چرا در روز عاشورا دشمن ندای حق امام حسین (ع) را نمیشنید؟/ یکی از راههای مقابله با هجمه فرهنگی دشمن احیای عزای حسینی است/ سیدالشهدا در شب عاشورا به اصحاب خود چه فرمود؟
تاریخ انتشار: ۲۱ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۵۸۲۸۵۴
حجت الاسلام آذرطوسی گفت: یکی از بهترین راه ها برای جلوگیری و مقابله با تهاجمات فرهنگی، پرشکوه برگزار شدن مراسم عزاداری سیدالشهداست.
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ محرم از راه رسید و در پی آن ماه صفر و اربعین حسینی هم می آید. محرم و صفری که به گفته امام خمینی(ره) اسلام را زنده نگه داشته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در روایت آمده است: «کتب الله فی یمین العرش: ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» خدای متعال در سمت راست عرش نوشته است: به یقین حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. (بحارالانوار/ جلد 43)
یکی از ارزش هایی که در راستای احیای شعائر حسینی مورد عنایت قرار می گیرد، هدایت و نجات بشریت از گمراهی و هلاکت است. چه اینکه اصل قضایای عاشورا و مصائب حضرت سیدالشهدا برای نجات بندگان خدا از غرقاب ضلالت و گمراهی و قرار دادن آنها در مسیر هدایت و راه مستقیم بود. لذا حفظ ارزش های عاشورا و زنده نگه داشتن فکر و اهداف و پیام امام حسین (ع) اهمیت دارد.
همزمان با فرا رسیدن ماه پیروزی خون بر شمشیر ، گفتگویی را ترتیب دادیم با حجت الاسلام مهدی آذرطوسی کارشناس امور مذهبی و با او پیرامون شاخصههای یاران واقعی سیدالشهدا، ویژگی گمراهان راه حسین و اسلام، جایگاه نماز در فرهنگ عاشورایی و ... صحبت کردیم که در ادامه آن را می خوانید؛
اباعبدالله محتاج کسی نیست، ما به او نیاز داریم*حاج آقا آذرطوسی؛ به عنوان سوال اول بفرمایید نشانه های یاران و همراهان حضرت سیدالشهداء در سرزمین کربلا، چه بود؟
سالار شهیدان قبل از اینکه بفرمایند آیا کسی هست که مرا یاری کند (هل من ناصر ینصرنی)، نشانه های افرادی را که صلاحیت دارند ایشان را همراهی کنند، بیان کرده اند. این یعنی اباعبدالله محتاج کسی نیست، ما هستیم که به او نیاز داریم. به شرطی که صلاحیت و قابلیت همراهی ایشان را داشته باشیم.
کسی می تواند امام زمانش را یاری کند که از هدایت شدگان باشدنقل است که حضرت در منزلی از منازل میانه راه با فردی برخورد کردند و خطاب به او فرمودند: آیا حاضری جانت را با شهامت در راه ما فدا کنی؟ آن مرد گفت خیر اما اسب خوبی دارم. امام حسین (ع) فرمودند مرا به اسب و اموال تو نیازی نیست. بعد آیه ای را تلاوت کردند که معنایش این است: من هیچ گاه نیازمند افراد گمراه شده نیستم؛ گمراهان نیازی از نیازهای من را برآورده نمی کنند (ما کنت المضلین عضدا). این یعنی افرادی می توانند کمک کننده حضرت سیدالشهداء باشند که جنسشان هدایت شده باشد.
همراه امام نمی تواند ضلالت یافته باشد* قرآن کریم هم بر ضلالت و گمراهی مردم بسیار تاکید کرده؛ درست است؟
بله؛ در قرآن کریم ۱۷۰ مرتبه به مسئله ضلالت و عوامل آن اشاره شده است؛ چه درباره اقوام پیشین و چه درباره گمراهان و منافقان دوره پیغمبر (ص). خود ما هر روز پنج نوبت نماز می خوانیم و هر بار از خدا می خواهیم در میان گمراهان نباشیم (غیر المغضوب علیهم و لا الضالین). همه اینها نشانگر این است که کسی که همراه امام است، نمی تواند ضلالت یافته باشد. این نیفتادن در مسیر گمراهی و ضلالت چنان اهمیتی دارد که موسی (ع) با آن جایگاه، از خداوند میخواهد او را جزو گمراهان قرار ندهد. پس برای اینکه جزو لبیک گویان هل من ناصر امام خود باشیم، باید قرآن را باز کنیم و عوامل ضلالت را یک به یک بررسی کنیم و بشناسیم.
گمراهان موقع اقامه نماز، کسل و بی حوصله هستند* عوامل و نشانه های ضلالت و گمراهی بشر در چیست؟
قرآن کریم موارد متعددی را در این باره ذکر کرده که به برخی از آنها اشاره می کنم؛ «الذین قامو الصلاه کسالا» گمراهان کسانی هستند که موقع اقامه نماز کسالت دارند. امیرالمومنین درباره کسانی که هنگام نماز کسل هستند، می فرماید: این کسالت حین نماز، نشانه ضعف ایمان است. قرآن در باب منافقان هم صفاتی را بر می شمرد که نشانه گمراهی آنهاست. منافقین گمراه اهل ریا و فرصت طلبی هستند. هر جا و هر حزبی که ظفر و پیروزی داشته باشد، خود را داخل در آن پیروزی می کنند.
امروز یکی از راه های مقابله با هجمه فرهنگی دشمن، احیای عزای حسینی است*همه ما شنیدیم که سیدالشهداء قیام کرد برای احیای دین و برپاداشتن نماز. اما گاهی می بینیم که هیئتی های ما آنقدر بر عزاداری حسینی تاکید می کنند که نمازشان قضا می شود. در واقع واجب را فدای مستحب می کنند. با این توضیح بفرمایید جایگاه نماز در فرهنگ و قیام عاشورا چیست؟
البته عزاداری برای امام حسین علیه السلام شاید در حالت عادی مستحب باشد، اما در زمان حاضر که هجمه های فراوانی از سوی دشمن هست، یکی از بهترین راه ها برای جلوگیری و مقابله با این تهاجمات فرهنگی پرشکوه برگزار شدن مراسم عزاداری سیدالشهداست. قطعا در شرایط امروز، عزاداری برای امام شهیدان یک واجب کفایی است. به نظرم اینکه بخواهیم اصل عزاداری را مستحب بدانیم، دور از صواب است.
واجب تعیینی نباید فدای واجب کفایی شوداما اینکه برخی عمل به یک واجب تعیینی مثل نماز را کنار می گذارند و فراموش می کنند تا واجب کفایی را بجا بیاورند، درست نیست. در روز عاشورا «سعید» که از شهیدان راه حق بود، خدمت امام حسین آمد و گفت آقا وقت نماز شده. حضرت به نماز ایستادند و بعد از پایان نماز فرمودند: ای سعید تو در بهشت مقابل و جلوتر از من هستی و این به سبب اهمیتی است که به نماز داده ای.
