میگذاری، شخصی از بلوک و سیمان استفاده میکند یکی از آجر و یکی سنگهای صخرهای؛ اینکه چه عناصر و جزئیاتی را به چه دلیل و با چه شیوهای روی این اسکلت فلزی قرار بدهیم میشود وجه تفاوت ساختمان ما با دیگر ساختمانها و همچنین گویای ارزش و کیفیت ساختمان ما میشود. هیچ پدیدهای در زمین و در عظمت هستی بدون ساختار نیست. بدن شما بر اساس یک ساختاری شکل گرفته و بر اساس آن ساختار شما زنده هستید و شما اقداماتی را انجام میدهید؛ یک اتومبیل، یک برج، یک موبایل، یک اتم و یک سلول، منظومه شمسی ما و دیگر منظومهها و هر چیز دیگری که فکر کنید ساختاری دارد. عناصر ادبی مثل تشبیه و کنایه و نماد و استعاره و ترکیبسازی و ایماژ و زبانورزی و غیره، اجزای سازنده شعر هستند؛ شاعر باید هویت و اساس این عناصر ادبی را بشناسد و در گام بعدی بداند کجا و چرا و به چه شکلی از آنها استفاده کند. مجموعه این عناصر و اینکه چطور و به چه ضرورتی از آنها استفاده میکنیم ساختمان و ساختار شعر را میسازند؛ اما چیزی از آن مهمتر هم هست و آن تکنیک اجرا در شعر است؛ یعنی بر حسب دانش و بر حسب تجربیات ادبی بتوانید آنچه ادراک و ذهنیت شما بوده را به اتکای این عناصر و به اتکای چرخشها و کارهای زبانی، در شعر اجــرا کنید نه فقط شرحی قصهگونه و خام بنویسید و نامش را هم شعر بگذارید.
در نوشتار نود درصد از این حضرات که مدعای شاعری دارند رد و نشانی از ساختار و از تکنیک اجرا نیست! صرفا روایتی داستانگونه و حسی است و بس. منتقدان در شعر برخی از شاعران امروز بگردند و بسنجند آیا کمترین بهرهای از ساختار و بهخصوص از مبحث مهم « تکنیک اجرا» وجود دارد؟!
یک حقیقت را میخواهید بدانید؟ حقیقتی که کمتر شاعری زحمت گفتنش را به خود میدهد تا دچار مشکل و چالش نشود؟ برخی شاعران جریان سادهنویسی را ساختند که در این میان به مخاطبان و نوچههای بیشتری و اسم و رسمی برسند، جریانی که رسما شد قاتل شعر مدرن و جدی فارسی و هزاران انسان ایرانی را هم به سمت خواندن حسنویسی به جای شعر کشاند. چیزی به نام ساده نویسی از اساس دروغ و نادرست است زیرا شعر اصلا گونه نوشتاری سادهای نیست، بهعکس، سختترین و پیچیدهترین گونهی نوشتار است. آیا شعر بیدل دهلوی ساده است و همهفهم؟ نه، شعر مولوی، حافظ، خیام، خواجوی کرمانی، نیما، شاملو و شهرام شیدایی ساده و همهفهم است؟ البته که نه. شعرشان مهم بوده و ارزش اندیشهگی و ادبی-زبانی داشته که قرنها و سالها مانده است. شعر چیزی برای فهم همه تودههای مردم نیست، این حقیقت واضح را باید درک کنیم؛ شعر به علت دارا بودن اندیشهگی و ادراک و به علت غنایی که زبان پیدا میکند پیچیده است، بنابراین اصلا قرار نیست همه مردم به فهم و درک شعر جدی برسند؛ شعر با این هدف نوشته نمیشود که همه از آن بهره ببرند و بخوانندش، نوشته میشود چون ادراک و مکاشفهای از زندگی و انسان در آن است به هستیشناسی و معرفتشناسی انسانها اضافه میکند. بنابراین نمیتواند چیزی پوپولار! و مورد پسند همه مردم باشد. آنچه به نام شعر ساده دارد به خورد مردم دارده میشود رسما حسنویسی است و بس.
ایرنا: پس سادهنویسی در شعر در اساس وجود ندارد؟ نمیشود گاهی شعری از نظر اندیشهگی مهم باشد اما ساده نوشته شده باشد؟
قنبری: نه! نمیشود. اگر واقعا اندیشهگی و ادراکی در کار باشد فینفسه خودش چیزی پیچیده است و در گام بعدی تازه باید مکانیزمی اجرایی برای شعر شدنش پیدا کرد که آن مکانیزم هم پیچیده است؛ پس نمیشود ساده نوشتش! آنطور که کسی خاطراتش را به شکلی خبری یا گزارشی ساده مینویسد.
ایرنا: مجموعه شعر جدید شما «خندهای به احتمال خیابان» شامل شعرهای سال 88 تا 92 شماست و بخش دوم کتاب هم شعرهایی جدید که مربوط به 96 است. شعر بلندی در کتاب هست به نام «عمیق یک چند» که از جنبه زبانی و شکل اجرا، متفاوت و خاص است و ساختاری چندتکه و پازل مانند دارد. شعری که در آن همزمان از عشق و انسان و زندگی شهری و جنگ و تنهایی حرف زده شده است. چطور این شعر نوشته شد. کار زبانی خاص و کمی عجیب در آن چه مبنا و سببهایی داشته است؟
قنبری: هم در این مصاحبه هم در یادداشت و مقالاتم مدام به ادراک و جهانبینی اشاره کردهام، چون اساس شعر این است؛ حقیقت وجودی و ارزش و اعتبار همیشگی هنر شعر به همین است، به ادراک و نگاه تازه که شاعر به آن میرسد و در شعرش جاری میشود. این شعر حاصل ادراک است. ساعات طولانی و ناپیوستهای به عشق و وجوه آن فکر میکنم، به اینکه تعریف دقیقش چیست؟ چرا انسانها همیشه از عشق و از داستان و اتفاقات عشقی استقبال میکنند؟ چرا و چطور در طول قرنها انسانهایی از عشق شکنجه روحی شدند و گاه حتی خودکشی کردند، چه قتلها و جنگهایی برای عشق در جهان رخ داد، و اینکه میان تنهایی و عشق ارتباطی تنگاتنگ و درونی وجود دارد. همزمان به تنهایی به مفهوم اجتماعی و فلسفیاش هم فکر میکردم، به اینکه ما انسانها هرکدام یک جهان مستقل و متفاوت از دیگری هستیم و هرگز ما و دیگری یکی نمیشویم، ما با هم زیست و کار و عشقورزی میکنیم اما در حقیقت همیشه تنهاییم چون هر کدام از ما یک جهان مستقل است. جنگ اما دغدغه همیشگی من بوده؛ انسان در وضعیت جنگی، بیهودگی جنگها، زندگیهای معصوم هدرشده در جنگها، و خشونت و درندگی ذاتی بشر که در جنگها متجلی میشود، همیشه مسئله و دغدغه من بوده. میدانید همین الان که نشستهایم مشغول حرف هستیم، در بیشتر از بیست نقطه جهان جنگ است؟! انسان متمدن فقط یک افسانه است! از کدام انسان متمدن حرف میزنیم وقتی در همین لحظه بیش از بیست مکان جهان درحال جنگ و کشتار است؟! من در این شعر به چیستیها و چراییهای جنگ و عشق و تنهایی پرداختم، به وجوه متفاوت عشق و اینکه عشق بدل به نگره و سویه ذهنیای میشود که به انسان دید و حس تازهای از اشیا، از زندگی، از انسان و از خویشتن خویش میدهد.
تمام اینها که گفتم جوهرهی فکری و درونمایه این شعر بلند بود و در جای جای این شعر به شکلی پاره پاره و غیر پیوسته آمده. اما همانطور که اشاره کردم برای اجرای ادراک و جهانبینی باید شیوه و تکنیکی برای اجرایش داشته باشید و همچنین زبان را به شکلی به کار بگیرید که هم موضوع و ادراک شما در آن غنی و جاری شود هم خود زبان غنای هنری پیدا کند. در مجموع زبان خاص و تا حدی پیچیدهی این شعر به علت ساخت و سازهای مداوم زبانی در آن است تا موضوع و اندیشه در این ساختهای تازه زبانی اجرا شود. و ساختار شعر را ساختاری ناپیوسته قرار دادم که در آن موضوعات به شکلی غیر خطی و غیرپیوسته میآیند؛ روایت شکنی و حرکتهای جهشی و بدون پیوستهگی میان بندها و موضوعات شعر وجود دارد که در این ناپیوستهگیها و روایتشکنیها به نوعی خود زندگی و وجوه انسانی-زیستی ما بازتاب دارد؛ زندگی ما پر است خردهداستان، پر از شکستهگیهای ذهنی و روحی پر از تردیدها و حرفهای نیمه، پر از صدها چیزی که روح و ساختار ذهنیمان را ساختند و آنچیزها متناوت اما کمی متصل به هم بودند. گمان میکنم از منظر زبانی و اندیشهگی یکی از مهمترین شعرهاییست که نوشتم و رک و صریح اما فروتنانه و بیگزافه گمان میکنم یکی از مهمترین شعرهای سه دهه اخیر ایران است از منظر ارزش و غنای ادبی و از منظر پیشنهادات زبانی و ساختاری و همچنین جهاننگری. قضاوت نهایی با شاعران و منتقدان ادبی.
فراهنگ**9246** 9053
منبع: ایرنا
کلیدواژه: فرهنگي ادبيات شعر قنبري
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۴۱۰۰۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اسطوره یاریگر نماینده ایران میشود؟ هاشمی: از حدادی درخواست کمک کردهایم
سرمربی تیم بسکتبال شهرداری گرگان گفت: از حامد حدادی خواستهایم در فینال غرب آسیا به ما کمک کند.
طرفداری| تیم بسکتبال شهرداری گرگان، تنها نماینده ایران در رقابتهای سوپرلیگ غرب آسیاست که موفق شد با پیروزی در تمامی مسابقات به عنوان نخستین تیم و تنها تیم بدون شکست راهی فینال این رقابتها شود.
در مسیر صعود شهرداری گرگان به فینال سوپرلیگ غرب آسیا، بازیکنان خارجی این تیم یعنی «ویل چری» در پست پوینتگارد و «نورول پله» در پست سنتر، دو بازیکن آمریکایی بودند که نماینده ایران را بسیار کمک کردند. با این حال اما پس از صعود شهرداری به نیمهنهایی، سنتر آمریکایی این تیم از جمع گرگانیها جدا شد تا کار برای نماینده ایران سختتر شود.
با این وجود شاگردان هاشمی موفق شدند در نیمهنهایی الشرطه عراق را مقتدرانه شکست دهند و فینالیست شوند. از سوی دیگر جدول نیز تیم الریاضی لبنان، نماینده قدرتمند لبنان (قهرمان فصل قبل این رقابتها) با شکست دادن ساجس لبنان فینالیست شد تا حریف نماینده ایران در فینال این مسابقات شود.
الریاضی در نیمهنهایی این مسابقات با جذب ستارگان بزرگی چون «تون میکر»، سنتر تیم ملی استرالیا خود را برای فینال و جدال با شهرداری گرگان تقویت کرد؛ اتفاقی که تاکنون برای نماینده ایران رخ نداده و بدون سنتر تخصصی باید به فینال این رقابتها پای بگذارد؛ اتفاقی که شاید به قیمت از دست رفتن قهرمانی این رقابتها تمام شود.
در همین راستا، مصطفی هاشمی، سرمربی موفق تیم شهرداری گرگان، درباره جذب سنتر خارجی یا تخصصی برای این تیم جهت تقویت تیم و حضور پر قدرت در فینال مسابقات غرب آسیا به ایسنا گفت:
ما دیگر فرصت جذب بازیکن خارجی نداریم و با حامد حدادی، اسطوره بسکتبال ایران، صحبت کردهایم تا در صورت تمایل به نماینده ایران در آسیا کمک کند.
با توجه به حضور حدادی در تیم نفت آبادان و حذف این تیم از رقابتهای لیگ برتر در مرحله یکچهارم نهایی، او میتواند با پوشیدن شهرداری گرگان کمکحال نماینده ایران در آسیا باشد و باید دید آیا این اتفاق بزرگ و مهم برای نماینده ایران رخ خواهد داد یا خیر.
از دست ندهید ????????????????????????
باخت دیوید تیلور، دردسر تازه برای حسن یزدانی تصاویر سهبعدی علیه ژاوی: توپ یامال گل نشده بود! باورنکردنی؛ لالیگا تکنولوژی خط دروازه ندارد کامنت تمسخرآمیز وینیسیوس؛ فکر کردی بلینگامی؟