صلح با کافر موجب تضعیف اسلام میشود
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۱۱۸۵۴۷
به گزارش ایکنا از لرستان، اسماعیل سپهوند در سیام مرداد سال 1349 در روستای شاهآباد از توابع بخش دهپیر شهرستان خرمآباد متولد شد. با مهاجرت خانوادهاش به معمولان از توابع شهرستان پلدختر، تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در این بخش گذراند.
در مقطع راهنمایی با راهیابی به کانونهای مذهبی فعالیت چشمگیری از خود نشان میداد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سال 1363 مخفیانه با یکیاز کاروانهای اعزام به جبهه همراه شد. وقتیکه کاروان به بهبهان رسید، اعضای کاروان متوجه حضور یک نوجوان کم سن و سال در داخل کاروان شدند و از رفتنش به جبهه ممانعت کردند اسماعیل با اندوه و ناراحتی به شهر و خانه خود باز گشت. اما این باعث نشد که اسماعیل دست از علاقه خود بردارد.
در سال 1364 با وجودیکه دو برادر دیگرش در جبهه حضور داشتند و به او گفته بودند که در خانه بماند و از پدر و مادرشان مواظبت کند، اما او طاقت نیاورد و به مناطق جنگی رفت و در عملیات والفجر9 شرکت کرد.
اسماعیل در سال 65 با شرکت در آزمون دانشسراها توانست به دانشسرای تربیت معلم بخش معمولان راه پیدا کند. او در همان سال نیز داوطلب اعزام به جبهه شد.
روزی عکسی را به پدرش نشان داد. پدر با دیدن عکس اسماعیل که در پس زمینهاش یک تابوت خونین که کبوتری بالای آن پرواز کرده بود، اشک در چشمش حلقه زد و پرسید: «پسرم چرا چنین زمینهای برای عکس انتخاب کردهای؟» اسماعیل در پاسخ گفت: «این عکس را برای زمانی گرفتهام که من نیستم و شهید میشوم و آن در اختیار شماست».
عملیات کربلای 5 در 19 دی ماه سال 65 با رمز یا زهرا(س) با هدف انهدام ماشین جنگی عراق در منطقه عملیاتی شلمچه آغاز شد. اسماعیل در این عملیات با اشتیاق حضور یافت.
وصیتنامه شهید اسماعیل سپهوند
او ساعتهای قبل از اعزام به عملیات را در وصیتنامهاش چنین توصیف میکند:«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون؛ مپندارید کسانیکه در راه خدا کشته میشوند مردهاند بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.
آفتاب غروب میکند و آهسته آهسته پایین میآید و دشت خوزستان را به تاریکی میگرایاند در زیر چادرها شور و غوغای به خصوصی را فرا گرفته. از هر گوشه صدای سوز دعا و تلاوت قرآن به گوش میخورد آمبولانسها با جامه گلآلود به ستون ایستادهاند. لحظه وداع فرا رسیده، در بین بچهها گفت و شنود از عملیات است. همه برای آخرین لحظات یکدیگر را در بغل میگیرند و گریه میکنند، بچهها چهره عجیبی دارند، آری عملیات امشب شروع میشود. همه تجهیزات را بسته و آماده برای نبردی سخت هستند. آفتاب کمکم به افول میرسد و آفتاب هم رنگ سرخ به خود گرفته گویی که او هم شاید اطلاع از عملیات دارد و رنگ خون را به خود گرفته.
صدای آژیر آمبولانسها انسان را به یاد لحظات شهادت میاندازد. من هم در گوشهای از صحرای خوزستان در زیر یک چادر به افق دور دست مینگرم و به غروب خون رنگ خیره شدهام و با تکه کاغذی وصیت خود را آغاز میکنم…
اولاً من کوچکتر از آن هستم که بخواهم وظیفه شما امت مسلمان را در قبال این انقلاب بیان کنم ولی وظیفه است و باید انجام وظیفه کرد.
شما امت شهید پرور تکتک در قبال این انقلاب مسئول هستید و باید بدانید که این انقلاب با خون دهها هزار شهید به ثمر رسیده، و این انقلاب یک انقلاب الهی است و باید با جان و مال از این انقلاب پاسداری کنید. در مرحله اول با اتکاء به خدا و ایمانی راسخ با دشمنان انقلاب اسلامی تا سر حد شهادت بجنگید و نکند خدای ناکرده امام امت را مانند اهل کوفه تنها بگذارید و همواره رهنمودهای امام امت را سرلوحه کارهای خود قرار دهید و آنها را مدنظر داشته باشید. نکند دست بیعت را با امام قطع کنید. در مرحله دوم مسئله ی جنگ را جدی بگیرید، تا میتوانید با مال و انفاس جنگ را تا رفع فتنه در عالم ادامه دهید و کسانیکه طالب صلح هستند آنها را بشناسید و با آنها برخوردی قاطعانه داشته باشید زیرا صلح با کافر موجب از بین رفتن اسلام خواهد شد. مرحله سوم این منافقان گول خورده و خود فروخته را کاملاً شناسایی کنید و نگذارید با حرکات خائنانه خود به جمهوری اسلامی ضربه وارد کنند، نقشه آنان را نقش بر آب سازید.
در اینجا وصیتم به پدر و مادرم این است که ما از همان اول امانتی بودیم در دست شما حال اینکه باید این امانت را با رو سفیدی به صاحب اصلیش همانا خدا پس دهید. من میبایست آخر بمیرم ولی چه بهتر مردن با عزت را انتخاب کردهام، پس تو ای مادرم میدانم از همان اوان کودکی تا حالا چهقدر زحمت برای من کشیدی ولی من خودم میدانم که هیچگاه نمیتوانم زحمات شما را تلافی کنم ولی این تویی که باید این همه زحمات خودت را بر من حلال کنی، و وقتی من آمدم شما راضی نبودید و خیلی هم ناراحت شدید و من نتوانستم که لحظهای با شما حرف بزنم از این بیادبی مرا ببخشید.
مادر میدانم هر وقت که خبر شهادت مرا به تو برسانند بسیار ناراحت میشوید ولی برای شهادت یک شهید نباید ناراحت شد.
مادر تو را قسم میدهم به فاطمه زهرا(س) اگر میخواهی که روح مرا نیازاری در مرگ من شیون نکن، جامه سیاه نپوش…
در آخر وصیتم به شما خانواده گرامی؛ هر کدام از من کوچکترین قصوری یا بیادبی دیدهاید به بزرگواری خودتان ببخشید. تمام فامیل و دوستان همچنین».
انتهای پیام
منبع: ایکنا
کلیدواژه: خبرگزاری قرآن ایکنا لرستان اجتماعی وصیتنامه شهید اسماعیل سپهوند
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۱۱۸۵۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیت المقدس عملیاتی منجر به آزادسازی پاره تن ایران+فیلم
به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای استان خوزستان، پس از گذشت ۲۰ ماه از جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، قسمتهایی از جنوب استان خوزستان را به خود درآورد.
بامداد اردیبهشت سال ۱۳۶۱ بود که رزمندگان اسلام عملیات جدیدی با نام بیت المقدس را برای مقابله با دشمن آغاز کردند.
هدف از اجرای این عملیات، آزادسازی بیش از ۵ هزار کیلومتر از خاک ایران بود.
در مقابل، صدام حسین ۴ لشکر خود را در جاده اهواز-خرمشهر قرار داد، چون احتمال میداد ایرانیها از همین نقطه ورود کنند.
رزمندگان اسلام باعبور از رودخانه کارون موفق شدند ضلع غربی رودخانه را تصرف کند و با فداکردن جان و مالشان برای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران گام برداشتند.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی