دو زن، قربانی نمایش عجیب جوان شیشهای
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۳۴۰۲۱۰
اجتماع > اجتماعی - نخستین جلسه تحقیق از عاملان قتل ۲زن در آپارتمانی در پایتخت دیروز در دادسرای امورجنایی تهران برگزار شد. به گزارش همشهری، تحقیقات در این پرونده از ظهر ۳۰مهرماه شروع شد.
آن روز پلیس و قاضی جنایی در جریان قتل 2زن در خانهای در پایتخت قرار گرفتند و راهی آنجا شدند. یکی از قربانیان 50ساله و دیگری حدودا 25ساله بود که با ضربات چاقو به قتل رسیده بودند و دست و پاهایشان با چسب و چادر بسته شده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
2متهم دیروز برای بازجویی به دادسرای جنایی تهران منتقل شدند و طراح نقشه جنایت اقرار کرد که فقط قصد کشتن زن میانسال (زن صاحبخانه) را داشته اما تحتتأثیر توهمات شیشه، دختر جوان که مهمان خانه او بوده را هم به قتل رسانده است. در ادامه گفتوگوی همشهری با متهم 21ساله را میخوانید.
مقتولان را میشناختی؟من فقط زن میانسال که صاحبخانه بود را میشناختم، مهمانش را نمیشناختم و اصلا نمیخواستم جان او را بگیرم اما از خود بیخود شده بودم و متوجه رفتارهایم نبودم.
با زن میانسال اختلاف داشتی؟به من بدهکار بود و حاضر نمیشد بدهیاش را بپردازد.میخواستم از او انتقام بگیرم. من در فروشگاه مواد غذایی کار میکردم. فروشگاهی که کار میکردم در همان محلهای بود که زن میانسال زندگی میکرد. معمولا او به من زنگ میزد و سفارش موادغذایی میداد. این اواخر پول اجناس را پرداخت نمیکرد. از طرف دیگر صاحبکارم از حقوق من کم میکرد و این باعث شد از او کینه به دل بگیرم. این شد که تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم.
چرا نوجوان 16ساله را به محل جنایت بردی؟می ترسیدم تنهایی بروم. میلاد از بستگان دورم است. به او گفتم قرار است از خانه شخصی 50میلیون تومان پول سرقت کنیم. وعده دادم که 25میلیون آن را به او میدهم و این شد که میلاد حاضر شد همراه من به خانه زن میانسال بیاید.
از روز حادثه بگو.آن روز صبح شیشه کشیده بودم و حال خوبی نداشتم. به زن میانسال زنگ زدم و همراه میلاد به آنجا رفتیم. دختری جوان مهمانش بود.از قبل چسب خریده بودم که به دروغ گفتم در زمینه تئاتر و بازیگری فعالیت دارم و میخواهم نمایش اجرا کنم. برای همین با چسب دستان آنها را بستم. زن میانسال و مهمانش حرفهایم را باور کردند و واقعا تصورشان این بود که همهچیز نمایش و یک بازی است. وقتی دستانشان را با طناب بستم ناگهان به سمت زن میانسال حملهور شدم و خفهاش کردم. البته تحتتأثیر توهم شیشه بودم. بعد از آن به سمت دختر جوان حملهور شدم و او را هم به قتل رساندم. گویا میلاد به سمتم آمده تا مانع شود چون فکر میکرد برای سرقت به آنجا رفتیم نه جنایت. اما من میلاد را هم تهدید کردم که اگر مانع شود جان او را هم میگیرم.
بعد از قتل چه کردی؟بعد از قتل 3گوشی موبایل به همراه 2کیف زنانه و 500هزارتومان پول که متعلق به مقتولان بود را سرقت کردم و پا به فرار گذاشتیم. تازه بهخودم آمدم و فهمیدم که جان 2نفر را گرفتهام. میلاد میگفت باید فرار کنیم و از کشور خارج شویم. این شد که راهی ارومیه شدیم تا از آنجا قاچاقی خودمان را به خاک ترکیه برسانیم اما در ارومیه با رانندهای بر سر کرایه خودرو درگیر شدیم که او به پلیس زنگ زد و به این ترتیب گیرافتادیم.
در همین زمینه: قاتل فراری بعد از ۳ سال در ترکیه به دام افتاد جسد ۲ خواهر عربستانی در نیویورک کشف شدمنبع: همشهری آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۳۴۰۲۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی