Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «صراط نیوز»
2024-05-03@14:14:09 GMT

معمای جنایی در کاروان سرای قدیمی

تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۳۲۸۵۳۹

صراط:

ماجرای این معمای جنایی صبح روز گذشته زمانی کلید خورد که یکی از کارگران انبار ضایعاتی در کاروان سرای قدیمی را به صدا درآورد. در این هنگام «کرامت» شاگرد سرکش یکی از جمع کنندگان ضایعات در حالی که تشکی را زیر بغل گرفته بود، در کاروان سرا را گشود.

به گزارش خراسان این مرد معتاد که از مدتی قبل با صاحبکارش به اختلاف خورده بود و به همین خاطر نزد پیرمرد نگهبان کار می‌کرد، در پاسخ به سوال کارگر انبار ضایعاتی که پرسید «علی- م» (پیرمرد ۸۱ ساله نگهبان) کجاست؟ گفت: «داخل خوابیده است!» و با گفتن این جمله از در کاروان سرای قدیمی خارج شد و رفت!

کارگر انبار در جست و جوی نگهبان به داخل اتاق رفت، اما با صحنه وحشتناکی روبه رو شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پیرمرد نگهبان در حالی که یک رشته روسری به دور گردنش پیچانده شده بود، به قتل رسیده بود! بدین ترتیب با گزارش ماجرا به پلیس ۱۱۰، نیرو‌های انتظامی به محدوده پنجراه مشهد عزیمت کردند، جایی که مسافرخانه‌ای در طبقه بالای کاروان سرا به چشم می‌خورد و خودرو‌های مسافران نیز در محوطه بزرگ این کاروان سرا پارک شده بود. آنان با تایید خبر قتل پیرمرد، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند و این گونه با حضور قاضی کاظم میرزایی و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در محل وقوع حادثه، تحقیقات در حالی آغاز شد که سرنخ‌های این معمای جنایی به سوی مرد معتاد کارتن خواب (کرامت) کشیده شد. بررسی‌های مقدماتی قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد نشان می‌داد: کرامت از حدود دو ماه گذشته در حالی که با «یوسف» صاحبکار قبلی خود دچار اختلاف شده، نزد پیرمرد کار می‌کرد، اما یک ماه قبل ۳۰۰ هزار تومان پول پیرمرد را به سرقت برد. فرزندان پیرمرد نگهبان که مچ او را گرفته و دزد پول‌های پدرشان را شناخته بودند، از مرد کارتن خواب خواستند تا مبلغ سرقتی را به پدرشان بازگرداند. او که مدعی بود پول‌ها را خرج کرده است، گفت: با جمع آوری ضایعات، ماهانه مبلغی را می‌پردازم تا ۳۰۰ هزار تومان تمام شود! گزارش خراسان حاکی است: از سوی دیگر به هم ریختگی اتاق پیرمرد و وجود گاو صندوق در محل حکایت از آن داشت که عامل یا عاملان جنایت، در پی سرقت بوده اند! ادامه تحقیقات نشان داد: روز قبل از قتل، یکی از فرزندان مقتول وارد کاروان سرا شده، اما کرامت (مرد معتاد مظنون) که او را نمی‌شناخت با وی درگیری پیدا کرده تا این که مشاجره آن‌ها با دخالت پیرمرد نگهبان خاتمه یافت. آن روز پیرمرد به منزل پسرش رفت، ولی حدود ساعت یک بامداد دوباره به کاروان سرا بازگشت تا از اموال و ضایعات حفاظت کند. ولی صبح، خبر قتل او در محل پیچید و همکارانش را در بهت فرو برد؛ بنابراین گزارش، با توجه به ادله و شواهد موجود و انجام تحقیقات میدانی، قاضی میرزایی دستور دستگیری معتاد ۴۲ ساله را صادر کرد و بدین ترتیب گروه ویژه‌ای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با ردیابی‌های اطلاعاتی و در کمتر از یک ساعت موفق شدند این مرد کارتن خواب را با مو‌های بلند و ژولیده در ابتدای خیابان سرخس شناسایی و دستگیر کنند. این مرد که ظهر روز گذشته در شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد مقابل قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفته بود، در حالی ارتکاب قتل را انکار کرد که در پاسخ به سوالات مقام قضایی دچار تناقض گویی‌های آشکاری شده بود! او در اظهارات خود گفت: من تا پاسی از شب در انبار ضایعاتی بودم. بعد از آن رفتم و صبح زمانی که بازگشتم دیدم چند نفر از ضایعات فروشان پشت در مانده اند! یکی از کارگران در را باز کرد که من داخل رفتم و با برداشتن تشک هایم بیرون آمدم! و ...
گزارش خراسان حاکی است: این متهم ۴۲ ساله با صدور قرار قانونی از سوی قاضی میرزایی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت تا بررسی‌های بیشتری درباره ادعا‌های وی صورت گیرد.

منبع: صراط نیوز

کلیدواژه: معما قتل نگهبان صراط

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.seratnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «صراط نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۳۲۸۵۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای اتوبان

  مکانیک هم با پلیس تماس می‌گیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد می‌رسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع می‌کنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسی‌های اولیه متوجه می‌شود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفه‌شده و حدود دو ماه از مرگش می‌گذرد.جسد برای ادامه بررسی‌ها به پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود.

ادامه داستان...

سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفه‌شده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را به‌سرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپ‌تاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهت‌های زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف می‌کنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره می‌فهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکی‌قانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بی‌قراری می‌کرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. 
سرگرد گوشه‌ای ایستاد و گفت: تسلیت می‌گم خانم بهاری. می‌دونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه می‌کرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد می‌خواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. می‌خوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعه‌ها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر می‌زدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می‌خوند و جدول حل می‌کرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبه‌رو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل این‌که خونه به هم ریخته باشه. یا این‌که یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمی‌دونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
 سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمه‌ام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحت‌تون نمی‌شم. فقط این‌که از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی می‌کرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفه‌ای یا زنجیره‌ای روبه‌رو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید می‌خواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا این‌قدر ناشیانه قربانی‌هاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپ‌تاپ و پرونده‌هایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمه‌های شب هم همان‌جا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ ساله‌ای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل می‌کنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل می‌خواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلی‌اش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.

دیگر خبرها

  • معمای وام ازدواج ۱۴۰۳ چگونه حل می‌شود؟
  • پیرمرد خبرساز سپاهانی بازداشت شد
  • راه‌اندازی مدرسه هنر در کاشان
  • نگاهی به بی‌بدن|متهمان ردیف اول قتل که قاتل نیستند!
  • معمای اتوبان
  • زائران آماده اعزام به سرزمین وحی / اعزام زائران خراسان شمالی اواخر اردیبهشت انجام می‌شود
  • رونمایی از نسخه برگردان روزنامه «ادب» قدیمی‌ترین روزنامه مشهد
  • پروانه با الگوی منحصر به فرد را پیدا کنید (معمای تصویری)
  • نشر صاد با ۱۹۰ عنوان به نمایشگاه کتاب می‌آید
  • نظارت ۹۹۰ نفر از شبکه مردمی ناظران شورای نگهبان در دور دوم انتخابات مجلس