Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-04-26@22:46:35 GMT

بستن زبان و گشودن بخت با تخم مرغ

تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۱۹۴۴۴۳

بستن زبان و گشودن بخت با تخم مرغ

روی کاغذ کوچکی کلماتی بی‌معنی می‌نویسد و چند شکل و نشانه پشت کاغذ می‌کشد و می‌دهد دست دختر جوان که برایش شوهر خوبی پیدا شود. برای مرد سن و سال‌داری هم نسخه‌ای می‌پیچد تا وقتی فردا زنش برای طلاق به دادگاه رفت دهانش پیش قاضی بسته شود و برگردد خانه. برای مرد جوانی هم جملاتی بدون نقطه پشت هم می‌نویسد و می‌دهد دستش تا دست به هرچیزی که زد طلا شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حمید‌حاجی‌پور گزارش نویس دکانی کوچک در منطقه 17 تهران جایی است که وقتی گذرت به آنجا بیفتد فکر می‌کنی مردم برای گوشت و مرغ یا برنج کوپنی صف ایستاده‌‌اند. مرد میانه‌قدی با مو و ریش جوگندمی هم جلوی در ایستاده و به مشتری‌ها نوبت می‌دهد. آدم‌هایی می‌بینی که با قیافه‌های نگران، گرفته و ماتم‌زده ایستاده‌اند تا نوبت‌شان برسد. امیدوارند تا مرد دعانویس برایشان کاری کند. من هم صف می‌ایستم که ببینم مرد دعانویس چه می‌کند که از ساعت 7 صبح تا 10 شب کلی آدم گرفتار صف می‌ایستند. یک ماهی است این مغازه را تحت نظر گرفته‌ام. شاید روزی بیش از 100 نفر سراغ او می‌آیند. توی صف بی‌آنکه بقیه بدانند که چه کاره‌ام مشغول تسبیح چرخاندن می‌شوم. جوان افغان بیست و چند ساله‌ای که جلوی من ایستاده، برمی‌گردد و می‌پرسد: «شما این دعانویس را می‌شناسی؟ نسخه‌هاش می‌گیره یا نه؟» و من سری به نشانه بی‌اطلاعی تکان می‌دهم. این بار نوبت به من می‌رسد. از او می‌پرسم برای چه آمده؟ می‌گوید: «چهاردانگه عاشق دختری شده‌ام. دختر خوبی است. فکر کنم او هم من را دوست دارد. پدر و مادرش قبول نمی‌کنند او را به من بدهند. آمده‌ام چیزی برایم بنویسد که پدر و مادرش راضی شوند به ازدواج.» همین یک سؤال کافی است که این جوان همین‌طور از عشقش به دختر رؤیاهایش برایم بگوید. نیم ساعتی بیشتر نیست منتظرم. دو دختر جوانی که پشت من ایستاده‌اند درباره شوهر کردن حرف می‌زنند. آمده‌اند دعانویس برایشان کاری کند. یکی از دوستان‌شان او را معرفی کرده‌. از تهرانپارس آمده‌اند. مدام باهم شوخی می‌کنند که خدا کند جوان قدبلند و خوش‌تیپی بیاید خواستگاری‌شان. بالاخره بعد از 45 دقیقه که دو نفر از دکان قدیمی بیرون می‌آیند دربان مرا می‌فرستد داخل. هوای مغازه خفه است. بوی سیگار با دم و بازدم مشتری‌ها هوا را سنگین کرده. دکان کثیف‌تر از آن چیزی است که فکرش را می‌کردم. سقف دود گرفته است و کاشی‌های 15 در 15 سفید رنگ مغازه انگار که سال‌هاست رنگ تمیزی به خود ندیده‌اند. چند کیسه نایلونی چرک‌مرده با آت و آشغال از میخ‌‌ها آویزانند. قاب عکس کوچکی هم خیره مانده به مشتری‌ها. مرد قد بلندی که جلویم ایستاده کنار می‌‌رود و من با مرد دعانویس رو در رو می‌شوم. مرد 60 ساله‌ای با موهای جوگندمی که به یک طرف زده، هیکلی فربه دارد و سیگاری گوشه لبش. عینکش را نوک بینی گذاشته و مدام چیزهایی روی کاغذ می‌نویسد. کسی حرفی نمی‌زند. چشم‌های مردان و زنانی که در این دکان کوچک و تنگ گرفتار شده‌اند روی کاغذی است که دعانویس کلمات را پشت سر هم با خودکارهای رنگی می‌نویسد. روی میز دعانویس که اسمش آقا رضاست 50- 40 خودکار و روان‌نویس با رنگ‌های متفاوت چیده شده و دفترچه‌های کوچک و بزرگی که بنا به هر درخواست ورقی از آنها جدا