گفتگو با حاج غلامعلی سماواتی، پیرغلام اهلبیت (ع)/۱ سفری که ۵۰ سال طول کشید/ روحانی نشدم چون شبکلاه روضهخوانی را دوست داشتم
تاریخ انتشار: ۲۱ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۵۸۴۸۰۴
خبرگزاری فارس ـ گروه مسجد و هیأت ـ مهند حامدی: نام «سماواتی» با حاج مهدی سماواتی مشهور شد؛ آن هم با مناجات حضرت امیرالمومنین (ع) در مسجد کوفه. اما حاج مهدی سماواتی بیش از «مولای یا مولای» است و سماواتیها بیش از حاج مهدی سماواتی. برادران سماواتی یعنی مهدی و هادی و مصطفی و علیاکبر پروردههای دامن مرد بزرگی به نام حاج غلامعلی سماواتی هستند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گفتگویی با مداح، سخنران، روحانی و در یک کلمه پیرغلام ۸۳ ساله اهل بیت (ع) داشتیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
منطقه شرق و جنوب شرق تهران که به دارالمؤمنین مشهور است، از جهت تربیت شهدا و مادحین، بسیار ممتاز و حاصلخیز بوده است. به نظرتان دلیلش چیست؟
من سابقه سوال حضرتعالی را نداشتم، اما آنچه به نظر ضعیف حقیر میرسد، این است که مرثیهخوانی مسالهای نیست که به این محله و محله دیگر منحصر باشد. مداحی اهل بیت (ع) منبعث از عشق و محبت این خاندان است. این محبت منحصر به زن و مرد و بزرگسال نیست. حتی کودکان در آستانه محرم به اندازه تواناییشان در کوچهها تکیهای برپا میکنند و به استقبال محرم میروند.
من بچهتر از حالا بودم وقتی به هیأت میرفتم، بزرگترها، فکر میکنم آقای حاج ولیالله کرمی بود، میفرمود: شما را راه دادند که آمدید. این حرف درست است. چون که چه نسبت خاک را با عالم پاک؟! من آلوده، با زبان و گوش و چشم و اعضا و جوارح آلوده به شائبهها و غفلتها و گناهها چه نسبتی با ذوات مقدس معصومین (ع) داریم؟ یعنی اگر قرار بود به شأن ما نگاه کنند، نه تنها ما را وارد این خانه نمیکردند، نشانی خانهشان را هم نباید به ما میدادند.
بنابراین از اول انعقاد نطفه و تولد ما و هرکس محب اهل بیت (ع) است، محبت وجود داشته است. خدا رحمت کند حاج احمد مرشد چلویی را که میگفت: من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم/ روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم. در بعضی محلهها این توفیقات بیشتر است. محله شرق تهران هم به عنایت اهل بیت (ع) توفیقات زیادی داشته است. ما حدود ۱۷ سال است که در این منزل ساکن هستیم. یک روز حاج مهدی به من گفت در خانه زیارت عاشورا بخوانیم. من گفتم خب شبها به مجالس روضه میرویم. اما ایشان اصرار کرد. بنا شد بعدازظهر زیارت عاشورا بخوانیم. پرسیدم بعد از نماز در مسجد شهدا اعلام کنم؟ گفتند نه. البته من خودم در آن جلسه نبودم، چون جایی وعده کرده بودم و باید میرفتم. اما وقتی برگشتم دیدم فوج فوج خانمهای چادری و آقایان مذهبی از منزل خارج میشوند. کار به جایی رسید که در این سالها دهه اول محرم را تا سوم امام را مراسم میگیریم و روز عاشورا چند هزار نفر شرکت میکنند.
این خانه از قبل سابقه روضه دارد؟
وقتی میخواستیم اینجا را بنا کنیم، این خانه ۱۴ ستون داشت. یک کیسه خاک کربلا داشتم. در پایه ستونها، خاک کربلا را گذاشتم و این پایهها روی خاک کربلا بنا شد. الحمدالله این روضه خانه امید خیلی از اهل محل است. البته نه تنها اهل محل، بلکه افراد بسیار زیادی از مناطق دور و حتی شهرستانها در این جلسه شرکت میکنند.
اساتید حضرتعالی در عرصه مداحی چه کسانی بودند؟
بنده مرثیهخوانی و نوحهخوانی را از همان ابتدای نوجوانی، یعنی در سن هشت ـ نه سالگی شروع کردم. بزرگانی در همدان بودند که به مرثیهخوانی مشغول بودند. علاقهای هم در درونم بود و جذب آنها شدم. اساتید بنده در مداحی در همدان بودند. رحمت و رضوان خدا بر حاج شعبانعلی محجوب باد. ایشان هم شاعر بود و هم نوحهسرا. در همدان مرحوم آیت الله آخوند ملاعلی انصاری همدانی هم تشریف داشتند. اساسا انقلاب در همدان با تشییع آقای آخوند ملاعلی همدانی شروع شد. آقای غلامحسین حاجت از اساتید بود. مرحوم علی اصغر فخار از اساتید بود. مرحوم علی اکبر سپهری (فرخ) که از شعرا هم هستند، جزو اساتید بودند.
در آن زمان وقتی دستهجات عزاداری بیرون میآمد، اسبی را به حالت حزنانگیزی تزئین میکردم، روی اسب مینشستم و قرآن میخواندم. در آن زمان قرآن هم میخواندم. تا اینکه سال ۴۲ شد و من فعالیتهایی را شروع کرده بودم. بعد از آزادی حضرت امام خمینی، مراسمهای مختلفی در شهرها برگزار شد. مرحوم آیت الله دامغانی اولین جلسه را در همدان برگزار کردند. آقای سیداحمد حسینی در آن فضای خطرناک داوطلب شدند منبر بروند. گفتند من هم مداحی کنم.
در آن زمان چند سال داشتید؟
شاید حدود ۲۸ سال. بنده متولد ۱۳۱۴ هستم. گفتند من بخوانم. مسجد پر از جمعیت بود. حتی جمعیت از مسجد بیرون رفته بود. من هم باید قبل از سخنرانی، کنار منبر میایستادم و مداحی میکردم. آن زمان مداح باید میایستاد و رسم نبود روی منبر بنشیند. با خود فکر میکردم چه بخوانم که روح پاک این سید بزرگوار کمکم کرد که آن زمان اسمش را این طور میگفتم: حضرت آیت الله العظمی حاج آقا روحالله موسوی خمینی. کنار منبر ایستادم و بسم الله گفتم. مرحوم پروین اعتصامی قصیدهای به نام «لطف حق» دارد. من این قصیده را انتخاب و شروع به خواندن کردم.
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفته رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوییم ما، آن میکنند
ما، بدریا حکم طوفان میدهیم
ما، بسیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوستتر میداریش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطرهای کز جویباری میرود
از پی انجام کاری میرود
همان گونه که خدای تعالی موسای پیغمبر را در دامن امواج خروشان نیل حفظ کرد و همچنین در دامن دشمنان و فرعون حفظ کرد و طولی نکشید که او را به مادرش بازگرداند، همانگونه خدای تعالی خمینی ما را حفظ کرد و به مادرش که شهر قم است بازگرداند. بعد هم گریز زدم و روضه خواندم.
مجلس دومی در مجلس همدان برگزار شد. اصلا ترس در قاموس وجود ما معنی نداشت. من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش، چون به فکر سوختن افتادهای مردانه باش. مجلس سومی هم در کمال آباد برگزار شد که مملو از جمعیت بود. واقعا متحیر بودم چه بخوانم. مرحوم ادیب الممالک فراهانی مخمسی دارد که از گنجینههای ناب است. شعر بسیار زیبایی است، مخصوصا آنجایی که میگوید:
با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید
کاری که تو میخواهی از فیل نیاید
رو تا به سرت جیش ابابیل نیاید
بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید
تا دشمن تو مهبط جبریل نیاید
تا کید تو در مورد تضلیل نیاید
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار
از فردای آن روز مورد تعقیب ساواک قرار گرفتیم. دو تا پاسبان بودند. یکیشان اصغرخان نام داشت که برادرش سینهزن هیأت خودمان بود. آمد به من گفت سرگرد متین از مسوولین ضد اطلاعات دستور دستگیری تو را داده است، صلاح نیست اینجا بمانی. چند شب منزل پدر خانمم و دیگر بستگان بودم. بعد از چند روز خدمت آیت الله آخوند ملاعلی رضوانالله تعالی علیه رفتم. ایشان خیلی به من لطف داشت و در اکثر مناسبتها مداح حوزه و مسجد ایشان بنده بودم. اواخر عمر ایشان، آقای حاج علی انسانی ـ که خدا حفظشان کند ـ را دعوت کردند و بنده اولین بار ایشان را در آنجا دیدم و هنوز در یاد دارم که چه شعری خواندند.
اگر ای مه ز ره مهر بیایی چه شود
غنچه لب به تکلّم بگشایی چه شود
نظری جانب عشّاق نمایی چه شود
همچو بلبل به چمن نغمه سرایی چه شود
بیگل روی تو گلزار ندارد رونق
از صفای تو صفا یافته گیتی الحق
به آیت الله آخوند ملاعلی عرض کردم چنین مسالهای پیش آمده و کسب تکلیف کردم. ایشان فرمود شما یک مسافرتی بکنید. گفتم چشم و از فردای آن روز حوالی ۵۰ سال است که مسافرت آمدم و ساکن تهران شدم!
شما در مکتبی آموزش دیدید که آخوند ملاعلی بوده. بعدها حضرت آیت الله رحمانی همدانی بوده است، شما خود چرا ملبس نشدید؟
چند سال بعد از اینکه ما به تهران آمدیم، حضرت آیت الله آخوند فوت کردند. بنا شد یکی از شاگردانشان منبر برود. یکی از بهترین و ممتازترین شاگردان آخوند، آیت الله رحمانی همدانی بود. جمعیت فراوانی از همه اصناف آمده بودند. در بین مردم هم تعداد زیادی کارآگاه حضور داشتند. در آن زمان به ماموران ساواک «کارآگاه» میگفتند. بعد از این مراسم بود که ایشان را از راه تویسرکان به تهران آوردند که بعد هم بازداشت شدند. ایشان هم بعد از بنده به تهران آمدند.
یکبار با دوستان و آیت الله رحمانی به مشهد مشرف شدیم. خب دوستان جوان بودند، گاهی میگفتند و میخندیدند. آقای رحمانی همدانی برای تنبه ما یک حدیثی از حضرت پیامبر اکرم (ص) فرمودند. حدیث این بود: «من حُسنِ إسلامِ المَرءِ تَرکُهُ الکلامَ فیما لا یَعنیه. از خوبی اسلام فرد این است که آن سخنانی که فایده ندارد و لغو و بیهوده است را ترک کند.»
آنجا از آیت الله رحمانی همدانی خواستیم که در تهران جلسهای برپا شود و این احادیث را در آنجا بیان کنند. با استعانت از حضرت امام رضا (ع) جلسه مکتب الحدیث در تهران برپا شد. جلسه ما با حوزه علمیه همراه شد. نام حوزه علمیه را آخوند ملاعلی گذاشتیم. یکی از طلاب آن زمان آقای سجاد سعادتخواه هستند که از منبریهای خیلی خوب هستند. در آن زمان احادیث را به ما یاد میدادند و هفته بعد از ما سوال میکردند. این جلسه حدود ۱۸ سال دوام داشت. همزمان خدمت آقای رحمانی همدانی لمعه میخواندم. یک شب جلسه مکتب حدیث در منزل خود آقای رحمانی همدانی بود. آیت الله رئوفی که آن زمان امام جماعت حسینیه و مسجد همدانیها بودند هم به جلسه میآمدند. ناگاه آقای رحمانی گفتند آقای سماواتی بلند شو ۴۰ حدیث بخوان. خیلی فضای سنگینی بود. نخبههای جلسه مکتب حدیث هم نشسته بودند. به فضل خدا شروع به خواندن حدیث کردم و ۴۱ حدیث خواندم. از جا بلند شد و به سمت کتابخانهاش رفت و یک دوره کتاب الغدیر علامه امینی را به بنده هدیه دادند. بعد از آن حدود ۲ تا ۳ سال میگفتند بیا ملبس شو. اما من میگفتم لایق این لباس نیستم. یک بار به ایشان گفتم من این شبکلاه مداحی را خیلی دوست دارم و میخواهم مداح و روضهخوان باشم.
ادامه دارد....
انتهای پیام/
منبع: فارس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۵۸۴۸۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
لحظه دوست داشتن و دوست داشته شدن، لحظه واقعی زندگی است
به گزارش خبرنگار مهر، مراسم بزرگداشت حکمت الله ملاصالحی عصر روز سه شنبه چهارم اردیبهشت ماه در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
یکی از سخنرانان این مراسم اصغر دادبه، استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی بود که به دلیل عدم حضور در جلسه ویدئوی کوتاهی برای این نکوداشت تهیه کرده بود و در بخشی از این مراسم پخش شد.
دادبه گفت: من اندکی فلسفه میدانم، او برای شنیدن پیام مام وطن بسیار آمادهتر از کسانی است که با فلسفه آشنایی ندارند. من با آنکه شیفته شعر هستم اما میگویم بی فلسفه هرگز نمیتوان زیست و در هیچ زمینهای کاری جدید انجام داد.
وی افزود: آشنایی من با ملاصالحی بسیار کهن است و مام میهن ما در بسیاری از دورانها دلش خونین بود و فرزندانش دل خونین او را التیام دادهاند. یکی از این فرزندان حکمتالله ملاصالحی است.
استاد فلسفهٔ اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی سپس ادامه داد: آن همه کوشش برای توضیح تاریخ ایران برای تبیین این معناست که بگوئیم، فلسفه هنر برای چیست و چگونه به امروزمان مدد میرساند. به نظر من تخت جمشید، خرد مجسم ایرانی است. روح حکمت ایرانی در تخت جمشید حاضر است. پیام مام میهن به نیکی از سوی حکمتالله ملاصالحی شنیده شده است و او به مدد فلسفه باستانشناسی را تبیین میکند.
دیندار آزاده و با کرامت
محمد رضا زعیم حسینی عضو انجمن علمی باستان شناسی که اجرای این مراسم را هم به عهده داشت در بخش پایانی مراسم گفت: بنده نزدیک به سه دهه است که در فضای غیرآکادمیک با آقای ملاصالحی معاشرت دارم. ایشان آن گونه زیسته که میاندیشد و آنگونه میاندیشد که زیسته است. متأسفانه در فضای دانشگاهی ما خیلی از دانشگاهیها به حقیقت متعهد نیستند بلکه به نظریهها و روشهایشان متعهد هستند. آقای ملاصالحی کسی است که به حقیقت متعهد است وکمتر دانشگاهی ای این چنین است. علاوه بر این نگاه جامع ایشان به ایران خیلی مهم است. از این جهت که نگاه ایشان به ایران یک ویژگی هولوگرامیکی دارد به این معنا که ایران منهای یک اپسیلون، ایران نیست.
وی افزود: کلام آقای ملاصالحی فریاد رسای همه ایران دوستان در برابر حماقتهایی است که میخواهند ایران را از پا در بیاورند. صدای ایشان فریاد رسای انسان ایرانی برای شرافتمندانه زیستن است. حکمت الله ملاصالحی یک دیندار همراه با آزادی، عدالت و کرامت است.
احساس شرم و علو را توأمان دارم
اما آخرین سخنران این مراسم حکمت الله ملاصالحی، استاد تمام دانشگاه تهران و مدرس مدعو دانشگاه آتن بود. وی در سال ۱۳۹۴ چهارمین نشان دکتر عزتالله نگهبان را دریافت کرد.
ملاصالحی در پایان این مراسم ضمن تشکر از حاضرین و سخنرانان گفت: هیچ وقت اندازه الان خجالت نکشیده بودم. من بسیار شرمم شد چون مهترانی در مجلس درباره منِ کهتر سخن گفتند و صفت نیک خودشان را به من نسبت دادند. من حتی در حد یک دانشجوی کوچک هم نیستم. از خانم آموزگار که در محضرشان طلبگی کردم بسیار تشکر میکنم. همچنین از آقای دادبه که از دوران دانش آموزی استاد من بودند تشکر میکنم، از ایشان هم بسیار چیزها آموختم. صدای آقای صدوقی سها را برای اولین بار در رادیو فرهنگ شنیدم و همیشه دوست داشتم ایشان را ببینم و بعد از دیدارمان از ایشان هم بسیار آموختم. همچنین از آقای رحمتی قرآن و عرفان بسیار و از آقای بهشتی که یک ذهن ریاضی و هندسی دارند بسیار آموختم. بنده بارها خواستم که این مراسم برگزار نشود اما آقای زعیم قبول نکردند و زعامت جلسه را به عهده گرفتند.
وی افزود: حس و کششی در لایههای زیرین هستی ما به سوی دوست داشتن و دوست داشته شدن است که هر بار خیزش میکند در درون ما چنان حس سروری ایجاد میشود که فکر میکنیم معنای واقعی زندگی همان لحظه است. بنده زمانی که در یونان درس میخواندم متوجه شدم که در فلسفه و حکمت این حس چقدر وسیع است. بنابراین بنده علیرغم همه خجالتی که کشیدم احساس علّو هم میکنم.
این باستانشناس پیشکسوت در ادامه به موضوع فلسفه هنر و مقوله زیبای شناسی پرداخت و گفت: زیبایی شناسی مقولات زیادی دارد اما زیبایی و جلال دو عنصر اصلی آن هستند. زیبایی یعنی تناسب میان ماده و صورت با معنا و جلال یعنی تقابل میان صورت و معنا. متأسفانه ما نام معماران تخت جمشید را نمیدانیم اما میدانیم که یکی از شاهکارهای معماری ایران است. چون هر دو مقوله زیبایی، جلال را یکجا دارد. این ظرافت در معماری بارگاه امام رضا هم دیده میشود.علاوه بر اینکه، این تقابل و تناسب در موسیقی ایرانی هم وجود دارد.
ملاصالحی بیان کرد: حالا اگر از این منظر به محفلی که امشب برایم برگزار شد نگاه کنیم بهتر میتوانید متوجه احساس شرم، علّو و شعف بنده شوید.
در پایان این مراسم با حضور همسر ملاصالحی و پیشکسوتان حوزه باستان شناسی، جوایز و یادگاریهایی از طرف خانه اندیشمندان علوم انسانی و سایر مراکز و انجمنهای علمی که در برگزاری این مراسم نقش داشتند به حکمت الله ملاصالحی اهدا شد.
کد خبر 6087873 سارا فرجی