نگاهی به وضعیت داستان نویسی و زنان داستان نویس در ایران در گفتوگو با فرخنده آقایی مریم شهبازی خبرنگار
ایران آنلاین/ از جایی که امروز ایستاده راضی است و از مهربانی روزگار با خودش ابراز خوشحالی میکند. فرخنده آقایی علاوه بر نویسندگی، جامعه شناس هم است و تحصیلات دانشگاهیاش را تا مقطع کارشناسی ارشد در همین زمینه ادامه داده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بعد از انتشار مجموعه داستان «تپههای سبز» در سال 66 به سراغ مجوز نشر «راز کوچک» رفت، انتظاری که نزدیک به یک دهه به طول انجامید و تجربهای تلخ در گرفت و گیرهای اداره ممیزی وقت را نصیبش کرد. از همین رو هر گاه بحث کم کاری فلان نویسنده یا مترجم به میان آید اصرار دارد که نباید تنها بر اساس سال انتشار آثار اهالی کتاب بگوییم که فلانی کم کار بوده یا پرکار، چراکه ممکن است با موانعی در انتشار نوشتههایش روبهرو شده باشد. آقایی از نسل نویسندگانی است که بعد از انقلاب قلم به دست گرفتهاند، نویسندهای که او را از جمله زنان مؤثر در داستاننویسی امروز و بویژه در عرصه داستان کوتاه میدانند. داستانهایش اغلب برخاسته از مسائل اجتماعی و با نگاهی واقع گرایانه به رخدادهای روز و بویژه مسائل زنان نوشته شدهاند، ماجراهایی که در آنها رد پای پررنگی از تحصیلات دانشگاهیاش بهعنوان جامعه شناس دیده میشود. «جنسیت گمشده» یکی ازهمین آثار است، رمانی درباره مشکلات ترنس سکشوالها که حتی موفق به کسب جایزهای بینالمللی منجر به برپایی همایشی در آلمان با همین عنوان هم شد. سال 79 زمانی که این کتاب روانه بازار نشر شد، ترنس سکشوالها آن را به دست گرفتند و به وزارت کشور و هر سازمان دیگری که کاری از عهدهشان برمی آمده بود رفتند. با این حال تأکیدی به اینکه کتاب قرار است مددکار اجتماعی باشد ندارد و میگوید: «نمیتوان از
ادبیات انتظار حل همه مشکلات اجتماعی را داشت!» تأکید دارد که نویسندگان امروز و بویژه قشر روشنفکر از جامعه عقب ماندهاند، باید بدوند تا حداقل فرصت مشاهده تحولات و اتفاقات اجتماعی را از دست ندهند. به وضعیت داستاننویسی زنان هم نقد دارد و میگوید: «زنان نویسنده ما هنوز از تفکرات سنتی که برخی از آنها حتی بر ضد حقوق اولیه خودشان است عبور نکرده اند!»برخی آثار او از جمله «از شیطان آموخت و سوزاند» در کشورهایی نظیر انگلستان ترجمه و منتشر شدهاند. او تا به امروز موفق به کسب جوایز ادبی مختلفی از جمله جایزه رمان سال منتقدان شده و در داوری برخی جوایز و جشنوارهها هم حضور داشته. به بهانه مجموعه داستانی که این روزها مشغول گردآوری و آماده سازیاش است به سراغ او رفتیم و درباره وضعیت داستاننویسی زنان ایران به گفتوگویی نشستیم که مشروح آن را میخوانید. بهعنوان یکی از نویسندگان زن چقدر به تقسیم بندیهای تاریخی داستاننویسی بین مردان و زنان ایران معتقد هستید؟ حضور زنان بهعنوان نویسنده در ادبیات داستانی ایران به صد سال هم نمیرسد، هر چند که اگر بحثمان ادبیات جدی باشد سرآغازش را میتوان چاپ رمان «سووشون» سیمین دانشور در سال 48 دانست. به گمانم بهتر است که انتشار این کتاب را مبنای حضور جدی زنان در ادبیات داستانی بدانیم، تقریباً در همان دوره گلی ترقی، مهشید امیرشاهی، غزاله علیزاده و شهرنوش پارسیپور هم از جمله دیگر زنان داستاننویس بودند. البته فضای قبل از آن سالها به گونهای بود که گاه نویسندگان داستانهایشان را در مجلههای ادبی یا بهصورت پاورقی منتشر میکردند. با این حال وقوع انقلاب را هم میتوان اتفاقی مهم در مشخص شدن دستهبندی داستاننویسان زن دانست، رویدادی که نقشی جدی در افزایش حضور زنان در این عرصه داشت. اغلب از دهه چهل بهعنوان دوران طلایی ادبیات داستانی فارسی یاد میکنند در این سالها زنان چه سهمی از خلق آثار ادبی داشتند؟ برای پاسخ به این سؤال باید قبل از هر چیز به جایگاه ادبیات توجه کنیم، در آن سالها ادبیاتی که برخی از آن با عنوان متعهد یاد میکنند رواج بسیاری داشت. ادبیاتی که خود به دو بخش تقسیم میشد، بخشی از آن تحت تأثیر ادبیات سوسیالیستی شوروی قرار داشت و بخش دیگر هم نویسندگانی بودند که خود را متعهد به انعکاس صدای مردم میدانستند. در این دهه نوعی تقابل میان نویسندگان ادبی، شاعران و داستاننویسان دیده میشود. البته در آن زمان هم در مقابل ادبیات متعهد با بحث «هنر برای هنر» روبهرو هستیم، هر چند که این تفکر در حاشیه قرار داشت اما به هر حال تعدادی از نویسندگان با این هدف مینوشتند، نویسندگانی که برخی از آنها فرمالیست بودند و فرمهای ادبی رایج در غرب را تجربه میکردند و بهدنبال درونی کردن مشاهدات و یافتههای ادبیات پیشرو غرب در آثار خود بودند. به هر حال ویژگی غالب ادبیات داستانی آن دهه، ادبیات متعهد و اجتماعی است. و البته تا حدی هم ایدئولوژی زده، اتفاقی که به شکلی دیگر و با افکاری متفاوت بعد از انقلاب هم تکرار شد! نمیدانم، با اصطلاح ایدئولوژی زده نمیتوانم ارتباط برقرار کنم. ولی به هر حال بیشتر نوشتههای آن دوران را میتوان نوعی ادبیات معترض دانست.به همین دلیل است که تعدادی از نویسندگان آن روزگار گرفتار بگیر و ببندهای ساواک، زندان و فشارهایی از این قبیل بودند. نگاهم به جایگاه زنان نویسنده در این دوران طبقاتی است، زنان نویسنده قبل انقلاب اغلب از قشر مرفه و تحصیلکرده دانشگاهی بودند، کشورهای غربی را دیده بودند و با جهانبینی بازی به ادبیات قدم گذاشته بودند. البته بعد از انقلاب شرایط تغییر کرد و نویسندگان زن بسیاری از شهرستانها و شهرهای کوچک آمدند، زنانی که از خانوادههای متوسط بودند و حضور آنان به شکلگیری رنگین کمانی از ادبیات در دوران معاصر انجامید. در همین دهه به غیر از آثار خانم دانشور به نوشتههای چه زنانی میتوان اشاره کرد؟ مهشید امیرشاهی در آن سالها از جمله بهترین نویسندگان بود که البته همچنان فعالیت ادبی دارد. او اغلب از زنان روشنفکر مینوشت، حتی وقتی موضوع نوشتههایش زنان طبقات فرودست بود نگاهی از بالا به پایین داشت. رگههایی از این ادبیات طبقاتی در کارهای گلی ترقی هم دیده میشود که از زمره همان نسل است. شهرنوش پارسیپور هم فعالیت داشت که متفاوت از دیگران و دارای سبک و سیاق خودش بود و هست، داستانهایش تحت تأثیر علاقه او به عرفان شرق و با نگاهی متفاوت از دیگران است. نوشتههای همین افرادی که نام بردید چقدر با آثار مردان هم دوره آنان قابل قیاس است؟ با وجود آنکه همچنان نگاه و قلم برخی از این زنان مردانه بود اما به دغدغه مسائل زنان توجه داشتند، به هر حال نباید فراموش کرد که خاستگاه بخش عظیمی از ادبیات فارسی، مردانه است و تا بخواهد مجالی برای انعکاس صدای زنان در خودش بیابد زمان بسیاری لازم دارد. هر چند که ما در همین سالها شاعری چون فروغ فرخزاد را داریم که در زمان خود نوعی استثنا به شمار میآید، در سالهایی که زنان شاعر و نویسنده تازه یاد گرفتهاند به بیان احساسات و عواطف خود بپردازند او به یکباره بسیاری از تابوها و تفکرات سنتی را زیرپا میگذارد. فروغ تبدیل به شعلهای میشود که همیشه میتوانیم به او رجعت کنیم؛ البته تاوانش را هم میدهد با تحمل فشار روانی بسیار و تهمتهای بیشمار که هنوز ادامه دارد. بیاغراق او در عرصه ادبیات زنان جسورترین است، با وجود تمام هجمههایی که متوجهش بود توانست جای خود را میان همه اقشار جامعه باز کند. حتی افرادی که او را قبول نداشتند از فروغ بهعنوان یکی از زنان مستقل ادبیات یاد میکنند. فروغ فراتر از دوران خود بود، آنقدر که نمیدانم اگر در این زمانه میزیست جامعه ادبی میتوانست اشعار و تفکراتش را بپذیرد یا نه! انقلاب چگونه توانست زنان را به دنیایی وارد کند که برای قرنها در اختیار مردان بود؟ شور و هیجانی که با وقوع انقلاب شروع شد و تا مدتها بعد از آن هم ادامه داشت نه تنها به تعداد نویسندگان زن افزود بلکه در ارتباط با دیگر حوزهها هم منجر به ورود زنانی از اقشار مختلف شد. اغلب زنانی که بعد انقلاب به ادبیات قدم گذاشتند آنهایی بودند که در سالهای قبل بواسطه امکان تحصیل رایگان، تحصیلات دانشگاهی داشتند. زنان در ابتدای ورود به ادبیات داستانی بهدنبال انعکاس احساسات و عواطفشان در آثارشان بودند و شاید بتوان گفت که به نوعی دنبال شناخت هویت خود بودند. برخلاف دهه چهل، در این دوره زنانی از طبقات مختلف دست به نوشتن زدند. نویسندگان این دوره اغلب کتابخوانهای قهاری بودند و از مطالعه ادبیات بود که به خلق آثار ادبی پرداختند. نمیدانم اگر انقلاب رخ نمیداد چه اتفاقی برای ادبیات میافتاد، شاید ادبیات در همان شکل بسته و محدود باقی میماند. بین زنانی که از اواخر دهه پنجاه تا کل دهه شصت مشغول فعالیت شدند آثار کدام یک را شاخص میدانید؟ اگر زنان این دوره را نسل دوم نویسندگان زن بنامیم، میتوان به نامهایی چون منیرو روانیپور، فرشته ساری، فرشته مولوی و خیلیهای دیگر اشاره کرد. نه تنها دهه چهل و پنجاه، بلکه در دهه شصت هم به نوعی شاهد ادبیات ایدئولوژی زده هستیم و نویسندگان همچنان تحت تأثیر هیجانات وقوع انقلاب و بعد از آن جنگ هستند. با این حال شرایط درباره زنان متفاوت است. چرا زنان این دهه همپا با شرایط اجتماعی و سیاسی نبودند و تنها به انعکاس احساسات درونی اکتفا کردند؟ نمیتوان گفت که زنان همپای مردان نبودهاند. در هشت سال جنگ، آنقدر فضای اخذ مجوز چاپ بسته بود که بسیاری آثار مجال نشر پیدا نمیکردند. بنابراین وقتی این بحثها پیش میآید باید به برخی سختگیریهایی که دست نویسندگان را از انتشار کتابهایشان کوتاه میکرد توجه کرد. در این گونه موارد باید مقوله نوشتن را از انتشار اثر جدا کنیم. اگر اوایل دهه هفتاد با انتشار تعداد زیادی کتاب روبهرو میشویم بهدلیل این نیست که این کتابها در همان دوران نوشته شدهاند، بلکه اغلب آنان آثاری بودند که در دهه شصت مجالی برای انتشار نداشتند. کتابهایی که پشت خط ممیزی مانده بودند به یکباره منتشر شدند. گاه فرض میشود که در دهه شصت داستانی نوشته نشده و بعد از آن شکوفایی داستان بویژه داستان کوتاه رخ میدهد. در دهه شصت اغلب داستانهای کوتاه در نشریات ادبی و مجموعههای گروهی منتشر میشدند که از آن جمله میتوان به مجموعه داستانهای ایران و جهان و شکوفایی داستان کوتاه اشاره کرد که توسط انتشارات مختلف از جمله «علمی» و «توس» منتشر میشدند. با این حال به نظر میرسد که غیر از برخی نویسندگانی که به نام آنان اشاره شد اغلب زنان نویسنده توجه چندانی به مسائل اجتماعی و سیاسی روز نداشتند و عمده علاقهمندیشان به ادبیات عامهپسند بوده! شاید گرایش سیاسی غالب در ادبیات زنان نداشتیم اما به هر حال برخی نویسندگان در نوشتههایشان اشارههای سیاسی داشتند. بعد از انقلاب در مورد بسیاری از نویسندگان مرد هم اینگونه بود، بعد از انقلاب با نوعی سیاستزدایی در ادبیات داستانی روبهرو میشویم که شاید آن را بتوان مقاومتی از سوی خود اهالی کتاب به ادبیات به قول شما ایدئولوژی زده دانست. در ضمن چطور میتوان از زنانی که در مواجهه با جامعه ادبی مردسالار تازه جرأت قلم به دست گرفتن پیدا کردهاند انتظار خلق آثاری برگرفته از مضامین اجتماعی و سیاسی جسورانه و ناب داشت! برای اولین بار بعد از انقلاب زنان از اقشار مختلف اجتماعی مفری برای بیان احساسات و خواستههایشان پیدا کردند. آنها بعد از قرنها فرصتی برای ورود به ادبیات یافتند و طبیعی است که در ابتدا خواهان ابراز خود باشند و بعد از آن بهدنبال موضعگیری در برابر شرایط و حتی جهتدهی به نوشتههایشان باشند که ممکن است گرایش تاریخی، سیاسی یا اجتماعی داشته باشد. ادبیات جنگ هم در همان بحبوحه وقوعش در نوشتههای زنان به پررنگی مردان نیست، این هم ناشی از همین نکاتی است که گفتید؟ ناگزیریم مباحث تألیف اثر و انتشار آن را از هم جداکنیم، مجموعه داستان «راز کوچک» از سال 62 تا 72 امکان چاپ نداشت و بالاخره با تغییراتی چاپ پیدا شد. نوشتن از جنگ شرایط خاصی داشت، هر نوشتهای که در تقدیس جنگ نبود، ضد جنگ به شمار میآمد. نمیتوانیم تنها بر اساس تقسیمبندیهای زمانی دست به قضاوت بزنیم. حتماً باید به مسائلی همچون سیاستهای وقت ارشاد و موانعی که پیش روی نشر بوده توجه داشته باشیم. با این حال معتقدم که زنان اغلب با تکیه بر منابع و روایتهای دست دوم به سراغ تألیف آثار مرتبط با وقایع جنگ و حتی مباحث تاریخی همچون مشروطه رفتهاند. و اغلب نتوانستهاند اثر شاخصی بیافریند. حتی برخی از کتابها که حاصل خیالپردازی نویسنده است برای خواننده باورپذیر نیست. در ارتباط با موضوعاتی که به برخی از آنها اشاره شد در نوشتههای زنان با ضعف محتوایی روبهرو هستیم، نویسنده در صورتی باید دست به تألیف موضوعات اینچنینی بزند که منابع در دسترس را خوانده باشد و بعد از درونی کردن آن، در خلق داستان از آنها استفاده کند. در این بخش از ادبیات ما، نه تنها نوشتههای زنان، بلکه نوشتههای مردان هم فاصله بسیاری با استانداردهای جهانی دارد. هر سال بیش از دهها کتاب و فیلم سینمایی بر مبنای جنگ جهانی اول و دوم خلق میشود که برای مخاطب جذاب است. اما ما با اینکه هنوز خیلی از وقایع انقلاب و جنگ دور نشدهایم قادر به خلق آثاری جذاب برای مخاطب نیستیم. در ابتدای راه، برخورد جامعه ادبی مردسالار با زنان نویسنده چطور بود؟ جامعه ادبی از همان ابتدا کنجکاوی خاصی نسبت به نوشتههای زنان داشت، حتی اگر آنها را جدی نمیگرفت. نوشتههای زنان بیش از خوانندههای زن برای مردان جذابیت داشت چراکه دلشان میخواست از تفکرات آنان سر در بیاورند و بفهمند که زنان چه زاویه دیدی نسبت به مسائل شخصی، اجتماعی و سیاسی دارند. در ابتدای حضور گسترده زنان در ادبیات داستانی ما با نویسندگانی روبهرو هستیم که همچون مردان نگاه منفعلی به همجنسان خود دارند، زن مطیع، محجوب و مادر فداکار در آثار آنان هم حضوری پررنگ دارد. چه اتفاقی افتاد که این نگاه منفعل به مرور تغییر کرد؟ گمان میکنم اغلب زنان نویسنده ما هنوز از این زاویه به زن نگاه میکنند. تقسیمبندی زنان به زن لکاته، مادر فداکار، همسر مهربان و دختر باکره معصوم، پدرسالارانه و طبقاتی است. چه بخواهیم و چه نخواهیم این نگاه ریشه در باورها و فرهنگ ما دارد، از «بوف کور» هدایت گرفته تا «دایی جان ناپلئون» پزشکزاد و حتی «سووشون» دانشور، ما همچنان با چنین زاویه دیدی روبهرو هستیم. برای خروج از این تقسیمبندی باید ابتدا شناختی از موضوع پیدا کنیم، هر چند که معتقدم امروزه واقعیتهای جامعه حتی به باورها و سنتهای ما غلبه دارد. جامعه امروز در حال تغییر است، این تغییر در حال از میان بردن خطکشیهای سنتی شناخته شده بین زن لکاته، مادر فداکار و همسر رنج کشیده بسوز و بساز است. چرا این تحولات نمود چندانی در ادبیات امروز زنانمان ندارد؟ جامعه پویا همواره از ادبیات جلوتر است، مگر آنکه بحث ادبیات خلاقه و نویسنده پیشرو درمیان باشد. در چنین شرایطی است که بحث نویسنده روشنفکر به میان میآید، نویسنده روشنفکر معمولاً به دو شکل در جامعه حضور دارد، یا جلوتر از جامعه یا عقبتر از آن است. در شرایط امروز، مردم و جامعه از روشنفکران جلوترند. قبل از انقلاب روشنفکران پیشرو مردم بودند، در مقطع انقلاب تداخلی ایجاد شد و حالا هم روشنفکران از مردم عقب افتادهاند. بگذارید مثالی برای مشاهده یکی از تغییرات اجتماعی بزنم. گاهی عصرها سوار مترو میشوم، از همان ابتدای خط که در واگن ویژه زنان مینشینم به دخترانی که سوار میشوند توجه میکنم. اغلب آنان شیک و مرتب هستند. مترو از تجریش حرکت میکند، همه از سرکار میآیند و ظاهری آراسته و تر و تمیز دارند. با خودم بهعنوان جامعهشناس فکر میکنم که این دختران به چه طبقهای از اجتماع تعلق دارند! یکی از آنان قیطریه پیاده میشود، دیگری همت و بسیاری از آنان همچنان در واگن نشستهاند. اغلب اینها به طرف شهرری و کهریزک میروند، تازه برخی بعد از پیاده شدن از مترو، سوار اتوبوس شده و به حاشیه شهر میروند. اتفاق مهم این است که اگر شما قبل از انقلاب سوار اتوبوس میشدید و قرار بود مسافتی را همراه مسافران طی کنید، از طرز لباس پوشیدن، صحبت کردن و حتی آرایش و رفتار و میمیک صورت دختران متوجه میشدید که هر یک از چه سطح خانواده و قشری هستند. حتی تحصیلات و محل کار آنان هم قابل حدس بود اما هماکنون شرایطی شده که دختر جنوب شهری که در حومه کهریزک زندگی میکند از نظر ظاهر و تیپ و رفتار تفاوت چندانی با دختر شمال تهران ندارد. اینجا یک تداخل طبقاتی در حال وقوع است که از نظر من مثبت و قابل اعتناست. اتفاق مبارکی است، چراکه دیگر قادر به خطکشی آدمها نیستیم. حالا این را بیاورید در حوزه خطکشیهای نقش زن لکاته و دختر آفتاب مهتاب ندیده و غیره، بواسطه همان تداخلی که گفتم امروز بسیاری از این تعریفها دیگر بیمعناست. حالا اگر قرار باشد شما بهعنوان نویسنده درباره این افراد بنویسید با شخصیتهایی برخورد میکنید که با پیش فرض تعریف شده نباید فلان کار را انجام بدهد، اما خب در دنیای واقعی آن کارها انجام میشود. این حداقل توجهی است که نویسنده باید به شرایط اجتماعی اطراف خود داشته باشد. البته که هر یک از زنان نویسنده دغدغههای خاص خود را دارند که وجه درونی و بیرونی دارد. وجه درونیاش شناخت از خود است و وجه اجتماعی هم بخشی است که باید نسبت به آن شناخت پیدا کنند. علت فاصلهای که بعد از انقلاب میان مردم و روشنفکران ایجاد شد به چه خاطر بود؟ این اتفاقی طبیعی است و نمیتوان به آن بهعنوان یک ویژگی منفی نگاه کرد، شرایط به گونهای شده که اتفاقات سریعتر از آنکه روشنفکر شناختی از آنها پیدا کند رخ میدهند. شما اگر به ادبیات قبل از انقلاب بازگردید با زن ستمکشیدهای روبهرو میشوید که شوهری معتاد دارد اما باز هم به زندگیاش ادامه میدهد، اما حالا شرایط آنقدر تغییر کرده که دیگر به تصویر کشیدن چنین زندگی و زنی که با وجود همه سختیها اصرار برماندن دارد برای مخاطب قابل درک نیست. از همین رو حتی دغدغههای روزمره تغییر کرده، با جامعهای پویا و پرشتاب روبهرو هستیم و نویسنده و روشنفکر باید تلاش کند از آن عقب نماند. نویسنده باید بدود تا حداقل شانس مشاهده تحولات را داشته باشد. توجه زنان معاصر داستاننویس به فرمگرایی و ساختار داستانها چقدر است؟ حتی در ارتباط با آثار خود شما هم به نظر میرسد که بیش از فرم به مضمون توجه دارید! اگر این تقسیمبندی را قبول داشته باشیم پاسخ به این بازمیگردد که نویسنده چه میگوید و چگونه میگوید. اغلب زنان نویسنده امروز، ترجیح میدهند که مضمون را جدی بگیرند تا بتوانند حرفشان را بزنند و برای آنان چگونه گفتن معمولاً در درجه دوم اهمیت قرار دارد. هر چند که معتقدم حتی سادهترین داستان هم برخوردار از فرم خاص خودش است. من بیشتر به فرم پنهان اعتقاد دارم، ترجیح میدهم به جای آنکه مخاطب درگیر فرم و ساختار شود داستان را دنبال کند. به نظرم هر فرم روایت تنها برای یک مرتبه مخاطب را غافلگیر میکند، حالا چه دورانی باشد چه از بالا به پایین یا دیگر فرمها، همه آنها فقط برای دفعه نخست مرعوبکننده هستند و بعد از آن دیگر عادی میشوند. هنوز نگفتهاید که در ادبیات داستانی امروز چه جایگاهی برای نویسندگان زن قائل هستید؟ برخلاف برخی دوستان که برای ادبیات جنسیت قائل نیستند من آن را قبول دارم. تا جایی که نوشتههای زنان را دنبال کردهام هنوز به اندیشههای ناب و والایی برخورد نکردهام. اینکه درباره مسائل مهم حرف میزنند یا نه مد نظرم نیست، بحث این است که زنان نویسنده ما هنوز از تفکرات سنتی که برخی از آنها حتی بر ضد حقوق اولیه خودشان است عبور نکردهاند. گویی که هنوز خودشان را کشف نکردهاند و این برای من بهعنوان فردی که خودش زن است و مینویسد آزاردهنده است. جالب است که اغلب نویسندههای زن جوان از تحصیلات بالایی برخوردارند و جای تأمل دارد که این تفکرات از کجا میآیند. برخی نویسندگان ما هنوز درک نکردهاند که حتی زنان اقشار پایین هم با زمان پیش رفته و از مرز بخش قابل توجهی از تفکرات سنتی عبور کردهاند. اگر نویسندگان ما بهدنبال این هستند که خود را در سطح جهانی ببینند باید سعی کنند که حداقلی از استانداردهای بینشی را رعایت کنند. از نقشی که زنان در نوشتههای خودتان دارند و جایگاهی که برای آنان قائل هستید بگویید. زنان داستانهای من نه قهرمان هستند و نه منفعل! آنها فریب خورده نیستند، هر چند که ممکن است آسیب دیده باشند. چقدر نقدی که به تفکرات زنان نویسنده دارید را در نوشتههای خودتان رعایت میکنید؟ در داستانهایم تلاش میکنم بیشتر مشاهدهگر باشم. اغلب مواقع شخصیتی که ممکن است در اطرافم باشد یا حتی در همان مثال مترویی که گفتم را شناسایی کرده و اگر نکته جالبی برای نوشتن در زندگیشان پیدا کنم تا ته زندگیشان میروم، ساعتها با آنان مصاحبه میکنم، پای حرفهایشان مینشینم و بعد دست به تألیف میزنم. من از طریق داستان، شخصیتپردازی نمیکنم بلکه از طریق آدمها داستانپردازی میکنم. به گمانم نویسنده چه بخواهد و چه نخواهد ناخودآگاه ذهنش در نوشتههای او تأثیر میگذارد. با اینکه منکر دغدغهای که در مسائل زنان دارم نمیشوم اما حرمتی که برای انسانیت قائل هستم حتی فراتر از بحث جنسیت است. دلم میخواهد نوشتههایم حاوی این پیام باشد که انسان با تحمل همه سختیها باز میتواند از جای برخیزد. حتی اگر شخصیت داستانهایم از اقشار پایین جامعه باشد باز تمامیت خود را دارد و قادر به ابراز خودش است. شاید پرچم به دست نگیرد، مبارزه نکند و قهرمان نشود. باید به آدمها پروبال داد تا بتوانند پرواز کنند. حالا اینکه بخواهند به کدام سمت بروند به خودشان و ذهنشان بستگی دارد. چرا در داستانهای شما خبری از زنان قهرمان نیست؟ داستانهای من قهرمان ندارند. شاید به این خاطر که گمان میکنم هر کسی، در هر شرایطی قهرمان زندگی خودش است. به نظرم حتی فردی که قرار است اعدام شود در مسیری رفته که مورد پسندش بوده و تا آخر ماجرا ایستاده است. بهعنوان سؤال آخر بگویید که هماکنون مشغول چه کاری هستید؟ در حال آماده کردن مجموعه داستانی هستم که ترجیح میدهم تا کامل نشده چیزی از آن نگویم. مضمون آن حال و هوایی متفاوت دارد و دغدغه موقعیت بشری و سؤالاتی که برای خودم مطرح است را در آن آوردهام. تمام تلاشم در این مجموعه داستان عبور از بحث جنسیت و توجه به مفاهیمی نظیر تولد، مرگ و زندگی بوده است.
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا
منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۵۱۲۲۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«خدای مهربانم سلام» برای بچهها کتابفروشیها آمد
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «خدای مهربانم سلام» نوشته سنا ثقفی بهتازگی با تصویرگری تهمینه سلیمانی توسط انتشارات به نشر (آستان قدس رضوی) منتشر و روانه بازار نشر شده است.
این کتاب روایتگر پنج داستان آم وزنده برای بیان رحمت و مهربانی پروردگار مناسب کودکان گروه سنی ب (دانشآموزان اول تا سوم دبستان) است. راوی قصههای این کتاب خود، کودک است. او هر داستان را با سلام به خدای مهربان آغاز میکند و در پایان از خدای توانا یک درخواست دارد. هریک از داستانها براساس نیکوترین نامها و صفات خداوند همچون؛ «یا جابِر»، «یا واهب العَطایا»، «یا خَیر المَرغوبین»، «یا اراف مِن کل رووف» نوشته شده است.
کتاب «خدای مهربانم سلام» طرحی ساده دارد و در قالب نامه نگاری یک کودک، نمونهای از ارتباط ساده بچهها با خداوند را به تصویر کشیده. در هر داستان میبینیم که کودک شخصیت قهرمان داستان، در تعدادی نامه، ماجراهایی را طی چند روز برای خداوند مینویسد که هر کدام پیرنگ و خط داستانی متفاوتی را دنبال میکند. در طول این داستانها علاوهبر اینکه کودک ماجراهایی را دنبال میکند، با اسامی خداوند هم آشنا میشود که هر کدام از این اسامی برگرفته از اسامی خداوند در دعای جوشن کبیر است.
این کتاب با ۳۲ صفحه مصور و قیمت ۶۰ هزار تومان عرضه شده است.
کد خبر 6084279
فاطمه میرزا جعفری