می‌کند. کنار دست او در قفسه چوبی قدیمی  12- 10 کتاب قدیمی روی هم تلنبار شده‌. آنقدر از آنها کار کشیده که چیزی به متلاشی شدن‌شان نمانده است. آقا رضا برای مرد کوتاه قامت و سیه‌چرده‌ای که همراه همسرش برای باز شدن قفل بیکاریش آمده، روی کاغذ جملاتی می‌نویسد. هر خط را با یک خودکار می‌نویسد. دو خط اول را با رنگ نارنجی و خط بعدی را با آبی و خط بعدی را هم بنفش. او در این سکوت پر از دود، برگه‌ها را تا خط انتهایی پر می‌کند و برگه را برمی‌گرداند و شروع می‌کند با مداد دو جدول کج کنار هم می‌کشد. بعد یکی از دفترها را برمی‌دارد و شماره‌هایی در خانه‌های جدول می‌نویسد. 15 دقیقه‌ای می‌شود که مشغول نوشتن است. رو می‌کند به مرد و می‌گوید: «شریک هم داری؟» مرد پاسخ می‌دهد: «بله 2 تا شریک دارم یکی بچه شهریاره یکی بچه منیریه.» دعانویس: ایراد از یکی از شریک‌هاته، اون نمی‌ذاره تو کارت پیشرفت کنی. مرد: حاج آقا کار ما خرید و فروش ضایعاته، تا می‌خوام مناقصه‌ای بگیرم لحظه آخر جفت و جور نمیشه. دعانویس: می‌خوای چیزی بنویسم که دست به هر چیزی می‌زنی طلا بشه؟ مرد: چرا نمی‌خوام فقط چقدر باید بدم؟ دعانویس: سنگینه، چقدر می‌تونی پول بدی؟ مرد: الان چیزی همرام نیست بذارید هفته بعد با پول بیام. بی‌زحمت همین چیزی که نوشتید رو بهم بدین تا هفته بعد. دعانویس: چیزی که می‌خواستم بهت بدم مخصوص بازاری‌ها و تجاره. سود میلیاردی می‌برن، به درد تو نمی‌خوره. تو گنجایش این همه پول رو نداری. آقا رضا دوباره شروع می‌کند به نوشتن و چند دقیقه بعد برگه را تا می‌کند و به کوچک‌ترین حد در می‌آورد و با چسب شیشه‌ای آن را بسته‌بندی می‌کند و می‌دهد دست مرد و به او توصیه می‌کند دست‌نوشته را فقط توی جیب پیراهنش بگذارد. با آن تا چند روز آینده وضعش خوب می‌شود. مرد از زنش 10 هزار تومان می‌گیرد و می‌گذارد روی میز و سریع از مغازه می‌زنند بیرون. دعانویس سری به نشانه نارضایتی تکان می‌دهد و رو به بقیه می‌گوید: «نوبت کیه؟» دختر جوانی که با مادرش آمده جواب می‌دهد: «حاج آقا من چهارشنبه اومده بودم. گفتین تخم‌مرغ روی گاز بذار بترکه اما نتیجه‌ای نداد، نامزدم زنگ نزد.» پیرمرد از او درباره مشکلش می‌پرسد و دختر می‌گوید: «سه ماه پیش نامزد کردیم ولی فقط صیغه خوندیم. دو ماه با نامزدم که اسمش عباسه رابطه خیلی خوبی داشتیم و همه حسودی ما رو می‌کردن. یکدفعه از یک ماه پیش ناپدید شد. هفته پیش اس‌ام اس داده که منو حلال کن با این وضع اقتصادی نمی‌تونم باهات ازدواج کنم.» سؤالات دعانویس شروع می‌شود: - چند تا خواهر و برادر داره؟ - یه خواهر و یه برادر داره که از خودش کوچیکترن. - هفته‌ای چندبار خونه شما میومد؟ - معمولاً آخر هفته‌ها. -اسم مادرش چیه؟ - سلطنت. - دوست‌داری برگرده یا چیز دیگه‌ای براش بنویسم؟ - دوست دارم برگرده. آقا رضا برای لحظاتی توی فکر می‌رود و شروع می‌کند زیر لب ورد گفتن: «شما زمان نامزدی رفتی مهمونی و همونجا طلسمت کردن. برادرش هم این کار رو کرده. من چیزی برات می‌نویسم که پسره به دست و پات بیفته. اونوقت تو بهش کم محلی کن تا ادب بشه.» پیرمرد شروع می‌کند به نوشتن روی 3 تکه کاغذ. او در حال نوشتن است و دو دختر جوان که برای بخت‌گشایی آمده‌اند از دختر نگران درباره نامزدش می‌پرسند. می‌گوید در طول دو ماهی که نامزده بوده‌اند خانواده‌اش کوچک‌ترین بی‌احترامی به نامزدش نکرده‌اند و حتی مادرش بهترین غذاها را برای او ‌پخته. 20 دقیقه بعد کار نوشتن و رسم اشکال و کشیدن مربع