Web Analytics Made Easy - Statcounter

رویداد۲۴ میثم سعادت:«آقای هنری کسینجر ٨٤ سالش است و استراتژیست ارشد غرب است و من الان ٣٩ سالم است. این را می‌گویم که از طریق شما به گوش آن دوستان در سپاه برسد. نیویورک‌تایمز هر هفته، هر وقت راجع به من مطلب می‌زند، داخل پرانتز می‌نویسد: «The Kissinger Of ISLAM» من هنوز نصف سن آقای کسینجر را هم ندارم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چقدر باید در دانشگاه‌ها در این باره توضیح بدهم. یکی کسی بلند نشد بگوید، فلان نظر شما را نقد کرده‌اند. شما گفته‌اید جامعه هجری، جامعه مهدوی در مقابل جامعه مدنی. شما گفتی تعالی‌شناسی در مقابل توسعه. کدام نظرات من را نقد کرده‌اند؟ وقتی می‌نویسد این آدم با این عنوان «The Big Brain Strategic»، ارشدترین! مغز استراتژیک جمهوری اسلامی، نکند بابت این هم که یک بیگانه این حرف‌ها را می‌زند، باید برویم دادگاه؟ شما که باشید این‌ها را در بوق و کرنا می‌کنید.» / حسن عباسی ۱۳۸۹

کسی یادش نیست حسن عباسی چطور به چهره اثرگذار سیاست ایران بدل شد. اوایل دهه هشتاد بود. زمانی که چهره‌های اصلاح‌طلب، در فضای نسبتا باز دانشگاه‌ها جولان می‌دادند و از اصولگرایان، کسی یارای مقابله با آن‌ها را نداشت. در آن فضا مردی متولد شد که خیلی زود محبوب محافل اصولگرایی شد. ابتدا نامش حسن عباسی بود و تئوری خود را دکترین امنیت بدون مرز (که به سختی حتی می‌توان مفهوم آن را فهمید) معرفی می‌کرد و طوری صحبت می‌کرد که مستمعان او احساس می‌کردند یکی از رده بالاترین مقامات امنیتی ایران، مسائل محرمانه را برای آن‌ها بازگو می‌کند. چند سالی بعد به دکتر حسن عباسی مشهور شد و از هزاران گروه مبارزه مسلحانه ایرانی می‌گفت که در ساعتی، امنیت آمریکا را به خطر می‌اندازد. عدد‌هایی که می‌گفت تقریبی نبود و بسیاری این ادعا را باور می‌کردند.

توان نظامی تروریستی، تنها محور مباحث حسن عباسی نبود. در روزگاری که هنوز شعار انرژی هسته‌ای بر سر سفره‌های اصولگرایان نیامده بود، حسن عباسی از لزوم مجهز شدن ایران به سلاح هسته‌ای سخن می‌گفت و با تقسیم جهان به پنج تمدن آنگلوساکسون و بوداییسم و یهودیسم و اسلام و غیره، معتقد بود یک کشور مسلمان در جنگ تمدن‌ها باید مجهز به سلاح هسته‌ای باشد.

همچنین در تقابل با ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها، او جنگ تمدن‌ها را مطرح کرده بود و پیش‌بینی می‌کرد به زودی جنگ هسته‌ای بزرگی در جهان شکل می‌گیرد. مهمترین قسمت صحبت‌های او هم نقد‌های تندی بود که به مدیران دولت وقت خاتمی وارد می‌کرد. در آن زمان یاران خاتمی هم نقد‌های تندی علیه قوه قضائیه و شورای نگهبان وارد می‌کردند و برای اینکه هزینه فعالیت سیاسی دانشگاه‌ها بیشتر نشود، از شکایت کردن از حسن عباسی صرف‌نظر کرده بودند و این فرصت بهتری بود که حسن عباسی بتواند راحت‌تر نظریات خود را با ادبیات و تسلطی که به سخنرانی داشت، به مخاطب القا کند. آن زمان باز هم ادعا کرده بود در یک سال، در دویست و هفتاد دانشگاه سخنرانی کرده است. سی دی‌های سخنرانی او هم مرتب از سوی برخی نهاد‌ها مثل بسیج دانشجویی تکثیر می‌شد و در اختیار دانشجویان قرار می‌گرفت.

دوران احمدی نژاد و بدل شدن به منتقد سینما!

بعد از روی کار آمدن احمدی‌نژاد، پیش‌بینی می‌شد او اعتبار بیشتری پیدا کند. اتفاقا در ابتدای کار او و دوستانش مثل محمدعلی رامین (نظریه پرداز نفی هلوکاست) و صفار هرندی و ... در دولت اول احمدی‌نژاد مسئولیت‌هایی گرفتند. اما به مرور اصولگرایان متوجه شدند در زمان قدرت، صحبت‌های بدون پشتوانه این افراد، چه آسیبی به اعتبار کشور خواهد زد. رهبر ایران نیز صریحا اعلام کرده بود ایران به دنبال بمب اتم نیست و مقصود از هسته‌ای در ایران، استفاده صلح آمیز و علمی کشور از این صنعت است. فتوایی که با اساس تفکرات حسن عباسی زاویه داشت.

به مرور حسن عباسی به حاشیه رفت، اما همان زمان سرگرمی جدیدی پیدا کرد. ورود دی وی دی به ایران باعث شده بود جوانان ایرانی، علاقه‌مند به تماشای سریال‌های خارجی شوند. حسن عباسی در همان دوره بدل به منتقد سریال‌های خارجی شد. صد‌ها ساعت سخنرانی او در فرهنگسرا‌ها (که آن زمان در اختیار قالیباف بود) و مراکز مذهبی، به نقد قسمت به قسمت سریال‌های خارجی اختصاص داشت. گاهی مثلث‌های عشقی سریال‌های خانوادگی را در آسیب زدن به خانواده‌ها تشریح می‌کرد، گاهی تولد ابرقهرمان‌ها را به نظریه داروینیسیم ارتباط می‌داد و گاهی در سریال‌های سیاسی، رگ و ریشه مبارزه آمریکا با ایران را پیدا می‌کرد. در اکثر این سریال‌ها هم، رگ و ریشه‌های تفکرات آخرالزمانی بر اساس تفکر فراماسونری را پیدا می‌کرد.

فقط لازم بود بر اساس اطلاعات ویکی پدیا، یکی از نویسندگان، بازیگران یا تهیه کنندگان یک سریال یهودی باشند، همین را به سکانسی که اثری از یهودیت دیده می‌شد مرتبط می‌کرد و نظریات خود را بر همین اساس می‌بافت. اگر فرد مورد نظر طلاق گرفته بود یا پدر و مادرش جدا شده بودند که نور علی نور بود. البته رشته تخصصی درک و دریافت خط و ربط‌های بی‌ربط همچون پیدا کردن مثلث در اسکناس‌ها و ارتباط آن به سه ضلع فراموسونری به مرور به علی اکبر رائفی پور منتقل شد. همزمان در ایران اعتدالگرایان به صحن سیاست آمده بودند و حسن عباسی برای بازگشت به سیاست آماده می‌شد.

در این دوران، اما دو اتفاق افتاد. اول اینکه اینترنت در اختیار همگان بود. از طرفی دانشجویان گاف‌های فراوان صحبت‌های او را پیدا می‌کردند و مثلا مشخص شد دکتر حسن عباسی مدرک تحصیلی دیپلم دارد! گسترش اینترنت این روزها کار را نه برای حسن عباسی که برای همه سخت کرده و اعتبار کسینجر اصولگرایان را شکسته است. دورانی که افراد دو زانو می‌نشستند و فقط گوش می‌کردند گذشته و کم نیستند شنوندگان و دانشجویانی که بتوانند استاد را گوشه رینگ گیر بیاورند. 

از طرفی نهاد‌های نظامی ناچار بودند درباره اشتباهات آماری حسن عباسی توضیح دهند (در یک مورد ارتش از حسن عباسی حتی شکایت کرد) و از طرفی دولت مستفر، دولت خاتمی نبود و بعضی مسئولان ارشد دولت از حسن عباسی خواستند به خاطر مسائل دروغی که گفته است مدرک بیاورد. گویا دولت روحانی کمی جدی‌تر از دولت خاتمی با این حرف‌ها برخورد می‌کند. در این دولت هم آخوندی از او شکایت کرد که گفته بود وزیر راه و شهرسازی کشور از طریق رانت به ثروت‎های نجومی رسیده ‎است. هم روحانی از طریق معاونت حقوقی شاکی او شد. او گفته بود «مسئولان نظام نفوذی، ناکارآمد و ناسالم‌اند و رئیس جمهوری با دروغ رأی آورده است.»

حسن عباسی در آستانه ۵۰ سالگی یکبار از ارتش عذرخواهی کرد و پایش به زندان باز نشد، حالا در ۵۲ سالگی به حکم قاضی قرار است روانه زندان شود؛ شاید بار دیگر عذرخواهی او را نجات دهد تا او هم مثل بسیاری از تازه مبارزان اصولگرا، از اوین تنها یک اسم شنیده باشد!

منبع: رویداد24

کلیدواژه: رویداد24 نیویورک تایمز حسن عباسی حسن عباسی بازداشت حسن عباسی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۰۸۳۷۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

موسوی گرمارودی؛ فلسطینیزه کردن خاطرۀ زندان سیاسی بی‌اشاره به ماجرای خودکشی در زندان

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر-  گفت‌و‌گو با دکتر سید علی موسوی گرمارودی - شاعر و ادیب و نویسنده- به بهانۀ هشتاد وسومین سالروز تولد او که عمری با ادبیات سرگرم بوده کاربسیار نیکویی است که انجام شده اما شوربختانه ایشان در بخشی از خاطرات خود دو نکته گفته‌اند که به نظر می‌رسد یا دقت لازم را به کار نبسته‌اند یا حافظه و اطلاعات مخاطبان را دست کم گرفته‌اند و این نوشته در ایضاح آن است:

    یک مورد این است که قبول مشاورۀ ابوالحسن بنی‌صدر اولین رییس جمهوری ایران را به توصیۀ مرحوم آیت‌الله صدوقی امام جمعۀ فقید یزد دانسته‌اند و این که نهایتا کناره‌گیری کردند.

    هر چند می‌توان پذیرفت که آقای موسوی گرمارودی کمی با تأخیر از مشاوری فرهنگی بنی‌صدر استعفا کرد و همچون دیگر مشاوران و نزدیکان مانند دکتر غضنفرپور و احمد سلامتیان و سودابۀ سدیفی و جعفری و نواب‌صفوی سردبیر روزنامۀ انقلاب اسلامی با مشکلی مواجه نشد (‌آخری اعدام شد) و اساسا از جنس آنها نبود ولی این که اصرار دارد به گونه‌ای القا کند که انگار نفوذی بوده و گزارش دفتر ریاست جمهوری را برای مخالفین و رقبای رییس جمهوری  می‌برده اگر هم راست باشد اخلاقی نیست و نه برای خود استاد خوب است نه شخصیت وارسته ای که از شهید محراب سراغ داریم ضمن این که قضیه در این حد غلیظ هم نبوده است. بنی صدر تیم خاصی نداشت که اگر داشت به مصطفای میرسلیم پیشنهاد نخست‌وزیری نمی‌داد!

  جدای این اولین رییس جمهوری ایران از نزدیکان امام خمینی و پشت‌گرم به 11 میلیون رأی مردم در اولین انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ ایران بوده و سال‌ها خارج از ایران به سر برده بود و طبعا برای امور فرهنگی به مشاوری نیاز داشته که هم اهل ادبیات باشد و خوش قلم و هم با سابقۀ سیاسی و هم البته عضو حزب جمهوری اسلامی نباشد و موسوی گرمارودی این ویژگی‌ها را داشت و مشاور او شد.

  مشهوترین حضور علنی و عمومی او کنار بنی‌صدر شعر خوانی روز عاشورای 1359 در میدان آزادی تهران و قبل از سخن‌رانی رییس جمهوری است و شعر مشهور او که با این مصراع شروع می‌شد: "یزید، اکسیژن هوا را می‌مکید"؛ شعری که هر چند مدتی دست‌مایۀ طنز هم شد که آخر "اکسیژن" وسط یک شعر آیینی چه می‌کند و به یزید 1400 سال قبل چه ربطی دارد و آن موقع چه می دانستند اکسیژن و هیدروژن چیست اما منظور شاعر این بود که دیکتاتورها هوای آزاد را از مردم سلب می‌کنند و مجال تنفس را از آنان می‌گیرند و مکیدن اکسیژن تعبیر مدرنی است.

  پس این که نفوذی‌یی در دَم و دستگاه بنی‌صدر بوده درست نیست ولی این که اواحر با مشورت مرحوم صدوقی زودتر استعفا نکرده درست است.
  
   نکته مهم‌تر اما بخش دیگر است که در بیان دلیل به زندان افتادن خود در اوایل دهۀ 50 می‌گوید و سیمای یک مبارز را ترسیم کرده حال ان که می دانیم اهل شعر و شاعری و کتاب و فرهنگ بود نه سلاح و چریک بازی و مبارزه:
     
«ششم شهریور ۱۳۵۰ بود که به دلیل نوع اشعار، گفت وگوها و مباحثاتم بویژه در حمایت از مردم فلسطین و حقوق آنها، توسط ساواک دستگیر و به ۳ سال حبس محکوم شدم اما عملا نزدیک به ۴ سال در اوین زندانی بودم تا اینکه فروردین ۱۳۵۶ آزاد شدم.»

نکته دقیقا در همین است: "به دلیل نوع اشعار، گفت وگوها و مباحثاتم بویژه در حمایت از مردم فلسطین و حقوق آنها" نبوده بلکه یک دلیل ویژۀ دیگر داشت و آن هم البته ارزش‌مند است.  

از این رو نویسندۀ این سطور به سه دلیل می‌خواهد در گزارۀ ایشان تشکیک کند و نه در اصل زندان و ساواک که در شرح چرایی آن:

  دلیل اول این که ایشان داماد مرحوم آیت‌الله سید احمد میرخانی است؛ امام جماعت مسجد ولی‌عصر در خیابان حشمت‌الدوله (آذربایجان) فعلی که اگرچه مرد سلیم‌النفسی بود اما مطلقاً اهل سیاست نبود و بیشتر از مشرب آیت‌الله سید احمد خوانساری تبعیت می‌کرد که نسبتی با شیوۀ آیت‌الله خمینی نداشت.

   کودکی و نوجوانی نویسندۀ این سطور در آن محله گذشته و از بستگان شنیده که مرحوم میرخانی از گرفتار شدن دخترش که گویا عضو مجاهدین خلق شده بود سخت در رنج بود اما شکیبایی می‌ورزید. بنا براین عنصر سیاسی خانواده نه آیت‌الله خوش سیما و خوش خُلق - که خانۀ خود را به خیریه بخشوده و در دو اتاق بالای همان مسجد زندگی می کرد- که دختر او بود که بعد همسر آقای گرمارودی شد  و داماد یا همین جناب موسوی گرمارودی هم به تبع او به زندان افتاد و ربطی به شعر برای فلسطین ندارد. جالب این که قرار بود شب 22 بهمن 1357 همین آقای موسوی گرمارودی در همان مسجد ولی عصر سخن‌رانی کند که منتفی شد شهر ملتهب شد و جوانان و نوجوانان تا نیمه شب در سنگرهای شهری بودند.



   دلیل دوم مصاحبۀ مفصل جناب موسوی گرمارودی با روزنامۀ اطلاعات در نیمۀ دوم سال 58 است که به تفصیل ماجرای زندانی شدن خود را توضیح داده و اشاره‌ای به فلسطین ندارد بلکه بعد از دستگیری همسر خود (دختر آقای میرخانی) کتاب‌ها و جزوه‌ها و اعلامیه را در صندوق عقب اتومبیل می‌ریزد تا آنها را امحا کند ولی حین امحا گرفتار مأمور می‌شود و چون اگر می‌گفته متعلق به همسرم است طبعا مشکل او در زندان بیشتر می‌شده خود گردن می‌گیرد و در واقع به خاطر همسر خود فداکاری می‌کند و اتفاقا اگر این را بگوید هم درست‌تر است و هم بیشتر سزاوار ستایش وگرنه خود ایشان اهل شعر و شاعری و ادبیات بود و دور از سیاست و داماد روحانی غیر‌سیاسی شده بود و ناگهان وسط معرکه قرار گرفت بی آن که بخواهد و از پیش بداند.   (اگر در صدد انکار یا تکذیب برآیند عین آن گفته‌ها را به نقل از روزنامۀ اطلاعات نقل خواهم کرد. عجالتا اینجا از حافظه نقل می‌کنم.)

  دلیل سوم این که از هم‌بند ایشان در شب های اول زندان شنیدم که عین همین داستان را برای او نقل کرده و گفته قادر به تحمل این وضع نیست و بیشتر از این که همسر جوان او در دست مأموران ساواک بوده عذاب می‌کشیده پس دست به خودکشی می‌زند و شرح این خودکشی را هم در همان مصاحبه هم آورده است و جالب این که وقتی این ماجرا را از زبان آن هم‌بند -که حالا مرحوم شده- شنیدم باور نکردم چون اقدام به خودکشی را از آقای گرمارودی به عنوان چهرۀ مذهبی بعید می‌دانستم و بعدها خاصه وقتی به آرشیو اطلاعات مراجعه کردم دانستم درست بوده و البته بعدتر بیشتر دریافتم گاه چنان تحمل یک وضعیت برای انسان دشوار می‌شود که افراد معتقد هم اقدام به خودکشی می‌کنند چندان که هم به روایت آن هم‌بند و هم خود ایشان رگ خود را در زندان می‌زند و خوش‌بختانه زنده می ماند کما این که نیم قرن بعد از آن زیسته و منشأ خدمات ادبی و فرهنگی بسیار شده که درخشان‌ترین آنها ترجمۀ قرآن کریم است.

   این توضیحات را برای این آوردم که ایشان را به ادب و انصاف و صداقت می‌شناسم و در کتابی که به یاد مرحوم میرخانی منتشر کرده‌اند نیز با نثری شیرین وقایعی را بازگفته که یا خود در کودکی و نوجوانی شاهد بوده‌ام یا پدر و مادر که به آن مسجد رفت‌و‌آمد داشته اند گواهی می‌دهند و خوش‌بختانه برادران همسرشان هم یک مجموعۀ بسیار مجهز و آبرومند را با عنوان مجمع جهانی فلسفه تأسیس کرده‌اند که در خیابان آیرم پایین‌تر از تقاطع جمهوری و کارگر واقع است.
  
  کوتاه این که آنچه 44 یا 45 سال قبل گفته‌اند و چاپ شده و موجود است دقیق‌تر است. 

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: موسوی گرمارودی: شرم می‌کنم اگر بر صادق هدایت لعنت نفرستم! کنایه‌های ضیاء موحد در حضور موسوی گرمارودی

دیگر خبرها

  • شترسواری گلاره عباسی در جنوب ایران | عکس
  • افزایش استفاده از پابند الکترونیکی برای زندانیان خوزستان
  • رشد ۲۰۶ درصدی استفاده از مجازات‌های جایگزین حبس در استان
  • نیروهای واکنش سریع به دنبال تاسیس دولت در غرب سودان
  • باید با ائتلاف ناتو با ایران مقابله کرد! | ادعاهای تازه علیه ایران
  • ایران قدرت جهانی
  • موسوی گرمارودی؛ فلسطینیزه کردن خاطرۀ زندان سیاسی بی‌اشاره به ماجرای خودکشی در زندان
  • چرا انتخابات ۴۵ صندلی باقی مانده مجلس دوازدهم اهمیت زیادی دارد؟
  • چرا ۴۵ صندلی باقی مانده مجلس دوازدهم از اهمیت زیادی برخوردار است؟
  • پروژه‌های نیمه تمام گیلان تعیین تکلیف شود