بهجت تبریزی: وطن دل شهریار، ایران بود/ نمیتوانست به جنگ تحمیلی بیتفاوت باشد
تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۶۷۹۲۰۴
فرزند زندهیاد شهریار در گفتوگویی تفصیلی با تسنیم از سبک و عادات زندگی او سخن گفت. بهجت تبریزی معتقد است که تمام زندگی شهریار، ایران بود. او ایران را فراتر از مرزهای سیاسی میدانست. ۲۷ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۲:۱۱ فرهنگی ادبیات و نشر نظرات
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، محمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار، در سال 1285 در تبریز به دنیا آمد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شهریار در شعر علاوه بر تأمل و مطالعه شاعران و سرآمدان ادب فارسی، از مطالعه اشعار سرایندگان ترکزبان و آذری نیز غفلت نکرد؛ همین موضوع سبب شد تا شاعری در آذبایجان ظهور کند که نه تنها در شعر فارسی که در ادبیات ترکی نیز آغازگر سبکی جدید باشد. اولین دفتر شعر او در سال 1310 با مقدمه ملکالشعرای بهار و پژمان بختیاری منتشر شد. شهریار پس از آن منظومه «حیدر بابایه سلام» را در سال 1330 منتشر کرد و با این اثر در ادبیات آذری ماندگار شد.
شهریار شاعری عاشق پیشه و خوش قریحه بود که اشعار لطیفی را به زبان های فارسی و ترکی سروده و کارنامه ای پربار را از خود به جای گذاشته است. خبرگزاری تسنیم به مناسبت بیست وهفتم شهریور سالروز درگذشت استاد شهریار که روز ملی شعر و ادب نامگذاری شده است، درباره آثار و زندگی این شاعر بزرگ با هادی بهجت تبریزی، فرزند زندهیاد استاد شهریار، به گفتوگو پرداخت. بهجت تبریزی در این گفتوگو به سبک زندگی و عادتهای خاص شهریار برای سرودن شعر پرداخته و میگوید: شهریار شاعر ملی است، هرچند زبان ترکی را زبان مادری میدانست و میگفت که ای کاش بیشتر به این زبان شعر میسرودم، اما معتقد بود که باید اصالت زبان فارسی را حفظ کرد. به گفته او؛ شهریار ایران را وطن دل و خارج از مرزهای سیاسی میدانست.
مشروح گفتوگوی تسنیم با بهجت تبریزی به این شرح است:
*تسنیم: معمولاً شاعران بزرگ پیش از اینکه در نزد یکی از اساتید فن تلمذ کنند، از فردی در خانواده تأثیر میپذیرند و زمینههای بروز استعداد شاعری آنها پیش از هرجایی در خانه شکوفا و شناسایی میشود. این موضوع برای استاد به چه صورت بود؟ شهریار در میان اعضای خانواده بیشترین تأثیر را از چه کسی گرفته است؟
به گفته استاد، مادرش بر او بیشترین تأثیر را در این زمینه داشت. پدر تعریف میکرد که مادرش هرچند سواد نداشت، اما بسیاری از اشعار را به صورت سینه به سینه و شفاهی به خاطر داشت و گاه هنگام قرائت اشعار، اشک میریخت. مادربزرگم هم شعر ترکی، هم فارسی و هم عربی را به خاطر داشت. اشعاری در ادبیات وجود دارد که از آنها با عنوان «ابیات سرگردان» اطلاق میشود که شاعر این دسته از اشعار معلوم نیست، اما به دلیل قوت شعر در اذهان باقی میماند. در آن زمان که همزمان با دوره مشروطه بود، بسیاری از اشعار منطقه قفقاز نیز در آذربایجان رواج داشت. مادربزرگم بسیاری از این اشعار را به خاطر داشت و زمزمه میکرد.
اشعار فرانسه شهریار
*تسنیم: شهریار بعد از مادر، نخستین آموزشها درباره شعر را از که فراگرفت؟
استاد یک معلم آموزش زبان فرانسه داشت. آن موقع زبان دوم مانند امروز، زبان انگلیسی نبود، بلکه زبان فرانسه به عنوان زبان دوم رایج بود. پدر شهریار متمول بود، به همین دلیل معلمی برای او گرفته بود که در منزل زبان فرانسه آموزش میداد. استاد از این طریق با ادبیات فرانسه آشنا شد. شهریار میگفت که شاتوبریان را از همه بیشتر دوست داشت و آثارش را مطالعه میکرد. آن زمان حتی شعر به زبان فرانسه نیز گفته بود که متأسفانه باقی نمانده است. در آن زمان شهریار که عاشقپیشه و آشفته حال بود، خیلی به دنبال حفظ اشعارش نبود.
عادتهای خاص شاعری شهریار
*تسنیم: معمولاً شاعران و نویسندگان موفق سبک و عادت خاصی برای شعر گفتن دارند. آیا شهریار نیز عادت خاصی برای لحظات خاص شاعرانگیاش داشت؟
شهریار همواره شبزندهدار بود. خلاقیت انسان در خلوتش بروز میکند. مسلماً کسی حالات شهریار در هنگام سرودن اکثر اشعار را کسی ندیده است، من به ندرت و بر حسب تصادف، یکی دوبار دیدم که اکثراً در شب شعری میسرود. به ندرت هم در روز این اتفاق میافتاد. شهریار در خانه یک اتاق مخصوص به خود را داشت که در آنجا تنها بود و عمده شبها نیز بیدار بود.
همه فرزندان شهریار
*تسنیم: شهریار سرودههای مختلفی در موضوعات گوناگون داشت. از بین اشعارش به کدام شعر علاقه بیشتری داشت و آن را پیوسته زمزمه میکرد؟
در مصاحبهها گفته است که اشعارش مانند فرزندانش است و نمیتواند فرق زیادی بین آنها قائل شود. میگفت همه این اشعار را دوست دارد، اما در حالات مختلف انسان به یک شعر دلبستگی بیشتری پیدا میکند. در میانسالی بیشتر «هذیان دل» و «دو مرغ بهشتی» را زمزمه میکرد و به تعبیر خودش از این دو قطعه با عنوان اشعار «کلاس بالا» یاد میکرد. بعدها شعر «راز و نیاز» را بیشتر میپسندید و دلبستگی داشت.
بستگی به حالات روحی او داشت. انسان در مراحل مختلف زندگیاش تکامل مییابد و امروزش، با دیروزش فرق میکند.
حافظ را یک شاعر تمام عیار میدانست
*تسنیم: استاد از اشعار خوب با عنوان «شاهکار» یاد میکردند. کدام شعر در نظر او شاهکار بود و بیشتر علاقه داشت؟
به تمام همدورهایهایش احترام و دلبستگی عمیقی داشت؛ به خصوص به میرزاده عشقی که میگفت نابغه بود و دیگر شاعران همدوره او در مقایسه با میرزاده عشقی متوسط بودند. شهریار شعر ساده را بیشتر میپسندید و از آن با عنوان یکی از مؤلفههای شعر خوب یاد میکرد. به شعر پیچیده به خصوص در اشعار سپید، چیستان و معما و ... علاقه خاصی نداشت. معتقد بود که شعر در عین سادگی باید همانند شعاع خورشید انسان را محسور خود کند. البته او بیشتر به اشعار حافظ علاقه داشت و به استقبال اکثر غزلیات حافظ رفته است، اما مُهر خود را به پای این اشعار زده است. او حافظ را یک شاعر تمام عیار میدانست که کلام در شعر او به تکامل میرسد.
سوره مائده به خط شهریار
*تسنیم: بعد از انقلاب سرودههایی از شهریار میبینیم که یا درباره انقلاب است یا درباره مؤسسات و سازمانهایی که پس از انقلاب راهاندازی شده است. برخی به این دسته از اشعار او انتقاد میکنند. به نظر شما این دسته از اشعار نشانه وابستگی او به انقلاب بود یا دلبستگیاش؟
میان این دو البته تفاوتی نیست، شهریار از دوران نوجوانی که کوتاه در کوران سیاست بود، روی هم رفته شاعر سیاسی نبود. او بیشتر شعر عاشقانه و عرفانیسراست. قبل از سال 57 و پیروزی انقلاب، برخی از اشعار با نگاه انتقادی سروده که در جهت اصلاح و سازندگی بود. او اصلاح جامعه را از وظایف شاعر میدانست:
نه به دستور استعمار پای راست پیشآری
نه آن دست که چپی باشی که دستور چپو دارد...
ایران، تمام زندگی شهریار بود
شهریار زیاد از این دست از اشعار داشت. در این دسته از سرودههای شهریار همدستی با اجنبی و ترور دو موضوع مذموم بود. شهریار یک شاعر ایرانی بود. تمام زندگیاش ایران بود، یکبار مسافرت خارج از کشور نداشت، هرچند بارها از او برای مسافرتهای خارج از کشور دعوت شده بود. تمام وسایلی که در زندگی به آن انس داشت، ایرانی و ساخت وطن بود. عمده شعرهای شهریار درباره انقلاب از سال 59 و آغاز جنگ تحمیلی است. او پیش از این، عضو هیچ گروه سیاسی نبود. نمیتوانست نسبت به جوانانی که از وطن در هشت سال دفاع مقدس دفاع میکردند، بیتفاوت باشد.
شهریار با مردم بود، او زبان مردم بود. حتی به فلکلور و فرهنگهای عامه مردم نیز توجه ویژهای داشت و سرودههایی از این دست را در دیوانش دارد.
*تسنیم: مرحوم فردی در سال گذشته کتابی با عنوان «شهریار و انقلاب ملت» منتشر کرد و معتقد بود که 30 سال جلوی انتشار این دسته از اشعار شهریار گرفته شده است. نظر شما در این رابطه چیست؟
«نغمههای خون» در سال 62، در زمان حیاتش به چاپ رسید؛ البته با یک مقدار کم و کسری. بسیاری از اشعار شهریار درباره انقلاب در خانه ضبط شد. مرحوم فردی سال 66 دوربین را به بیمارستان آورد و سرودههایی را ضبط کرد. در مراسمهای مختلف مربوط به پیروزی انقلاب، مقامات به خانه ما میآمدند و با دوربین اشعار شهریار درباره انقلاب را ضبط میکردند.
دیوان شهریار از 57 تا سال 66 به صورت قاچاق چاپ شده است(منظور دو جلدی سابق است)؛ یعنی اشعاری که تا سال 49 گفته بود. بعد از سال 66، یک تعدادی از اشعار حذف شد؛ مثل شعری که او درباره تخت جمشید گفته بود. اما بعدها ما این شعر را به دیوان اضافه کردیم.
*تسنیم: یعنی حذف یا درج برخی از اشعار شهریار در چاپهای مختلف سلیقهای بود؟
بله، تاحدودی به این صورت بود. هرکسی از موضع خودش میخواهد بگوید شهریار نیز مثل ما بود؛ این در حالی است که انسانها با وجود همه اشتراکات، تفاوتهایی هم با هم دارند.
*تسنیم: نسخههای مختلفی از اشعار حافظ در دست است که نشان میدهد حافظ گاه سرودههای خود را پس از سرودن تغییر میداد و به اصطلاح ویرایش میکرد. آیا شهریار نیز این عادت را داشت؟
شهریار به آن دسته از اشعار طوفانی و الهامی نمیتوانست دست بزند و تغییر بدهد. این دسته از اشعار از ضمیر باطن شهریار فوران میکرد. دستهای از اشعار هم از سخنوری او بود که میشد گفت نه چندان طوفانی و عاطفی بود، او گاه این شعرها را روتوش میکرد. گاه نیز وسواس میگرفت و میگفت شعر اول بهتر بود.
شهریار معتقد به تغییر در سیرت شعر بود، نه صورت آن
*تسنیم: دوره حیات شهریار مصادف است با دوره مطرح شدن شعر نیمایی و تغییرات در شکل ظاهری شعر که در نهایت تاحدودی به تغییر در محتوا نیز انجامید. نظر شهریار درباره این دسته از اشعار چه بود؟ چقدر شعر نیمایی را قبول داشت و آیا شعری نیز در این قالب سرود؟
شهریار شعر نیمایی را که وزن عروضی دارد، قبول داشت، اما شعر سپید را نه. او معتقد به تغییر سیرت شعر بود، نه صورت آن. معتقد بود که باید سیرت شعر که همان سبک است، تغییر کند؛ مانند اشعار نوآیین که مرحوم منزوی و محمدعلی بهمنی از شاعران آن هستند. این دسته از شاعران هم غزل میگویند، اما با سبک و شیوهای جدیدتر.
«حیدربابا»؛ منظومه مورد علاقه فارسیزبانان و آذریزبانها
*تسنیم: یکی از شاهکارهای شهریار منظومه «حیدربابا»ی اوست که علاوه بر اینکه در میان آذریزبانها مخاطبان گسترده دارد، در میان فارسیزبانان نیز علاقهمندانی دارد. «حیدربابا» به دلیل عاطفه و صمیمتی که در اشعارش موج میزند، توانسته مخاطبانی گسترده داشته باشد. چقدر این منظومه توانسته میان فارسیزبانان و آذریزبانان پیوند ایجاد کند و چقدر این منظومه ترجمهپذیر است؟
اشعاری که گزارشی است، مانند مثنوی و ... ترجمهپذیر است، اما ترجمه اشعاری که صنایع و تخیل دارد، دشوار است. ترجمههایی که تاکنون از این منظومه صورت گرفته، توانسته تاحدودی فارسیزبانان را با این منظومه آشنا کند. در هر صورت شعر همانند نثر نیست، باید شاعر ماهری در زبان مقصد این کار را کند، اما متاسفانه اغلب این کار صورت نگرفته و ما از اشعار، به ویژه اشعار جهان، ترجمههای ضعیفی داریم.
«حیدربابا» صمیمیت عجیبی دارد و با بیشتر روستاییان ارتباط برقرار می کند. اما مشخصه این منظومه این است که اکثر مخاطبان میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. زیبایی این منظومه، ارتباط خوبی است که با زندگی مردم برقرار میکند.
شهریار هویتپرست نبود
*تسنیم: در سالهای گذشته بحثهایی راجع به تفاوتهای فارسیزبانان و آذریزبانها در شهرهایی مانند تبریز مطرح است که گاه تفرقهآمیز است و وحدت ملی را نشانه گرفته است. نظر شهریار به عنوان شاعری که هم بر زبان فارسی مسلط است و هم زبان آذری، زبان مادری اوست، درباره این دسته از بحثها چه بود؟
این بحثها کاهنده است و شهریار از این بحثها دور بود. او حتی به شاعران جهان، به ویژه کشورهای مجاور، دلبستگی داشت. شهریار هویتپرست نبود، به هویتش علاقه داشت اما آن را پرستش نمیکرد و وجود اصیل انسان را عقل و عالم بالا میدانست. او بیشتر شرقی و ایرانی بود. او ایران را بزرگتر از چهارچوب مرزها میدانست. واقعاً هم اینگونه است. الان آرامگاه رودکی در تاجیکستان است و آرامگاه سنایی در افغانستان. به همین خاطر ایران را نمیتوان محدود به این مرزها کرد و این کشورها را از خود ندانیم. هر انسانی وطن دل دارد، وطن دل شهریار نیز ایران بدون مرزهای سیاسی بود.
وطن دل شهریار، ایران بود
شهریار میگفت که هرچند ترکی زبان مادری من است و به آن علاقه دارم، اما باید رسالتم را در زبان فارسی به سرانجام برسانم. زبان فارسی به دلیل آثار کلاسیکش در ادبیات، در دنیا مطرح است. قدر این زبان را مستشرقین میدانند.
