از مذهب عشق تا ستیز با فقه/ قضاوت یکسان همه صوفیان ممکن نیست
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۰۵۰۲۴۲
خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_عباس بنشاسته: چند هفته گذشته به بهانه برگزاری همایش «تصوف، شاخصه ها و نقدها»، در میان اندیشمندان و صاحب نظران بحث های زیادی در مورد این همایش درگرفت. عده ای از امکان ها و فرصت های تصوف و از به هم پیوستگی تصوف و تشیع سخن گفتند و برخی هم از تصوف و منجلاب اباحه و فسق سخن به میان آوردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سبحانی در یادداشتی نوشت: «صوفیان تقریباً از همان آغاز، حساب خود را از سایر مسلمانان جدا ساختند و با برتربینیِ راه و رسم خویش، برای خود حلقه های خاص برگزیدند و تکایا و خانقاهها ساختند. این خودگروی و انزواجوئی از خلق، کار متصوفه را به فرقه گرائی کشاند و برخلاف ادعای نخستین، مذهب عشق به ستیزه جوئی با فقیهان و متکلمان درآمد و حتی دامنه نابردباری آنان به سایر فرقه های صوفیان کشانده شد و رسم طرد و تکفیر به میانه مدعیان صفا و مروت در یک فرقه واحد نیز رسید. این واگرائیها زمانی پر رنگتر و پیچیدهتر گشت که طریقتهای صوفیه با جعل سلسله انساب و موروثی کردن خرقه ارشاد، راه حقانیت را بر دیگر صوفیان بستند و هر گروه با انحصارگرائی و با اعتبار بخشی به راه و رسم خود، سلوک معنوی را به دالانی برای قطبپرستی و سرسپاری به مرشد و شیخ بدل ساخت. درونگرائی و باطنگروی در مسلک درویشان، باب کرامت سازی و خرافه اندازی را بازگذاشت و با بالا گرفتن ادعای مقامات در میان بزرگان صوفی، ژندهپوشی و دستگاه ساده صوفیانِ نخستین کمکم جای خود را به اشرافیت معنوی و سلسله مراتب مریدان و سالکان سپرد. اعتقاد به شهود شخصی به عنوان تنها راه دریافت حقیقت -آن هم شهود شیخ و قطب طریقت- در کنار انکار عقل و شریعت، راه را بر خیال افسارگسیخته و تمایلات رهای بشری گشود و تصوف به دامنی برای پرورش و پرواز وهم در دنیای بی انتها و بی سنجه ذوق و ذهن بدل گشت.»
همچنین در یادداشتی که از محمدعلی موحد در نقد صوفی گری منتشر شد این گونه نقل شد که «راه تصوف باریکهای است سخت تند و تیز و لغزان که از یکسو با سنگلاخ افراط در زهدگرایی و وسواس در دامنچیدن از لذات و مباحات و خوارداشتِ تن و از سوی دیگر با منجلاب اباحه و فسق و بطّالی و بیهودگی همجوار است.»
اما از سوی دیگر رضا بابایی در یادداشتی که منتشر کرد بر این نکته تاکید داشت که «اگر بتوان برای روشنفکری دینی، تباری شناسنامهدار در تاریخ مسلمانان یافت، به گمان من عرفان و تصوف است.» این در حالی است که میان تصوف- به عنوان یک منظومه فکری و عملی- با روشنفکری دینی از جهات بسیار ناهمسوئی وجود داشته است. دالّهای مرکزی و کلیدواژههائی همچون عزلت و چله نشینی، ذکر و فکر، مرشد و مرید، سالک و واصل، خلسه و وجد، محو و صحو، فقر اختیاری و فنای در ذات و صفات و ... ارتباطی با دموکراسی، پیشرفت، رنسانس اسلامی، حقوقزنان، استعمارستیزی، علمگرائی، عقلورزی، عدالتخواهی، آزادیهای اجتماعی، جهاد، هجرت، شهادت، مدیریت علمی، و برنامههای توسعه و ... ندارد. در خصوص «آرمانها» و «ابزارها» نیز میان این دو جریان همپوشی روشنی نیست.
نباید به همه صوفیان نگاه واحدی داشت چراکه وجوه تمایز و تفاوت بسیاری در مورد گروه های صوفی می توان برشمرد و این امکان وجود ندارد که در مورد همه آنها قضاوت واحدی داشت
جملات بالا بخشی از بحث هایی بود که در هفته های اخیر در مورد تصوف صورت گرفت اما به هر ترتیب آنچه روشن است این است که اگرچه ما شاهد کج رفتاری ها و کج اندیشی هایی در گروه های مختلف متصوفه هستیم، اما فرصت ها و امکان هایی را نیز می توان از صوفیان دریافت کرد و باید به این نکته توجه داشت که نباید به همه صوفیان نگاه واحدی داشت چراکه وجوه تمایز و تفاوت بسیاری در مورد گروه های صوفی می توان برشمرد و این امکان وجود ندارد که در مورد همه آنها قضاوت واحدی داشت. لذا تصوف را هم به دلیل آسیبها و آرایهها و هم به سبب واقعیتها و فرصتها نمی توان نادیده گرفت و شناخت این پیکره پراکنده و چهره چندگون بدون مطالعات دقیق نظری و میدانی ممکن نخواهد بود.
به این بهانه در گزارش پیش رو یک بازخوانی در مورد تصوف و صوفی گری خواهیم داشت و به این سوالات پاسخ خواهیم داد که آیا در شرایط کنونی تصوف برای کشور ما مسئله است یا خیر؟ نقش ها و تاثیرات اجتماعی سیاسی تصوف در طول تاریخ چه بوده است؟ چه نقدهایی را می توان به تصوف وارد کرد و این نقدها بیشتر معطوف به چه موضوعاتی است؟ اولویت نقد در چه مباحثی است و این نقد باید به چه صورتی ایراد شود؟
حجت الاسلام محسن الویری عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: تنوع و تحول مفهوم واژگان و اصطلاحات یک امر طبیعی در همه جوامع است و چه بسیار اختلاف ها که به دلیل عدم وضوح معنی مورد نظر از یک واژه رخ میدهد. «تصوف» نیز که این روزها در باره آن بحث بسیار است، در شمار این اصطلاحات است. نگاهی به کاربردهای این واژه نشان میدهد که درکی واحد از آن وجود ندارد و لازم است که به هنگام کاربرد آن به درستی مشخص شود که کدام مفهوم مورد نظر است.
وی ادامه داد: اگر مراد از تصوف یک جریان فکری مستقل و یا مجموعهای اعم از عرفان و تصوف باشد، این جریان به عنوان بخشی از امت اسلامی هم در گذشته تمدنی ما نقش داشته است و هم امروز جایگاهی مهم و برجسته دارد. این جریان یک «مسأله» برای جامعه امروزی ما نیست، زیرا به عنوان یک واقعیت وجود دارد و باید پذیرفت که وجود دارد. مسأله از منظر سیاستگذاری، نوعی مشکل اجتماعی است که درکی عمومی از مشکل بودن آن وجود دارد و اگر بدان پرداخته نشود و برای مهار یا برچیده شدن آن چارهاندیشی نشود، ممکن است جامعه را به سوی یک بحران سوق دهد. به نظر میرسد تصوف به مثابه یک جریان فکری با هر گسترهای که مد نظر باشد یک مسأله برای جامعه امروز ما نیست و یا لااقل مسألهبودگی آن نیازمند اثبات است.
تصوف هم یک پدیده و جریان عمیق علمی، فرهنگی، معنوی و اجتماعی با قدمتی بیش از هزار و سیصد سال است و مساوی با پارهای رفتارهای ناصواب که بین صوفیان وجود دارد نیست
وی افزود: اما اگر مراد از تصوف کجرفتاریهای برخی صوفیان و سران صوفیه است، مثل مرید و مرادبازیها و لاابالیگریهای فرهنگی و ریاضتهای غیرشرعی و عدم پایبندی به احکام شرع و رعایت نکردن عرف متشرعه در آراستن ظاهر و مانند آن باشد، باید در کاربست این واژه و اطلاق آن بر آنها احتیاط کرد. تصوف واژهای است که ناظر به یک مکتب یا جریان فکری است و صوفی واژهای ناظر به پیروان آن، مانند تشیع و شیعیان. شایسته نیست به استناد پارهای رفتارهای ناصواب پیروان یک جریان فکری، مجموعه آن را زیر سوال برد. این سخن به معنای دفاع از تصوف نیست بلکه به معنای رعایت دقت و انصاف در داوری است. شاید پیروان هیچ مکتب و مذهبی را نیابیم که خالی از کجرفتاری باشند، مثلا در خود شیعیان انبوهی از کج رفتاریها وجود دارد که بزرگان ما دائماً نسبت به آن تذکر میدهند. به عنوان نمونه گروهی از شیعیان هستند که تشیع آنها را اخیراً تشیع انگلیسی نامیدهایم و آن را با شاخصههایی مثل واگرایی نسبت به امت اسلامی میشناسیم، گروهی دیگر از شیعیان هستند که به دلیل نوع نگاه خود به موضوع مهدویت حساسیت زیادی نسبت به رواج فساد در جامعه ندارند و آن را عامل تسریع در ظهور میدانند، دستهای دیگر شیعیان مناسکگرا را میشناسیم که تشیع را در قالب چند رفتار مناسکی محدود کردهاند. نقد این جریان ها زیر عنوان نقد تشیع منصفانه به نظر نمیرسد، زیرا تشیع با این کجرفتاریها و کجاندیشیها مساوی نیست، هر چند اینها در زمره شیعیانند.
الویری اظهار داشت: تصوف هم یک پدیده و جریان عمیق علمی، فرهنگی، معنوی و اجتماعی با قدمتی بیش از هزار و سیصد سال است و مساوی با پارهای رفتارهای ناصواب که بین صوفیان وجود دارد نیست.
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: از میراث تفسیری و اخلاقی و عرفانی و ادبی تصوف در گستره تمدن سلامی که بگذریم و یادگارهای ایرانی شعرای بزرگ پارسیسرای صوفی و تصوفگرا را هم به کنار بگذاریم، این جریان پیوندها و قرابتهایی با تشیع دارد که سزاست در هر مواجهه انتقادی یا غیرانتقادی با آنها مورد توجه قرار گیرد.
وی در مورد انتساب تصوف به ائمه علیهم السلام افزود: تقریباً تمامی جریانهای صوفیه، سلسله خود را به ائمه علیهم السلام میرسانند و خود را پیرو و مکتب خود را برگرفته از آموزههای ائمه علیهم السلام میدانند. در حال حاضر هم ارادت به ساحت قدسی ائمه علیهم السلام یکی از برجستهترین ویژگیهای آنهاست. عزاداری فرقه قادریه در لاهور پاکستان برای امام حسین علیه السلام در عاشورای امسال که در برخی از شبکه های مجازی انعکاس یافت، تنها یک نمونه از صدها هزار در سراسر جهان است. احتمالا همه ما نمونههای زیادی از محبت پاک و احساس زلال اهل سنت کشورمان به ویژه در کردستان که گرایش صوفیانه در آن زیاد است نسبت به اهل بیت علیهم السلام و حتی امامزادگان سراغ داریم. این امر ظرفیت بسیار مهمی برای گفتگوی ثمربخش بین ما و آنها پدید آورده است.
صوفیان چه در داخل کشور و چه در خارج از آن، یکی از جدیترین جریانهای مقاوم در برابر وهابیت و از مهمترین عوامل بازدارنده گسترش وهابیت هستند. اینها به هیچ وجه با نگاه تقدسزدای وهابیت نسبت به اولیای خدا همنوایی ندارند
الویری در مورد ایستادگی تصوف در برابر وهابییت ادامه داد: صوفیان چه در داخل کشور و چه در خارج از آن، یکی از جدیترین جریانهای مقاوم در برابر وهابیت و از مهمترین عوامل بازدارنده گسترش وهابیت هستند. اینها به هیچ وجه با نگاه تقدسزدای وهابیت نسبت به اولیای خدا همنوایی ندارند.
وی افزود: برخی جریانهای صوفیانه در گذشته جذب تشیع و فرهنگ شیعه شدهاند. مثلا فرقه نعمتاللهیه ابتدا سُنی بودهاند ولی الان شاید هیچ نعمتاللهی را سراغ نداشته باشیم که سُنی باشد. اینها به تدریج در دل تشیع جذب شدند و هویتشان یک هویت شیعی شد. در مورد صفویه هم همه میدانند که شیخ صفیالدین اردبیلی، صوفی سُنی مذهب بود. و نوادگانش به تدریج و پیش از رسیدن به حکومت به تشیع گرویدند. این تجربه تاریخی تکرارپذیر است و سزاوار نیست با رفتارهایمان این راه را ببندیم.
وی ادامه داد: سهم صوفیان در گسترش و تثبیت فرهنگ شیعه و قدرت یافتن شیعیان در گذشته تاریخی ما قابل انکار نیست. صوفیانی که به قدرت یافتن سربداران کمک کردند و سادات مرعشیه در خطه شمال و مشعشعیان در جنوب از جمله جریانهای صوفی بودند که در مقیاس محلی و صوفیان صفوی در مقیاس ملی بل فراتر کمکی انکارناپذیر به تثبیت تشیع و اقتدار یافتن آن کردهاند. داعیان صوفی همچون میرسیدعلی همدانی هم نقش مهمی در اشاعه فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در آسیای میانه داشته است. روشن است که این سخن نیز به معنی دفاع از همه اقدامات این جریانها نیست.
الویری با اشاره به حضور مؤثر تصوف در ساحت اندیشه شیعی از قرن هشتم هجری به این سو گفت: پس از جذب صوفیان به تشیع و یا گرایش علمای شیعه به آنها، بخشی از آموزههای صوفیانه به ساحت اندیشه شیعی راه یافت و به دلیل همسانی با پارهای رهیافتها و مفاد پارهای از روایات چنان با اندیشه شیعی در هم آمیخت که اکنون دیگر حکم غریبه و حتی میهمان ندارد، بل از مؤلفههای فکر شیعی به شمار میرود. به عنوان نمونه، سیدحیدر آملی در مقدمه «تَفْسیرُ المُحیطُ الأعْظَم وَ الْبَحْرُ الخِضَمّ فی تَأویلِ کتابِ اللّه العَزیزِ المُحْکَم» که در قرن هشتم نوشته شده چنین میگوید که در پی اثبات این است که اهل شریعت و اهل طریقت یکی هستند.
ابتدا باید پذیرفت که برونرفت از وضعیت کنونی جهان اسلام و قرار گرفتن در مسیر یک حرکت تمدنی جز با همدلی همه جنبش ها و حرکت ها و گروه های اسلامی میسور نیست، آنگاه همدلانه هر یک از این جریان ها را نسبت به آسیب هایشان آگاه ساخت و مقدم بر آن به شناخت و رفع آسیب های خود پرداخت
وی ادامه داد: صدها نمونه از این نوع نگاه تأثیرپذیرفته از تصوف را در آثار تفسیری و اخلاقی و عرفانی و حتی کلامی علمای خودمان میتوانیم پیدا کنیم. گستره وسیعی از علمای گذشته و حال از سیدحیدر آملی تا آیتالله جوادی آملی و از آیتالله قاضی طباطبایی تا علامه طباطبایی و از ملاصدرا تا ملاحسینقلی همدانی و از فیاض لاهیچی تا فیض کاشانی و از امام خمینی تا آیتالله خامنهای و همه شارحان شیعی مولوی و ابن عربی و حافظ مانند علامه جعفری در این حیطه قرار میگیرند. این پیشینه و این پیشانیهای فکر شیعی معاصر را نمی توان به سادگی نادیده گرفت. وقتی واژه تصوف به صورت مطلق به کار رود لاجرم همه این شخصیت ها و اندیشههای آنها را هم در برمیگیرد. ادعای مبهم نقد تصوف و کار نداشتن با اندیشمندان برجسته شیعی عرفانگرا و عرفانپژوه برای امثال ما مبتدیان قابل فهم نیست.
محسن الویری گفت: شایسته است برای پرهیز از هر نوع داوری ناروا، بر این امر بدیهی پای فشرده شود که بیان این ملاحظات هیچ ریشهای در تمایل به صوفیان و دفاع از آنها ندارد. فعالیت های علمی و فرهنگی علمای شیعه برای مقابله با صوفیه در طول تاریخ کم نیست، اکنون هم تردید نباید کرد که هیچ حرکت تمدنی بدون پیراستن مسیر از ناراستی ها صورت نمی گیرد و برخی آراء و اعمال صوفیان بر اساس آن چه از مکتب اهل بیت علیهم السلام فراگرفتهایم خلاف موازین اسلامی و در تعارض با مصالح امت اسلامی است، ولی ابتدا باید یک جریان را به رسمیت شناخت آنگاه آسیب های آن را برشمرد، ابتدا باید پذیرفت که برونرفت از وضعیت کنونی جهان اسلام و قرار گرفتن در مسیر یک حرکت تمدنی جز با همدلی همه جنبش ها و حرکت ها و گروه های اسلامی میسور نیست، آنگاه همدلانه هر یک از این جریان ها را نسبت به آسیب هایشان آگاه ساخت و مقدم بر آن به شناخت و رفع آسیب های خود پرداخت.
وی در پایان تصریح کرد: حتی رویکرد انتقادی داشتن نسبت به تصوف به عنوان یک جریان فکری و بالاتر از آن منتقد بودن نسبت به عرفان و عرفان نظری هم هیچ منعی ندارد و به هیچ وجه نکوهیده نیست، چون راه را بر نشر هیچ اندیشهای مادام که پایبند اخلاق علمی و هنجارهای اجتماعی است، نباید بست؛ ولی این که در شرایط کنونی جهان اسلام و با در نظر گرفتن همه جوانب موضوع، این کار برای پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام چه ضرورتی دارد و کوشش برای جریانسازی در این زمینه چه وجهی دارد، مسألهای است که نیازمند تأمل بیشتر است. به نظر میرسد مقدم بر نقد رفتارهای صوفیانه و یا دست کم همزمان با آن سزاوار است برای دفاع از تشیع به نقد رفتارهای شیعیان بپردازیم.
حجت الاسلام بهرام دلیر مدیر گروه عرفان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نیر در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد جریان تصوف گفت: تصوف به خاطر نقش های اجتماعی، عرفانی و معنوی که داشته اند از یک سو و تعارض هایی که گاهی با بحث های دینی داشته اند، از سوی دیگر، خیلی چالش برانگیز بوده است. برخی از علما گاهی به صورت سالبه کلیه، کلاً این جریان را رد کرده اند و گاهی به صورت موجبه کلیه جنبه های مثبت آن را قبول کرده اند. به نظر می رسد هیچ مکتبی را نمی توان به طور کلی رد کرد و یا به طور کلی قبول کرد. تصوف هم از این قاعده استثنا نیست.
وی ادامه داد: به نظر من اگر کار فکری و رسانه ای در مورد عرفان واره ها مطرح شود که غرب و شرق را دربرگیرد، اولویت بیشتری دارد چراکه عرفان های نوظهور و کاذب در مراکز علمی و کشور ما رخنه کرده اند.
خیلی اوقات بحث های ژونالیستی در مورد تصوف به گوش ما می رسد ولی وقتی با صاحبان این تفکر صحبت می کنید می بینید آن شانتاژهای رسانه ای کذب است
وی افزود: ما مکتب های عرفانی در ایران مانند کرمان، گناباد و... داریم و برگزاری همایش هایی در نقد تصوف به انسجام کشور لطمه می زند، چه بسا گسست اجتماعی را هم در پی داشته باشد. باید فرصتی در اختیار کسانی که می خواهند از تصوف دفاع کنند بگذاریم. خیلی اوقات بحث های ژونالیستی در مورد تصوف به گوش ما می رسد ولی وقتی با صاحبان این تفکر صحبت می کنید می بینید آن شانتاژهای رسانه ای کذب است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: نقد و بررسی ما در مورد تصوف باید عالمانه و منهای اهداف سیاسی باشد که خروجی آن هم مباحث علمی است. در زمانه ما با توجه به تبلیغ عرفان واره ها و عرفان های کاذب در شبکه های مجازی و انتشار کتاب هایی در این باب مانند اوشو، کریشنامورتی، پائولو و... ما یک نقد اساسی و یک همایش عالمانه در نقد آنها برگزار نکرده ایم و از کنار آنها بی تفاوت می گذریم، در صورتی که آنها ذهن تحصیل کرده های ما و به خصوص مراکز علمی ما را به خود مشغول کرده اند. بعضاً در قالب سریال های تلویزیونی هم کتاب هایی مانند کتاب اوشو تبلیغ می شود. لذا اولویت ها با کار فکری در مورد عرفان های مدرن است.
وی افزود: این سوال مطرح است که عرفان موجود کلاسیک در حوزه های علمیه با اسلام و مذهب شیعه هست یا نه؟ یا عرفانی که در حوزه ها و مراکز علمی خوانده می شود بافته های عرفاست و ربطی به اسلام ندارد؟ این یک سوال اساسی است و خیلی ها آن را دنبال می کنند. لذا پرداختن به این مسائل اولویت دارد که مراکز علمی و پژوهشی باید به آن بپردازند.
حجت الاسلام دلیر گفت: اگر هم بخواهیم نقدهایی را متوجه تصوف کنیم باید ملاحظاتی را مد نظر داشته باشیم. محورهایی که طرح می شود باید رنگ و بوی علمی داشته باشد مثلا به تبارشناسی صوفیان و کاستی هایی که اعلام اشخاص این رویکرد داشته اند و نقد و بررسی نوشته های آنها توجه شود. باید منهای اینکه الان تصوف در داخل ایران چه وضعیتی دارد باید پیشینه آنها به صورت علمی مورد بررسی قرار بگیرد.
وی افزود: منابعی که تراث صوفی است باید مورد بررسی قرار گیرد و در این رویکرد نباید ادبیات ما یک سویه باشد و شکل ادبیات سلبی به خود نگیرد و امکان ها و فرصت ها را هم باید ببینیم. نگاه ما نباید امنیتی و سیاسی باشد، چرا این نگاه خروجی و ثمر خاصی نخواهد داشت.
وی در پاسخ به این مسئله که برخی بر این باورند که تصوف می توان به ما در مقابل وهابیت کمک کند و از افتادن اهل سنت به دام وهابیت جلوگیری کند، گفت: حمایت از تصوف به بهانه مقابله با وهابیت شاید در کوتاه مدت موثر باشد و بهره برداری هایی برای ما داشته باشد اما در بلند مدت قطعاً به ضرر علم و رویکردهای علمی خواهد بود. این یک نگاه قشری مآبانه و امنیتی است. در عرفان، ما بزرگانی در شیعه و در اهل سنت داریم که در هر دو گروه کاستی ها و نقاط قوتی وجود دارد. اگر بیاییم یکی را به خاطر مقابله با وهابیت برجسته کنیم، در طول زمان به ضرر رویکردهای علمی عرفانی خواهد بود. از علم و مذهب و باورها اگر به صورت ابزاری استفاده کنیم، هم سیاست متضرر خواهد شد و هم علم. لذا هیچ گاه نباید به اینها نگاه ابزاری داشت.
صوفیان هم مثل همه فرقه ها دارای تهدیدها و فرصت هایی هستند. باید هر دو را با هم ببینیم، اینگونه نیست که تصوف فقط فرصت باشد یا فقط تهدید باشد
دلیر ادامه داد: صوفیان هم مثل همه فرقه ها دارای تهدیدها و فرصت هایی هستند. باید هر دو را با هم ببینیم. تهدیدهایی مانند کج فهمی ها، انحرافات ها و... را باید جدا کنیم. اینگونه نیست که تصوف فقط فرصت باشد یا فقط تهدید باشد. در بحث های علمی و عرفانی باید سره را از ناسره جدا کنیم. معنویتی که مستفاد از کتاب و سنت است و مورد امضای شریعت است باید تلقی به قبول کنیم و رواج دهیم اما آن معنویتی که دچار کج فهمی شده باید عالمانه نقد شود.
وی در پایان گفت: معنویت منهای متن و بی توجه به کتاب و سنت، همچنین عرفان و معنویت منهای اهل بیت آسیب است. عرفان منهای ولایت امیرالمومنین، عرفان نیست. معنویت سلیقه ای که ربطی به منابع اول دین ندارد و مورد تایید قرآن و سنت نیست باید کنار گذاشته شود. اینها که می گویند ما مستقل از اهل بیت اراده طریق می کنیم، تهدید اند. مثلا در حوزه شریعت، طریقت و حقیقت، برخی بگویند ما به حقیقت رسیده ایم و با واجبات الهی سر و کاری نداریم، این یک تهدید است.
حجت الاسلام محمود ترابی، امام جمعه گنبد کاووس نیز که اطلاعات میدانی در مورد تصوف دارد در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: ما باید یک تفکیکی در مورد تصوف در دنیای اهل سنت و تصوف در تشیع را داشته باشیم. تصوف در اهل سنت به منزله دور کردن مردم از خشونت، آشنا کردن مردم با توسل و جمع بین مسائلی که مربوط به عرفان و تصوف است با بحث احکام شرعی مطرح است. یعنی درمنطقه وسیعی از جهان اسلام با وجود اینکه اینها اهل تصوف و عرفان هستند اما مقابل احکام دینی و مسجد و جماعت نیستند و برعکس آنچه در تشیع اتفاق افتاده، صوفیان اهل سنت دارای خانقاه و جایگاه های جداگانه ای نیستند.
وی ادامه داد: در تشیع، متصوفه جایگاه خود را از مسجد و منبر جدا می کنند و به خانقاه می روند. اما مثلا در گنبد طاووس که بیش از ۷۰ درصد اهل سنت، عرفانی و از شاخه های نقشبندیه هستند همه اینها حوزه دارند و فقه دینی تدریس می کنند، اهل نماز جماعت اند و هیچ جایگاه بیرونی جدای از مسجد و فضاهای دینی ندارند.
در دنیای تشیع ارتباط تصوف با سرویس های بیگانه شواهد فراوانی دارد. اما در دنیای اهل سنت به دلیل فراگیری بزرگی که مسئله عرفان دارد نفوذ دستگاه های امنیتی بسیار کمتر است
حجت الاسلام ترابی گفت: در دنیای تشیع ارتباط تصوف با سرویس های بیگانه شواهد فراوانی دارد. اما در دنیای اهل سنت به دلیل فراگیری بزرگی که مسئله عرفان دارد نفوذ دستگاه های امنیتی بسیار کمتر است.
وی ادامه داد: لذا به همه نباید نگاه یکسانی داشت. در دنیایی که خشونت تبلیغ می شود و وهابیت و سلفی گری به شدت کار می کنند، عرفان در دنیای اهل سنت برای تلطیف فضای اجتماعی بسیار موثر است.
وی افزود: عرفان بسیاری از آنها ۱۴ معصومی است و اهل بیت را به همین معنایی که ما می گوییم قبول دارند. این ها می تواند خیلی واسطه های خوبی برای تقریب باشد. البته ما نباید بحث و بررسی در مورد تصوف یا هر فرقه دیگری را تعطیل کنیم. هم پژوهش و هم فرصت های پیش روی را باید ببینیم.
امام جمعه گنبد طاووس گفت: در دنیای تشیع هر جا تصوف وجود دارد، آنها خود را از زندگی اجتماعی دینی جدا می کنند. از مسجد و روحانیت خود را جدا می کنند که منجر یک تصوف خانقاهی می شود اما در دنیای اهل سنت تصوف خانقاهی نیست.
وی ادامه داد: تصوف همیشه در شیعه همراه با حواشی تند بوده است. یعنی هم جای پای مکتب های بیرونی در آن واضح است و هم به شدت محمل وابستگی و جاسوسی در شیعه است ولی این امر در اهل سنت برعکس است و تصوف محمل اظهار ارادت به اهل بیت و محمل عرفان و دوری از خشونت و تندی است و این دو کاملا تحلیل های متفاوتی دارد.
حجت الاسلام ترابی در پایان گفت: لذا همیشه محمل اظهار ارادت به اهل بیت در میان اهل سنت، عرفان و تصوف بوده است. ما باید به اینها نگاهی متفاوت داشته باشیم. بایزید بسطامی، شیخ ابوالحسن خرقانی و... و عرفان هایی مثل سعدی و... ظرفیتی است که از بستر آن، اهل سنت می توانند به مرام ما نزدیک شوند.
کد خبر 4428001 عباس بنشاستهمنبع: مهر
کلیدواژه: تصوف عرفان اسلامی محسن الویری اربعین ۹۷ معرفی کتاب اربعین حسینی اربعین 97 قرآن فعالیت های قرآنی قرآن کریم علوم انسانی مسابقات قرآنی فلسفه نشست علمی معرفی نشریات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی انقلاب اسلامی ایران تصوف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۰۵۰۲۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آشنایی با زنان عارفی که مردان دانشمند از محضرشان درس گرفتند
رابعه نه تنها به اربابان قدرت بیاعتنا است، بلکه میگوید:«وقتی به روشنایی چراغ سلطان، شکاف پیرهن دوختم، دلم روزگاری بسته شد. تا آن را باز نشکافتم، دلم گشاده نشد.» یعنی حتی استفاده از نور چراغ سلطان را موجب ظلمات قلب خود میداند! - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، "برای مردان بهرهای است از آنچه کسب کردهاند و برای زنان نیز بهرهای است از آنچه کسب کردهاند." (سوره نساء؛ آیه 32) در نگاه دینی، زن و مرد علیرغم تفاوتهای جسمانی، در زمینه مقام بندگی و کسب معرفت یکسان هستند. زن در این نگاه هرچند مسئول امور منزل است، اما میتواند در مراتب علمی و دینی به بالاترین درجات برسد.
نوع زندگی و طریقت حضرت خدیجه (س) و حضرت زهرا (س) و دیگر زنان صدر اسلام میتواند معرف نگرش دین به جایگاه زن مسلمان باشد. زمانی که جامعه عرب، دختران را زنده به گور میکرد، پیامبر (ص) نهایت تکریم و محبت را نسبت به دخترشان ابراز میکردند. حضرت فاطمه (س) در کنار کارهای منزل، جلسات تفسیر قرآن برگزار میکردند و در زمینه اعمال عبادی هم در زمره بهترین بندگان خدا هستند.
اما متأسفانه تاریخ شاهد آن است که علیرغم سفارش اسلام به یادگیری علم برای یک مسلمان، بدون در نظر گرفتن مسئله جنسیت، زنان حتی پس از ورود اسلام به سرزمینهای مختلف، همواره مورد ظلم قرار گرفته و جرأت ورود به عرصههای مختلف علمی را ندارند. زنان آنچنان در تنگنا قرار داشتهاند که ما کمتر اثری از ایشان در تاریخ گذشته جوامع میبینیم. وقتی به تعریف عرفان توسط مشایخ آن نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که در تعریف عرفان و در کسب مقامات عرفانی نیز نباید تفاوتی بین زن و مرد وجود داشته باشد.
خبرگزاری تسنیم با مرور بخشهایی از زندگی زنان عارف برگرفته از بخشهایی از مقاله زهرا خاکباز، استاد دانشگاه، به بررسی جایگاه و منزلت این عرفای اسلامی در طول تاریخ پرداخته است.
رابعه عدویه؛ عارفی که مردان دانشمند از محضرش درس گرفتند
در میان زنان عارف اهمیت رابعه عدویه (بصری) کاملاً مشهود است. سخنان و کارهای او در کتاب تذکرة الاولیا و دیگر متون نقل شده است و مردان بزرگی مانند حسن بصری با او مراوده داشتهاند و از محضرش بهره میبردهاند، که بسیاری از سخنان رابعه از این عارفان نقل شده است.
رابعه، عارفی بزرگ است و تأثیر بسزایی در عرفان اسلامی داشته است. رابعه،از ابتدای کودکی مورد احترام امیران بوده است؛ شبی که متولد شد، در خان پدرش از شدت فقر لباسی نبود که بر تن او کنند. عیسی رادان (امیر بصره) به پدر او پیغام میدهد که: «من خود آیم و به محاسن، خاک آستان تو روبم.»
دلیل این تواضع، رساندن پیغام رسول خدا(ص) به امیر، از طریق پدر رابعه است. پیغمبر(ص) در خواب به پدر رابعه میفرمایند:«این دختر سیّدهای است که هفتادهزار از امت من در شفاعت او خواهند بود. پیش عیسی رادان رو...» عیسی رادان که این خواب را میشنود، شخصاً به بالین رابعه حاضر میشود. درواقع از کودکی امیران دنیا خاکسار رابعه هستند.
اما این تواضع دوطرفه نیست. رابعه نه تنها به اربابان قدرت بیاعتنا است، بلکه میگوید:«وقتی به روشنایی چراغ سلطان، شکاف پیرهن دوختم، دلم روزگاری بسته شد. تا آن را باز نشکافتم، دلم گشاده نشد.» یعنی حتی استفاده از نور چراغ سلطان را موجب ظلمات قلب خود میداند! این حد بی توجهی به دنیا و مالکان دنیا در سایر اقوال وی نیز دیده میشود.
آثار جنسیت زنانه بر رشد عرفانی و معنوینوشته شده روزی یکی از مشایخ بصره نزد رابعه شروع به بدگویی از دنیا میکند، رابعه به وی میگوید: تو دنیا را دوست داری که اگر دوست نداشتی، نیک و بد آن را به زبان نمیآوردی. «من احب شیئا، اکثر ذکره» و این حد اعلای اِعراض از دنیاست.
این نگرش رابعه فقط در کلام وی تجلی نیافته، بلکه در عمل نیز او یکی از بهترین نمونههای پرهیز از دنیاست. او به دلیل همین رویگردانی از دنیا، هیچ وقت حاضر به ازدواج نشد و طریقت دائمی او عدم توجه به جسم و پرورش روح بود. درباره قوت او آمده است که رابعه به روزی یک خرما یا اندک پیه آبهای قانع بود.
فاطمه نیشابوری؛ گمشدهای در عرفان اسلامی
یکی از اولیاء تصوف و عرفان فاطمه نیشابوری است. این زن در عالم عرفان و تصوف آنچنان مقامی دارد که جامی در نفحات الانس متذکر است که فاطمه دارای مقام ولایت بوده و مینویسد بایزید بسطامی دربار او و شوهرش میگوید: «یک زوج و زوجه دیدم که از مقامات عارفین و کمالات اهل یقین هرچه از آنها پرسیدم، جوابی دادند که دلیل خبرت و بصیرت آنها بود.»
ذوالنون مصری نیز در مقامات عرفانی این زن مانند بایزید بسطامی اظهار اعتقاد میکند. از این زن، با چنین درجهای از عرفان، مختصر اطلاعاتی در دست است که از طریق آنها نمیشود جزئیات روحیات وی را متوجه شد.
خواهران بشر حافی؛ الگوی تقوا و پرهیزکاری
آنچه از رابعه، دربار عدم استفاده از روشنایی چراغ سلطان ذکر شد، در احوالات خواهر بشر حافی نیز آمده است؛ البته خواهران بشر، عارف بودهاند و در کتب احوالات عارفهها، با عنوان «اخوات بشر حافی» اقوال و احوال ایشان ذکر شده است، اما این حکایت درباره یکی از آنهاست.
نقل شده است که زنی خدمت احمد حنبل رفت و عرض کرد: «تابستان بر بام پنبه میریسم، به روشنایی مشعل سلطان. و کسان خلیفه میگذرند، به روشنایی چیزی رشته میشود. روا بُوَد یا نه؟» پرسیدند: «تو کیستی؟» گفت: «خواهر بشر بن حارثم.» احمد زار بگریست و گفت: «چنین تقوی از خاندان او بیرون آید.»
بشر حافی معترف است که پارسایی را از خواهرم آموختم. او کوشش داشت آنچه که به دست مخلوق تهیه شده است، نخورد.
نقش زنان در معنابخشی به زندگی خانوادگی و اجتماعیکردیه دختر عمرو؛ بی اعتنا به ثروت دنیا
او از اهالی بصره یا اهواز بود. از او نقل شده است که گفت: «هیچ یک از صاحبان دنیا به جهت آنچه که داشتند، در نظرم بزرگ نیامد و هیچ مسلمانی را حقیر نشمردم.» و این نشان عرفان عمیق این بانوی عارف است.
اینکه انسان به کسی به خاطر مال و مقام احترام نگذارد و کسی را به خاطر فقر تحقیر نکند، نهایت زهدپیشگی است. ضمن آنکه این امر در دین مبین نیز توصیه شده است.
امام علی علیه السلام میفرمایند:«کسی که نزد توانگری رفته و به خاطر سرمایهاش برابر او فروتنی کند، دو سوم دین خود را از دست داده است.»
حبیبه عدویه و نیایشهای عارفانهاش
از احوال او چیزی در دست نیست. تنها ابن جوزی در صفة الصفوة شرح مختصری دربارهاش نقل کرده است. در احوال او آمده است که برای نماز به پشت بام خانه میرفت و میگفت:«خدای من، ستارگان نمودار شدند و دیدهها در خواب شد و پادشاهان درهای خود را بستند و در تو باز است...»
این نوع نیایش با پادشاه پادشاهان، نشان از این دارد که امید اول و آخر خداست، اگر تمام درهای دنیا بسته شوند، باز در درحمت الهی باز است و این امر، حاکی از عظمت روح این عارف و بیتوجهیاش به دنیای دون است.
کسی که این چنین با پروردگارش نیایش میکند، قطعاً دل به دنیا و اهل آن نداده است، و از همه، بجز خداوند، ناامید است. عرفان حقیقی چیزی جز این نیست.
عقلاء مجانین
یک دسته از عارفان، عقلاء مجانین هستند. عقلاء مجانین درواقع کسانی هستند که دنیا در نظر آنها تا آن حدی حقیر و بیمقدار است، که از بند عقل معاش بیرون میآیند و سخنان و افعالشان رنگ و بویی از دیوانگی میگیرد. معمولاً خوراک و پوشاک و شمایل ظاهری برای ایشان مهم نیست.
این دسته از عارفان را، شاید بتوان آزادترین عارفان نامید. بهلول، از معروفترین عقلاء مجانین است و سخنان حکیمانهای از او نقل شده است، اما کسی او را تنبیه نمیکند، چون گمان می کنند دیوانه است، اما تاریخ قضاوت میکند که ایشان معمولاً عاقلترین افراد زمانشان بودهاند.
در میان زنان عارف نیز، عقلاء مجانینی وجود دارند، اما احوالات آنها مانند بهلول، با جزئیات و مفصل نقل نشده است. نام برخی از این زنان عارف بدون توضیح زندگی و اقوال آنها ذکر میشود.
ریحانه و الهه (از بصره)، ذکاره(از بغداد) و عافیه مشتاقه(از بصره) زنانی هستند که سلمی صفت والهه یا مجنونه را به ایشان میدهد. بیشتر زنانی که لقب والهه یا مجنونه داشتهاند و نامشان در گروه عقلای مجانین آمده است، شاعر هم بودهاند و احساسات تند و شوق سوزان و بیپایان درونی خود را بیپروا بیان میکردند.
عارفهای به نام تحفه نیز بوده است که در مورد او نوشتهاند که او را در تیمارستان بستری کرده بودند. سری سقطی به طور اتفاقی به آن تیمارستان رفته بود و او را دید که دیوانه نیست، بلکه عارفهای است شوریده. به او گفت از اینجا بیرون برو و او در جواب سری گفت: «آنکه حبیب دل من است مرا مملوک بعضی ممالیک خود گردانیده است. اگر مالک رضا شود، بروم؛ و الا صبر کنم.»
همچنین میمونه السوداء، از زنانی است که ابوالقاسم نیشابوری نامش را در ردیف عقلای مجانین ثبت است.
زنان دیگری مانند آسیه بغدادی، حیونه اهوازی، عوسجه واسطی، سلمونه و زهراء والهه نیز در کتاب نخستین زنان صوفی به عنوان عقلاء مجانین ذکر شدهاند.
نقش زنان در معنابخشی به زندگی خانوادگی و اجتماعیعارفههای گمنام
اما در کنار زنانی که به عنوان عارف از آنها یاد و احوالات ایشان، هرچند مختصر ذکر شده است، باید از زنانی نام برد که در دایره عرفان گمنام هستند. زنانی که نامشان برده نشده است، اما پشتیبان عارفان نامدار بودهاند.
زن همواره در عرصه هستی و در همه جای جهان، فارغ از مکان و زمان بار سنگینی به دوش داشته است؛ زادن، پروردن و به بلوغ رسانیدن. قطعاً تأثیر بسیار مهم اندیشه و طریقت زندگی مادر بر فرزند، برای همه امری مسجل است. قطعاً هستند مردان عارفی که با شیر پاک مادرانشان، مست حب الهی شده، از منیت رهایی یافتهاند.
در کنار مادران، همسران، خواهران و دیگر زنان اقوام نیز ممکن است بر عارفانی مؤثر بوده باشند. فارغ از مقوله تأثیرات مستقیم بر عارفان، صبر همسران برخی از ایشان به تنگدستی، و زندگی آنها با کسانی که از مال دنیا به گلیمی و خردهنانی اکتفا کردهاند، خود نوعی سلوک عرفانی است.
در کنار مادران و همسران، هستند زنان دیگری که در زندگی عارفان مؤثر بودهاند، همانطورکه بشر حافی میگوید که پارسایی را از خواهرم آموختم. او کوشش داشت آنچه که به دست مخلوق تهیه شده است، نخورد.
البته نقش خواهران عرفا در زندگی ایشان شایان توجه است و در داستانهای آنها خواهران مقامی اغلب بسیار مهم دارند. وقتی عارف بزرگی چون بشر حافی، تحت تأثیر یک زن پرورش یافته است، بعید نیست برخی عارفان نامدار، که اینک نامشان معرِّف عرفان اسلامی است، پرورده گمنامانی باشند که به خاطر جو غلط حاکم بر زمانشان و استبداد مردان، امروزه از احوالات ایشان چیزی در دست نیست.
زندگی و نقش زنان عارف در هالهای از ابهام است
میزان و کیفیت حضور زنان در عرصه عرفان اسلامی، در هالهای از ابهام قرار دارد. اما این مسجل است که زنانی در این زمینه فعالیت داشتهاند که از میان ایشان فقط سخنان و کرامات چند تن نقل شده است و از بقیه زنان عارف، اطلاعات کافی در دست نیست.
هرچند اطلاعات محدودی از زنان عارف نقل شده است، اما در همان اطلاعات محدود، سخنان نغز و اعمال شایستهای از این زنان مشاهده میشود. رابعه عدویه، فاطمه نیشابوری و اخوات بشر حافی زنان عارفی که حتی مطالعه اندک اطلاعاتی از ایشان روح را جلا میدهد.
در کنار بانوانی که به عنوان عارف شناخته شدهاند، همسران، مادران، خواهران و زنانی که با عارفان مراوده داشتهاند نیز بر شیوخ عرفان مؤثر بودهاند و مطالعه زندگی ایشان میتواند سرچشمه مطالعات جدیدی در زمینه عرفان اسلامی باشد.
انتهای پیام/