کلانیشکوف طلایی صدام + عکس
تاریخ انتشار: ۲۰ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۵۸۱۶۵۰
به گزارش ایسنا، به نوشته مجله اقتصادی فوربس آمریکا، طبق اطلاعات به دست آمده، صدام دهها قایق دارای باند فرود هلیکوپتر و ۲۷ اتاق خواب مجهز به پنجرههای ضد گلوله و شیرآلات از جنس طلا، سالن کوچک آمفیتئاتر، چند استخر، نمازخانه و نیز مسیر مخصوص عبور زیردریایی داشت.
همچنین کلکسیون خودروهای کلاسیک که به نظام سلطنتی هاشمی عراق در سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۸ بازمیگردد، بعدها به صدام رسید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کلانیشکوف طلایی صدام
دیکتاتور سابق عراق علاوه بر قایقسواری به کشاورزی نیز علاقهمند بود.
کشتی تفریحی صدام به نام "قادسیه صدام"
او خرید کت و شلوارهای غربی گرانقیمت را هم دوست داشت و سلاحهای قدیمی و جدید و در عین حال خودروهای لوکس هم جمعآوری میکرد.
صدام علاوه بر اینها دوست داشت با سرعت زیاد در خیابانهای بغداد رانندگی کند.
دیکتاتور سابق عراق علاقه زیادی به کتاب خواندن داشت و اوایل سال جاری میلادی یک رمان عاشقانه به نام "زبیبه و پادشاه" که صدام به دست خود نوشته بود، کشف شد.
صدام در سال ۲۰۰۰ این رمان را در ۱۶۰ صفحه نوشت و اتفاقات این رمان مربوط به هزاران سال قبل است.
دیکتاتور سابق عراق بسیار به ساخت کاخ برای خود و نزدیکانش علاقه داشت.
کاخ فاو صدام
در دوره حاکمیت او بیش از ۸۰ کاخ در عراق ساخته شد. این در حالی است که رسانههای عربی تعداد این کاخها را دو برابر این تعداد میدانند.
این تعداد کاخ برای صدام لازم بود زیرا او همواره از سوءقصد به جانش نگران بود و دوست نداشت دو شب متوالی را در یک مکان بگذراند.
کاخ صدام در بابل
برخی از این کاخها پس از یورش نیروهای آمریکایی به عراق به هتلهای لوکسی تبدیل شده و برخی دیگر از آنها در راستای نیازهای ارتش آمریکا مورد استفاده قرار گرفتند. یکی از این هتلها به ساختمان بزرگترین سفارت آمریکا در جهان تبدیل شد.
کاخ ریاستجمهوری صدام در تکریت
او پولهای هنگفتی در بانکها داشت و آمریکاییها هنوز هم از داراییهای خانواده صدام در تعجب هستند.
نمای داخلی کاخ فاو صدام
رسانهها اعلام کردند، سه دستگاه کامیون بامداد ۱۸ مارس ۲۰۰۳ یعنی دو روز پیش از یورش نیروهای آمریکایی به بانک مرکزی بغداد رفتند و پسر کوچک صدام سوار یکی از آنها بود. او در بانک مرکزی درخواست یک میلیارد دلار کرد که تحویل این مبلغ چند ساعت زمان برد، این روند در شهرهای بزرگ عراق نیز انجام شد و ارز و طلا جمعآوری شد. برخی چهرههای مورد اعتماد صدام در آن روز داراییهای او را از بانکهای سوئیس، لبنان و هلند بیرون کشیدند.
منبع: اکوفارس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ecofars.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اکوفارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۵۸۱۶۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
یک مکالمه بیسیمی با عراقیها درباره صدام
چیزی طول نکشید که سروکله تانکها و نفربرهای عراقی روی جاده آسفالت پیدا شد. ما حتی با آرپیجی هم از پس آنها برنمیآمدیم؛ آرپیجی به تانکها میخورد، کمانه میکرد؛ اما بچهها ناامید نمیشدند و با نارنجک ادامه میدادند تاکمی سرعت پیشروی تانکها را بگیرند. ما باید چند روز مقاومت میکردیم تا بقیه یگانها به ما الحاق شوند و پاتک را جواب دهیم.
به گزارش ایسنا، بهرهگیری از انگیزههای دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامهریزیشده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقهای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیتالمقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز میکنند و باعث میشود که نبرد بیتالمقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب شود.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مصمم است با تکیه بر آثار و اسناد موجود در این مرکز، همزمان با سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، جلوههای شکوه مقاومت و پایداری این حماسه عظیم را به روایت فرماندهان و رزمندگان حاضر در عملیات، در چندین شماره منتشر کند:
سردار کریم نصر اصفهانی از رزمندگان و جانبازانی است که در جریان عملیات بیتالمقدس در سال ۱۳۶۱ فرمانده گردان موسی بن جعفر (ع) لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بوده است. وی در بخشی از جلد یک کتاب خود با عنوان «به اروند رسیدیم» به بیان خاطرات خود از این عملیات پرداخته است:
اردیبهشت بود و بهجای هوای مطبوع و نسیم دلانگیز بهاری، گرمای نزدیک چهل درجه خوزستان، خون ما را به جوش آورده بود؛ ولی شور و حال عجیبی بین همه بچهها موج میزد. همگی عزم خود را جزم کرده بودیم تا عملیات بزرگی را در تاریخ ثبت کنیم.
منطقه عمومی عملیات در میان چهار مانع طبیعی محصور بود؛ از شمال به رودخانه کرخه کور، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانه کارون و از غرب به هورالهویزه منتهی میشد و در نهایت به دژ مرزی میرسید.به سمت رودخانه کارون حرکت کردیم. ما تابهحال پلی با این عظمت ندیده بودیم؛ عملیات احداث آن در حد خلق یک حماسه و کار بچههای مهندسی ارتش بود.
نیروها به نوبت در صف ایستاده بودند تا از پل عبور کنند. سرپل، قبل از ورود نیروها گوسفند قربانی کردند. بچهها یکییکی از روی پل رد میشدند. پل زیر پایشان به لرزه درآمده بود و هیجان وصفناپذیری در بچهها ایجاد شده بود. امواج آب، بچهها را بدرقه میکرد و نوازش قطرات آب بر صورتشان گویا به آنها خوشامد میگفت.
غرب رودخانه کارون، روستای کفیشه قرار داشت که ساکنانش با شروع جنگ، روستا را ترک کرده بودند و تعدادی از بچههای ما مستقرشده بودند. ما بعد از عبور از کارون به آن روستا رفتیم و نماز مغرب و عشا را خواندیم و منتظر ماندیم تا دستور عملیات صادر شود.
از روستای کفیشه تا جاده آسفالت، حدود ۲۵ کیلومتر فاصله بود؛ ولی ما مجبور بودیم سه چهار کیلومتر به سمت چپ مایل شویم و دوباره برگردیم تا دشمن را دور بزنیم؛ یعنی حدود سی کیلومتر پیادهروی داشتیم.
نزدیک صبح شد و ما همچنان در مسیر بودیم. حدود نه ساعت پیاده راهرفته بودیم و رمق نداشتیم و پاهایمان داخل چکمه مورمور و سوزنی میشد. نماز صبح را همانطور چکمه پوشیده خواندیم و دوباره حرکت کردیم.
نبرد با تانکها
بین ما و یگانهای قرارگاه نصر، یک گپ افتاده بود و آنها هنوز به ما ملحق نشده بودند که خیلی خطرناک بود. دشمن متوجه حضور ما در منطقه شده بود؛ چون وقتی با دوربین نگاه کردم، دیدم حدود ۲۰۰ لاکپشت از دور دارند سمت ما میآیند و گردوخاک راه انداختهاند.
چیزی طول نکشید که سروکله تانکها و نفربرهای عراقی روی جاده آسفالت پیدا شد. ما حتی با آرپیجی هم از پس آنها برنمیآمدیم؛ آرپیجی به تانکها میخورد، کمانه میکرد؛ اما بچهها ناامید نمیشدند و با نارنجک ادامه میدادند تاکمی سرعت پیشروی تانکها را بگیرند. ما باید چند روز مقاومت میکردیم تا بقیه یگانها به ما الحاق شوند و پاتک را جواب دهیم.
همانطور که بچههای لشکر نجف اشرف که سمت چپ ما بودند بهطرف جنوب رفتند تا طرف دیگر جاده را تکمیل کنند و به یگانهای قرارگاه نصر ملحق شوند، چهار لولی عراقیها شروع به شلیک کرد. حدود دو ساعت صدای شلیک عجیبوغریب، رعب و وحشت غیرقابل وصفی در منطقه راه انداخته بود.
من تابهحال چنین چیزی ندیده بودم. تانکهای دشمن لحظهبهلحظه به ما نزدیکتر میشدند و خمپارهها و توپهایشان منطقه را دیوانهوار شخم میزدند و میخواستند ما را وادار به عقبنشینی کنند؛ اما بچهها هم کوتاه نمیآمدند. یکی از آن بچهها سید اصغر تحویلیان بود که علاوه برداشتن شجاعت، بمب انرژی و شوخطبع هم بود و لحظهای آرام و قرار نداشت. اصغر و حسن نصر اصفهانی هم پشت سنگر نشسته بودند و پاتک دشمن را پاسخ میدادند.
جلسات فرماندهی با حسین خرازی، مصطفی ردانی پور و بقیه بچهها مرتب برقرار بود تا اوضاع را بررسی و اطلاعرسانی کنیم. حسین خرازی گفت: «باید سعی کنید که امشب دو گردان تعویض بشود. گردان عباس فنایی و گردان منصور رئیسی و اگر عملی نشد؛ مجبور هستیم یکشب عملیات را عقب بیندازیم تا شما عوض شوید؛ چون دو محور است. یکی بغل جاده و یکی هم بغل این خاکریز که باید تقریباً به فاصله یک کیلومتر از خاکریز باشد. بعد هم نگاهی به من کرد و گفت آقا کریم به من اطلاع دادند که شما همعصر درگیر بودید و چند تا تانک و ماشین دشمن را زدید.»
سید حسن حسینی هرندی؛ مسئول استراق سمع در تائید حرف حسین خرازی و برای تلطیف فضا گفت: «من پشت بیسیم میشنیدم وقتیکه نیروهای ما تانکهای عراقی را زدند، عراقیها با عصبانیت میگفتند؛ اینها را بزنید. مواظب باشید. در ضمن خیلی به آنها دلداری میداد و شروع کرد به گفتن اینکه سمت چپ و راستتان را بپوشانید.»
بعد ما دیدیم؛ یک مقدار به اعصابشان مسلط شدند، بنابراین وارد کار شدیم؛ بسمالله گفتیم و او را صدا زدیم. بیسیمچی عراقی گفت: «چه کسی صدا میزند؟ گفتم میشل ابلح است که صدا میزند! آقا کفرش درآمد! یک مقدار سربهسر آنها گذاشتیم. وقتی اعصابش داغون شد، دیگر حرف نزد.»
حدود نیم ساعت یا سهربع بعد دوباره تماس گرفت و گفت: کیستی؟ گفتم: صدام حسین از کاخ ریاست جمهوری. وقتی بیسیم چی گزارش میداد تلفاتمان اینقدر است؛ میگفتم: خب فدای سر صدام! این را که میگفتم خیلی عصبانی میشد و شروع میکرد به دادوبیداد عربی. همگی خندیدیم و حسین خرازی بعد از شنیدن خاطره جالب سید حسن، نقشه منطقه عملیاتی را باز کرد و مأموریت تکتک گردانها را برای ما توضیح داد.
منبع:
مساح، مرتضی، به اروند رسیدیم (جلد ۱)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۵۷، ۱۵۸، ۱۵۹، ۱۶۱، ۱۶۲، ۱۶۳، ۱۶۴اسفالت
انتهای پیام