و دایره و مثلث تمام می‌شود. پیرمرد هر کاغذ را روی شمعی می‌پیچد و چسب می‌زند. بعد روی یک تخم‌مرغ شکلی شبیه به درخت می‌کشد و اسم دختر و پسر و اسم مادرهایشان را رویش می‌نویسد: «ببین دخترم این 3 تا شمع رو 12 شب به بعد روشن کن و توی آشپزخانه قدم بزن و مواظب‌باش شمع‌‌ها خاموش نشن. حواست باشه باید تا آخر بسوزن. بعد از این کار تخم‌مرغ را بذار روی گاز تا منفجر بشه. توی این چند ساعت مدام از خدا بخواه که نامزدت رو برگردونه. فردا عصر نامزدت بهت زنگ می‌زنه و ازت عذرخواهی می‌کنه.» چهره دختر که گویا کارمند یکی از شرکت‌ها است خندان می‌شود. از کیفش 20 هزار تومان درمی‌آورد و می‌گذارد روی میز:«حاج‌آقا این ناقابله، اگه نامزدم فردا زنگ زد شیرینیش رو براتون میارم.» آدم‌هایی که توی دکان ایستاده‌اند، خسته شده‌اند. ساعت‌هاست که منتظرند تا نوبت به آنها برسد. روی نیمکت چرک‌‌مرده‌ای دو دختر جوان نشسته‌اند. یکی‌شان بلند بلند با خنده می‌گوید: «حاجی هر وقت نوبت ما شد چیزی بنویس که دو تا پسر خوب خواستگاری ما بیان. از این زپرتی‌ها نباشن‌ها! اقلاً دکتر مهندس باشن و سرشون به تن‌شون بیارزه.» با خواسته این دو دختر همه می‌خندند. شاید پیش خودشان می‌گویند چه درخواست رؤیایی! حالا نوبت به مرد 58 ساله‌ای رسیده که قرار است فردا ساعت 9 صبح به دادگاه خانواده برود. زنش دادخواست طلاق داده. اسمش قاسم است. کت و شلوار کهنه به تن دارد و با حالتی ملتمسانه جلوی دعانویس ایستاده تا کاری برایش بکند. آقا رضا از او درباره زنش می‌پرسد که چرا می‌خواهد طلاق بگیرد و مرد جواب می‌دهد: «نمی‌دونم... هرازگاهی با هم دعوامون می‌شد ولی این بار دعوا خیلی جدی شد. چند ماهی میشه که قهر کرده و رفته خونه برادرش. فردا قراره بریم دادگاه. حاج آقا کاری کن که برگرده. والا من توی این سن و سال نمی‌تونم مهریه پهریه بدم!» پیرمرد دستش را به نشانه سکوت جلوی بینی‌اش می‌گیرد و چند لحظه‌ای آرام می‌شود و وردی زیر لب می‌گوید و رو به مرد کت و شلواری می‌کند: «فردا ساعت 7 صبح یعنی قبل از اینکه بری دادگاه بیا اینجا. یک چیزی برات می‌نویسم تا وقتی زنت روبه‌روی قاضی نشست زبونش بند بیاد و نتونه حرفی بزنه و مثل بره رام برگرد خونه. برو امشب راحت بگیر بخواب!» مرد، امیدوار به طلسم کردن زنش دست توی جیب می‌کند و 20 هزار تومان روی میز می‌گذارد و از مغازه می‌زند بیرون. نوبت به مرد لاغر اندامی می‌رسد که همراه دختر کوچکش برای حل مشکلش آمده. لکنت زبان دارد ولی هر طور شده سیر تا پیاز زندگی‌اش را برای دعانویس تعریف می‌کند: «زنم نمی‌گذاره برم خونه مادر و خواهرم. اگه بخوام بی‌سر و صدا هم برم، نمی‌دونم روحش از کجا باخبر میشه و زندگی رو برام جهنم می‌کنه. الان 3 سالی میشه که اجازه نمیده برم خونه مادرم. امروز هم به بهونه اینکه دخترم رو می‌خوام ببرم پارک از خونه زدم بیرون. تو رو خدا چیزی بنویسین که از خر شیطون بیاد پایین.» در جواب مرد جوان می‌گوید: «چیزی می‌نویسم بشه کنیز مادرت. از کرده خودش تا آخر عمر پشیمون بشه. خوب جایی اومدی والا. چیزی که می‌خوام بنویسم حلال مشکل توست.» دوباره در مغازه سکوت می‌شود و پیرمرد شروع می‌کند به نوشتن. همین طور می‌نویسد و می‌نویسد و کاغذ سفید را سیاه می‌کند. پشت برگه اشکالی می‌کشد که از توی کتابی با جلد چرمی قهوه‌ای رنگ دیده است. بعد با یکی از 5 خودکار نارنجی رنگ که توی جیب پیراهنش گذاشته شروع می‌کند به نوشتن اعداد: «9، 35، 127، 3، 16» کاغذی که توی آن طلسم