* چرا نماز در فرهنگ عاشورایی و حتی مهدوی تا این حد از اهمیت برخوردار است؟
نماز در فرهنگ عاشورايی از اهميت بالايی برخوردار است؛ تا جايی كه كسی كه در روز عاشورا و آن بحبوحه جنگ به نماز اهميت میدهد، جلوتر از حضرت امام حسین علیه السلام در بهشت قرار میگيرد. ما در روايات متعدد داريم كه هنگامی كه قيام مهدی (عج) به وقوع می پيوندد، اقامه نماز در همه جا بخشنامه می شود. چون همين نماز است كه حق الناس را به جای خود باز می گرداند؛ همين نماز است كه به افراد انگيزه میدهد برای قيامت خود كار كنند؛ همين نماز باعث می شود افراد در كار خير بر يكديگر پيشی بگيرند و از فحشا و منكر دور شوند. ما در قنوت نمازمان هم از خدا می خواهيم كه «ربنا آتنا فی الدنيا الحسنه و فی الاخره حسنه». پس يكی از اهداف اصلی قيام عاشورا، اقامه نماز بود. حضرت، عاشق نماز و عبادت بودند؛ از همين رو در شب عاشورا به حضرت عباس فرمودند «با دشمن صحبت كن امشب را امان بدهند و جنگ نكنيم كه من دلبسته عبادت خداوند، تلاوت قرآن و اقامه نماز هستم». در قرآن هم داريم كه مكنت و مقام در زمين از آن كسانی است كه نماز را برپا می دارند.
* در میان کلام تان گفتید که نماز حق الناس را به جای خود بر می گرداند. شب عاشورا حضرت به یارانشان می گویند که اگر حق الناس به گردن دارید، بروید که من توان شفاعت درباره آن را ندارم. کمی درباره اهمیت ادای حق الناس و حلالیت طلبی بفرمایید.
در زمان پيغمبر (ص) مردی بود كه او را علامه خطاب می كردند. حضرت سوال كردند، علمش چيست؟ گفتند: او نسب افراد را به تمام و كمال می شناسد. حضرت فرمودند: اين علم نيست؛ چون نبودش به شخص آسيبی نمی زند. سپس آن روايت معروف علم سه دسته است را بيان كردند و يكی از آنها را فريضه دانستند. در تفسير اين روايت آمده است كه منظور از علم فريضه، علم و آگاهی از تقسيم و حدود ارث است. حال سوال پيش می آيد كه چرا بايد علم سه دسته باشد و يكی از آنها بحث حدود ارث؟! در اين باره گفته اند چون در ارث لقمه حرام و حلال جا به جا می شود و اگر اين اتفاق بيفتد، ريشه فرد فاسد می شود. درخت صنوبری كه ريشه اش بيرون باشد، هم ديگر ثمری نخواهد داشت. در نتيجه جايگاه حق الناس را اینجا می فهميم كه بسيار اهميت دارد. از همين روست كه حضرت حسين (ع) در شب عاشورا به يارانشان می فرمايند اگر كه حق الناس به گردنتان است بر گرديد که من همه چيز شما را می توانم شفاعت كنم اما حق الناس را نه.
* چه چیزی باعث شد که دشمن ندای حق حضرت سیدالشهدا را نشنود؟
مال حرام و حق الناسی که پایمال شده بود. شايد از همين باب باشد كه حرف حضرت را دشمن نمیشنيد. مگر كلام و نفسی موثرتر از نفس امام حسين عليه السلام داريم؟! مرحوم مطهری فرمودند كه در روز عاشورا حضرت دمی بر ناقه سوار می شدند، دمی پياده بودند و در حالات مختلف با دشمن سخن می گفتند تا حواس آنها را متوجه خود كنند، اما تاثيری در آنها نداشت. خود حضرت خطاب به دشمن فرمودند: برای اين حرف های من در شما اثری ندارد كه شكم های شما از مال حرام پر شده است. قرآن كريم هم می فرمايد كسانی كه مال يتيمان را بخورند، گویی خود آتش در دلشان جای گرفته است. اين اندازه حق الناس در سرنوشت و ذات آدمی اهمیت دارد.
* حال با این توضیح شاید همه ما قدر ذره ای حق الناس به گردنمان باشد. چه کنیم؟
من نمی گویم کسی که حق الناس به گردن دارد هییت نرود و عزاداری نکند. بالاخره همه ما حق الناس به گردن داريم اما بايد سعی كنيم كه آن را ادا كنيم. اصلا اگر كه حق الناسی به گردنمان نباشد، گريه ما بر امام حسين (ع) فرق دارد.
