مختصری از زندگینامه حضرت محمد(ص)
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۴۱۱۹۲۵
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ او را محمد، امین، نبی الرحمة، مصطفی، رسول، اعظم و ... می نامند. حضرت محمد(ص) آخرین فرستاده الهی از سوی خداوند متعال است که به واسطه ایشان دین و دستور برای راه آزادی و زندگی برای بشیریت به اکمال رسید. محمدبن عبدالله حدود 53 قبل از هجرت، 570 میلادی در مکه چشم به جهان گشودند که آن را عام الفیل نیز میگویند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سال دقیق ولادت حضرت محمد (ص) مشخص نیست، ابن هشام و برخی دیگر، ولادت او را در عام الفیل نوشتهاند، اما مشخص نیست که عام الفیل به طور دقیق چه سالی بوده است؛ از آنجا که تاریخنویسان، درگذشت پیامبر اسلام (ص) را در سال ۶۳۲م نوشتهاند و او هنگام وفات ۶۳ ساله بوده، میتوان تولد پیامبر را بین ۵۶۹ تا ۵۷۰م حدس زد. در مورد ماه تولد ایشان اکثر محدثان و تاریخ نویسان معتقدند که که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. میان محدثان شیعه معروف است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود و در این سال حادثه اصحاب فیل اتفاق افتاد، و میان اهل تسنن نیز این مشهور است که ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است؛ که این فاصله هفت روزه در در ایران به عنوان هفته وحدت نامگذاری شده است.
پیامبر اسلام (ص) در شهر مکه متولد شد و برخی منابع محل تولد را شعب ابیطالب در خانه محمد بن یوسف دانستهاند. بنابر رسمی که در مکه رایج بود، محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد، که البته برخی معتقداند که این کار برای حفظ جان ایشان از ترور یهودیان بوده است.
معجزات ولادت حضرت محمد (ص)* ممنوع شدن شیاطین از رفتن به آسمانهای هفتگانه و گرفتن خبر.
* سرنگون شدن همه بت ها.
* ترک برداشتن کنگرههای طاق کسری و فروریختن چهارده کنگره آن.
* خشک شدن دریاچه ساوه که برای ایرانیان مقدس بود.
* سرنگون شدن تخت تمام سلاطین عالم و لال شدن آنها در آن روز.
* باطل شدن سحر، ساحران و جادوی جادوگران و قطع شدن ارتباط کاهنان با همزادان شیطانی آنها.
دوران کودکی و نوجوانیقرآن کریم بر یتیم بودن پیامبر اسلام (ص) تصریح دارد و منابع تاریخی نیز در اینباره فراوان است. پدر پیامبر (ص)، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبیلة بزرگ قریش بودند؛ قبیلهای که بزرگان آن از نفوذ فراوانی در مکه برخوردار بودند و بیشتر به بازرگانی اشتغال داشتند. عبدالله، چند ماه پس از ازدواج با آمنه، سفری تجاری به شام رفت و هنگام بازگشت، در یثرب درگذشت. برخی سیرهنویسان، درگذشت عبدالله را چند ماه پس از ولادت محمد (ص) نوشتهاند. بنابر رسمی که در مکه رایج بود، محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد. وقتی محمد شش سال و سه ماه (و به قولی چهار سال) داشت، مادرش او را برای دیدار با اقوام و خویشان، به یثرب برد و در بازگشت به مکه، آمنه در ابواء درگذشت و همانجا دفن شد. آمنه در وقت درگذشت، ۳۰ ساله بود. محمد (ص) از این پس در کنف حمایت جدش عبدالمطلب قرار گرفت، اما او نیز در ۸ سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد (ص) بر عهده عمویش ابوطالب گذارده شد.
پیامبر اسلام (ص) همراه با ابوطالب سفری تجاری به شام رفت و با بحیرای نصرانی، که از عالمان مسیحی زمان خود بود، دیدار کرد که او وعده نبوّت حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (ص) مطلع کرد. در مورد شغل پیامبر (ص) گفتهاند که او به شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است، فعالیت داشته.
ایشان در دوران نوجوانی خود به دلیل امانت داری، به صفت امین مشهور شد و با پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه (س) و نشان دادن لیاقتهای خود در امر تجارت، باعث شد که سود خوبی به این کاروان حاصل گردد. یکی دیگر از توانمندیها و نشانههای لیاقت ایشان، حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود، که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود، بود.
ازدواج پیامبراکرم (ص)حضرت محمد (ص) در تجارت با شریفترین زن قریش، خدیجه کبری، دختر خویلد شرکت کرد و بعد از این مشارکت نظر خدیجه که خواستگارانی بسیار از اشراف داشت، به آن حضرت جلب شد و بعد از آنکه توسط یکی از بستگان تمایل خود را به اطلاع حضرت محمد (ص) رساند، آن حضرت در ۲۵ سالگی با خدیجه کبری ازدواج کرد.
درمورد چگونگی تمایل پیدا کردن حضرت خدیجه (س) به محمد مصطفی (س) اینگونه امده است: پیامبر (ص) همانند دیگران با سرمایه اندک خود به تجارت میپرداخت و در ضمن به امانت داری و پاک دامنی شهرت یافته بود. تخصص در امر تجارت و تعهد شخصیت والای محمد امین (ص)، خدیجه را وا داشت تا برای مدیریت گروه بازرگانی خود، از وی سود جوید که به همین خاطر از محمد امین دعوت به همکاری نمود. خدیجه که زنی تجارت پیشه و ثروتمند و شرافتمند بود، مردان را برای امور بازرگانی اجیر میکرد و حقی را به آنها میداد. همچنان که گفتیم امانتداری و تخصص محمد امین را شنیده بود به سراغ او فرستاد و از او تقاضا کرد که همراه غلام او ”میسرة» برای تجارت از مکه رهسپار شام گردد، که پیامبر پیشنهاد خدیجه را پذیرفت و به شام رفت. مدیر کاروان خدیجه در این زمان بیست و پنج ساله بود. میسرة نیز در سفر کراماتی را از پیامبر دیده بود که در بازگشت همه وقایع را برای خدیجه بازگو کرد و خدیجه در ازدواج با رسول خدا رغبت نمود. در اینجا بود که علاقه مندی خود را به ازدواج با محمد امین اظهار نمود. پیامبر نیز با عموی خود نزد بزرگ خدیجه رفت و خدیجه را خواستگاری کرد.
تاریخ ازدواج، دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت از سفر شام بود. مهریه خدیجه، بیست شتر جوان و خطبه عقد را ابوطالب عموی پیامبر (ص) ایراد کرد. بعد از درگذشت خدیجه کبری، پیامبر با زنان دیگری که اکثراً بیوه بودند ازدواج کرد. پیامبر اکرم (ص) از حضرت خدیجه و نیز از سایر همسران خود صاحب فرزندانی شد، اما تنها یادگار پیامبر (ص) بعد از رحلتش حضرت فاطمه زهرا (س) بود.
فرزندان پیامبر اسلام (ص)مادر تمام فرزندان پیامبر به جز ابراهیم، خدیجه بود. مادر ابراهیم، ماریه قبطیه بود. فرزندان رسول خدا (ص)، به جز حضرت فاطمه (س)، همگی در زمان حیات پیامبر درگذشتند و نسل پیامبر (ص) تنها از طریق فاطمه (س) ادامه یافت. محمد (ص) سه پسر و چهار دختر داشت:
قاسم، نخستین پسر که در کودکی در مکه درگذشت.
زینب، در ۸ق در مدینه درگذشت.
رقیه، در ۲ق در مدینه درگذشت.
ام کلثوم، در ۹ق در مدینه درگذشت.
فاطمه (س) در ۱۱ق، در مدینه شهید شد و نسل رسول خدا (ص) تنها از وی باقی ماند.
عبدالله، پس از بعثت در مکه زاده شد و همان جا درگذشت.
ابراهیم، در ۱۰ق در مدینه درگذشت.
حل اختلاف بر سر نصب حجرالسودخانه کعبه در دوره جاهلیت هم در نظر عرب محترم بود. سالی سیل به درون کعبه راه یافت و دیوارهای خانه را شکست. قریش دیوارها را بالا بردند و وقتی خواستند حجرالاسود را نصب کنند، بین سران قبیلهها اختلاف شد. رئیس هر قبیله میخواست این افتخار را نصیب خود کند. سرانجام کار بالا گرفت. بزرگان قبیله طشتی پر از خون آوردند و دست خود را در آن فرو بردند و این کار مانند سوگندی بود که به موجب آن باید بجنگند تا پیروز شوند. سرانجام پذیرفتند، نخستین کسی را که از در بنیشیبه داخل مسجد شود به داوری بپذیرند و هر چه او گفت: انجام دهند. نخستین کسی که داخل شد محمد (ص) بود. بزرگان قریش گفتند او امین است، داوری وی را میپذیریم. سپس داستان را به او گفتند. محمد (ص) گفت: «جامهای بگسترانید». و، چون چنین کردند حجرالأسود را میان آن جامه گذاشت و گفت: رئیس هر قبیله یک گوشه از جامه را بردارد، چون جامه را برداشتند و بالا بردند، حجرالاسود را برداشت و بر جای آن نهاد و با این داوری، از خونریزی بزرگی جلوگیری کرد. این اتفاق، نشاندهنده موقعیت محمد (ص) در میان مردم مکه است.
