شهدا برای همیشه کلاه سرت گذاشتند
تاریخ انتشار: ۲۸ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۶۸۸۵۶۵
خبرگزاری میزان- یک کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب به آن نگاه میکرد. سیدعلی گفت: اگه دوست داری، بگذار روی سرت. او هم کلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: به من مییاد؟! سیدعلی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد، شهدا برای همیشه سرت کلاه گذاشتند! به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، شهید مدافع حرم «محمدهادی ذوالفقاری» از جمله جوانهای بیباک، بابصیرت و خوشفکر جمهوری اسلامی ایران بود که در بهمنماه سال ۱۳۹۳ در منطقه «مکیشفیه» شهر سامرا به شهادت رسید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پسرک فلافل فروش
کار فرهنگی مسجد موسی ابن جعفر (ع) بسیار گسترده شده بود. سید علی مصطفوی برنامههای ورزشی و اردویی زیادی را ترتیب میداد.
همیشه برای جلسات هیئت یا برنامههای اردویی فلافل میخرید. میگفت: هم سالم است و هم ارزان.
یک فلافل فروشی به نام جوادین در خیابان پشت مسجد بود که از آنجا خرید میکرد.
شاگرد این فلافل فروشی یک پسر با ادب بود. با یک نگاه میشد فهمید این پسر زمینهی معنوی خوبی دارد.
بارها با خود سید علی مصطفوی رفته بودیم سراغ این فلافل فروشی و با این جوان حرف میزدیم. سید علی میگفت: این پسر باطن پاکی دارد، باید او را جذب مسجد کنیم.
برای همین چند بار با او صحبت کرد و گفت که ما در مسجد چندین برنامهی فرهنگی و ورزشی داریم. اگر دوست داشتی بیا و توی این برنامهها شرکت کن.
حتی پیشنهاد کرد که اگر فرصت نداری، در برنامهی فوتبال بچههای مسجد شرکت کن. آن پسرک هم لبخندی میزد و میگفت: چشم، اگر فرصت شد، مییام.
رفاقت ما با این پسر در حد سلام و علیک بود. تا اینکه یک شب مراسم یادوارهی شهدا در مسجد برگزار شد. این اولین یادوارهی شهدا بعد از پایان دوران دفاع مقدس بود.
در پایان مراسم دیدم همان پسرک فلافل فروش انتهای مسجد نشسته! به سید علی اشاره کردم و گفتم: رفیقت اومده مسجد.
سید علی تا او را دید بلند شد و با گرمی از او استقبال کرد. بعد او را در جمع بچههای بسیج وارد کرد و گفت: ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کردهاید!
خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم. سید علی گفت: چی شد این طرفا اومدی؟!
او هم با صداقتی که داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد میشدم که دیدم مراسم دارید. گفتم بیام ببینم چه خبره که شما رو دیدم.
سیدعلی خندید و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن.
بعد با هم شروع کردیم به جمع آوری وسایل مراسم یک کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب به آن نگاه میکرد. سیدعلی گفت: اگه دوست داری، بگذار روی سرت.
او هم کلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: به من مییاد؟!
سیدعلی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد، شهدا برای همیشه سرت کلاه گذاشتند!
همه خندیدیم. اما واقعیت همانی بود که سید گفت. این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند.
پسرک فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بود که سیدعلی مصطفوی او را جذب مسجد کرد و بعدها اسوه والگوی بچههای مسجد شد.
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری میزان
کلیدواژه: شهید ذوالفقاری شهادت دفاع مقدس مدافع حرم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۶۸۸۵۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی: