ریشههای دروغ و ناسزاگویی را کجا باید جست؟
تاریخ انتشار: ۲ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۷۵۳۸۸۸
«خطر دروغ و ناسزاگویی به مراتب از خطر تهاجم بیگانگان بیشتر است.»
به گزارش ایسنا، عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: «این روزها بسیاری از افراد از وجود دو چیز در فضای رسانهای در رنج هستند؛ دروغ و ناسزا. ناسزاهای رکیک که بسیاری از مردم از خواندن آنها نیز شرمنده میشوند، چه رسد به این که بیان شود. سطح و گستره فحاشی و ناسزاگویی حتی به موضوعات سیاسی و مذهبی هم کشیده شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اولین و شاید مهمترین علت، جذابیت پیدا کردن خطمشی براندازی است. خطمشیهای سیاسی هر کدام اقتضائات خاص خود را دارند و به طرفداران آن تحمیل میشوند. برای نمونه هنگامی که دو نفر در خیابان دعوا میکنند، در بیان کلمات آنان چند ویژگی وجود خواهد داشت. صدای بلند، کلمات توهینآمیز و بالاخره تهدید. مثلا اگر کسی بخواهد به دیگری بگوید من پدرت را درمیآورم، طبیعی است که این را باید با فریاد بگوید، نمیتواند با لحن مودبانه و آرام بگوید که بنده ابوی گرامی شما را درمیآورم! اگر این طوری بگوید همه خنده خواهند کرد. همچنان که اگر گفتوگو با هدف سازش و تفاهم باشد، نمیتوان با صدای بلند و کلمات ناسزاگونه و تهدید بیان کرد. بنابراین دروغ و ناسزا تا حدی محصول نگاه براندازی و تقابلی است.
البته ادبیات حذف در درون ساختار حکومتها نیز چنین ادبیاتی دارند و ادبیات براندازی تا حدی بازتاب ادبیات حذف درون حکومت ولی نزد مخالفان است. ادبیات حذف و براندازی دو روی یک سکه هستند. که براندازان وارد بازی حذفکنندگان میشوند. طرفین ماجرا اول مشروعیت وجود طرف مقابل را نفی میکنند؛ هنگامی که چنین کردند، ایراد هر گونه دروغ و اتهام و ناسزاگویی را شایسته آنان تلقی میکنند و مثل نقل و نبات از این شیوهها برای تخریب چهره طرف مقابل استفاده خواهند کرد. آنان که در داخل کشور و در رسانههای رسمی چند دهه است که علیه دیگران دروغ میگویند و تهمت میزنند، امروز در حال چیدن محصولات این بذرهای ۳۰ ساله خود از آن سوی مرزها هستند. به قول حافظ «یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو». آنهایی که باد کاشتند، امروز توفان درو میکنند و نباید معترض آن باشند. علت دیگری که مهم است، شنیده شدن این نوع بیانها و نظرهاست. متاسفانه افرادی که سعی میکنند سخن و مطلب خود را در چارچوبهای پذیرفته شده و مودبانه و درست مطرح کنند، حرفشان کمتر شنیده میشود. البته شاید عمیقتر و پایدارتر شنیده شود ولی در هر حال بازتاب و تعداد بیننده آن کمتر است. در نتیجه برخی افراد سعی میکنند که برای شنیده شدن سخنان خود به اصطلاح «زهرماری» آن را زیاد کنند و با دو تا دروغ و چند تا ناسزا علیه این و آن، شنیدن شدن دیدگاه خود را تضمین کنند. بنابراین ما نیز به عنوان خواننده در تقویت این وضعیت تقصیر داریم. یکی از معیارهای بنده برای خواندن هر متنی این است که نویسنده از ادبیات سخیف استفاده نکرده باشد. به محض این که با اولین جملات و کلماتی که چنین بار معنایی دارد مواجه شوم، خواندن متن را قطع میکنم.
علت مهم دیگر که شاید ریشه همه این بدبختیها باشد، نداشتن رسانه رسمی آزاد و مستقل است. مبارزه با اخبار دروغ، در قدرت هیچ فرد و گروهی خاص نیست. بلکه وجود رسانههای مستقل و آزاد است که دروغ را به حداقل میرساند. چنین رسانهای به شدت در بندِ حفظ اعتبار خبری خود است و لذا از بیان دروغ اجتناب میکند. تا هنگامی که رسانههای رسمی و منتسب به قدرت در زیر چتر مصونیت از برخورد قانونی زندگی میکنند و هر دروغ و خلاف واقعی را به مخالفان خود نسبت میدهند، باید انتظار اشاعه دروغ در رسانههای غیر رسمی را داشته باشند. هتکشوندگان دیروز، امروز در موقعیت مقابله به مثل قرار گرفتهاند و در غیاب رسانههای آزاد و رسمی، رسانههای غیر رسمی و غیر پاسخگو مجرای اصلی رد و بدل شدن خبر شدهاند و هیچگونه دروازهبانی خبر وجود ندارد و راست و دروغ به صورت در هم اذهان مردم را نشانه میروند.
علت بعدی که آن نیز مهم است، توسلهای تاکتیکی به افراد و گروههای لمپن برای بیرون کردن رقیب از میدان است. افرادی که تابع رفتارها و ادبیات لاتها هستند. هر جا که دین و سیاست به چنین افرادی متکی شوند، مرتکب اشتباه مهلکی شدهاند، زیرا این نیروها نقش ابزار عادی را ندارند که به راحتی مورد استفاده قرار گیرند و سپس دور انداخته شوند. اول این که آنان وقتی در جایگاه ابزار قرار گرفتند به صورت غریزی به گونهای رفتار میکنند که جای پای خود را محکم میکنند. دوم این که اجزای فرهنگی خود را که ناسزاگویی و الواتی است به سرعت تکثیر میکنند و به یک جزء مهم فرهنگی تبدیل میکنند. این فرهنگ میتواند به بازتولید خودش در نزد براندازان تبدیل شود و برعکس. این فرآیند تشدیدکننده است و طرفین یکدیگر را تقویت میکنند.
خطر دروغ و ناسزاگویی به مراتب از خطر تهاجم بیگانگان بیشتر است. امیدوارم کسانی که مخاطب این نوشته هستند نیز متوجه عمق این فاجعه شوند.»
انتهای پیام
منبع: ایسنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۷۵۳۸۸۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انتقاد عباس عبدی از احضار برخی فعالان رسانه ای به دادگاه: نتیجهاش همین میشود که مهمترین رسانه رسمی کشور از خود اعتبارزدایی کرده/ فعال رسانهای را احضار کردند که در دفاع از مقابله با اسراییل بیش از بقیه مینویسد/ این موجب میشود اعتبار نوشتههای مستقل د
به گزارش جماران؛ عباس عبدی تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی در شماره امروز روزنامه اعتماد با عنوان «تناقض عجیب» نوشت:
به طور معمول ابتدا به ساکن هیچ گونه خبری در باره احضاریهها یا حتی رسیدگیهای قضایی مربوط به خود را خبری نمیکنم. یک علت مهم آن؛ عدم علاقه به طرح مسایل شخصی است. واقعیت این است که جامعه ما آن اندازه مشکلات و مسایل دارد که جایی برای طرح مشکلات و شکایات یا پروندههای شخصی باقی نگذارد. در همین دو سال اخیر پروندههایی بوده که هیچ گونه اطلاعرسانی از طرف من صورت نگرفته است و اکنون هم که به ماجرا نگاه میکنم از این رفتارم خشنودم.
بنابراین کاش دادستانی محترم تهران در مورد اخیر نیز به جای اعلان عمومی از روال متعارف عمل میکردند تا وضعیت ارتباطی و رسانهای را مشوش نمیکردند. البته این حدس هم زده میشود که هدف اصلی از این اعلام عمومی، نشان دادن ارادهای در مواجهه با مجموعه فعالان رسانهای است. در این صورت باید بگویم که بسیار باعث تأسف است که هنوز درک دقیقی از اهمیت رسانه و الزامات آن وجود ندارد.
گویی غیر قابل تغییرترین گزاره و رویکرد نزد برخی از صاحبان قدرت در ایران، درک آنان از رسانه و فعالان رسانهای است و بطور پیوسته گمان میکنند که آنان باید در خدمت جناح حاکم بوده و هیچ استقلالی نداشته باشند. اخیراً مقام رهبری به نکته مهمی اشاره کردند که:
«امروز... رسانهها بیش از موشک و پهپاد و هواپیما در عقب راندن دشمن تاثیر میگذارند و دلها و ذهنها را تحت تاثیر قرار میدهند. جنگ، جنگ رسانهای است. هر کس رسانه قویتر داشته باشد در اهدافی که دارد موفقتر خواهد بود.»
