Web Analytics Made Easy - Statcounter

مجید صفدریان، یکی از رزمندگان دفاع مقدس و برادر شهید رضا صفدریان با حضور در دفتر خبرگزاری ایکنا همدان، اظهار کرد: برای نخستین بار در سال 1366 در سن 16 سالگی به تبعیت از برادر وارد میدان نبرد حق علیه باطل شدم.
وی با بیان اینکه برادرم در عملیات مختلفی حضور داشته است، افزود: ایشان مهرماه سال 1366 با حضور در یگان غواصی «جعفر طیار» تیپ انصارالحسین(ع) در محل سه راهی «شهادت» واقع در شلمچه بر اثر اصابت خمپاره به مقام رفیع شهادت نایل شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


این رزمنده دفاع مقدس با بیان اینکه رضا انسان بسیار با اخلاق و از خود گذشته‌ای بود، ادامه داد: 15 روز پس از شهادت برادرم، پای ایشان به همدان بازگردانده شده و به جسم مطهر او در خاک ملحق شد که این موضوع برای پدرم که تنها شخص مطلع از این ماجرا در آن زمان بود سنگین و بسیار غم‌انگیز بود.
وی با اشاره به اینکه در منطقه ماووت مجروح شده است، اضافه کرد: پس از شهادت برادرم، اواخر سال 66 به یگان غواصی جعفر طیار ملحق شده و برای اولین بار به اردوگاه شهید مدنی شهر دزفول اعزام شدم، پس از آن در فروردین‌ماه سال 67، طبق مأموریت محول شده به یگان غواصی، در کنار رودخانه‌ای واقع در شهر شیمیایی حلبچه عراق مستقر شدیم.
این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه به ماووت اعزام می‌شود، ابراز کرد: در آنجا به‌دلیل اصابت خمپاره از سوی دشمن، از ناحیه پا و گردن مجروح شدم که ابتدا به بیمارستان بانه و سپس بیمارستان تبریز و در آخر به بیمارستان تهران منتقل و تحت درمان قرار گرفتم.
صفدریان با بیان اینکه محسن بختیاری، علیرضا ضرابیان، رجبی و مرحوم حسین شکریه از همرزمان مجروح در این عملیات بودند، عنوان کرد: جواد پولکی و حاج حسین یلفانی مدیر داخلی و فرمانده گردان غواصی جعفر طیار به همراه حسین بختیاری و آقای احسانی(زنجانی فرد)، من و سایر مجروحین ماووت را به بانه و شهدا را به معراج‌الشهدا انتقال دادند.

سخت‌ترین لحظات جبهه شنیدن ناله‌های شهید ضرابیان بود
وی با اشاره به اینکه سخت‌ترین لحظات جنگ برایم، ناله‌های شهید علیرضا ضرابیان بود افزود: شهید ضرابیان در کنار من و به فاصله کمتر از نیم متر به شدت مجروح می‌شود ایشان به دلیل وضعیت نامناسب جسمی به بیمارستان تبریز و سپس تهران منتقل شده و در همان جا به شهادت می‌رسد.
این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه شهید امیر محسنین و علیرضا ضرابیان و همچنین مهدی زنجانی و فرامرز به گذر، از دوستان صمیمی حاضر در آن جمع بود گفت: شهید مجتبی صاحب زمانی و شهید مهدی بشیری و همچنین حمیدرضا وثوقی دومین شهید خانواده وثوق نیز از شهدای منطقه عملیاتی ماووت هستند.
وی ادامه داد: شهید صاحب زمانی و شهید وثوقی علی رغم سن کم خود مردان بزرگی بودند، گفتار و رفتار آنها همانند هم سن و سالان خود در این عصر و زمان نبود، وقار و متانت، حضور پررنگ در مراسم‌های دینی و مذهبی و شوخ طبعی در زمان خود به حق آنها را شایسته شهادت می‌کرد.
این جانباز دفاع مقدس با بیان اینکه بدون اجازه والدین به جبهه اعزام می‌شود گفت: حاج حسین بختیاری فرمانده یگان غواصی و فعال در پایگاه مقاومت منتظران مهدی(عج) عباسیه، هنگام اطلاع از این موضوع نزد مادرم رفته و از او می‌خواهد که در صورت عدم رضایت، مرا از جبهه بازگرداند.
رئیس بنیاد شهید همدان عنوان کرد: مادر در پاسخ به حاج حسین بختیاری می‌گوید «نیازی نیست مجید را بازگردانید، نباید غرور یک رزمنده شکسته شود» نامه‌ای نوشته و از شما می‌خواهم به نزد او ببرید.
صفدریان ابراز کرد: مادرم در نامه از من خواسته بود که اگر هدفمند میدان نبرد حق علیه باطل را انتخاب نموده‌ام در جبهه بمانم در غیر این صورت بازگردم.
وی گفت: پس از بهبودی در عملیات ماووت همراه با محسن بختیاری به یگان غواصی جعفر طیار لشکر انصار‌الحسین(ع) مستقر در منطقه چهارزبر ملحق شده و افتخار حضور در بخش پایانی عملیات مرصاد و پس از آن تا شهریور ماه 67 را نیز یافتم.
این جانباز پر افتخار دفاع مقدس با بیان اینکه شهادت عزیزان با صبری زیبا برای خانواده آنها همراه است اظهار کرد: شهادت همراه با افتخار است و به نظر بنده، اگر کسی حتی یک روز در جبهه دفاع مقدس حضور داشته و توانسته پس از آن حافظ ارزش‌های خود باشد اجر او کمتر از شهادت نیست.
صفدریان با بیان اینکه بیشتر رزمندگان به عشق دفاع از مرز و بوم و و شهادت در جبهه‌ها حاضر شدند اظهار کرد: شهادت، جانباز و ایثارگر دفاع مقدس، و همچنین افتخار حضور در چنین خانواده‌هایی لیاقت و سعادت هر کسی نمی‌تواند باشد این مهم از هدایای الهی است که باید در حفظ آن کوشا بود.

کار برای رضای خدا بسیاری از کمبود‌های جامعه آن روز را پر می‌کرد
وی در پاسخ به این سوال که اگر بار دیگر در کشور جنگ شود آیا در میدان نبرد حاضر خواهد شد گفت: حتما با خواست خداوند بار دیگر به میدان خواهم آمد تا شاید این بار سعادت و روزی شهادت قسمتم شود.
این رزمنده دفاع مقدس با بیان اینکه جنگ زیبایی‌های فراوانی با خود به همراه دارد اظهار کرد: هیچ کس در هیچ جای دنیا خواهان جنگ نبوده و نخواهد بود وحدت مردم با یکدیگر و کار برای رضای خدا از زیبایی‌های جنگ است که بسیاری از کمبود‌ها و خلاء‌های جامعه آن روز را پر می‌کرد.
صفدریان با تأکید بر اینکه حضور در دفاع مقدس بی‌تأثیر نیست ادامه داد: رزمندگان دفاع مقدس در آن زمان از جان و مال و خانواده خویش گذشته و به دنبال هدف الهی بودند که سخن ارزشمند به جای مانده از شهید حمید هاشمی که فرمود «ابر قدرت فقط خداست، ما فقط برای رضای خدا به جبهه آمده‌ایم...» شاهدی بر این ادعاست، حضور در دفاع مقدس، قطع به یقین تا پایان عمر در زندگی آن فرد تأثیر مثبت خود را خواهد گذاشت.
رئیس بنیاد شهید همدان ابراز کرد: بر خلاف باور برخی از مردم که خانواده شهدا و جانبازان را قشری با بیشترین خدمات دریافتی از دولت می‌دانند، بسیاری از خانواده‌های شهدا و ایثارگر ما در حال حاضر با مشکلات عدیده‌ای مواجه هستند اما از آنجا که معتقدند عزیران خود را برای هدف والایی از دست داده‌اند سکوت کرده و اعتراض نمی‌کنند.

صفدریان با بیان اینکه باید کار‌هایی بیشتری در حوزه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت انجام شود اظهار کرد:یکی از مشکلات این حوزه عدم مطرح شدن برخی از ایثارگران، رزمندگان و خانواده شهدا در سطح جامعه است که این خود باعث عدم بازگویی خاطرات و وقایع جنگ شده است.

تبیین وقایع دفاع مقدس علاوه بر وظیفه رزمندگان وظیفه مسئولین هم هست
این رزمنده دفاع مقدس ابراز کرد: تبیین وقایع دفاع مقدس، و بازگویی سیره شهدا، جانبازان و ایثارگران تنها به عهده یادگاران دفاع مقدس و حاضران در جنگ نیست بلکه مسئولین نیز باید با زمینه سازی در این حوزه، در این امر مهم دخیل باشند.
وی با اشاره به اینکه سیره شهدا و ایثارگران برای همگان الگو است گفت: انقلاب اسلامی ادامه نهضت امام حسین(ع) است و شهدای دفاع مقدس ادامه دهنده راه شهدای کربلا هستند بنابراین باید به این موضوع توجه داشت که شهدای کربلای ایران هیچ گاه فراموش نخواهند شد البته نباید فراموش کرد که تحقق این مهم نیازمند حضور جدی آحاد مردم و مسئولین در میدان است.
صفدریان عنوان کرد: یکی از برنامه‌های مهم بنیاد شهید در این راستا، سامان دهی پیام آوران ایثار در قالب جمعی از جانبازان، ایثارگران، خانواده شهدا و یادگاران 8 سال دفاع مقدس است که در سطح مدارس، دانشگاه‌ها و مساجد و ... به بازگویی وقایع جنگ می‌پردازند.
رئیس بنیاد شهید همدان گفت: برگزاری یادواره شهدا و ثبت و ضبط وصایا و خاطرات شهدا از دیگر برنامه‌های این مجموعه در جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه است که پیش‌بینی می‌شود تا پایان سال جاری جمع آوری وصایا و زندگی نامه شهدا با حضور والدین این عزیران در استدیو بنیاد، به اتمام برسد.
انتهای پیام

منبع: ایکنا

کلیدواژه: ایکنا همدان رزمنده دفاع مقدس خاطرات رزمنده جانباز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۷۸۵۴۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

گفت مادر می‌روم کانادا، شهادت در یمن نصیبش شد

شهید مصطفی محمد میرزایی را اولین شهید ایرانی در یمن لقب داده‌اند که دی ماه ۱۳۹۸ با حمله آمریکایی‌ها به مقری در یمن به شهادت رسید. - اخبار رسانه ها -

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، شهید مصطفی محمد میرزایی را اولین شهید ایرانی در یمن لقب داده‌اند. مصطفی متولد مرداد 1360 در ری بود و دی ماه 1398 درست در همان شبی که امریکایی‌ها سردار سلیمانی را در فرودگاه بغداد به شهادت رساندند، حمله‌ای نیز به مقری در یمن انجام دادند که تصور می‌کردند یکی از سرداران سپاه آنجا حضور دارد. ترور این سردار ناموفق بود، اما مصطفی محمد میرزایی در همین حمله به شهادت رسید و پیکرش نیز در یمن به خاک سپرده شد. آذر طرقی، مادر شهید میرزایی از زمان شهادت پسرش در انتظار است تا مگر روزی بتواند به یمن برود و مزار فرزندش را از نزدیک زیارت کند. گفت‌وگوی ما با این مادر شهید جبهه مقاومت اسلامی را پیش‌رو دارید. 

حاج خانم! چند فرزند دارید؟ کودکی‌های مصطفی چطور گذشت؟ 

من دارای پنج فرزند هستم که چهار فرزندم پسر هستند و یک دختر دارم. شهیدم فرزند اول خانواده، متولد اول مرداد 1360 بود. پسرم اولین شهید ایرانی در یمن است. ما یک خانواده مذهبی هستیم. پسرم را از شش سالگی به امامزاده بی‌بی زبیده در شهرستان ری فرستادیم تا روخوانی و حفظ قرآن یاد بگیرد. بعد از آن هم وارد مدرسه شد و در بسیج مساجد ری رفت و آمد داشت. در تمامی برنامه‌های بسیج حضور فعال داشت تا اینکه در سن 13 سالگی عضو بسیج مسجد سیدالشهدا (ع) شد. بچه هیئتی هم بود. من از سن کم، فرزندانم را به هیئت می‌بردم تا با اهل بیت (ع) انس بگیرند. آقا مصطفی هم به امام حسین (ع) علاقه خاصی داشت. وقتی فرزندانم بزرگ‌تر شدند خودشان در این مسیر بودند. رفتند و در این مسیر نیز رشد کردند. بعضی وقت‌ها هم نوحه‌خوانی می‌کردند. هیئتی به نام حضرت قاسم (ع) داشتیم که مختص نوجوانان محله بود. آقا مصطفی با دیگر برادرهایش آنجا می‌رفتند و نوحه می‌خواندند. هیئتی هم در محل خانه‌مان بود که 10 شب محرم برنامه داشت. آقا مصطفی به من می‌گفت مامان درِ حیاط را باز بگذار تا اگر آب، برق و گاز خواستیم از خانه‌مان برای هیئت استفاده کنیم. هنوز هم در نبود مصطفی این هیئت برگزار می‌شود و دوستانش به من می‌گویند گویا خود مصطفی در این هیئت ایستاده و با ما همراه است. 

به نظر شما چه خصلتی آقا مصطفی را به وادی شهادت در آن سوی مرز‌ها رساند؟

شغل پدر شهید آهنگری بود و گاهی می‌شد که درآمد ایشان کفاف زندگی و اداره کردن پنج فرزند را نمی‌داد. همین امر موجب می‌شد آقا مصطفی از همان سن کم و زمانی که فقط شش سال داشت، نسبت به خانواده‌اش احساس مسئولیت داشته باشد و شروع به کار کردن کند. برای همین مشغول کار شد تا حداقل پول توجیبی‌اش را خودش در بیاورد. همه کاری می‌کرد. بیشتر تابستان‌ها بیکار نمی‌ماند. همین کار‌هایش موجب شده بود که از آقا مصطفی در سن جوانی یک اوستا کار ساخته شود. از تابلوسازی گرفته تا خطاطی، جوشکاری، لوله‌کشی و بنایی. از تمام کار‌های فنی سر در می‌آورد. کمک خرج ما هم بود و باعث شده بود زیاد سختی نکشیم. همین حس محبتی که به اهل خانواده و به دیگر همنوعان خودش داشت، باعث شد تا خدا او را گلچین کند. 

اشاره کردید که پسرتان اولین شهید ایرانی در یمن است، چطور شد آنجا رفت؟

اول بگویم که پسرم با تشویق‌های خودم پاسدار شد. آقا مصطفی دستش در کار فنی خیلی پر بود. برای همین این علاقه‌اش موجب شد دوره مخابرات را در سپاه ببیند و در کنار کار و فعالیتش سریع بتواند لیسانسش را در بخش آی تی بگیرد. از بچه‌های نیروی قدس بود. برای همین آقا مصطفی زیاد به مأموریت می‌رفت ولی چیزی از جزئیات مأموریت‌هایش به خانواده نمی‌گفت تا ما زیاد نگران نشویم، یک روز در سال 1397 بود که به من گفت مامان من در کانادا بورسیه شدم و سه سال باید بروم آنجا بمانم. حتی هنگام رفتنش خودم او را به فرودگاه بردم و راهی‌اش کردم. به او گفتم: «مامان جان! به حضرت ابوالفضل (ع) سپردمت.» 

پسرم در نبودش هر ماهی به مدت دو دقیقه با من صحبت می‌کرد. ما به امید اینکه در کانادا دارد تحصیل می‌کند، با او تلفنی صحبت می‌کردیم. تا اینکه وقتی خبر شهادتش را دادند همه تعجب کردیم. من و پدرش و تنها خواهر و برادرهایش در این مدت یک‌سال و هفت ماه فکر می‌کردیم مصطفی کاناداست. اصلاً نمی‌دانستیم این همه مدت در یمن بوده و در ترور امریکایی‌ها به شهادت رسیده است. 

پسرتان همزمان با حاج قاسم به شهادت رسیده بود، خبر شهادتش را چطور دریافت کردید؟

من برای خرید بیرون رفته بودم که جاری‌ام به من زنگ زد و پرسید کجا هستم. بعد گفت حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رسانده‌اند. گفت دلم شور می‌زند و بعد پرسید که آیا آقا مصطفی همراه حاج قاسم بوده؟ گفتم نه، پسرم کانادا رفته است. 

نزدیک ظهر همان روز از طریق سپاه به پسرم محمد، برادر دوم آقا مصطفی زنگ زدند و گفتند که مصطفی زخمی شده است، اما برادرش گفته بود که می‌دانم مصطفی شهید شده است. ما آمادگی شنیدن خبر شهادتش را داریم. برادرش محمد تا حدودی در جریان کار‌های آقا مصطفی قرار داشت.

محمد به محسن برادر سوم زنگ می‌زند و می‌گوید بیا کارت دارم و به ایشان می‌گوید که مصطفی به شهادت رسیده است. وقتی محسن به خانه برگشت از او پرسیدم که محمد با تو چه کار داشت؟ جواب سربالا داد و نگفت که خبر شهادت مصطفی را رسانده بود، اما به دلم برات شده بود اتفاقی افتاده است. می‌خواستم چادر سرم کنم و بروم از محمد بپرسم که چه شده است، اما محسن به من گفت مامان بنشین جایی نرو. همان لحظه محمد از راه رسید و خبر شهادت مصطفی را به من داد. گفت پسرم توسط پهپاد بدون سرنشین امریکایی درست در همان روز و ساعت شهادت حاج قاسم به شهادت رسیده است. تا آن لحظه نمی‌دانستم که پسرم کانادا نبود و در جبهه مقاومت اسلامی حضور داشت. همچنین بعد از شهادتش فهمیدم که مصطفی در تیم حاج قاسم بوده و به عراق و سوریه هم رفته بود. هرچند زمان شهادت، حاج قاسم در عراق و پسرم در یمن بود. 

همه اهل محل هم مصطفی را به عنوان یک کاسب با انصاف می‌شناختند. طوری رفتار می‌کرد که انگار یک کارگر ساده است. بعد از شهادتش دیدم زیر اسمش نوشته‌اند جناب سروان. یادم آمد یک بار قبل از شهادتش از او پرسیده بودم مامان جان درجه‌ات چیست؟ با همان طبع شوخی که داشت، گفت مامان جان! درجه برای آبگرمکن است نه مال آدم‌ها! 

امکان آوردن پیکر شهید به ایران وجود نداشت؟

به ما گفتند از پیکر آقا مصطفی چیزی نمانده است، بنابراین امکان انتقالش وجود نداشت. مصطفی وصیتنامه‌ای ننوشته و فقط وصیت لسانی داشته است. به برادرش گفته بود مقداری از پولی را که با هم شریک هستند برای دختر یتیمی جهیزیه تهیه کنند. برای اینکه ما را نگران نکند و ما متوجه اعزام‌هایش نشویم، شعری هم به همکارش در سوریه گفته بود که بر مزارش بنویسند. 

گر ما زسر بریده می‌ترسیدیم/ در معرکه شام نمی‌جنگیدیم

آقا مصطفی معتقد بود دفاع از اسلام اصلاً حد و مرز ندارد. 

یک عکس از مزار شهید وجود دارد. این عکس مربوط به کجاست؟ آیا شما موفق شدید پس از گذشت بیش از چهار سال از شهادت آقا مصطفی، مزارش را زیارت کنید؟

این عکسی که می‌گویید خود بچه‌های مقاومت یمنی‌ها از مزار شهید انداخته و برای ما فرستاده‌اند. قبر پسرم در یمن و شهر صنعا در مسجد الهادی قرار دارد. هر مادری صحبت‌هایی با پسرش دارد، اما متأسفانه هنوز مرا برای زیارت قبر پسرم نبرده‌اند. دوست دارم زودتر بتوانم قبر پسرم را از نزدیک زیارت و با او درد دل کنم. 

دوستان یمنی آقا مصطفی چه خاطراتی از او نقل کرده‌اند؟

از شجاعت و مسئولیت‌پذیری آقا مصطفی همرزمانش زیاد تعریف کرده‌اند. یک دوست یمنی‌اش برایمان صحبت می‌کرد و می‌گفت یک روز کار واجبی با آقا مصطفی داشتم و دنبالش می‌گشتم، اما پیدایش نمی‌کردم. درِ اتاقی را باز کردم دیدم مصطفی سجاده‌ای را پهن کرده و قرآن هم در دستش است. از اینکه شانه‌اش تکان می‌خورد فهمیدم در حال خودش است. 

چون با ایشان زیاد شوخی داشتم دست روی شانه‌اش گذاشتم و به او گفتم: «پاشو خدا برایت شهادتت را نوشته است.» 

همین که مصطفی سرش را بالا آورد دیدم تمام محاسنش از اشک خیس شده است. از من پرسید داداش چیکارم داری؟ وقتی کارم را به او گفتم مصطفی بلند شد قرآن را بست و شروع کرد به شوخی کردن با من. انگار نه انگار این همان آقا مصطفای چند دقیقه پیش بود. پسرم شهادت را با اشک و تزرع به درگاه الهی گرفت. 

از لحظاتی که در کنار پسرتان بودید چه خاطراتی در ذهنتان ثبت شده است؟

 مصطفی مجرد بود و شب‌هایی که در مغازه کار می‌کرد، در کارش خیلی پشتکار داشت. با جدیت کارش را انجام می‌داد و در عین حال خیلی بی‌ریا و خالصانه کار می‌کرد. پا به پا همراهش بودم. برایش چای و میوه و خوراکی می‌آوردم که موقع کار کردن خسته نشود. حتی دوستان مصطفی بعد از شهادتش که به خانه‌مان می‌آمدند آن‌ها هم تعهد، رازداری و احساس مسئولیتش را تحسین می‌کردند. بعد از گذشت چند سال از شهادت او همچنان دلتنگش هستم، اما راضی‌ام به رضای خدا.

منبع: جوان

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس به همرزمان شهیدش پیوست
  • فیلم| وداع جانسوز مادر فلسطینی با فرزند شهیدش
  • مادر دو شهید دفاع مقدس درگذشت
  • حماسه‌آفرینی‌های شهید زاهدی، افتخاری ماندگار است
  • مادر شهیدان والا مقام فرشید فر آسمانی شد
  • مادر شهیدان «فرشیدفر» به فرزندان شهیدش پیوست
  • گفت مادر می‌روم کانادا، شهادت در یمن نصیبش شد
  • پیام تسلیت وزیر کشور در پی در گذشت پدر شهیدان خرسندیان
  • مادر شهید «عبدالخالد ماجدی» به فرزند شهیدش پیوست
  • یک جانباز در قم به همرزمان شهیدش پیوست