کوچک شهید دشت کربلا
تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۶۸۳۱۹۳
خبرگزاری برنالرستان -گروه دین ومعارف اسلامی/اختصاصی برنا : السلام علی عبدالله بن الحسین الطفل الرضیع ، المرمی الصریع ، المتشحط دما ، المصعد دمه فی السماء ، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه ، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الاسدی وذویة.
ترجمه : سلام بر عبدالله پسر حسین ، کودک شیرخوار تیر خورده ی به زمین افتاده ی به خون غلتیده که خونش به آسمان بالا رفت و در آغوش پدرش به وسیله ی تیر ذبح شد .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
لای لای علی اصغر، لای لای گل پرپر، لای لای بخواب آروم ، لالایی مادر، بخواب مادر ، لای لای علی جان ، گل پرپر بخواب ، لای لای علی جان .
باز هم عاشوراست دوباره حسینیان محو ماتم و عزای حسین اند ؛ مادران عالم ناله سر می دهند که شور عاشورا به پاست وخانه ی حق هم ،در غم به شهادت رسیدن نوگل شکفته ی حسین سیه پوش گشته است ؛ در آن کویر سوخته ی کربلا ، در آن خاک بی بهار ، علی اصغر سربر شانه ی خدا گذاشت و خداوند هم قصه ی عشق اورا چنان زیبا نوشت که بهشت برای در آغوش گرفتن او به رقص درآمد.
درقتلگاه کربلا رباب فریاد می زند علی اصغر فرزند دلبندم چشمانت را باز کن و به پا خیز و برای مادر ناز کن ، دل مادر برای خنده هایت تنگ است ولی افسوس علی اصغر دیگر جانی ندارد و خون بر روی ساحل لبان کوچکش نقش بسته ، علی اصغر به ضیافت عشق رفته بود ؛ این طفل آفتاب از قبیله ی عشق بود تا با شهادتش تاریخ را تکان دهد .
حسین و رباب علی اصغر را با گام هایی بلند آماده ی عروج به ملکوت کردند و اورا به تقدیر آسمانی خود سپردند ؛ در این حین آسمان بغض سنگینی را بر دوش کشید زمانی که حسین خون طفل شش ماهه ی خود را نه بر خاک ، بلکه بر آسمان پاشید تا آسمان هم در عزای باب الحوائج خون گریه کند و هیچ دلی در طول تاریخ پای گریز از کربلا و عاشورا را نداشته باشد .
مادران می دانند شنیدن قصه ی تشنه ترین لبِ کوچک شهید کربلا قصه ای تکان دهنده است به همین خاطر روز عاشورا مادران هوای غریبی دارند و در ماتم این طفل آفتاب دلشان پر از غم شده و قامت رعنایشان در عزای این مظلومیت خم گشته .
مادران می دانند نبودن هایی در زندگیشان است که هیچ بودنی جبرانشان نمی کند و آن نبودن ها غم از دست دادن فرزندانشان است که بعد از رفتنشان هرگز تکرار نمی شود .
مادران می دانند مصیبت جدایی مادر و فرزند چقدر سنگین است مادران را در غم از دست دادن فرزند طاقت وداع نیست و شانه هایشان در زیر آوار این مصیبت فرو خواهد ریخت .
مادران قاب نگاه خود را به سمت تصویر رباب چرخانده اند ، ربابی که هرگز تمام نمی شود و کهنه نمی گردد و او را سرمشق و الگوی خود قرار داده اند برای رسیدن به نهایت آرزوها و منتهای هدف.
در نتیجه شهادت علی اصغر در کربلا برای مادران الهام بخش ایمان ، حماسه ، صبر ، اشک و فداکردن جگرگوشه های خود در راه قرآن ، جهاد ، اسلام و امر به معروف و نهی ازمنکر است .
نویسنده : عاطفه صادقی دانش آموخته ی کارشناسی ارشد فلسفه و دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی
منبع: خبرگزاری برنا
کلیدواژه: امر به معروف عاشورا فلسفه قرآن کربلا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۶۸۳۱۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
غیرتی که در خون غلتید
اردیبهشت که میآید با خودش عطر بهارنارنج میآورد و اقاقیا، تا کوچه و خیابان را پُر کند از عطر سحرانگیز بهار، اما از ساعت ۹ شب ۸ اردیبشهت سال گذشته دیگر گلهای اقاقیای خیابان عظیمیان سبزوار بوی خون میدهند، بوی خون غیرت که بر اثر اصابت ضربات چاقو از سینه حمیدرضا الداغی بر سنگفرش خیابان ریخت تا از دختری در برابر مزاحمت چند مرد جوان دفاع کند.
هنوز یک ساعتی به شروع مراسم بزرگداشت اولین سالگرد شهید غیرت، حمیدرضا الداغی مانده که به گلزار شهدای سبزوار میرسم. با خودم میگویم تا گلزار شلوغ نشده به مزار شهید الداغی بروم. فاتحهخوان از کنار مزار شهدا میگذرم و همزمان با مادر شهید الداغی سر مزار میرسم. قطرههای گرم اشکهای مادر شهید الداغی، روی سنگ قبر سرد پسرش میچکد.
دلتنگتم عزیز مادر...
پیرزن دیگری آن طرف نشسته و با سوز دل، پسرش را صدا میزند؛ حمیدرضا پسرم، دلتنگتم عزیز دل مادر. سیل اشک، دیگر نمیگذارد قربان صدقه پسرش برود. چند نفری سعی میکنند تا مادر شهید را آرام کنند، اما پیرزنی رنجور و نحیف همان طور که با انگشتان چروکیده و لاغرش تصویر شهید الداغی را نوازش میکند گویی با خودش زمزمه میکند: مادر که باشی دلت آتش میگیرد وقتی جگر گوشهات را زیر خروارها خاک میببینی. هنوز بعد گذشت ۴۰ سال، داغ شهیدم تازه است.
شهیدغیرت پسر همه مادران است
پیرزن، چادر را روی سرش مرتب میکند و در حالیکه سعی میکند با کمک عصا از جایش بلند شود، پوستری که تصویر شهید الداغی روی آن نقش بسته را با احتیاط روی سینهاش میگذارد. دست یخزده پیرزن را در میان دستانم میگیرم و میپرسم شما مادر شهید هستید، اما چرا به جای عکس پسر شهیدتان عکس شهید الداغی را در آغوش گرفتید؟ پیرزن در حالی که آرام آرام از مزار دور میشود میگوید: شهیدغیرت پسر همه مادران سبزوار است.
خیلی نمیگذرد که به یکباره گلزار پر میشود از جمعیتی که مقصدشان مزار شهید الداغی است. همزمان صدای نوحهسرایی مداح از بلندگوها میآید که میخواند: کوچه به حرف آمده، چند نفر یه یک نفر!
مرگش انتخاب بود، اتفاق نبود
وقتی مداح میخواند: مرگش انتخاب بود، اتفاق نبود، تکانهای شانههای مردانه چند جوان از میان جمعیت توجهم را جلب میکند.
نزدیکشان میشوم. کمی که آرام میگیرند با چشمانی اشکبار نگاهم میکنند و یکی از آنها پُربغض میگوید این که ببینی آن وقت شب در خیابانی خلوت ۲ پسر میخواهند ۲ دختر را با خودشان ببرند، بایستی و باغیرت از ناموس دفاع کنی، این که با خوردن اولین ضربه چاقو به قلبت پا پس نکشی، این که تا آخرین لحظه پای غیرتت بایستی، این واقعا انتخاب است نه اتفاق!
سوز نوحه مداح دوباره سیل اشک را به چشمان جوانها میآورد. پیرمردی با مهربانی دست بر روی شانه یکی از جوانان میگذارد و گوید: شما جوانید، دلتان پاک است. امن یجیب بخوانید خونهای شهدا پایمال نشود و اتفاقی که برای شهید الداِغی افتاد دوباره تکرار نشود.
الگوی سربداران
پیرمرد همچنان پدرانه سعی در آرام کردن جوانان دارد که خانمی محجبه نزدیکم میشود و بعد از اینکه مطمئن میشود خبرنگارم میگوید: شهید غیرت، کم حرفی نیست.
حفظ ناموس، حفظ امنیت خانواده، شهید الداغی جهانی شده، روحش شاد.
یک سال گذشت، اما یکسال با افتخار گذشت، با سربلندی سبزواریها گذشت که چنین جوانهایی را تقدیم کردند که برای ناموس شان بدون فکر کردن به مادیات و زندگی از جان میگذرند.
سبزوار شهر سربداران است سربداران جوانان ما را اینگونه بار آوردهاند. همه جوانها باید اینطور باشند و از غربگرایی دوری کنند. حجاب، حرمتِ حریم خانواده است. اگر آن دو دخترها حجابشان را رعایت میکردند، اگر آن موقع شب تنها بیرون نمیآمدند، اگر قانون خانواده را رعایت میکردند و اگر حرف بزرگتر خانواده را گوش میکردند آن اتفاق برای این شهید عزیز نمیافتاد. شهید الداغی جوان خوبی بود. ورزشکار و الگو بود و الگو ماند.
خیابان خلوتی که جهانی شد
میان شلوغی جمعیت، چشمم به مرد میان سالی میخورد که از جایش بلند میشود و صندلیاش را به خانمی با کودکی در آغوش میدهد.
وقتی از او میخواهم از شهید الداغی بگوید: خیره به تصویر شهید میگوید: شهید الداغی که رستگار شد، اما یک سال است که ما سبزواریها هر وقت به محل شهادت حمیدرضا الداغی، آن خیابان و آن پارک نزدیک میشویم غم سنگینی روی دل همه ما مینشیند.
خیابان عظیمیان و پارک بعثت که حالا به نام پارک شهید الداغی است یادآور رشادت جوانی است که با دست خالی برای دفاع از ناموس، مقابل دو نانجیب ایستاد و به نامردی شهید شد.
اما چه خوب فروشگاهی که به تازگی دوربین نصب کرده بود فیلم جنایت آن شب شوم را ضبط کرد تا حق شهید پایمال نشود؛ کار خدا بود که حماسه شهید در آن شب تعطیل و آن خیابان خلوت، جهانی شود.
شهید الداغی با نثار خونش حماسه آفرید همه شهیدان ما با نثار خونشان به ما زندگی دادند، اما شهید الداغی همه چیز به ما داد که رهبر معظم ما در وصفش میفرماید؛ دنیا را تکان داد.
همین حین مردی دیگری میگوید شهید الداغی نه شهید سبزوار که، شهید وطن است من و همسرم از رامسر برای سالگرد شهادت شهید حمیدرضا الداغی به سبزوار آمدیم تا تسلای دل مادرش باشیم که چنین پسر باغیرتی را تربیت کرد.
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی