عبدالوهاب شهيدي: پدرم ميگفت در چهرهات ميبينم که در موسيقي موفق خواهي شد!
تاریخ انتشار: ۲ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۷۵۶۲۷۸
خبرگزاري آريا - عبدالوهاب شهيدي 97 ساله شد. خالق تصنيف زيبا و ماندگار«زندگي» با آن مطلع شهير: «اون نگاه گرم تو...»؛ اثري در دستگاه ماهور و در گوشه طوسي. بيترديد اين قطعه همانند قطعاتي چون «تواي پري کجايي» حسين قوامي، «الهه ناز» غلامحسين بنان، «مرغ سحر» محمدرضا شجريان و... در کنار آثار پرشمار شهيدي در تاريخ موسيقي ايران باقي خواهد ماند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حضور و فعاليت استاد عبدالوهاب شهيدي خواننده پيشکسوت موسيقي سنتي ايران، نوازنده ساز عود و آهنگساز، در عرصه موسيقي به سالهاي خيلي دور برمي گردد؛ سالهاي پربار موسيقي ايران که هنرمندان در توليد و اجراي زيباترين قطعات از يکديگر پيشي ميگرفتند تا اينکه روزگار دگر شد و شهيدي چارهاي جز خانهنشيني نيافت و به 40 سال خواندن و نواختن در دستگاه سکوت اکتفا کرد. امروز نه ديگر دستان چروکيده و رنجورش تواناي نواختن عود را دارند و نه تارهاي صوتياش ياراي خواندن.
اما اين نافي نقش اميد در چشمان او نيست! او به حيات دوباره موسيقي ايران اميدوار است و به نسل جوان ايمان دارد. به گفته استاد عبدالوهاب شهيدي «اکثر جوانهاي امروز سي ديهاي برنامه «گلها» را به همراه دارند.»
شهيدي سالها در جامعه باربد که استاد اسماعيل مهرتاش (موسيقيدان ايراني) مؤسس آن بود فعاليت ميکرد و آواز و رديف موسيقي ايران را در همين مرکز آموخت. محمدرضا شجريان از ديگر شاگردان مهرتاش درباره شهيدي گفته است: «استاد مهرتاش، عشق و علاقه عجيبي به آقاي شهيدي داشتند و او را اعتبار «جامعه باربد ميدانستند... او داراي مَنشي بزرگوارانه در موسيقي ما است. هرجا که او بود، بالاترين عنوان هنري را داشت... اعتبار شهيدي چنان زياد بود که هميشه خودم را پشت او پنهان ميکردم تا کسي مرا نبيند. من از او ياد گرفتم که رفتار هنري بايد چگونه باشد.»
تولد عبدالوهاب شهيدي بهانهاي شد تا گپ و گفتي دوستانه با استاد بزرگ آواز ايران داشته باشيم.
شهيدي ميگويد: «من يکم مهرماه سال 1301 به دنيا آمدم وامسال 97 ساله شدم. زادگاهم ميمه اصفهان است و دوران دبستان را در اين شهر گذراندم. پدرم ميرزا حسن شهيدي ملقب به صدرالاسلام و متخلص به طوبي از نوادگان شهيد ثاني بودند. از دوران کودکي به موسيقي علاقهمند بودم و گاهي اوقات با خود آواز خواندن را زمزمه ميکردم. پدرم هم من را تشويق ميکرد و ميگفت «در چهرهات ميبينم که در اين زمينه موفق خواهي شد و بايد مسير موسيقي را ادامه بدهي». 14 سال سن داشتم که پدرم فوت کرد. در واقع پشتيبان و استادم را از دست دادم. پدرم از روحانيون بود و به موسيقي احاطه کامل داشت و من چندين آواز را نزد ايشان آموزش ديدم. بعدها يعني سال 1317 آموزگار شدم و بعد به نظام وظيفه پيوستم و در ارتش ماندگار شدم و در حال حاضر هم بازنشسته ارتش هستم. تمامي اين اتفاقات تقدير من بود. طبيعت اين مأموريت را بر عهده من گذاشته بود و از خود اختياري نداشتم. آن روزها تمام وقتم را صرف آموختن و رفتن به تئاتر ميکردم. من پيش از آنکه بهصورت جدي موسيقي را ادامه بدهم، به کار بازيگري تئاتر مشغول بودم و بعد از آشنايي با استاد مهرتاش آموزش موسيقي را در محضر ايشان آموختم و به برنامه راديويي گلها وارد شدم و تعداد آثاري که از آن برنامه باقي مانده و آرشيو شده، 70 درصد آن اجراي من بوده است اما بعد از انقلاب نه اجرايي داشتم و نه نوار کاستي منتشر کردم. البته اوايل انقلاب مدتي موسيقي تحريم بود و اثري پخش نميشد ولي بعدها بدون آنکه بخواهم خانهنشين شديم.»
شهيدي به روزهايي که در زندان بازداشت بود، اشاره ميکند و ميافزايد: «اوايل انقلاب در اصفهان بازداشت شدم، آن هم بر سر يک زمين کشاورزي که از دولت گرفته بودم. آن زمان يک چاه آب در زمين حفر کرده بودم که حدوداً 500 ميليون تومان برايم هزينه برداشت، اما تنها 4 ميليون تومان به من برگرداندند. بعد از آن هم يکسري مشکلات محلي به وجود آمد و يک تعداد جوان نابالغ شروع به اذيت مردم کردند. مشکل بازداشت من همچنان ادامه داشت تا آنکه از مسئولانِ پرونده خواستم پروندهام را ببينند و نتيجه نهايي را اعلام کنند و خوشبختانه از مرکز نامه آمد که ايشان را محترمانه آزاد کنيد. اما چه فايده، پول و زمين از بين رفت.»
عبدالوهاب شهيدي دانشآموختهي مکتب اصفهان است و شايد دليل اين امر زادگاه او بوده است. اما او براين نظر است که «همه مکاتب موسيقي هستند و تفاوتي با هم ندارند و انتخاب اين نامها چون مکتب اصفهان، مکتب تهران و مکتب تبريز به لحاظ محلي و موقعيت جغرافيايي است. استادان اول من صفحه گرامافون بودند يعني با شنيدن صداي استاداني چون تاج اصفهاني و اديب خوانساري از روي صفحه، شيوه آن دو استاد را پيروي کردم و علاقهمند شدم اما وقتي به کلاس استاد مهرتاش آمدم ايشان گفتند «تمامي اين روشها را از ذهنت پاک کن» و يک سال مشغول پاک کردن آنها بودم.»
شهيدي نوازنده قهار ساز عود (يا بربط) است و در واقع سبکي را در اين ساز به وجود آورد که تا به امروز ادامه دارد و آنچه هنرجويان آموزش ميبينند، شيوه عودنوازي ايشان است. يعني نواختن عود به شيوه موسيقي ايراني. او دراين باره ميگويد: «سنتور ساز اول من بود اما با صداي ساز عود از«راديو خاورميانه عربي» آشنا شدم و خيلي تحت تأثيراين صدا قرار گرفتم. آقايي بود بهنام «خضوري» از يهوديان عراق و از ترس آنکه به اسرائيل نبرندش، از بصره به ايران آمده بود. وقتي به جامعه باربد آمد، آقاي مهرتاش او را استخدام کرد. او استاد قانون بود ولي در نوازندگي عود هم تبحر داشت. بهطور اتفاقي با ايشان برخورد کردم و برايم يک عود آورد و طرز کوککردن و انگشتگذاري را به من ياد داد. چون با تار آشنايي داشتم خيلي زود با عود ارتباط برقرار کردم. من تنها کاري که روي عود انجام دادم اين بود که اين ساز را از فراموشي بيرون آوردم و صدايي که امروز از ساز عود شنيده ميشود نتايج زحمات من و شيوه کاريام است. من سبک نواختن تار را روي عود پياده کردم و سالها دراين باره تلاش کردم. شنيدم که قرار است اين ساز به نام ايران ثبت جهاني شود و از دوستاني که در اين باره زحمت ميکشند تشکر ميکنم. چرا که اتفاق بسيار خوبي است و هر آنچه را در راه کشورم ايران باشد و صورت بگيرد، حرفي ندارم و موافقت خود را اعلام ميکنم.»
عبدالوهاب شهيدي داراي دو دکتراي موسيقي (درجه يک هنري) يکي براي ساز عود و ديگر براي آواز است. او سبکي منحصر به فرد در آواز دارد و ميگويد: «صدا بيانکننده شخصيت انسان است. شخصيت من هم بهگونهاي تعيين شده بود که موسيقي اصيل يعني موسيقي محليهاي کشورمان که فولکلور است را بياموزم و بخوانم که بيشترين آن هم آثاري از بزرگان موسيقي در دوره ساسانيان است. من موسيقي فولک را دنبال کردم و روي آهنگهايي که به جاي مانده بود اشعار بزرگان را پياده کردم. تمام اين آثار ريتميک بود و در واقع کاري کردم که کسي از موسيقي من خسته نشود و الحمدلله هم انجام شد.
اين استاد بزرگ آواز گاه آثاري را که امروز با عنوان موسيقي آوازي رواج پيدا کرده، ميشنود و ميگويد: «موسيقيهاي امروزي را گوش ميکنم و ميبينم که تعداد هنرمندان افزايش يافته، اما بيشتر از آنکه هنرمند باشند «هنر بند» هستند. پيش از اين عزيزاني چون بنان، قوامي، اديب خوانساري، تاج اصفهاني، عبدالعلي وزيري و... بودند که توانستند موسيقي آوازي را به درستي به مردم معرفي کنند. اما متأسفانه امروز اين بزرگان آرام آرام کنار گذاشته شدهاند. آينده موسيقي ايران بستگي به فعاليت همين جوانان دارد. آنها بايد در زمينه معرفي درست موسيقي اصيل ايراني تلاش کرده و آن را ارتقا دهند و در اين راه رشد کنند. پايه و اساس يک موسيقي شعر است. زماني يک تصنيف گُل ميکند که در کنار يک شعر خوب، ملودي و بعد آواز قرار بگيرد.
شهيدي نزديک به يک قرن در اين مملکت زندگي کرده و بهار و خزانهاي بسياري را پشت سر گذارده است. او آرزو دارد «همه مردم کشورم سلامت و سعادتمند باشند. اين مردم هستند که پشتيبان موسيقياند. با حمايت مردم يک هنرمند معروف ميشود. مردم هنرمند را بزرگ ميکنند و در حال حاضر هم وظيفه دارند که به هنرمندان احترام بگذارند و آنها را حمايت کنند. خدا را شکر از روزهايي که بر من گذشت، راضي هستم تا ببينم نوبت ما کي خواهد شد.»
تولد استاد عبدالوهاب شهيدي مصادف با سالروز تولد استاد شجريان است؛ يکم مهر. او ضمن تبريک تولد، براي ايشان آرزوي سلامتي دارد. او ناراحت و نگران از روزهايي است که ميگذرد و خسرو آواز ايران در بستر بيماري است. شهيدي ميگويد: «روي ماهش را ميبوسم و غمخوارش هستم. از پيشامدي که براي ايشان به وجود آمده ناراحت هستم و تنها کاري که ميتوانيم انجام بدهيم دعا براي سلامتي ايشان است. آشنايي من با شجريان به جشن هنر شيراز برميگردد. البته در جشن طوس هم در کنار هم بوديم. او نه تنها يک هنرمند است، بلکه يار و رفيق مهرباني است. انساني بسيار با ادب و آشنا به هنر و سالها در اين زمينه زحمات بسياري کشيده است. او هرگاه ميشنيد استادي آمده، هر طور که شده به خدمت او ميرسيد تا بر دانشش بيفزايد. شجريان هم از شاگردان مهرتاش است و در ابتداي کار در محضر ايشان آموزش موسيقي ديده است. چند شب گذشته يک نوار کاست از کارهاي ايشان را گوش ميدادم، در دستگاه آواز ابوعطا با همراهي ساز جليل شهناز؛ من در سرتاسر اين نوار اشک ريختم که چرا بايد چنين اتفاقي براي آقاي شجريان رخ بدهد! طبيعت با ايشان چه کرده است! طبيعت او را ميسازد، پرورش ميدهد و بعد او را به زمين ميزند. اين چه قانوني در طبيعت است؟ اين افراد و انسانهاي بزرگ آسان به دست نميآيند. شايد هر هزار سال يک بار. به قول باباطاهرعريان: «من آن بحرم که در ظرف آمدستم / چو نقطه بر سر حرف آمدستم / بهر الفي الف قدي بر آيد / الف قدم که در الف آمدستم». اين هنرمندان هر هزار سال يک بار متولد ميشوند و هزار سال ديگر بايد صبر کرد تا بار ديگر مادر گيتي چنين هنرمنداني به دنيا آورد. حيف و صد حيف براي موسيقي ايران.»
در چهره عبدالوهاب شهيدي غم بزرگي آشکار شده و سرش را به نشان تأسف به پايين مياندازد و با همان بغضي که در گلويش نهفته، بيان ميکند: «سال گذشته ايشان به منزل من آمدند. روز پرخاطره و خوبي بود.در اين سالها پراکنده ايشان را ميديدم. ولي باور کنيد خيلي ناراحت هستم. من ميدانم او چه دردي دارد و اين درد را حس ميکنم! آنچه داشت باخته است. آن صداي شيوايش از بين رفته و اين بيعدالتي طبيعت است. طبيعت سرمايه و زندگياش را گرفته است. خدا را قسم ميدهم بلکه حالش کمي بهتر شود. آقاي شجريان شاگردان بسياري تربيت کرده و خوشبختانه صداهاي خوبي نيز در اين ميان ظهور پيدا کردهاند، تنها بايد تجربه لازم را پيدا کنند.»
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۷۵۶۲۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
در ۷۲ ساعت پرماجرا بر مجید نوری در سوئد چه گذشت؟
مجید نوری فرزند حمید نوری به جرم فیلمبرداری از خودش ۷۲ ساعت را در بازداشت انفرادی کشور سوئد که پدرش در آنجا زندانی است، گذراند و دادگاهی شد و بدون آنکه بتواند پدرش را ملاقات کند به کشور بازگشت. - اخبار اجتماعی -
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، سیستم قضائی سوئد در پی شکایت برخی اعضای سازمان منافقین از آبانماه سال 1398 حمید نوری را با اتهامات واهی بازداشت و محاکمه کرد و در آخر حکم به حبس ابد این شهروند ایرانی داد که دادگاه تجدید نظر سوئد هم آن را تأیید کرد. اعطای این حکم با واکنش منفی دستگاه قضایی و نیز وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی مواجه شد و حقوقدانان مستقل در کشورمان هم آن را نافی قواعد حقوقی دانستند.
حمید نوری کارمند قوه قضاییه بود که در اوایل دهه 1370 شمسی از کار خود استعفا داده و کسب و کار خود در بخش خصوصی را راهاندازی کرده بود و شکایت اعضای منافقین از وی در قالب پروژهای برای بدنام کردن جمهوری اسلامی انجام شد که دولت سوئد آن را پیش برد.
سوئد در سالهای اخیر مجری طرح شکایت حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی ایران در مجامع بینالمللی بوده است و برای تکمیل پازل خود نیازمند ایجاد جار و جنجال با موضوعی همچون رسیدگی به شکایت از حمید نوری بود. اما رسیدگی قضایی به پرونده حمید نوری با نقض حقوق بشری این شهروند ایرانی بود تا جایی که حتی از سوی برخی حقوقدانان سرشناس سوئدی هم مورد انتقاد گرفت.
کارشکنیهای سیستم قضائی و دولت سوئد البته به این موارد منتهی نشد و خانواده حمید نوری را در بسیاری از موارد از ملاقات و گفتوگو تلفنی با پدرشان محروم ساخت.
مروری بر پرونده "حمید نوری" در سالی که گذشتدر آخرین مورد از این کارشکنیها، مجامع حقوقی و رسانهای شاهد ایجاد پروندهای کذایی علیه مجید نوری بودیم که به جرم فیلمبرداری از خود در حالی که در خیابان بازداشتگاه پدرش در سوئد بود، دستگیر، بازداشت و محاکمه شد.
مجید نوری در توضیح آنچه بر او گذشت، به خبرنگار تسنیم میگوید: "بعد از اینکه مدتی درگیر بحث ویزا بودم، برای ملاقات با پدرم اقدام کردم. در تاریخ دوم فروردین اعلام کردند که میتوانم با ایشان ملاقات کنم اما در کمال تعجب و بعد از اعلام موافقت با ملاقات، محل بازداشت و زندان پدرم را در تاریخ سوم فروردین تغییر دادند. این تغییر زندان از همان رفتارهای ضدحقوق بشری سوئدیهاست که خود را طرفدار حقوق بشر معرفی میکند."
خانواده حمید نوری بعد از چند ماه دوری از پدر و عدم گفتوگو با او و شنیدن اینکه پای وی دچار حادثه شده است، حق خود میدانست که شخصی از میان خود را برای ملاقات با وی به سوئد بفرستند. سفارت سوئد در تهران تا جایی که میتواند به درخواست ویزا پاسخ نمیدهد تا اینکه روادید سفر به سوئد را برای مجید نوری فرزند ارشد حمید نوری صادر میکند. در دوم فروردین هم اجازه ملاقات صادر میشود و مجید نوری با بدرقه اعضای خانواده در شامگاه هفتم فروردین عازم سوئد و دیدار پدر میشود.
اما همانطور که مجید نوری گفت سیستم قضایی تنها یک روز پس از اعلام موافقت خود، محل بازداشت حمید نوری را جابجا میکند در حالیکه او نمیداند اجازه ملاقات با پسرش داده شده است.
مجید نوری میگوید: "جابجایی محل بازداشت پدرم در ادامه آزار و اذیتهای قبلی بود که بر همه ما وارد میساختند و هنمچنان ادامه دارد. من هشتم فروردین به سوئد رسیدم و روز بعد یعنی نهم فروردین به بازداشتگاه رفتم تا طبق مجوزی که داشتم با پدرم ملاقات کنم اما پاسخ مناسبی به من نمیدادند و در آخر هم که اعلام کردند او در این بازداشتگاه نیست و به جای دیگری منتقل شده است."
مجید نوری در این دقایق دچار اضطراب و ناراحتی و نگرانی میشود و برای مدتی نمیداند که چه کند. اولین موضوعی که به ذهنش خطور میکند، گرفتن فیلم از خودش و توضیح شرایط کنونی به خانواده است تا آنها را مطلع سازد.
مجید نوری میگوید: "گوشی موبایلم را روشن کردم تا به خانواده بگویم که به بازداشتگاه آمدهام و پدر را ندیدهام، هنوز 10 ثانیه نگذشته بود که من را به جرم فیلمبرداری از مراکز امنیتی سوئد دستگیر کردند."
سوئد خود را کشور پیشرفته و آزادی میداند که قوانین سختگیرانهای ندارد. فیلمبرداری و عکسبرداری در این کشور آزاد است مگر از املاک خصوصی که با اجازه مالک ممکن است که در اینجا هم با توجه به اینکه در خیابان است طبیعتاً نافی قانون نیست. بنابراین اتهام وارده به من واهی و غیرعقلانی بود اما برای آنکه پدرم همچنان از حقوق اولیه و انسانی خود محروم شود و نتواند با خانوادهاش دیدار کند، سلفی گرفتن من را دستمایهای برای دستگیریام کردند.
مجید نوری ادامه میدهد: "اتهام من شبیه به هیچ اتهامزنی دیگری نبود. به من میگفتند در بکگراند ـ تصویر پشت صحنه ـ فیلم تو، بخشی از ساختمان بازداشگاه دیده میشود. من 72 ساعت در بازداشت انفرادی بودم و بعد در دادگاه شرکت کردم. وکیل تسخیری من اعلام کرد که عکس و فیلم این ساختمان توسط هزاران فرد به صورت بسیار مشخص در اینترنت منتشر شده است و تاکنون کسی به خاطر آن بازداشت یا محاکمه نشده است. دادستان که مقابل ما بود جواب داد همه هزار نفر باید بازداشت شوند! شنیدن این پاسخ همه را متعجب کرد."
تعجب دیگران به این دلیل بود که سوئد یکی از کشورهای مدعی آزادی بیان و رفتار است و اظهارنظر دادستان سوئدی، این گزاره را اثبات میکند که ادعای حقوق بشری و ادعای آزادی در سوئد دروغی بیش نیست البته در جریان محاکمه ناعادلانه حمید نوری، در خصوص ضدحقوق بشری بودن سوئد، برای فعالان حقوقی و رسانهای ایران تردیدی باقی نگذاشت.
مجید نوری در این باره میگوید: "سوئدیها به خاطر ادعای پوج منافقین پدرم را دستگیر کردند و اجازه دفاع به او نداند. 110 جلسه دادگاه برگزار کردند و کمتر از 10 جلسه به او اجازه صحبت دادند تا از خودش دفاع کند. عدم تساوی حق و عدم دسترسی به وکیل و انواع و اقسام نقضهای حقوق بشری درباره پدرم اعمال شده است. وقتی هم به این رفتارها اعتراض میکنیم ما را میگیرند و سه روز بازداشت میکنند تا به زعم خودشان گوشمالی بدهند."
حمید نوری از زمان بازداشت 1600 روز را در سلول انفرادی و بدون دسترسی به وسایل ارتباطی و در تنهایی مطلق گذراند؛ مجید نوری میگوید: "در سه روز انفرادی که بودم این توفیق را پیدا کردم تا ذره کوچکی از حال پدرم در آن 1600 روز سخت و طاقتفرسا را درک کنم. سوئدیها در این مدت به خانواده ما فشار آوردند و انواع فحشها و بیعدالتیها و توهینها را نثار ما کردند."
مجید نوری در ادامه به موضوع جالبی اشاره میکند که قابل توجه است: "آزار و اذیت سوئدیها به دستگیری و بازداشت انفرادی و دادگاه من منتهی شد. حالا اگر یک ذره از این مسایل در برابر یک اتهام محرز در ایران اتفاق افتاده بود، تا هفتهها در کشورشان علیه جمهوری اسلامی پروپاگاندا میکردند که پدر را به خاطر جرم نکرده گرفتهاند و پسرش که برای ملاقات رفته بود را هم دستگیر کردند."
آنطور که مجید نوری به نمایندگی از خانواده خود گفته، خانواده نوری از اثبات حقانقیت پدر و پیگیری مطالبات برحق خود کوتاه نمیآید و از تمام ظرفیتهایی که میتواند در اختبار بگیرد برای اثبات بیگناهی حمید نوری به کار خواهد برد و اتفاق اخیری که برای مجید نوری در سوئد رخ داد کوچکترین خللی در فعالیتهای تمامی اعضای خانواده نوری ایجاد نخواهد کرد.
انتهای پیام/