را نوشته تا می‌کند و پس از چسب‌‌کاری می‌گذارد روی میز. زیرلب مدام ورد می‌گوید و دست راستش را روی تکه چوبی که با گیره آهنی سنجاق شده به میز، می‌کشد. یک دقیقه‌ای این کار را می‌کند و می‌گوید: «این طلسم را اصلاً باز نکن چون اثرش از بین میره. امشب بندازش توی کاسه آب. یک خرده از آب را به هر ترتیبی که شده به زنت بخورون. بقیه رو هم برو بریز روی در و دیوار خونه خواهرش. اونه که زنت رو طلسم کرده. این کارهایی که بهت گفتم مو به مو انجام بده تا مشکلت برای همیشه حل بشه.» 12 نفر بیرون دکان ایستاده‌اند. می‌خواهند بیایند داخل ولی نه جایی هست و نه وقتی. صدای اذان می‌آید و دعانویس بی‌توجه به صدای اذان کار خودش را می‌کند؛ فقط می‌نویسد. زن جوانی مدام در را می‌زند و می‌خواهد بیایید داخل. اعصابش خرد شده از این همه انتظار. بالاخره با هزار زور و زحمت داخل می‌شود. از لابه‌لای مردان و زنان که ساعت‌هاست گویی در جایشان خشک شده‌‌اند، می‌رود جلو و به پیرمرد می‌گوید: «شما گفتین روز جمعه بیا برای شوهرت چیزی بنویسم کار درست و حسابی گیرش بیاد. پس چرا منو از ظهر معطل کردین.» آقا رضا سرش را بالا می‌آورد و می‌‌گوید باید خود شوهرت بیاید. زن برافروخته می‌شود: «خب سه‌شنبه که اومدم پیش‌تون می‌گفتین شوهرم باید بیاد. اون پیک موتوریه وقت نمی‌کنه بیاد. تو رو خدا یک چیزی بنویسین مشکل‌مون حل بشه.» مرغ آقا رضا یک پا دارد و می‌گوید باید شوهرت بیاید. در نهایت قرار می‌شود روز یکشنبه ساعت 8 صبح زن و مرد باهم بیایند. بعد از اینکه پیرمرد برای دو دختر 28-27 ساله نسخه‌ای می‌پیچد و برای جوان افغان طلسمی می‌نویسد تا دختر مورد علاقه‌اش را به‌دست بیاورد، نوبت به من می‌رسد. همه آنهایی که توی مغازه ایستاده‌اند منتظرند ببینند من چه می‌خواهم. پیرزنی که آمده برای دخترش با سحر و جادو شوهر پیدا کند زل زده به من تا ببیند چه چیزی از دهان من خارج می‌شود؛ شاید آمده باشم تا زنی گیرم بیاید! رو به آقا رضا می‌کنم و به دروغ می‌گویم می‌خواهم مهاجرت کنم ولی نمی‌توانم. چیزی بنویسید بتوانم بروم. می‌پرسد برای چه خاطر می‌خواهم بروم و من هم با جواب‌هایی غیرواقعی او را گمراه می‌کنم. پیش خودم می‌گویم اگر واقعاً می‌توانی سحر و جادو کنی جلوی بقیه بگو که خبرنگارم. بگو که می‌خواهم از همه این اتفاقاتی که در این مغازه 10 متری شاهد بوده‌ام گزارشی بنویسم، یالا بگو! مگر جن در اختیار نداری، مگر نمی‌توانی ذهن‌‌ها را بخوانی؟ پس بگو برای چه اینجا حضور دارم! پیرمرد شروع می‌کند به نوشتن و وسط نوشتن می‌پرسد دوست دارم کدام کشور بروم؟ می‌گویم آلمان. چند لحظه مکث می‌کند و می‌گوید: - آلمان خوب نیست. برو جای دیگه! -چرا؟ - چون موکلم میگه اونجا جونت رو از دست میدی. - به نظر شما کجا برم؟ - موکلم میگه ایتالیا و فرانسه خوبه. من برات یک چیز می‌نویسم که مثل آب خوردن بری برسی فرانسه. اگه امریکا هم بخوای بری میشه فقط هزینه سنگینی داره. آقا رضا می‌نویسد و توصیه‌‌هایی به من می‌کند که فلان کار را بکنم و فلان کار را نکنم و من بی‌اعتنا به حرف‌هایش به این فکر می‌کنم آدم‌هایی که هر روز از صبح تا شب جلوی دکان صف می‌بندند دچار چه شرایطی شده‌اند که دست به دامن این مرد می‌شوند.  کسی که حتی سواد درست و حسابی ندارد و شب‌ها هم در همین دکان می‌خوابد. به قول یکی از مغازه‌دارهایی که همسایه پیرمرد است، اگر او می‌توانست سحر و جادو کند چرا خودش به این وضع دچار شده و نه خانه‌ای دارد و نه خانواده‌ای!  

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۱۹۴۴۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فال ابجد امروز پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

فال ابجد به عنوان یکی از قدیمی‌ترین و پر طرفدارترین فال‌ها روزانه محل ارجاع افراد زیادی است. بر خلاف تصورات در عصر جدید، باور به طلاع‌بینی و فال همچنان در میان بسیاری از جامعه وجود دارد. 

به گزارش «زی‌سان»، فال ابجد که از آن به عنوان فال چوپ نیز یاد می‌شود، به دلیل قدمت تاریخی در میان ایرانیان بسیار محبوب و پرمراجعه است. بسیاری از افراد بسیار مشتاق هستند که در مورد آینده خود بدانند یا حداقل اقبال روزانه خود را از درون روابط پیچیده جهان هستی ببینند. 

فال حروف ابجد از قدیم الایام کاربرد فراوانی داشته است. حروف ابجد قالبی برای ارزش‌گذاری عددی و مرتب کردن حروف عربی است که مخصوصا در قدیم کاربرد‌های زیادی در علوم غریبه، نجوم، عرفان و طالع بینی بسیار مورد توجه بود. حروف ابجد بر پای اولیه خط فنیقی به هر کدام از حروف یک ارزش عددی می‌دهد. یعنی از مجموع ۲۸ حرف الفبای زبان عربی، اعداد ۱ تا ۱۰۰۰ قابل ارائه است. 

برای اینکه بتوان حروف ابجد را آسا‌ن‌تر به خاطر سپرد هر چندتا حرف پیاپی به شکل واژه در آمده و تلفظ می‌شوند. این واژه‌ها عبارت‌اند از: «اَبْجَدْ – هَوَّزْ – حُطّی – کَلَمَنْ – سَعْفَصْ – قَرَشَتْ – ثَخَّذْ – ضَظِغْ». البته حروف ابجد کاربرد‌های فراونی نیز دارد که ازجمله آنها صفحه‌بندی (ترتیب‌بندی)، رمزگذاری، موسیقی، اسطرلاب، نجوم و عرفان است. 

در موضوع طالع بینی با حروف ابجد، هر ماه طالع خاص خود را دارد. این ماه‌ها عبارتند از: برای فال حروف ابجد به هر ماه طالعی نسبت داده‌اند که اسامی این ماه‌ها به ترتیب عبارت هستند از: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت. 

با این تفاسیر در ادامه فال ابجد امروز پنج شنبه ۶ اردیبهشت برای متولدین ماه‌های مختلف سال ارائه شده است.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳برای متولدین فرودین

آ آ آ

به زودی گره‌ی کارت باز می‌شود و به هر خواسته‌ای که داری می‌رسی. ممکن است کسی به زودی به جمع خانواده‌ی شما افزوده شود. دوستان خوبی داری به وقت نیاز با آن‌ها مشورت کن. تا حدی از شر بدخواهان در امان هستی. در چند روز آینده یک خبر خوشحال کننده می‌شنوید. اگر ارزو و یا نیتی داری به آن می‌رسی. در کارهایت به خدا توکل کن تا به امید حق کارهایت درست به انجام برسد رازت را به هر کس نگو خوددار باش و از بدی‌ها پرهیز کن. آنچه را که انتظار داری انشا الله به زودی به دست خواهی آورد.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برای متولدین اردیبهشت

ب ب ب

نیت خوبی کرده‌ای طالعت با تو یار است و به توفیق و نشاط می‌رسی. شکر خدا را در همه وقت به جا بیاور اگر قصد ازدواج و یا معامله‌ای داروی و یا قصد شراکت و سرمایه گذاری داری بخت بت تو یار است، به شرط آن که خود نیز همت کنی. اگر با کسی در گیر هستی عاقبت به نفع تو خاتمه می‌یابد.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برای متولدین خرداد

ج ج د

طالعت خوب نیست، اما به زودی نحوست طالعت بر طرف می‌شود و به مقصود خود خواهی رسید. از چیزی در تشویش هستی به زودی تشویشت بر طرف می‌شود. کسی در فکر حیله و صدمه زدن به شماست به خداوند توکل کن تا حیله اش برطرف شود. رازت را به هر کسی نگو و در نماز کاهلی نکن.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برای متولدین تیر

د ب ج

از چیزی دلخور یا غمگین هستی. فکرش را از سرت بیرون کن. در روزی به رویت گشوده است. به زودی از یکی از خویشان چیزی به تو می‌رسد. متواضع باش و تکبر را کنار بگذار. در چند روز آینده خبر خوشی به تو می‌رسد. اگر قصد سفر داری برو زیرا هم موجب شادی خودت و هم دوستان و آشنایان می‌شود. به زودی کار‌ها بر وفق مراد تو می‌شود.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳برای متولدین مرداد

آ ج ب

با این نیتی که کرده‌ای به خواسته‌ات می‌رسی و خداوند تو را از غم و رنج می‌رهاند، پول و ثروت خوبی نصیب تو می‌شود. اگر با کسی منازعه و دعوا داری عاقبت به نفع تو خواهد شد. اگر او با تو نمی‌سازد نگران نباش عاقبت رام خواهد شد اگر چیزی را از دست داده‌ای دوباره به دست می‌آوری. از عبادت کوتاهی نکن تا کارت راست و هم قلبت مصفا شود.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برای متولدین شهریور

ب ب آ

طالعت خوب است و نیتت بر آورده می‌شود، اما نباید عجله کنی، بلکه باید صبور باشی تا عاقبت اوضاع بر وفق مراد تو گردد. به زودی گشایشی در کارت پیدا می‌شود. اگر قصد فروش چیزی را داری صبر کن، چون به نفع تو نخواهد بود. اگر منتظر رسیدن خبر از جانب کسی هستی، به زودی خبری از او به تو می‌رسد و از آن خبر شاد می‌شوی. هیچ تشویشی به دل راه نده، زیرا در آینده‌ی نزدیک همه چیز به نفع تو تغییر خواهد کرد و با توکل به خدا به مراد و خواسته‌ی خود خواهی رسید.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳برای متولدین مهر

ب آ ب

نیتت بر آورده می‌شود و به آرامش و سلامت و سعادت می‌رسی. اگر بیمار هستی بهبود پیدا می‌کنی. اگر قصد معامله و خرید و فروش داری ازآن سود خواهی برد. اگر قصد سفر تجاری داری سود بخش خواهد بود. خلاصه اینکه هر قصد و نیتی که داری به آن عمل کن، چون طالعت سعد است و همه چیز بر وفق مراد تو خواهد بود.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برای متولدین آبان

ب د ب

به زودی مشکل یا ناراحتیت بر طرف می‌شود، اما نباید از کسی توقع خیر و راحتی داشته باشی. چیزی را از دست داده‌ای که به زودی به دست می‌آوری. اگر با کسی دعوا و مخاصمه‌ای داری عاقبت به نفع تو تمام می‌شود. اگر چنین قصدی را اکنون دارید چند روزی صبر کنید و سپس به آن اقدام کنید. به زودی گشایش و توفیقی نصیب تو می‌شود و کارت بالا می‌گیرد.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برای متولدین آذر

د د د

نیت خوبی کردی به خواسته و آرزویت می‌رسی. در روزی به رویت گشوده می‌شود وبه سعادت و خوشی دست می‌یابی. اگر قصد سفر یا معامله‌ای داری به آن عمل کن به نفع تو خواهد بود به دیگران اعتماد کنی، اما رازت را به هر کس مگو به زودی خبر خوشی به تو می‌رسد.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برای متولدین دی

ب د د

بهتر است از این خواسته و نیتی که داری منصرف شوی تا آسیبی متوجه تو نشود. فعلا بهتر است دست به کاری نزنی، چون در موقعیت خوبی نیستی به زودی این موقعیت نیز تغییر خواهد کرد. تو هم دوست و هم دشمن زیاد خواهی داشت. باید مراقب آن‌ها باشی تا در کارت فتنه نکنند. اگر کسی تو را نصیحتی کرد آن را بپذیر.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برای متولدین بهمن

ج د ب

در این زمان طالعت خوب نیست بهتر است از قصد و نیت خود منصرف شوی. کسی قصد فریب دادن تو را دارد مراقب باش فریب او را نخوری نمی‌توانی همه را دوست خود بدانی بعضی‌ها افکار فتنه انگیز دارند. اگر کسی نصیحتی به تو کرد، آن را بپذیر تا صدمه نبینی. اگر قصد انجام کاری داری چند روزی صبر کن تا شرایط بهتر شود.

فال ابجد ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برای متولدین اسفند

آ ب ج

به زودی مقصودت بر آورده می‌شود و از غم رها می‌شوی باید شکر خدا را به جا آوری. افرادی هستند که در عین دوستی، غیبت تو را می‌کنند. از این افراد دوری کن. برای مقصود و نیتی که داری باید تلاش کنی تا به آن برسی. اگر کسی را رنجانده‌ای باید از او دلجویی کنی نیات خیر داشته باش و در کار‌ها مردانه پیش برو، به خداوند توکل کن تا به مرادت برسی.

tags # فال ابجد ، فال سایر اخبار آیا قدرت‌های فوق‌بشری واقعیت دارند؟ چطور انسان به این قدرت‌ می‌رسد؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام می‌شود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی می‌کنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه می‌شود؟

دیگر خبرها

  • آیا جنگ سرد بعدی یک مسابقه ازدحام پهپادی خواهد بود؟
  • عدم توجه به جلو بازهم حادثه آفرید
  • شواهد جدید از به گلوله بستن مردم توسط آمریکایی‌ها در کابل
  • زندگی سخت است آیا فلسفه می‌تواند کمک کند؟
  • نبی: پرسپولیس در دهه 70 خصوصی بود
  • خرید مدافع در سپاهان جزیی از تیم‌بستن نیست/ آن‌ها به هیچ توپی نه نمی‌گویند!
  • فال ابجد امروز پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • علی ربیعی: تعطیلی روز شنبه توطئه نیست /بستن فضای مجازی چه خاصیتی دارد؟ وقتی خودتان هم در شبکه های مجازی هستید و تیک آبی و خاکستری می گیرید
  • حذف «زوج و فرد» در طرح جدید ترافیک پایتخت؟
  • (ویدیو) اعتراف عجیب ذوالنوری؛ نفهمیدیم به چه چیزی در مجلس رای می‌دهیم!