به ياد مردي که حرفزدنش چون سهگاه بود
تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۹۳۷۹۴۷
خبرگزاري آريا - مراسم يادبود اولين سالگرد درگذشت استاد «نادر گلچين» -خوانندهي موسيقي ايراني- روز گذشته در حالي برگزار شد که تعدادِ زيادي از اهالي موسيقي براي بزرگداشتِ خوانندهاي گرد هم آمده بود که اگرچه سالها قبل از خاموشي ابدياش، ديگر نميخواند؛ اما آثار به جايمانده از او با آن پختگي صدا، نامش را براي هميشه به عنوان يکي از برجستهترين خوانندگان موسيقي ملي ايران مطرح کرده و يادگارهاي بزرگي چون «يوسف گم گشته»، «مرغ سحر»، «ناوک مژگان»، «قصه شهر عشق»، «من ديگه بچه نميشم» و آلبومهاي «گريز»، «نفس باد صبا»، «زلف بنفشه» را از خود به جاي گذاشته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روز گذشته بسياري در اين مراسم حضور داشتند از کامبيز روشنروان و عباس خوشدل تا سالار عقيلي، حرير شريعتزاده و افيليا پرتو و همچنين، معصومه مهرعلي، فاضل جمشيدي، پوران وفادار، سيما مافيها، علي اصغر شاه زيدي، ميلاد کيائي، خانواده منصور نريمان، شهرام صارمي، بيژن بيژني، هاشم احمدوند، ابولفضل صادقينژاد، علي رستميان، يدالله کابلي خوانساري، سيدعباس سجادي، داوود حيدري، مهران مهرنيا، مرتضي گودرزي و بسياري ديگر از اهالي موسيقي و هنر و رسانه.
«فاضل جمشيدي» -خوانندهي موسيقي ايراني- که اجراي اين مراسم را به عهده داشت، در ابتداي برنامه ضمن قدرداني از حضور علاقه مندان در اين برنامه، «نادر گلچين» را از نوادر موسيقي در حال حاضر دانست.
اما «عباس خوشدل» -آهنگساز و رهبر ارکستر پيشکسوت موسيقي- نيز دربارهي اين آوازخوان گفت: «در آواز ايراني ميتوان از سه شخصيت يعني بنان، اکبر گلپايگاني و نادر گلچين نام برد که صدايشان رنگ خاصي دارد و نسبت به ديگر خوانندگان شاخص هستند؛ در اين ميان صداي نادر گلچين پديدهاي خاص است و نميتوان مشابهي براي آن پيدا کرد. من رديف هاي موسيقي آوازي قدما را ضبط کردم و معتقدم بعضي اساتيد به جايي مي رسند که صدايشان مانند اين سه، مشابه ندارد. موسيقي بايد طوري باشد که احساس بر تکنيک حاکم باشد و اگر نه شنيدني نخواهد بود و «گلچين» به اين مهم دست پيدا کرده بود. هنرمندان به شرايطي مي رسند که پديده هاي الهي بر وجودشان مي نشيند، کارهايي مي کنند که از طريق استاد آموختني نيست و نمونهاش مي شود نادر گلچين. گلچين وقتي حرف مي زند انگار سه گاه برايتان مي خواند، با احترام به همه اساتيد آواز ايران که دستشان را مي بوسم، نادر گلچين کس ديگري است.»
او ادامه داد: «برخي مي گويند چرا گلچين با همه نبوغش کارهاي کوچه باغي و نازل هم خوانده، دليلش اين است که نادر کارمند وزارت فرهنگ و هنر بود و بايد براي پادگانها هم برنامه اجرا مي کرد از اين روي که نظاميها با سطح کارهاي فاخر گلها آشنا نبودند ما ناگزير بوديم کارهاي شاد و ساده برايشان اجرا کنيم که از سختگيريهاي سازبندي و موسيقايي مصون بود. ما آهنگسازها بعد از انقلاب چيزي عرضه نکرديم که توانسته باشيم خالقي، معروفي و خرم را تکرار کنيم براي همين هيچکدام از ترانه ها و آوازهاي کنوني را نميشود حفظ کرد.»
به گفتهي «خوشدل»، يک آهنگ و قطعه زماني ماندگار مي شود که آهنگساز، خواننده و شاعرش با هم زندگي و کار کنند برخلاف کارهاي امروز که کارها در شوراي موسيقي و شعر به تفکيک تصويب مي شود و هيچ سنخيتي بين شعر، موسيقي و رِنگ صداي خواننده و وسعت صدايش وجود ندارد ولي ما «نواي کاروان» را با گلچين در 1345 اينچنين ساختيم. وظيفه ما اهنگسازان اين است نوايي بسازيم که خانم خانه، کارگر خانه و آقاي خانه ملودي آن را با خود زمزمه کنند.»
«کامبيز روشنروان» - آهنگساز و نوازندهي پيشکسوت موسيقي- نيز سخنران بعدي مراسم بود که در تجليل از مقام هنري زنده ياد گلچين بيان کرد: «گلچين هيچ گاه استاد آواز نداشته، فقط صداي اساتيد را ميشنيده و تکنيکهاي آنها را به کار ميبرد؛ اما به چه دليل اين تبحر و استادي را داشت؟ شايد کمتر کسي بداند که استاد گلچين پيش از آنچه که خواننده باشد هنرمند تئاتر بود و همين امر به او کمک کرد تا کلمات را صحيح ادا کند وحس کلمات را درست منتقل کند به گونهاي که بر دل و جان مخاطب مينشست. او حافظهاي قوي داشت که اين لازمه يک هنرمند است. گلچين ژن و شَم موسيقي داشت و همواره تلاش و ممارست ميکرد و اين رمز ماندگاري او بود. اميدوارم روزي تمام خاطرات هنرمندان به کتابي تبديل شود تا آيندگان بدانند و زندگي و منش و روش بزرگان عرصه هنر براي آيندگان همچون گنجينهاي حفظ شود.»
او ادامه داد: «امروز در جامعهي ما عدهاي شب ميخوابند، صبح بيدار شده و خواننده ميشوند؛ اينها خواننده نرمافزاري هستند يعني به زور نرم افزار صدايشان اصلاح مي شود؛ گلچين اما به تمام هنرها آگاه بود و آنها را ميدانست، هنرها با هم مرتبط هستند، براي همين عباس کيارستمي از بسياري خواننده هاي امروز ما موسيقي گوش مي داد و موسيقي را ميشناخت. هنرمندان هر رشته ميتوانند تحت تاثير هنر و رشته ديگر قرار گيرند و اگر چنين شد هنرش دوچندان مي شود، يک عده از اثر تاريخي، عدهاي از نقاشي، يک عده از خوشنويسي و عکاسي و تئاتر، الهام ميگيرند.»
او همچنين به «مرغ سحر» اشاره کرد و گفت: «مرغ سحر با تحريرهاي ريز صداي گلچين بهترين کار او بود و اميدوارم خاطرات هنرمندان در قيد حيات براي نسل هاي بعد به کتاب تبديل شود چون نسل هاي بعد، چيزي از گذشتگان در اختيار نداشته و به آنها دسترسي ندارند. وقتي امانوئل ملک اصلانيان، استاد همه استادان امروز پيانوي ايران درگذشت، شايد پنج هنرمند در مراسم تشييعش حضور نداشت و غربت اينها تا حدي است که متوليان دولت به هيچ عنوان به فکرشان نيستند.»
«معصومه مهرعلي» -آوازخوان- نيز عشق گلچين به موسيقي را با تمام وجود او دانست: «گلچين از نوادر موسيقي بود. من از استاد بسيار آموختم و بر اين اعتقادم که تقليد از او عملي نيست. براي من ايشان از دنيا نرفتهاند، او زنده است و ما همه دوستش داريم و اميدوارم با حضرت داوود محشور باشند.»
