در حفظ آثار فرهنگی و هنریمان موفق نبودهایم/ رئیسجمهور فرانسه؛ همنام سعدی شیرازی!
تاریخ انتشار: ۱۴ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۴۸۴۴۰۵
اسماعیل آذر میگوید: ما در حفظ آثار فرهنگیمان، چندان پابرجا نبودهایم و نتوانستهایم به خوبی از آنها حراست کنیم.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، حتی اگر به شعر علاقهمند نباشید، لابد کلیپی را که در برنامهای با عصبانیت خودکار خارجی را پرت میکند، در فضای مجازی دیدهاید! از مردی حرف میزنم که زندگیاش با ادبیات فارسی گره خورده و تعصب ویژهای روی ملیت ایرانی دارد:«دکتر اسماعیل آذر» او را بیشتر با برنامه مشاعره میشناسند؛ برنامهای که به تدریج رویکرد موضوعی پیدا کرد و از دل آن، مشاعره رضوی و مشاعره قرآنی هم جوشید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شاید بسیاری از مردم ندانند که او علاوه بر شعر، دستی بر آتش موسیقی هم دارد و حتی موسیقی را تدریس میکرده اما از آنجا که مادرش وصیت کرده بود که موسیقی را وسیله امرار معاش خود قرار ندهد، آن را تنها به عنوان یک هنر – و نه حرفه- در زندگی خود نگهداشت.
ما برای اطلاع از جایگاه ادبیات ایران در میان آثار ادبی جهان، به سراغ این استاد برجسته رفتهایم. قرار است هر هفته نکاتی را از زبان دکتر آذر درباره ادبیات فارسی منتشر کنیم. در بخش اول، از دوستداران غربی مشاهیر ایران سخن گفته و از نخستین کسانی که آثار مشهور ادبی ایران را ترجمه کردند. بیدرنگ شما را به مطالعه این گفتگو دعوت میکنیم.
مرآت- اگر میتوانستید به گذشته برگردید، دوست داشتید پای درس کدامیک از اساتید برجسته ادبیات بنشینید؟
اگر قرار باشد که بار دیگر پای درس استادی بنشینم، به کلاسهای مرحوم فروزانفر و زرینکوب میروم. این دو شخصیت برای من بسیار محترم بودند.
مرآت- میگویند «هنر نزد ایرانیان است و بس» برخی از روشنفکران ایرانی این گزاره را یک گزاره نژادپرستانه میدانند و معتقدند ملتها به دلیل عرق ملی، درباره خودشان اغراق میکنند. به لحاظ منطقی، آثار ادبی و هنری ما در میان آثار برجسته جهان چه جایگاهی دارد؟
اگر بخواهیم به این موضوع بپردازیم بحث به درازا خواهد کشید اما من به یکی دو نمونه اشاره میکنم؛ مشت در نمای درشت. شما حتما نام «آرتور پوپ» را شنیدهاید. پوپ نماینده ایالات متحده آمریکا در ایرانِ گذشته بود. او سی سال در دانشگاه شیراز کار کرد و نمایندگی فرهنگی آمریکا را در کشور ما عهدهدار بود. پوپ در اواخر عمرش وصیت کرد که مرا در کنار زایندهرود به خاک بسپارید تا تمام دنیا بدانند که مرکز هنر، صلح، عشق، حکمت و ادب ایران است.
وقتی دو خارجی همه زندگی خود را به دانشگاه شیراز میبخشند
پس از او، همسرش «فیلیپ اکرمن» نیز وصیت میکند که مرا در کنار شوهرم، در اصفهان که مرکز فرهنگی ایران است به خاک بسپارید. آن دو همه زندگی خود را به دانشگاه شیراز بخشیدند. بعدها بخشی از آثار «آرتور پوپ» در قالب 9 جلد رحلی از انگلیسی به فارسی ترجمه شد و توسط انتشارات علمی فرهنگی به چاپ رسید و من این مجموعه 9 جلدی را دارم و ممکن است این مجموعه کم و بیش در بازار پیدا شود.
