Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ساعت24»
2024-05-08@21:05:50 GMT

زن بی‌وفا سر شوهر شیره مالید و با مرد دیگری بود

تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۹۶۷۵۰۰

ساعت 24-اگرچه گاهی به خاطر وضعیت چشمانم تاسف می خوردم اما وقتی متوجه برخی مسائل خاص در زندگی ام شدم خدا را شکر کردم که چشمانم بینایی نداشت چرا که در این دنیای بی وفا خیلی از چیزها ارزش دیدن ندارد به ویژه آن که روزی در زندگی ام با ماجرایی تلخ روبه رو شدم که خون در رگ هایم به جوش آمد ولی...

مرد 34 ساله درحالی که دست پسر سه ساله ای را گرفته بود وارد کلانتری شد و با بیان این که این همه زشتی و پلیدی در دنیا ارزش دیدن ندارد! دادخواست شکایت از همسرش را روی میز گذاشت و در تشریح سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: زمانی پا به دنیا گذاشتم که خانواده ام آرزوی داشتن یک پسر را در سر داشتند چهار خواهرم نیز با به دنیا آمدن من در پوست خودشان نمی گنجیدند رنگ شادی و سرور در خانه ما می درخشید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با آن که در خانواده ای فقیر و بی بضاعت و در حاشیه شهر مشهد زندگی می کردم اما احساس خوشبختی داشتم چرا که مورد توجه اعضای خانواده ام بودم و هیچ کس بالاتر از گل به من نمی گفت.

از همان دوران کودکی علاقه عجیبی به نقاشی داشتم همیشه بهترین نقاشی کلاس از آن من بود و از آمیختن رنگ های زیبا به یکدیگر لذت می بردم به طوری که آرزو داشتم روزی نقاش بزرگی شوم ولی 11 سال بیشتر نداشتم که با از دست دادن پدرم نقاشی های من نیز رنگ سیاهی به خود گرفت. احساس می کردم باید مرد خانه و تکیه گاه خواهرانم باشم اما شانه های کوچکم نمی توانست بار سنگین این مسئولیت را به دوش بکشد.

از آن روز به بعد مادرم با کارگری در خانه های مردم هزینه های زندگی را تامین می کرد و من برای تحقق بخشیدن به آرزویم درس می خواندم تا این که در سال آخر مقطع متوسطه و در یک شب سرد زمستانی جوان موتورسواری همه آرزوهایم را سوزاند.

آن شب قصد عبور از عرض خیابان را داشتم که بر اثر برخورد با موتورسیکلت بینایی چشمانم را از دست دادم. راکب موتورسیکلت بیمه نداشت و از وضعیت مالی خوبی نیز برخوردار نبود مدتی بعد با دریافت مبلغ ناچیزی برای هزینه های درمانم رضایت دادم تا از زندان آزاد شود.

مادرم تصمیم گرفت تا خانه پدری را برای درمان چشمانم بفروشد ولی من ترجیح دادم نابینا باشم تا مادرم آواره و سرگردان نشود. وقتی به سن 30 سالگی رسیدم تصمیم به ازدواج گرفتم یکی از همسایگان، دختری را معرفی کرد که در دوران عقد از همسرش جدا شده بود «فریده» وقتی با من همکلام شد گفت دو سال از من بزرگ تر است و به دلیل اختلافات شدید خانوادگی از همسرش طلاق گرفته است.

خیلی زود زندگی مشترک من و فریده در یک خانه کوچک اجاره ای درحالی شروع شد که مراکز امدادی دولتی و خیران مخارج زندگی ما را تامین می کردند و مادرم نیز با اجاره دادن طبقه بالای منزل پدری ام روزگار می گذراند.

هنوز چند ماه بیشتر از ازدواجم نگذشته بود که فهمیدم فریده 12 سال از من بزرگ تر است و در آغاز زندگی به من دروغ گفته بود با این حال این موضوع را نا دیده گرفتم و گذشت کردم اما همسرم مدام مرا تحقیر و سرزنش می کرد. او در هر مجلس خانوادگی نابینایی مرا دستاویزی برای خردکردن شخصیت من قرار می داد و از این که با یک جوان نابینا ازدواج کرده است تاسف می خورد.

در این میان یکی از بستگان همسرم که وضعیت مالی مناسبی داشت گاهی به خانواده ام کمک مالی می کرد یا برای دو فرزند خردسالم هدایایی می‌خرید اما وقتی متوجه ارتباطات نامتعارف تلفنی همسرم با آن مرد به ظاهر خیر شدم که او به راحتی به منزل ما رفت و آمد می کرد.

و همسرم نیز به بهانه های مختلف مرا به بیرون از منزل می فرستاد وقتی فرزندانم از روابط سخیف و زشت آن مرد با همسرم برایم سخن گفتند دیگر نتوانستم موضوع را تحمل کنم تا این که وقتی آن مرد به منزلمان آمده بود به بهانه خروج از منزل در گوشه ای پنهان شدم تا این که آن چه را نباید می دیدم با گوش هایم شنیدم ولی آن زمان فرزندانم در خانه بودند و ...

شایان ذکر است پس از اعتراف زن میانسال به رابطه نامتعارف با آن مرد به ظاهر خیر این پرونده با صدور دستوری از سوی سروان محمدولیان (رئیس کلانتری پنجتن مشهد) به مراجع قضایی ارسال شد.

خراسان

منبع: ساعت24

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۹۶۷۵۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ببینید | همه حسرت زندگی مرا می خورند اما نمی دانند من و خانواده ام چقدر سخت تلاش می کنیم

چند سال قبل، در یک شب بارانی دو آلمانی که راه شان را گم کرده بودند، اتفاقی در خانه ی عباس را می زنند و از آن به بعد ، سرنوشت عباس تغییر می کند و خانه اش به ششمین جاذبه ی گردشگری ایران برای توریست های خارجی تبدیل می شود.
در چهارمین قسمت از زندگی عباس می بینید عباس چطور جوایز میلیون دلاری غذای ارگانیک، کیفیت، عشایر و مهمان پذیری جهان را برده است و دیدگاه دخترش که از کودکی لیدر خانه اش بوده، نسبت به این کار چطور است.
کاری از مریم نوابی نژاد
برای مشاهده این قسمت در صفحه یوتیوب کلیک کنید .

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1904442

دیگر خبرها

  • قاتل: زنم را به خاطر پدر زنم کشتم!
  • ببینید | همه حسرت زندگی مرا می‌خورند اما نمی‌دانند من و خانواده‌ام چقدر سخت تلاش می‌کنیم
  • ببینید | همه حسرت زندگی مرا می خورند اما نمی دانند من و خانواده ام چقدر سخت تلاش می کنیم
  • پدر خشمگین دخترش را در میدان خراسان کشت
  • پدر خشمگین دخترش را در میدان خراسان کشت؛ مادرش گذشت کرد
  • عرضه روایت مستند کودکی حاج قاسم در نمایشگاه کتاب
  • نجاتم دهید، دیگر به پایان خط رسیده‌ام!
  • ردپای زن معتاد در قتل شوهر خواهرش
  • طلاق از شوهر به‌خاطر خیلی خوب‌بودن!
  • بازگشت محکوم به مرگ از پای چوبه دار