«سالار عقيلي» -خواننده نامي کشورمان- نيز که در اين برنامه قطعاتي را با همراهي ني فردين لاهورپور اجرا کرد، درباره گلچين گفت: «تاثيري که هنرمند در مردم و مملکتش مي گذارد اهميت دارد. اينکه براي مثال خواننده براي پرهيز صدايي چه ميخورد يا نميخورد مهم نيست، مهم اثرگذاري صداي اوست و نادرگلچين صداي اثرگذاري داشت.»
در اين برنامه همچنين «علياصغر شاهزيدي» بداههاي به ياد گلچين خواند و دربارهي او گفت: «افتادگي و صفات اخلاقي گلچين خاص و خالي از بغض و حسد بود.»
«سهيل محمودي» شاعر و ترانه سرا هم در اين مراسم با ذکر خاطراتي از مرحوم نادر گلچين گفت: «اوايل دهه هشتاد با استاد گلچين آشنا شدم. اولين نکتهاي که در برخورد با استاد ميديديم و حتي همين اواخر هم وجود داشت اين بود که گلچين با خود و با جهان به صلح رسيده بود، هيچ کينه، بخل و تندي نميورزيد. اين به دليل دمخور و مانوس بودن او با ادبيات و شعر بود. وي تربيت شده شعر بود. او شعر را درست ميخواند. با همه عالم به رحمت برخورد ميکرد. اين رحمت نياز جامعه امروز است، جامعه امروز به تحمل يکديگر و امنيت رفتاري من و شما نياز دارد.»
سالار عقيلي خواننده موسيقي ايراني هم قبل از اجراي ويژهاي که در اين مراسم داشت، خطاب به حاضران گفت: «من متاسفانه آخرين نسلي هستم که استاد را از نزديک ديدم، متاسفم که نتوانستم بيشتر در خدمت ايشان باشم، اما براي من مايه مباهات است که در مراسم يادبود اين هنرمند ميخوانم. استاد نادر گلچين يکي از تاثيرگذارترين افراد عرصه موسيقي بود.»
در پايان مراسم نازنين دلدار گلچين، فرزند استاد نادر گلچين پيام تشکر خانواده اين هنرمند را قرائت کرد و در نهايت از اعضاي خانواده زندهياد گلچين دعوت شد تا ضمن حضور در جايگاه ياد و خاطره اين هنرمند فقيد گرامي داشته شود.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۹۳۷۹۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
گفتوگو با مردی که برای نجات جان دختر بچهای وارد رودخانه خروشان شد
چند روزپیش ودربحبوحه بازندگی وجاری شدن سیلاب شدید دربرخی استانهایکشور، فیلمی درفضای مجازی منتشرشد که نشان میداد جوانی از اهالی روستای مزن زمین شهرستان سرباز دراستان سیستان وبلوچستان، بدون توجه به شدت جریان آب وارد یک رودخانه عمیق شد و تلاشکرد تا بسته حاوی اقلام پزشکی را به دختربچه مجروحی برساند که در چند قدمی مرگ بود.
سلیم گهرامزهی، دهیار جوان ۳۳ساله روستای مزن زمین است که به دل خطر زدتاجان دختربچه را ازمرگ نجات دهد. روز حادثه سحر درخانه بود که کف پایش دراثر برخورد با خردهشیشههای شکسته لیوان برید و خونریزیکرد. او مبتلا به بیماری تالاسمی بود وباوجود اینکه اهل خانه سعیکردند بااستفاده ازپارچه خونریزی رامتوقف کننداماخون بند نیامد. آنطور که گهرامزهی توضیح میدهد، روستای آنها خانه بهداشت و درمانگاه ندارد و با بند نیامدن خونریزی پای دختربچه، یکی از اقوام او که در درمانگاه و به صورت تجربی بخیه زدن را از پزشکان یاد گرفته بود به سلیمگفت به اورژانس روستای علیآباد برود و باند استریل، سرم شستوشو و بیحسکننده بیاورد تا پای دختربچه را بخیه بزند.
به گفته او، اگر خونریزی ادامه پیدا میکرد، ممکن بود دختربچه جان خود را از دست بدهد. گهرامزهی همراه یکی ازداییهای سحر به روستای علیآباد رفتند وازاورژانس این روستا اقلام پزشکی را گرفتند. زمان بازگشت به روستا اماشرایط بحرانی بود. رودخانه سرباز بهشدت طغیانکرده و سیلابی شده بود: «موقع برگشت و به خاطر پیادهروی چندساعته حسابی خسته بودیم. ساعت ۵ بعدازظهر بود و برگشتمان چند ساعت زمان میبرد. نباید زمان را از دست میدادیم و جان دختربچه در خطر بود. درحالیکه بسته لوازم پزشکی دستم بود با دو نفر از اقوام تصمیم گرفتیم دست همدیگر را بگیریم و از رودخانه رد شویم. کمی جلوتر رفتیم، اما آن دو نفر ترسیدند.
آن لحظه به تنها چیزی که فکر میکردم، نجات جان سحر بود. چون خودم هم یک دختربچه حدودا دوساله دارم. رودخانه بیش از۷-۶ هفت متر عمق داشت و خطرناک بود. به همراهانم گفتم من میروم، هرچه باداباد. بسته لوازم پزشکی را بالای سرم گرفتم و وارد آب شدم. امواج رودخانه قوی بود. سعیکردم تعادلم را در آب حفظ کنم، اما جریان سیلاب اجازه نمیداد. هرچه تلاش میکردم پایم را به کف رودخانه برسانم، نمیشد و اصلا انگار کفی وجود نداشت. آب بهشدت عمیق بود.۱۰دقیقه وحدود۳۰۰ متر در رودخانه با امواج آب درگیر بودم تا جاییکه ۳-۲ سه بار به طور کامل زیر آب رفتم و چیزی به غرقشدنم نمانده بود.
لوازم پزشکی خیس شده بود، اما باید همان را به روستا میرساندم. بعد از مدتی خودم را به قسمت کمعمق رودخانه رساندم تا کمی استراحت کنم. بهشدت خسته بودم و به تجدید قوا نیاز داشتم. چند دقیقه داخل آب استراحت کردم و وقتی خستگیام کمی رفع شد، دوباره شنا کردم و مسیر بیخطر برای خروج از رودخانه را پیدا کردم.» بعد از بازگشت به روستا، گهرامزهی وسایل پزشکی را برای بخیه زدن به دست فامیلش رساند: «باند و گاز استریل خیس شده و قابل استفاده نبود و برای همین از مدرسه و نانوایی باند تمیز پیدا کردیم. چون الکل نداشتیم، بعد از شستوشوی ابزار پزشکی با سرم شستوشو با کمک هم ۱۳بخیه به پای سحر زدیم.
بعد ازسه روز اورا به بیمارستان ایرانشهر بردیم و در بیمارستان گفتند بخیهها خوب زده شده است، اما چون خطر عفونت وجودداشت، پزشک بخیههایی که زده بودیم را بازکرد و پس از ضدعفونی کردن، محل زخم را دوباره بخیه زد. با اینکه کارم خطرناک بود، اما پشیمان نیستم و خوشحالمکه آن دو نفر وارد رودخانه نشدند، چون ممکن بود جانشان به خطر بیفتدوسیلاب آنها را ببرد.» گهرامزهی از نبود امکانات درمانی در روستایشان گلهمند است و میگوید، چون درمانگاه وحتی خانه بهداشت هم نداریم، اگر کسی بیمار شود یا مادر باردار داشته باشیم، همه امیدمان به خداست و چیزی نداریم که دلمان به آن خوش باشد.
منبع: جام جم
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی