تجربیات هنرمندان از سانسور / امیر مهدی ژوله، مهراب قاسمخانی، میترا حجار و ... (+فیلم)
تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۴۷۰۱۲۰
عصر ایران - امیر مهدی ژوله (نویسنده و بازیگر) در صفحه اینستاگرامش به ذکر خاطراتش از زمان تولید فیلم و سریالهایی نوشت که با انها همکاری داشته است، با هشتگ من_و_سانسورچی سایر هنرمندان را هم به این خاطرهگویی دعوت کرد. مهراب قاسمخانی (فیلمنامه نویس) و مصطفی کیایی (نویسنده و کارگردان) هم در صفحات خود به ذکز خاطراتی مرتبط با سانسور در کارهایشان پرداختند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
امیر مهدی ژوله نوشت:
« من از سال هشتاد و سه (كمربندها را ببنديم)تا سال نود و چهار(درحاشيه٢) در حال سريال نويسي براي تلويزيون (كمربندها،برره،باغ مظفر،مردهزار چهره،مرد دوهزارچهره،درحاشيه يك،در حاشيه دو)و نمايش خانگي(گنج مظفر،قهوه تلخ،شوخي كردم و عطسه )بودم.
آنقدر خاطرات بامزه و تلخ از مواجهه با سانسور و مميزي تو اين سالها دارم كه ديدم حيفه براي شما تعريف نكنم.(توضيح اينكه هر قسمت سريال براي پخش به تلويزيون فرستاده ميشه،بعد از بازبيني برگه اي به عنوان موارد اشكال پخش به گروه برگردونده ميشه تا اصلاحات مورد نظر صورت بگيره)
قسمت اول :حجم خانمها
يكي از معضلات نمايش خانمها در تلويزيون علاوه بر حجاب كه عموما رعايت ميشه و ارايش كه حتي گاهي با تغيير رنگ تصوير هنگام نمايش اصلاح ميشه ،تصور يا توهم مشخص بودن حجم بخشي از اندام اونها از زير لباسه.
مثلا اين يك اصل پذيرفته شدست كه خانمهاي بازيگر بايد حتما زير پيراهنشون شلوار ضخيم بپوشن(توي سرما و گرما ) كه حجم پاشون معلوم نباشه.لباسهاي گشاد و ضخيم هم كه يه رواله. اما بامزه بود كه سر سريال برره يكي از اشكال پخشهايي كه براي ما اومد اين بود كه چرا حجم گوش شقايق دهقان از زير روسري معلومه!!(توجه كنيد گوش نه،حجم گوش) و ما هيچ وقت نفهميده بوديم دوستان چه عنصر تحريك كننده اي توي حجم گوش يك بازيگر از زير روسري كشف كرده بودن يا وقتي به گوش فكر ميكردن دقيقا به چي فكر ميكردن.
يا مثلا قيافه مات و مبهوت سحر جعفري جوزاني يادم نميره وقتي توي سريال باغ مظفر بهش گفتن اشكال اومده كه چرا غبغب خانوم جوزاني معلومه. جدا از اينكه اساسا چي غبغب تحريك كننده ست،سحر جوزاني داشت دق ميكرد كه من با چهل كيلو وزن غبغبم كجا بود..
پي نوشت:جدا از اينكه خانمها نميتونن توي سريالها سوت بزنن و جيغ بكشن و بلند بخندن و خيلي از شوخي ها رو بكنن،توي يكي از سريالهاي اخير اشكال پخش اومد كه خانمها خيار نخورن توي صحنه!
همه دوستان و همكارانم توي همه اين سالها رو هم دعوت به اين ذكر مصيبتها ميكنم.همچنين فعالين عرصه ادبيات، تاتر، موسيقي، راديو، تلويزيون،سينما،مطبوعات و ... »
مهراب قاسمخانی هم در صفحه اینستاگرامش نوشت:
« دعوت ژول به بازى من و سانسورچى رو لبيك ميگم و از بين خاطرات متعدد و شيرينم با سانسورچى هاى عزيز، يه خاطره از سريال "دزد و پليس" تعريف ميكنم. توى طرح اوليه اى كه نوشتم، تمام محله اى كه خانواده شقايق و هومن زندگى ميكردن دزد بودن و فقط با دزد ها وصلت ميكردن. زن ها و مرداى خانواده بهنام هم به صورت موروثى پليس بودن و اونا هم فقط با پليس ها ازدواج ميكردن. قصه هم از يه جايى "رومئو و ژوليت" ميشد. عشق يه پليس و يه دزد.
همون اول گفتن يه خانواده پليس اصلاً نميشه و اجازه ندارى با پليس شوخى كنى. ما هم گفتيم چشم و فقط بهنام پليس شد. بازنويسى شد. گفتن يه محله دزد نميشه و توهين به محل محسىب ميشه. گفتيم ما كه اسم محل رو نياورديم. گفتن به هر حال ميشه محدوده اش رو تشخيص داد. گفتيم چشم.
بازنويسى كرديم و تبديل شد به يه خونه با چندين خانواده كه همه شون دزدن. گفتن نميشه و اين مفهوم رو القا ميكنه كه همه مردم دزدن. يه نفرشون دزد نباشه. گفتيم چشم. يه شخصيت غير دزد بين همسايه ها اضافه كرديم. گفتن نميشه. اگه اين دزد نيست چرا لو نميده بقيه رو؟ گفتيم يه كارى ميكنيم ندونه. گفتن اون وقت معنيش اين ميشه كه تنها كسى كه دزد نيست احمقه. بازنويسى شد.
فقط چند تا همسايه دزد شدن. گفتن مادر خانواده دزد نباشه. توهين به مقام مادره. بازنويسى شد و مادر رو كلاً حدف كرديم. گفتيم مرده. گفتن حالا توهين به مقام پدره. بازنويسى شد. پدر رو هم تبديل كرديم به دزد توبه كرده... تهش هم به هيچ قيمت راضى نشدن شقايق و بهنام به هم برسن. حتى گفتيم شقايق دزدى رو كنار ميذاره و توبه ميكنه... نشد...»
قاسمخانی در یک پست دیگر هم ادامه داد:
« من توى شبهاى برره علاوه بر نويسندگى طراح صحنه هم بودم. كلانترى رو كه درست كرديم، عزيزان اومدن و ديدن و گفتن چرا بالاى سر طغرل عكس رضاشاه نيست؟!؟! گفتيم مگه ميشه گذاشت؟ گفتن بايد بذاريد كه دقيقاً معلوم بشه سريال در چه مقطعى اتفاق ميفته و با زمان حال اشتباه نشه. گفتيم چشم و عكس رو گذاشتيم. بعد از چند قسمت يهو با عصبانيت اومدن كه اين ديگه چيه؟؟؟
توى سريال كمدى تلويزيون جمهورى اسلامى هر شب عكس رضاشاه نشون ميديد؟؟ گفتيم خودتون گفتين. گفتن بيخود. ورش داريد. گفتيم چشم. ورش داشتيم. چند قسمت بدون عكس پخش شد. دوباره با عصبانيت اومدن كه چرا عكس رو ورداشتين؟ گفتيم شما گفتين. گفتن بيخود. اين كه اول بوده و الان ورش داشتين قابل تفسيره و ايجاد شبهه ميكنه. سريع برش گردونيد. گفتيم چشم. برش گردونديم.
باز اومدن. معلومه واقعاً داشتن اذيت ميشدن طفليا... ولى اين دفعه راه چاره رو يافته بودن. قرار شد عكس باشه، ولى ببريمش بالا و كادر رو يه جورى ببنديم كه سرش توى كادر نباشه... بعدش ديگه با خوشحالى و رضايت مشغول گير دادن به چيزاى ديگه شدن... ما هم فهميديم سينه به پايين رضا شاه اشكال پخش نداره
پ.ن: فكر ميكنم شبهاى برره ركورد سانسور در تاريخ تلويزيون رو داشته باشه. ميتونم تا آخر سال شبى يه خاطره از سانسور هاى برره بنويسم »
میترا حجار هم با انتشار ویدیویی نشان داد که چگونه گوشهایش را برای جلوگیری از سانسور مخفی کرده است:
کد ویدیو دانلود فیلم اصلیمصطفی کیایی (کارگردان و نویسنده سینما) هم از تجربه خودش با سانسور نوشت:
«به دعوت امير مهدي ژوله خاطرهايي از سانسور دوران كاريم رو اينجا تعريف ميكنم. حدود سال 83 يه مستند كار كردم براي تلوزيون كه توي يك پلان قرار بود در تالاب شادگان اهواز گاو ميش ها از آب بيان بيرون دور بين رو از دو زاويه كاشتيم خروج گاو ميش ها رو از پشت و جلو اسلو موشن گرفتيم خلاصه در نهايت كار آماده شد و قرار شد از تلوزيون پخش بشه كه يه برگه اصلاحيه به من دادن و اولين مورد مميزي درآوردن پلان خروج گاو ميشها از آب اونم از زاويه پشت بود دليل رو پرسيدم گفتن خروج گاوميش از آب اونم از پشت تحريك كننده است.البته از اين خاطرات جذاب خيلي زياد براي من و همكارام وجود داره»
پرستو صالحی(بازیگر) هم در صفحهاش نوشت:
« اعتراف كنم من در ابتدا يك جفت گوش بودم بعد دست و پا درآوردم، گوش فيلي بودم در قياس با گوش هاي خانم دهقان در زمان ضبط سريال زير آسمان شهر قايم كردن اين حجم از گوش زير روسري بطوري كه موجب تحريك اذهان عمومي نباشه ماجرايي داشت در اتاق لباس، بطوري كه بعد از اتمام فيلمبرداري اون سريال بنده گوش هارو سپردم به تيغ جراحي كه بلكه بخشي از صُوَرِ قبيحه كم شود و خدارو شكر شد و در كارهاي بعدي فقط به استفاده از باندِ كشي براي حذفِ زن بودنم پرداختم [...] راستي يادم رفت بگم مژه هامم بلند بود روش پودر ميزدن »
منبع: عصر ایران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۴۷۰۱۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کشفی تازه و متفاوت از تصور پیشین درباره مرز میان مرگ و زندگی
بیمار ۲۴ ساله سومین فرزندش را باردار بود. او را از دستگاه که باعث زنده ماندن اش میشد جدا کردند. سال ۲۰۱۴ میلادی بود. چند سال پیش از آن تشخیص داده شده بود که او به اختلالی مبتلا شده که باعث ضربان قلب نامنظم میشد و در دو بارداری پیشین خود دچار تشنج و غش شده بود. چهار هفته پس از بارداری سوم او در خانه اش روی زمین افتاده بود. مادرش با آمبولانس تماس گرفت. در زمان رسیدن آمبولانس بیمار یک بیش از ۱۰ دقیقه بیهوش بود. امدادگران متوجه شدند که قلب او از حرکت باز ایستاده است.
به گزارش فرارو به نقل از گاردین، بیمار پس از انتقال به بیمارستانی که قابلیت درمان را نداشت به بخش اورژانس دانشگاه میشیگان منتقل شد. در آنجا کادر پزشکی مجبور شدند پیش از آن که بتوانند قلب او را دوباره راه اندازی کنند سه بار با دستگاه دفیبریلاتور به قفسه سینه او شوک وارد نمایند. به او یک دستگاه تنفس مصنوعی و ضربان ساز خارجی متصل شد و به بخش مراقبتهای عصبی انتقال یافت جایی که پزشکان فعالیت مغز او را زیر نظر گرفتند.
او به محرکهای خارجی واکنش نشان نمیداد و تورم شدیدی در مغزش داشت. پس از سه روز که در کمای عمیق فرو رفت خانواده اش تصمیم گرفتند که بهترین کار این است که او را از وسایل کمکی جدا سازند. پرستاران لولههای تنفسی را از گلویش بیرون کشیدند و آن بیمار به یکی از داغترین سوژههای علمی در تاریخ معاصر علم تبدیل شد.
"جیمو بورجیگین" متخصص مغز و اعصاب در دانشگاه میشیگان برای چندین سال با این پرسش که وقتی میمیریم چه اتفاقی برای مان رخ میدهد دست و پنجه نرم کرده است. او در مورد تجربیات نزدیک به مرگ برخی از بازماندگان ایست قلبی که پیش از احیاء تحت سفرهای روانی خارق العادهای قرار گرفته بودند مطالبی را خوانده است.
گاهی اوقات این افراد گزارش میدادند که خارج از بدن خود به سمت منابع نورانی میروند که در آنجا بستگان و خویشاوندان درگذشته شان از آنان استقبال میکنند. برخی دیگر از دستیابی به درک تازهای از زندگی خود یا مواجهه با موجوداتی با "خوبیهای عمیق" صحبت کرده بودند.
بورجیگین باور نمیکرد محتوای آن داستانها حقیقت داشته باشد او فکر نمیکرد که روح افراد در حال مرگ واقعا به دنیای پس از مرگ سفر کرده باشد. با این وجود، او بر این گمان بود که اتفاقی بسیار واقعی در مغز آن بیماران در حال رخ دادن بوده است.
او در آزمایشگاه خود کشف کرده بود که موشها پس از توقف حرکت قلب و از دست دادن اکسیژن مغزشان تحت به اصطلاح طوفان شدید بسیاری از انتقالدهندههای عصبی از جمله سروتونین و دوپامین قرار میگیرند. او به این موضوع فکر میکرد که آیا تجربیات نزدیک به مرگ انسانها ممکن است از یک پدیده مشابه سرچشمه بگیرد و آیا این اتفاق حتی در افرادی رخ میدهد که نمیتوان آنان را احیا کرد.
به نظر میرسد که مرگ به قدری حوزه تحقیقاتی مهمی است که بورجیگین تصور میکرد دانشمندان دیگر پیشتر درک کاملی از آن چه در فرآیند مرگ برای مغز رخ میدهد ایجاد کرده بودند.
با این وجود، او زمانی که به ادبیات علمی در این باره نگاه کرد مطالب روشنگر اندکی را یافت. او به "گاردین" میگوید:"مردن بخش مهمی از زندگی است، اما ما تقریبا هیچ چیز در مورد مغز در حال مرگ نمیدانستیم". بنابراین، او تصمیم گرفت به عقب بازگردد و بفهمد که در مغز افرادی که در بخش مراقبتهای عصبی دانشگاه میشیگان فوت کردهاند چه اتفاقی رخ داده است.
حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد افراد داستانهایی از تجربیات نزدیک به مرگ را با خود به همراه داشتند که در آن احساس میکردند روح از بدن شان خارج شده اند. تعداد انگشت شماری از آن بیماران حتی ادعا کردند که از بالا شاهد تلاش پزشکان برای احیای خود بودند.
بر اساس چندین بررسی و مطالعه بین المللی از هر ده نفر یک نفر ادعا کرده که در تجربه نزدیک به مرگ چیزی شبیه ایست قلبی را احساس کرده است. به همان اندازه که این تجربیات نزدیک به مرگ قابل توجه به نظر میرسید سبب شد تا دانشمندان شروع به باور کردن این موضوع کنند که حقیقتی در پس پرده وجود دارد: شاید مردم واقعا ذهن یا روحی داشتند که جدا از بدن زنده آنان وجود داشت.
ما اکنون از نظر ابزارهای تازه در نقطهای قرار داریم که میتوانیم برای پاسخ علمی به این پرسش قدیمی آماده شویم: وقتی میمیریم چه اتفاقی رخ میدهد؟
گسام پرنیا" متخصص احیا و یکی از متخصصان برجسته جهان در زمینه تجربیات نزدیک به مرگ در سال ۲۰۰۶ میلادی در حال طراحی یک مطالعه بین المللی بود تا آزمایش کند که آیا بیماران حتی پس از این که از نظر بالینی مرده بودند میتوانستند آگاهی آگاهانهای داشته باشند یا خیر.
با این وجود، در سال ۲۰۱۵ میلادی آزمایشهایی مانند آزمایش پرنیا نتایج مبهمی به همراه داشتند و زمینه مطالعات نزدیک به مرگ نسبت به زمانی که آن رشته نزدیک به چهار دهه قبل از آن تاسیس شد به درک مرگ نزدیکتر نبود.
این زمانی بود که بورجیگین همراه با چند تن از همکاران اش مطلبی کشف کردند. نتایج آن برای اولین بار در سال گذشته گزارش شد تقریبا کاملا غیرمنتظره بود و از این ظرفیت بالقوه برخوردار است که درک ما از مرگ را مورد بازنویسی قرار دهد.
بورجیگین به "گاردین" میگوید:"من معتقدم آن چه ما پیدا کردیم صرفا نوک یک کوه یخ بزرگ است. آن چه هنوز در سطح زیرین است گزارش کاملی از چگونگی مرگ میباشد، زیرا چیزی در مغز در حال رخ دادن است که معنا ندارد".
علیرغم همه چیزهایی که علم در مورد عملکرد زندگی آموخته است مرگ در میان حل ناشدنیترین رازها باقی مانده است. در سال ۱۸۹۲ میلادی آلبرت هایم" کوهنورد و زمین شناس سوئیسی اولین گزارشهای سیستماتیک تجربیات نزدیک به مرگ را از ۳۰ کوهنورد دیگر که دچار سقوط نزدیک به مرگ شده بودند جمعآوری کرد.
او نوشته بود:" در بسیاری از موارد کوهنوردان تحت بررسی به طور ناگهانی در مواجهه با کل گذشته خود قرار گرفتند، موسیقی زیبایی شنیدند و آن گونه که توصیف کرده اند در یک بهشت آبی فوق العاده که ابرهای گل سرخ بر فراز آن بود قرار گرفته بودند".
پرنیا و همکاران اش میگویند چنین پدیدههایی "از طریق مدلهای علم اعصاب فعلی غیرقابل توضیح هستند". با این وجود، متأسفانه برای فرا روانشناسان هیچ یک از گزارشهای آگاهی پس از مرگ به بررسی دقیق علمی نمیرسد. " سو بلک مور" محقق مشهور فرا روانشناسی میگوید: "از این قبیل ادعاها به وفور مطرح شده اند، اما در دهههای طولانی تحقیق من در مورد تجارب خارج از بدن و تجربیات نزدیک به مرگ هرگز به شواهد قانع کنندهای مبنی بر صحت این موضوع دست پیدا نکردم.
بلک مور، خاطرنشان کرد که مورد کفش ذکر شده آن مورد فقط براساس گزارش پرستاری بوده که ادعا میکند آن را پیدا کرده است. این بسیار دور از استاندارد اثباتی است که جامعه علمی برای پذیرش نتیجه به آن نیاز دارد. در موارد دیگر، شواهد کافی وجود ندارد که اثبات کند تجربیات گزارش شده توسط بازماندگان ایست قلبی زمانی رخ داده که مغز آنان از کار افتاده است.
شاید داستانی که باید در مورد تجربیات نزدیک به مرگ نوشته شود این نباشد که اثبات کنند هوشیاری با آن چه ما فکر میکردیم تفاوت اساسی دارد. در عوض، شاید داستانی که باید نوشته شود آن است که روند مردن بسیار عجیبتر از آن چیزی است که دانشمندان تا به حال گمان میکردند.
معنویت گراها و فرا روان شناسان حق دارند اصرار کنند که هنگام مرگ اتفاقی عمیقا عجیب برای افراد رخ میدهد، اما اشتباه میکنند اگر تصور کنند این اتفاق در زندگی بعدی و نه در زندگی فعلی فرد رخ میدهد. حداقل این مفهوم چیزی است که "جیمو بورجیگین" هنگام بررسی پرونده بیمار یک دریافته است.
در لحظاتی پس از قطع اکسیژن بیمار ذکر شده در ابتدای این گزارش موجی از فعالیت در مغز در حال مرگ او وجود داشت. به طور خاص بخشهایی از مغز که دانشمندان آنها را اصطلاحا "منطقه داغ" برای آگاهی و هوشیاری در نظر میگیرند به طور چشمگیری زنده شدند. در یک بخش سیگنالها برای بیش از شش دقیقه قابل تشخیص باقی ماندند. در بخشی دیگری آنها ۱۱ تا ۱۲ برابر بیشتر از قبل از برداشتن ونتیلاتور بیمار یک بودند.
بورجیگین میگوید:"هنگامی که بیمار فوت کرد مغز او در نوعی کار میکرد. حدود دو دقیقه پس از قطع شدن اکسیژن همزمانی شدید امواج مغزی او وجود داشت حالتی که با بسیاری از عملکردهای شناختی از جمله افزایش توجه و حافظه همراه بود. همگام سازی برای حدود ۱۸ ثانیه کاهش یافت سپس دوباره برای بیش از چهار دقیقه تشدید شد. برای یک دقیقه محو شد سپس برای بار سوم بازگشته بود".