*تسنیم: در چند سال گذشته بحثی درباره غزل «علی ای همای رحمت» شهریار مطرح شد. گفته شده بود که او این شعر را به تقلید از مفتون همدانی سروده است. در آن زمان اظهار نظرهایی که برخاسته از نگاههای تعصبآمیز بود، این بحث را به حاشیه برد و باعث شد که این موضوع بیش از آنکه به صورت علمی مطرح و بررسی شود، به حاشیه رانده شود. نظر شما درباره این موضوع چیست؟ آیا فکر میکنید که میتوان هنوز در این رابطه صحبت کرد؟
آقای محقق به دیوان مفتون همدانی اشاره کرده بود، این دو شعر تنها از نظر قافیه شباهت داشتند و مشابهت دیگری در آنها دیده نمیشد. دیوان مفتون در سال 34 منتشر شده، اما شهریار این شعر را سال 1316 گفته است، یعنی به احتمال قوی او قبل از مفتون این شعر را سروده است.
غزل معروف «علی ای همای رحمت» به خط خود شاعر
شعر «علی ای همای رحمت» به استقبال شعر حافظ گفته شده و خودش نیز در یادداشتی این را ذکر کرده است.
*تسنیم: از کدام غزل حافظ استقبال کرد؟
از این غزل حافظ:
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را...
*تسنیم: بزرگترین درسی که از زندگی شهریار آموختید، چه بود؟
صبر و تحمل و اعتدال شهریار بسیار زیاد بود. از سوی دیگر، او توکل عجیبی داشت و از هیچ چیز نمیترسید. انسان هرچقدر بزرگتر میشود، این مفاهیم را درک میکند. او همچنین توصیههایی را در زمینه مطالعه به ما داشت، مثلا توصیه میکرد که حوزه مطالعاتیمان را به حوزه خاصی محدود نکنیم.
*تسنیم: شیرینترین خاطراتی که از پدر به خاطر دارید، مربوط به چه دورانی است؟
لحظات خیلی شیرین همیشه به یاد میماند، مثل شبهایی که شعری از او را برایش میخواندم. خاطرم هست یکبار 10 ساله بودم، شعری از حافظ را خواندم که خیلی من را تشویق کرد. یکبار هم ترانهای به استقبال از سرودههای یکی از دوستان سرودم که پدر 10 تومان در آن زمان به من جایزه دادند. استاد همواره در این راه مشوق فرزندانشان بودند. موسیقی و نقاشی از دیگر حوزههای مورد علاقه شهریار بود.
*تسنیم: به چه موسیقی بیشتری علاقه داشت؟
بیشتر موسیقی کلاسیک میپسندید. خودش هم تار و سهتار مینواخت و بعد با صدای دو دانگش اشعارش را زمزمه میکرد.
انتهای پیام/
R1013197/P1013197/S4,35/CT2 واژه های کاربردی مرتبط کتاب و ادبیاتمنبع: تسنیم
کلیدواژه: کتاب و ادبیات کتاب و ادبیات
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۶۷۹۲۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سفر به ایران قدیم؛ لشکر شاه با کوچکترین خط میتوانست از هم بپاشد
سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سالهای ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد.
همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبانهای شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوقالعادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستادهشد.
به گزارش انتخاب، وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمهای از کتابی دستنویس ایرانی بود را به چاپرساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوهای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.
من کلمه «خطرناک» را برای این اردو زدنهای شاه به کار بردم - خصوصاً در اوجان - زیرا مطمئنم که به خاطر نامناسب بودن و ضعف نگهبانی و اقدامات احتیاطی نظامی گروهی نسبتاً کوچک از نظامیان روس به راحتی میتواند شبانه به اردوی شاه در اوجان شبیخون بزند و آن را به هم بریزد و پراکنده سازد درست است که رود ارس مابین اردوی شاه و نیروهای روسی قرار داشت اما هیچ پست نگهبانی یا دیده بانی در سواحل آن رود مستقر نبود و محلهای مختلفی از رود که به راحتی میشد از آنجا عبور کرد بدون نگهبان رها شده بود و با توجه به غنایم بسیاری که روسها میتوانستند از اردوی سلطنتی غارت کنند، برایم بسیار حیرتآور بود که چرا ژنرال توماسف هرگز اقدام به این کار نکرد.