در همین باره مثالی می زنم؛ فردی بود كه هر سال سفر حج و عتبات مشرف می شد؛ در قم هم زندگی می کرد. بعد از سالها نزد يک عالم و عارف رفت و گفت من بارها رفتم زيارت خانه خدا و ائمه اطهار و عتبات عاليات؛ اما نمیدانم چرا آنطور كه بايد دلم نمیشكند و اشكم آنطور كه بايد باشد، نيست و حال دلم خوب نمی شود. آن عالم به او گفت برو و اگر حق الناسی به گردن داری پرداخت كن. آن فرد با هر سختی بود، اين حق الناس را ادا كرد. خودش تعريف كرد كه پس از ادای دین و حقی كه بر گردن داشت، چشمش كه به گنبد و بارگاه معصومه (س) افتاد، چنان اشکی ريخت كه تا به حال نريخته بود.
به قول روضه ای ها ما دو دل داريم؛ يک دل سطحی و ظاهر ی و یک دل عمقی و باطنی. خوشا به حال کسی که عاشورا و عزاداری حسینی دلش از درون و باطن بلرزد و اشکش جاری بشود.
پس نتیجه می گیریم حق الناس را بايد ادا کرد. حضرت مسلم به عنوان نايب امام زمان خود يكسری وجوهات در دستش بود كه بايد به حضرت امام حسین می رساند. قبل از شهادت به يكی از اعضای جمع گفت كه حق الناسی به گردن دارم كه بايد پرداخت بشود. آن حضرت حاضر نشد به آن وجوهات دست بزند و با آن دینش را پرداخت كند. اهل بیت و اصحابشان تا این اندازه مراقبت داشتند. اميد كه گريه بر امام حسين (ع) به ما انگيزه بدهد كه حق الناسی اگر به گردن داريم، برای تلافی آن قدم برداريم.
گفتگو از علی بشیری
تنظیم از مریم محمدی
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: مناسبتهای مذهبی اهل بیت محرم محرم97
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۵۸۲۸۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خاطرات نفسگیر از نخستین روز عملیات بیتالمقدس
چشمهایم را بسته بودم و گمان میکردم در آستانه شهادت هستم. شنیده بودم که هنگام شهادت، ائمه و ملائک بر بالین شهید، حاضرشده و او را تا بهشت مشایعت میکنند.
به گزارش ایسنا، بهرهگیری از انگیزههای دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامهریزیشده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقهای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیتالمقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز میکنند و باعث میشود که نبرد بیتالمقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب شود.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مصمم است با تکیهبر آثار و اسناد موجود در این مرکز، همزمان با سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، جلوههای شکوه مقاومت و پایداری این حماسه عظیم را به روایت فرماندهان و رزمندگان حاضر در عملیات، در چندین شماره منتشر کند:
محسن خوشدل از رزمندگان گردان انصار لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) که ۷ بار در طول دفاع مقدس دچار مجروحیت شده، در بخشی از کتاب خاطرات خود با عنوان «پروازهای بیبازگشت» که بهتازگی توسط انتشارات مرزوبوم منتشر شده است، روایت می کند:
در گردان انصار (لشکر ۲۷ محمد رسولالله)، مرا بهعنوان آرپیجی زن انتخاب نکردند، شاید قد و قواره کوچکم این توفیق را از من گرفت. یک اسلحه کلاشینکف تحویلم دادند و در یکی از دستهها بهعنوان تکتیرانداز سازماندهی شدم.
روزها را در کوهه، به آموزش نظامی و آمادگیهای جسمی میگذراندیم. پوتینهایم پوسیده و غیرقابل استفادهشده بودند. به واحد تدارکات گردان مراجعه کردم. پوتین بهاندازه پای من نداشتند. شماره پای من ۳۹ و نسبتاً کوچک بود. مسئول تدارکات گفت که برای پای تو کتانی داریم، اگر میپوشی تقدیم کنم. یک جفت کتانی چینی برایم آورد.
اوایل اردیبهشت ۱۳۶۱ ما را برای شرکت در عملیات بعدی، راهی دارخوین کردند. در شرق رودخانه کارون اردو زدیم و در انتظار آغاز عملیات ماندیم.
کمکم پی بردیم که برای حمله به خطوط مقدم دشمن، بایستی از عرض کارون بگذریم و فاصله بیست کیلومتری تا جاده اهواز خرمشهر را پیاده برویم و در آنجا پدافند کنیم. من هم مانند باقی رزمندگان، از آمادگی نسبی برای شرکت در عملیات برخوردار بودم؛ اما فکر اینکه باید بیست کیلومتر راه را با کتانی تنگ چینی طی کنم، آزارم میداد.
غروب روز نهم اردیبهشت، آماده عبور از کارون بودیم. فرمانده گروهان ما اعلام کرد که با تاریک شدن هوا، نماز مغرب و عشاء را میخوانیم و حرکت میکنیم و تأکید کرد که کسی حق ندارد هنگام خواندن نماز، پوتینهایش را دربیاورد.
بلافاصله بعد از خواندن نماز، به ساحل کارون رفتیم. گروهگروه، سوار قایقها شدیم و به آنطرف رودخانه رفتیم. از قایقها پیاده شدیم و آماده پیادهروی بیست کیلومتری. یکی از فرماندهان در آنجا برایمان صحبت کرد؛ اما بهجای آنکه از برنامهگردان و کاری که درصدد انجام آن هستیم بگوید، بیشتر به تهییج بچهها و دادن روحیه به آنها پرداخت.
خیلی نگذشته بود که راهپیمایی ما آغاز شد و ستون گردان انصار در دل تاریکی و در جهت غرب، به سمت جاده آسفالت اهواز خرمشهر، به حرکت درآمد.نیمههای شب بود و ما همچنان پیش میرفتیم. به ما گفته بودند که سنگرهای اصلی دشمنروی جاده است، اما امکان دارد در طول مسیر، با سنگرهای کمین عراقیها روبرو شویم. بیست کیلومتر، راه کمی نبود. کمکم بعضی از بچهها حین راه رفتن، چرت میزدند؛ همین مسئله باعث میشد که گاه ستون نیروها قطع شود.
به جاده که نزدیک شدیم، صدای درگیری شدید و صفیر خمپارههای ریزودرشت به گوشمان میرسید. قبل از ما، گردانهای دیگر با دشمن درگیر شده و آنها را از جاده اهواز خرمشهر به عقب رانده بودند.
به جاده که رسیدیم، اولازهمه نشستم و بند کتانیهایم را باز کردم تا دلیل سوزش پاهایم را بدانم. پیادهروی طولانی باعث شده بود که پاهایم تاول بزنند؛ به حدی که خونابه کف کفشهایم را پرکرده بود. کمی تمیزشان کردم و دوباره آنها را پوشیدم. وقت نماز صبح بود. نماز را کنار جاده خواندم. آنجا پشت خاکریز بلند کنار جاده، مشغول استراحت و تجدیدقوا شدیم.
مقابله با پاتکهای دشمن
هنوز هوا کامل روشن نشده بود که پاتکهای دشمن برای بازپسگیری جاده شروع شد. گلولههای خمپاره، شلیکهای مستقیم تانک، امانمان را بریده بودند. بهجز آنها، رگبار کالیبرهای مختلف از اطراف اذیتمان میکرد. تا آن زمان، در چنان هنگامهای قرار نگرفته بودم. بهدرستی نمیدانستم که دشمن در کجاست و ما باید به کدام سمت شلیک کنیم.
روبرویمان دشمن بود؛ اما همه گلولهها از روبرو نمیآمدند. خاکریز کنار جاده، ارتفاع بلندی داشت و شبیه یک دژ بود. تیرتراش دشمن، لبه خاکریز را ناامن کرده بود. چهاردستوپا از خاکریز بالا میرفتم؛ چند تیر شلیک میکردم و پایین میآمدم.
بافاصله کمی از من، یک آرپیجی زن روی خاکریز قرار گرفت و موشکش را به سمت تانکهای دشمن، شلیک کرد. بهسرعت پایین آمد، موشک دوم را روی قبضه سوار کرد و خودش را به بالای خاکریز رساند؛ اما قبل از چکاندن ماشه، گلولهای به او اصابت کرد و از بالای خاکریز، غلتید و به زیر آمد.
خشاب تفنگم را عوض کردم و از خاکریز بالا رفتم. هنوز چند تیر شلیک نکرده بودم که ناگهان در ناحیه پهلو، احساس سوزش شدیدی کردم. تعادلم از دست رفت و از بالای خاکریز به پایین افتادم. یک گلوله به پهلوی چپم خورده و قمقمهام را سوراخ کرده بود. آب قمقمه بدنم را خیس کرده بود و من فکر میکردم خون زیادی از بدنم خارج میشود.
چشمهایم را بسته بودم و گمان میکردم در آستانه شهادت هستم. شنیده بودم که هنگام شهادت، ائمه و ملائک بر بالین شهید، حاضرشده و او را تا بهشت مشایعت میکنند.انتظار من البته فایدهای نداشت و اتفاقی نیفتاد. متوجه شدم که عدهای سراغم آمدهاند و مشغول بستن زخمم هستند. جراحتم عمق چندانی نداشت و گلوله قسمت نرمی پهلویم را شکافته بود.
کار امدادگرها که تمام شد، تنهایم گذاشتند تا آمبولانس بیاید و به عقب منتقلم کند. خط تقریباً آرام شده و دشمن از مواضعش عقب نشسته بود. نمیدانم چرا، ولی در همان حال، چفیه را روی سرم انداختم و خوابم برد و عجب خواب شیرینی. شاید علت اصلیاش، خستگی ناشی از بیست کیلومتر راهپیمایی باآنهمه تجهیزات بود.
در بیمارستان صحرایی، رسیدگیهای اورژانسی انجام گرفت و مرا به اهواز رساندند. ازآنجاکه مجروحان پرشمار بودند، بسیاری از آنها را به شهرهای دور و نزدیک منتقل میکردند. پس از معاینات ابتدایی، مرا هم به فرودگاه بردند و به اصفهان رساندند.به مدت بیست روز، در بیمارستان شریعتی اصفهان بستری بودم. در این مدت، خانواده و دوستان و آشنایان را از وضعیتم مطلع نکردم. دوست نداشتم که بیجهت نگران شوند و به اصفهان بیایند.
روز اول خرداد بود که از بیمارستان مرخص شدم. از طرف واحد تعاون بسیج، یکدست لباس و مبلغی پول به من دادند. برایم بلیت گرفتند و من با اتوبوس، راهی تهران شدم و در تهران، مستقیم به خانه رفتم.
من روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ مصادف با اولین روز عملیات بیتالمقدس، مجروح شدم؛ اما خبر آزادی خرمشهر را در تهران و در روز سوم خرداد شنیدم. همان روز به بهشتزهرا (س) و سر مزار حسین فراهانی رفتم. او از دوستان هنرستان و از بچههای مکتب الصادق (ع) بود.
حسین در عملیات فتحالمبین به شهادت رسیده بود و من نمیدانستم. یک روز عکسش را روی دیوار دیدم و شوکه شدم. در بهشتزهرا (س)، یک دل سیر اشک ریختم و با حسین عهد کردم که تا آخر، در جبهه میمانم و نمیگذرام خونش پایمال شود.
منبع:
رحیمی، مصطفی، پروازهای بیبازگشت، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۲۸، ۲۹
انتهای پیام