واقعیت این است که نظام رسانهای رسمی ایران از حیث این شاخص و ویژگی در حداقلها هم نیست، چه رسد که با سایر رسانههای جهان بخواهد مقایسه شود. استفاده و کاربرد هر پدیدهای مستلزم تأمین منافعی است، که هزینهها یا بهتر است بگوییم الزاماتی هم دارد. برای مثال استفاده از خودرو حمل و نقل را بسیار ساده و مفید میکند، ولی نیازمند رعایت قواعد خاص نیز هست که اگر رعایت نشوند، باید عطای آن را به لقایش بخشید.
در اینجا قصد ندارم که اقدام اخیر دادستانی را در رابطه با یادداشت خودم نقد کنم، طبعاً این کار را به مراحل رسیدگی واگذار میکنم، ولی این نحوه برخوردها با رسانهها بیش از آنکه نشانگر قدرت باشد، محصول و نتیجه فقدان اعتماد به نفس است. اینکه یک نفر در کانالش قیمت ارز را بنویسد و آن را عامل افزایش قیمت ارز بدانیم، همان اندازه نامتعارف و نامعقول است که تحلیل و تشخیص پزشک یا سخنان دیگران را عامل بیماری بدانیم.
زمانی قیمت رسمی دلار ۷ تومان بود، اکنون در بازار آزاد قیمتی دارد که تقریباً همه مطلع هستند. چنین هم نبوده که همواره و به صورت بازگشتناپذیر صعودی باشد. یادم میآید پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و نیز توافق برجام قیمت آن بشدت افت کرد. در همین روزهای اخیر نیز در قیمت ارز تا ۱۰٪ افزایش و کاهش را شاهد بودهایم. در واقع هنگامی که چشم بر واقعیت بسته شود، گمان میکنیم، همه واقعیت یعنی رسانه، و از آن بدتر اینکه گمان میکنیم، رسانه یعنی تبعیت از قدرت.
خوب! نتیجهاش همین میشود که مهمترین رسانه رسمی کشور از خود اعتبارزدایی کرده است. هنگامی که تصاویر اتفاقات دیگری را به جای تصاویر واقعی از حمله نشان میدهد، و اعتبار خود را زایل میکند و مردم را بدبین مینماید، و حقیقت را فدای مجاز میکند، گمان میکنند که این کار خدمت به فهم مردم از تنش موجود است.
البته بنده واقف هستم تعهدات هر فعال رسانهای به منافع ملی چیزی نیست که بتواند فدای واقعیت شود، ولی عکس آن نیز صحیح است و نمیتوان تعریفی من درآوردی از منافع ملی عرضه کرد و خواست که استقلال فعالان رسانهای و رسانه و نیز واقعیت را یکسره پیش پای آن قربانی کرد. چنین منافعی پایدار نخواهد بود. اگر قرار باشد که سیاههای از اقدامات علیه امنیت روانی مردم برشمرد، به طور قطع این موارد در رسانههای رسمی حتی اطلاعیهها و مواضع رسمی بسیار بیشتر دیده میشود.
در همین زمینه گفتار مقامات محترم قضایی باید به کلی از ضابطان متفاوت باشد و قالب حقوقی آن چنان قوی باشد که شائبهای در فهم گفتار آنان ایجاد نشود. اصطلاح «امنیت روانی جامعه» نیز مفهومی جدید است که به مفاهیم کشدار قبلی اضافه شده است.
این برخوردها موجب میشود که افراد مستقل و زیادی که حاضرند و یا عقیده دارند که در باره فلسطین و اسراییل، حتی همسو با فهم همدلانه سیاستهای ایران مطلبی بنویسند، سکوت پیشه کنند، علت نیز روشن است. اگر پس از این احضارها چیزی در این زمینهها بنویسند، به طور طبیعی بیاثر خواهد بود زیرا خواننده به درستی گمان میکند که برای خروج از زیر فشار قضایی این را نوشته پس اثرگذار نخواهد بود.
الآن دیدم که فعال رسانهای دیگری را هم احضار کردند که اتفاقاً در دفاع از مقابله با اسراییل بیش از بقیه مینویسد، ولی خوب اگر یک جایی حرف او را قبول ندارند، دلیل نمیشود که فوری او را احضار کنند. این موجب میشود که او نه تنها از نوشتن پرهیز کند، بلکه اعتبار نوشتههای مستقل دیگران نیز زیر سوال برود. چون همه خواهند گفت که افراد وقتی میتوانند چیزی بنویسند که به طور کامل در ذیل خط مشی رسمی باشد.
این یعنی بیاعتباری محض نظام رسانهای، همان که در سخنان مقام رهبری دیدیم. خلاصه اینکه این نوع اقدامات بیش از هر چیزی امنیت روانی جامعه را مخدوش میکند. خود دانید.