از این گذشته هنگامی که در شورای وزیران و فرماندهان در خیمه شاه حضور داشتم دریافتم که اطلاعات وزیران ایرانی از کمیت و کیفیت واقعی نیروهای روسی در مرزهایشان و خصوصاً محل استقرار آنها قدرت تحرکشان تجهیزات و امکاناتشان چقدر مبهم و ناقص و در بسیاری موارد مخالف با واقعیت است به طوری که نه فقط شدیداً باعث تعجبم، شد احساس خطر هم کردم که نتیجه نهایی این جهل و بی اطلاعی و این غفلت از بدیهیترین قوانین نظامی چه خواهد بود.
من آشنایی زیادی با فنون نظامی ندارم اما فکر میکنم عقل سلیم میگوید هنگامی که حمله شبانهای انجام شود و گروهی که به آن حمله میشود، قبلاً هیچ ترتیبی برای جمعآوری افراد و دفاع همه جانبه در نظر نگرفته، باشد آن وقت در میان آن آشفتگی و بی نظمی و در مقابل سربازان دشمن هیچ چارهای ندارند جز این که طبق اصل اساسی جانت را نجات بده پا به فرار بگذارند.
من تا مدتی پس از ورود هیئت نمایندگی به اردوی سلطنتی در چمن اوجان وضعیت لشکر شاه را اینگونه میدیدم که حتی در مقابل کوچکترین، خطر میتوانست از هم بپاشد و پراکنده شود؛ نه چون به اندازه کافی دل و جرئت نداشتند که هر کس ایرانیان را بشناسد میداند که در دلاوری و تهور، چیزی کم ندارند - بلکه چون آن چیزی را نداشتند که بدون آن دل و جرئت به کاری نمیآید نهایتاً توصیهها و تذکرات مکرری که به وزیران ایرانی شد و آنها هم به عرض شاه رساندند، تأثیر کرد و باعث شد اوضاع کمی بهتر شود.
قبلاً اشاره شد که نایب السلطنه و برادرش محمد علی میرزا در اغلب موارد با هم اختلاف نظر داشتند اما شاید اصلیترین اختلافشان بر سر نیاز و ضرورت آشنایی ایرانیان با قواعد انضباطی و فنون نظامهای اروپایی بود. عباس میرزا میگفت باید همه چیز را تا حد امکان به روش اروپایی ترتیب، داد ولی محمد علی میرزا با او مخالفت میکرد و میگفت روشهای سنتی ایرانی کفایت میکند و باید از همان اسلحههای قدیمی استفاده کرد یعنی شمشیر، گرز، نیزه تفنگهای سرپر یا چخماقی و زنبورک یا توپهای کوچکی که بر پشت شتر قرار میدادند.
نیروهای تحت الامر هر یک از دو شاهزاده، قبل از خروجشان از اردو از طرف شاه مورد بازدید قرار گرفتند. پیاده نظام نایب السلطنه که از طرف افسران فرانسوی تعلیم دیده بود مرا به یاد گروههای شبه نظامی (میلیشیا) میانداخت که تازه تأسیس شدهاند و میخواهند تعلیم ببینند و تمرین کنند؛ لباس بیشتر آنها در وضعی بود که فکر میکنم یک افسر اروپایی خجالت بکشد که در رأس آنها وارد یک شهر شود.
توپخانه او اگر نه مطلقا در مرحله نوزایی یا جنینی مطمئناً در مراحل اولیه کودکی بود و منظره صف جمع آنها بدن مرا لرزاند که اگر اینها مجبور به مقابله با یک نیروی منظم روسی - حتی اگر تعدادشان خیلی کمتر و به نسبت یک به ده باشد - شوند، چه بر سر نایب السلطنه و کشورش خواهد آمد. سواره نظام نایب السلطنه که تقریباً هفتصد تا هزار نفر بودند نمایش جالبی از دلاوری و توانایی سواره نظام ایرانی اجرا کردند.
کانال عصر ایران در تلگرام