در همان دورههای مردن بخشهای مختلف مغز بیمار ذکر شده به طور ناگهانی در ارتباط نزدیک با یکدیگر قرار گرفتند. شدیدترین اتصالات بلافاصله پس از توقف اکسیژن او شروع شد و تقریبا چهار دقیقه به طول انجامید. بیش از پنج دقیقه و بیست ثانیه پس از قطع شدن پشتیبانی از او یک انفجار دیگر از اتصال وجود داشت.
به طور خاص مناطقی از مغز او که با پردازش تجربه آگاهانه مرتبط است مناطقی که هنگام حرکت در دنیای بیداری فعال هستند و زمانی که رویاهای واضح میبینیم با نقاطی که در شکل گیری حافظه نقش دارند ارتباط برقرار میکردند. هم چنین بخشهایی از مغز با همدلی مرتبط بودند.
حتی زمانی که او به طور غیرقابل برگشتی به عمق مرگ لغزید چیزی که به طرز شگفت آوری به نظر میرسید این بود که زندگی در طول چند دقیقه در مغز بیمار جریان داشت. این در حالیست که پیشتر باور غالب این بود که به محض توقف اکسیژن به مغز فعالیت عصبی به سرعت کاهش مییابد.
بورجیگین میگوید: "مغز برخلاف تصور همگان در واقع در هنگام ایست قلبی فوق العاده فعال است. مرگ ممکن است بسیار زندهتر از آن چیزی باشد که تا به حال فکر میکردیم".
او در حال حاضر دادههای مربوط به فعالیت مغزی دهها بیمار فوت شده را در اختیار دارد که منتظر نتایج تجزیه و تحلیل آنها میباشد. با این وجود، او میگوید به دلیل اطلاق برچسب ماوراء الطبیعه بودن به مطالعات نزدیک به مرگ تعداد کمی از آژانسهای تحقیقاتی میخواهند به او برای انجام تحقیقات اش کمک مالی ارائه کنند.
او میگوید:"سرمایه گذاران تحقیقات علمی موضوع "آگاهی" پس از مرگ را تقریبا یک واژه ناخوشایند قلمداد میکنند. دانشمندان تندرو فکر میکنند که تحقیق در این باره مرتبط با حوزه فلسفه و الهیات است و نه حوزه علوم پایه. عدهای دیگر میگویند فایده این تحقیق چیست؟ بیماران به هر حال خواهند مرد، پس چرا این روند را مطالعه کنیم؟ هیچ کاری نمیتوانید در مورد آن انجام دهید".
در حال حاضر شواهدی در حال ظهور است که حتی مرگ کامل مغزی ممکن است روزی برگشت پذیر باشد. در سال ۲۰۱۹ میلادی دانشمندان دانشگاه ییل مغز خوکهایی را که چهار ساعت پیش از آن در یک کشتارگاه تجاری سر بریده شده بودند را برداشت کردند.
سپس به مغز کوکتلی از داروها و خون مصنوعی را تزریق کردند. آنان به طور شگفت انگیزی مشاهده کردند که برخی از سلولهای مغز دوباره شروع به فعالیت متابولیکی کرده و حتی برخی از سیناپسها کار میکردند.
اسکن مغز خوکها فعالیت الکتریکی گستردهای را که ما معمولا با احساس یا هوشیاری مرتبط میدانیم نشان نداد. با این وجود، فعال شدن برخی از سلولهای مغزی نشان داد که مرزهای بین زندگی و مرگ میتواند متفاوتتر از آن چیزی باشد که تاکنون تصور میکردیم.
در این میان، چیزی وجود دارد که بسیاری از این افراد از فیزیکالیستها گرفته تا فرا روان شناسان و معنویت گرایان را به یکدیگر پیوند میدهد: این امید که با فراتر رفتن از محدودیتهای کنونی علم و بدن خود نه به درک عمیقتر از مرگ بلکه به تجربه طولانیتر و عمیقتر از زندگی دست یابیم. شاید این جذابیت واقعی تجربه نزدیک به مرگ باشد: به ما نشان میدهد که چه چیزی نه در جهان پس از مرگ بلکه در این جهان امکان پذیر است.
کانال عصر ایران در تلگرام