در حفظ آثار فرهنگی و هنریمان موفق نبودهایم
این یک نگاه گذرا به یک نفر از میان هزاران نفر است. پوپ در آثارش از هنر صحبت میکند و شما با مطالعه این اثر درمییابید که هنر ایرانی، چیزی در حد اعجاز است. مطالعه همین یک اثر کافی است تا بفهمیم که هنر و فرهنگ ایران چه جایگاهی دارد. متأسفانه ما در حفظ آثار فرهنگیمان، چندان پابرجا نبودهایم و نتوانستهایم به خوبی از آنها حراست بکنیم.
«نگهبان شب» در برابر آذوقه!
اگر میتوانستیم از آثارمان حفاظت کنیم، این همه اثر ایرانی در موزههای انگلیس، فرانسه و دیگر نقاط جهان وجود نداشت. در جنگ دوم جهانی که هلندیها داشتند از فرط فقر و فاقه میمردند، آمریکاییها به آنها پیشنهاد دادند که شما تابلوی «نگهبان شب» اثر رامبراند را به ما بدهید و ما به جای این تابلو به شما چند تریلر آذوقه میدهیم تا مشکلتان حل شود.
شعر سعدی، پاسخ هلندیها به پیشنهاد آمریکاییها بود:«ما یوسف خود نمیفروشیم/ تو زر سیاه خود نگهدار» میبینیم که امروز هلندیها در عرصه هنر یکی از برجستهترین و موفقترین کشورهای جهان هستند. توجه به همین دو نکتهای که بیان کردم، میتواند در حوزه محتوا و در حوزه حفظ آثار فرهنگی کافی باشد.
مرآت- حافظ در میان شعرای ایرانی، نزد ما ایرانیان جایگاه ویژهتری دارد. بیشتر اظهارنظرهای خارجی درباره حافظ، متقدم هستند. وقتی در خصوص دیدگاه خارجیها درباره شخصیتی مثل حافظ سخن میگوییم، نام «گوته» در ذهن ما تداعی میشود اما آیا در یک دهه اخیر افراد شاخصی در جهان درباره شخصی مثل حافظ اظهارنظر کردهاند؟
بگذارید در ابتدا پیشینهای را بیان کنم. شرق به تدریج از قرن یازدهم میلادی از سوی مغربزمین شناخته شد. نخستین شاعر ایرانی که در جهان شهرت گرفت، خیام بود. «سیلوستر دوساسی» مدرسه شرقشناسی را در فرانسه بنیان نهاده بود که شعبهای از آن هم در هند بود. «ادوارد فیتز جرالد» در این مدرسه فارسی را آموخت و به نیکی و درستی نسخهای از رباعیات خیام را که «پروفسور پاول» به او داده بود، ترجمه کرد.
رئیسجمهور فرانسه؛ همنام سعدی شیرازی!
شهرت خیام در جهان به واسطه ترجمه بسیار خوب ادوارد فیتز جرالد صورت گرفت و بالعکس؛ یعنی ادوارد فیتز جرالد هم شهرتش را مدیون خیام است. در سال 1643 میلادی برای نخستینبار «آندره دریه» گلستان سعدی را به زبان فرانسه ترجمه کرد. این ترجمه تمام اروپا را اشغال کرد؛ به حدی که «کارنو» رئیسجمهور فرانسه، نام سعدی را بر خود نهاد و «سعدی کارنو» لقب گرفت.
بهرهگیری منشور ملی فرانسه از مفاهیم گلستان سعدی
از آن پس، تمام اروپا تحت تأثیر ترجمه گلستان قرار گرفت. حتی پدر کارنو که مردی خشن بود، با مطالعه گلستان به ترجمه آندره دریه، آرام گرفت. شاید بسیاری از مفاهیمی که در منشور ملی کشور فرانسه آمد، مفاهیم گلستان سعدی بود که پیوسته در همهجا مورد استفاده قرار میگرفت. قانون اساسی این کشور نیز از سعدی بهره گرفته است. آندریه دریه 15 سال پس از ترجمه گلستان، قرآن کریم را هم ترجمه کرد.
نخستین کسی که در اروپا از حافظ سخن گفت
وقتی «پیترو دلاوله» سیاح مشهور ایتالیایی در قرن هفدهم به ایران آمد و گزارش سفر به ایران را نوشت، نخستین کسی بود که از حافظ سخن گفت. البته پیش از «دلاواله»، «آدام اولئاریوس» هم از جمله شخصیتهایی بود که با همراهی 40 نفر از هولشتاین آلمان به ایران آمد. او از سعدی سخن گفته است اما از حافظ چیزی نمیگوید. بنابراین یکی از نخستین شخصیتهایی که از حافظ سخن گفته، «پیترو دلاواله» است.
هردر؛ نخستین مترجم آلمانی حافظ
او وقتی به کشورش برگشت، سفرنامهای بسیار شیوا و شیرین نوشت و در آن از حافظ هم صحبت کرد. خود دلاواله طبع شعر پارسی داشت و بر سر مزار حافظ نشسته و شعر سروده بود. اما آلمان نخستین کشوری است که افتخار آشنایی با حافظ را دارد. میدانید که «یوگان گوتفرید فون هردر» در سال 1812 ترجمه دست و پا شکستهای از حافظ ارائه داد و پس از آن ترجمهها آغاز شد.
و گوته با حافظ آشنا شد...
پس از او «روچر»، «اشلیگل» و تا اندازهای ویلیام جونزِ انگلیسی برای ترجمه اشعار حافظ تلاش کردند اما هیچکدام نتوانستند این کار را انجام دهند اما «اشلیگل» و «روپرز» هم پیرامون مولوی کار کردند و هم پیرامون حافظ و بخشهای زیادی از دیوان حافظ را ترجمه کردند. «گوته» که خودش همجنس حافظ بود، از لابلای همین ترجمهها و سفرنامهها، حافظ را دریافت و کتاب «غربی شرقی» خود را پیرامون حافظ نوشت.
حافظ برای گوته بسیار عزیز بود. هریک از افرادی که از آنها یاد کردم، توصیفات فراوانی درباره هنر و ادبیات ایران دارند.
مرآت- از دیدگاه وقتی در آینده ما به گذشته تبدیل شدیم، از آثار زمان ما به نیکی یاد خواهد شد؟ آیا امروز اثری وجود دارد که در آینده به عنوان یک دیوان حافظ دیگر شناخته شود؟
من قدری با ادبیات غرب هم آشنا هستم و میتوانم بگویم که حافظ در جهان یک تافته جدابافته است. درباره اثر فردوسی هم خود غربیها مثل «پوتر» ، «نیکلسون» و «جکسن» میگویند حماسه ملی ایرانیان، برترین حماسه جهان است. من باید به اندازه یک کتاب درباره چرایی این اظهارنظرها سخن بگویم اما همه حرفم را در این گزاره خلاصه میکنم که: قرن نوزدهم که به دوره ویکتوریا معروف است و اوج روزگار رمانتیکهاست؛ قرنی است که تمام شاعران و نویسندگان اروپایی، بر سر سفره ادبیات، حکمت و معنویت زبان پارسی نشستهاند.
سیر معکوس صادرات ادبی از مشروطه به بعد
من کتابی دارم به نام «ادبیات ایران در ادبیات جهان» که انتشارات سخن آن را منتشر کرده است. من در این کتاب به تفصیل درباره موضوع مورد بحث نوشتهام. اما باید بگویم که در روزگار مشروطه، ادبیات غرب وارد ایران شد. تا مشروطه ما محصولات ادبیمان را به اروپا صادر میکردیم اما از مشروطه به بعد ما به واسطه آثار کسانی همچون «آلفرد دو موسه»، «تی. اس. الیوت» و «پل والری» تحت تأثیر ادبیات اروپا قرار گرفتیم.
حافظ، امرسن و مکتب تعالیگری
علاوه بر اینها، شاعران ترک همچون «حکمت» و «صابر» هم به تدریج در ایران جا باز کردند و دوستدارانی یافتند و ایرانیان را تحت تأثیر قرار دادند. قبل از دوران مشروطه ما در تمام اروپا تأثیرگذار بودیم. حتی در سال 1844 که «امرسن» فیلسوف مشهور آمریکایی به اروپا میرود، با حافظ آشنا میشود و وقتی به آمریکا بازمیگردد مکتبی در این کشور ساخته میشود با عنوان «تعالیگری».
باید به بوی خاک فنا رفت...
بعد از ایجاد این مکتب بود که کسانی مثل «والت ویتمن» با ادبیات ایران آشنا شدند. شما گاهی میبینید که سهراب سپهری شعرهایی میسراید که تحت تأثیر اشعار والت ویتمن سروده شده است. مثلا شعر «باید کتاب را بست/ باید بلند شد/ در امتداد وقت قدم زد/ گل را نگاه کرد/ ابهام را شنید/ باید دوید تا ته بودن/ باید به بوی خاک فنا رفت/ باید به ملتقای درخت و خدا رسید/ باید نشست نزدیک انبساط/ جایی میان بیخودی و کشف...» متأثر از این شعر والت ویتمن سروده شده است:«when I Heard the learnd astronomer, when the proofs, the figures, were ranged in columns before me…»
این گفتگو ادامه دارد...
گفتگو و تنظیم: محسن حسنزاده
انتهای پیام/
منبع: دانا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۴۸۴۴۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جمعی از اساتید ادبیات به تماشای «مست عشق» نشستند/ حسن فتحی: جهانِ پر از طمع و ویرانی را با افعال خود سیاهتر نکنیم
روز جمعه ۱۴ اردیبهشتماه اکرانی خصوصی از فیلم «مست عشق» در موزه سینما تدارک دیده شده بود تا سازندگان این فیلم سینمایی میزبان برخی از چهرههای حوزه مولویشناسی و شمس پژوهی و شاهنامهپژوهی همچون محمدعلی موحد و میرجلالالدین کزاری و نیز بزرگان دیگری همچون ژاله آموزگار (پژوهشگر فرهنگ و زبانهای باستانی)، عبدالمجید ارفعی (متخصص زبانهای باستانی و مترجم خط میخی عیلامی)، احمد محیط طباطبایی (رییس ایکوم)، لوریس چکناواریان (آهنگساز و رهبر ارکستر)، یونس شکرخواه (متخصص علوم ارتباطات) و حجتالله ایوبی (رییس سابق سازمان سینمایی و کمیسیون ملی یونسکو) شدند.
در میان این چهرههای فرهنگی و هنری، محمدعلی موحد به تماشای فیلم نشست.
از راست: لوریس چکناواریان، محمدعلی موحد و میرجلالالدین کزازیدر ابتدای این مجلس و پیش از نمایش فیلم، حجتالله ایوبی در سخنانی کوتاه گفت: ملت ایران یک بدهی به دنیا داشت و دنیا هم یک مطالبه بزرگ از ما. سینمای ایران که جزء سینماهای برتر جهان است باید کاری را برای حضرت مولانا و شمس انجام میداد.
او با تاکید بر اینکه خودش فیلم را ندیده است، ادامه داد: من این تلاش و عزم را گرامی میدارم بویژه آنکه بارها از زبان بزرگان جهان شنیدم که چه معمایی در سینمای ایران وجود دارد که با وجود حداقل امکانات این چنین درخشان است؟ به نظر بنده، راز و رمز این موفقیت در این سالن حاضر است؛ پشتوانه سینمای ایران ادبیات فاخر و گنج معنوی آن است که در هیچ کجای جهان وجود ندارد. سینمای شاعرانه ایران مرهون بزرگانی است که امروز در اینجا نشستند و آقایان فتحی، توحیدی و دیگر هنرمندان در این فضا تنفس کردند و با محمدعلی موحد زندگی کردند. فیلم و نگاه آنها عطر و رنگ موحد و کزازی و شفیعی کدکنی و بزرگان دیگر را میدهد. من این عزیزان را به "نام" و بدون لقب صدا کردم چون استاد شفیعی کدکنی در آخرین شماره مجله «بخارا» زیبا گفته است که محمدعلی موحد بالاترین لقبش در همین است که «محمدعلی موحد» است و لقب و پسوند و پیشوندی برازنده او نیست. این برای بقیه اساتید هم صدق میکند.
ایوبی افزود: یقین دارم که استقبال فراوان مخاطب آغاز راهی است که باز هم از مولانا و شمس سخن گفته شود.
سپس فرهاد توحیدی - فیلمنامهنویس «مست عشق» بیان کرد: نوشتن فیلمنامه این کار در کنار جناب آقای فتحی حدود سه سال و اندی طول کشید و در طول نوشتن متن، سایه معنوی دکتر موحد بر سر این کار بود.
او با اشاره به شیوه روایت فیلم گفت: من به عنوان یک معلم کوچک فیلمنامهنویسی عرض میکنم که سالهاست در میان همکارانم و بخصوص در میان جوانان علاقهمند به فیلمنامهنویسی اشتیاق زیادی برای گذر و عدول از نوشتن فیلمنامه به سبک و سیاق کلاسیک در چهارچوب شاهپیرنگ میبینم. آنها بسیار دوست دارند که فیلمنامهنویسی متفاوت را با روایتهای موازی تجربه کنند و برای یادگیری تکنیک داستانگویی در فیلمنامه نویسیِ آلترناتیو، طبیعتاً به ادبیات فیلمنامهنویسی ترجمه شده رجوع میشود. این در حالی است که بخت بزرگ بنده و آقای فتحی این بود که در این کار برای سازماندهی روایتهای موازی از دل آثار مولانا و مثنوی استفاده کردیم. شاید بیراه نباشد که بگویم یکی از اولین کسانی که داستانگویی به این شیوه را ابداع کردند حضرت مولانا بود و البته پیشتر از او عطار و سنایی هم چنین تجربهای داشتند.
توحیدی ادامه داد: کوشش ما این بود از آن میراثی که حضرت مولانا و دیگران در روایتگری به جا گذاشتند و بزرگان امروز ادبیات ایران در کتابهای خود شرح دادند، استفاده کرده باشیم و امیدوارم آنچه بر پرده خواهید دید گوشه کوچکی از انتظارات شما را برآورده کند.
در پایان حسن فتحی - کارگردان «مست عشق» که از سر فیلمبرداری سریالش خود را به این برنامه رسانده بود - متنی را قرائت کرد که به این شرح بود: «همه ما آدمها بیآنکه خواسته باشیم، متولد میشویم و طنز قضیه در این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم، متولد شدن ما با نوعی مسئولیت اخلاقی همراه است؛ مسئولیتِ اینکه اوضاع جهانی را که لُملُمه میزند از حرص و طمع و کشتار و ویرانی، با افعال خودمان سیاهتر از آنچه که هست نکنیم. پیام شیرین و شکّرین شمس و مولانا در این زمانه تلخکامی و خشونت و نفرتپراکنی، میتواند بارقه امیدی باشد برای ما ساکنانِ به عادت و روزمرگی گرفتار شدهی این روزگار تا شاید با پرهیز از خودشیفتگی و افکار خشک و تنگنظرانه در افعال و کردار خودمان تأمل و نواندیشی و تجدیدنظر کنیم.
این اثر سینمایی بیهیچ تفاخری برگ سبزی تحفه درویش و نمایش قطرهای از دریای بیکران اندیشههای عرفانی است.»
در این زمینه بخوانید:
تمجید میرجلالالدین کزازی از «مست عشق»
ژاله آموزگار منبع: خبرگزاری ایسنا