بعثتحضرت محمد (ص) قبل از رسالت نیز یکتا پرست بودند و معمولا غار حرا در مکه را برای عبادت و مناجات با خدا انتخاب مینمودند. گفتهاند نخستین نشانههای بعثت پیامبر (ص) به هنگام ۴۰ سالگی او، رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به عنوان آغاز بعثت شهرت یافته، شبی در ماه رجب است که فرشتة وحی در غار حرا بر پیامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستین آیات سورة علق را برخواند. بنابر روایات، پیامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست که او را هر چه زودتر بپوشانند. گویا برای مدتی در نزول وحی وقفهای ایجاد شد و همین امر پیامبر (ص) را غمناک ساخته بود، ولی اندکی بعد فرشتة وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانة خدا از بتان، و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد.
محمد (ص) در این باره ماجرای نزول جبرئیل گفته است: «جبرئیل نزد من آمد و گفت: «بخوان»، گفتم: «خواندن نمیدانم». دگربار گفت: «بخوان». گفتم: «چه بخوانم؟» گفت: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ»، بخوان به نام پروردگارت که آفرید.
مراحل ابلاغ رسالتپیامبر اکرم در سه مرحله به ابلاغ رسالت پرداخت:
۱- دعوت سری که اولین مرحله دعوت ایشان بود.
۲- دعوت خویشان و نزدیکان که با نزول آیه انذار صورت گرفت و به یوم الدار معروف است؛ و در آن روز رسول خدا (ص)، حضرت علی (ع) را به جانشینی خود انتخاب کرد.
۳- دعوت علنی.
نخستین مسلمانانپیامبر (ص) با دریافت آیههای آغازین سوره علق که نخستین آیههای نازل شده بر اوست، و پس از مبعوث شدن به پیامبری، به داخل مکه بازگشت و به خانه رفت. در خانه، سه تن حاضر بودند: خدیجه، همسرش، علی بن ابیطالب (ع)، پسرعمویش، و زید بن حارثه. پیامبر (ص) دعوت به توحید را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اولین کسی که از زنان به او ایمان آورد، همسرش خدیجه، و از مردان، پسرعمویش علی بنابیطالب (ع) بود که تحت سرپرستی پیامبر بود. در منابع فرق گوناگون اسلامی، از برخی دیگر همچون ابوبکر و زید بن حارثه به عنوان نخستین گروندگان به اسلام نام برده شده است.
یاران پیامبر بعد از درگیری کوتاهی برای عبادت به خانه ارقم رفته و در آنجا پنهان شدند. درگیری اینگونه آغاز شد که روزی سعد بن ابی وقاص با چند نفر از اصحاب رسول خدا (ص) نماز میگذارد که چند نفر از مشرکین با آنها به ستیز برخواستند و جنگ در میان آنان در گرفت سعد مردی از مشرکان را با استخوان فک شتری زخمی کرد و این نخستین خونی بود که در اسلام ریخته شد. پس از این واقعه رسول خدا و یارانش در خانه ارقم پنهان شدند تا اینکه دستور علنی شدن دعوت ابلاغ شد.
هر چند دعوت آغازین پیامبر (ص) بسیار محدود بود، ولی شمار مسلمانان رو به فزونی گذاشت و پس از چندی، اسلامآورندگان به اطراف مکه میرفتند و با پیامبر (ص) نماز میگزاردند.
دعوت علنیبعد از سه سال تبلیغ پنهانی و جمع شدن گروهی اندک گرد پیامبر اسلام (ص)، دستور آسمانی انذار عشیره نازل شد. پیامبر (ص) در آغاز، مردم را به ترک پرستش بتها و به پرستیدن خدای یگانه میخواند. در ابتدا نمازها دو رکعتی بود. بعدها بر غیرمسافران چهار رکعت و بر مسافران دو رکعت واجب شد. مسلمانان هنگام نماز و پرستش خدا، از مردم پنهان میشدند و در شکاف کوهها و جاهای دور از رفت و آمد نماز میگزاردند.
چنانکه مشهور است، وقتی سه سال از بعثت محمد (ص) گذشت، پروردگار او را مأمور کرد تا همه مردم را به خدای یگانه بخواند:
«وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ، وَاخْفِضْ جَنَاحَک لِمَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، فَإِنْ عَصَوْک فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ»، و خویشان نزدیکت را هشدار ده، و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کردهاند، بال خود را فرو گستر، و اگر تو را نافرمانی کردند، بگو من از آنچه میکنید بیزارم.»
ابن اسحاق نوشته است که، چون این آیهها نازل شد، پیامبر (ص)، علی (ع) را فرمود: «یا علی! خدا مرا فرموده است تا خویشاوندان نزدیک خود را به پرستش او بخوانم، گوسفندی بکش و مقداری نان و قدحی شیر فراهم کن». علی (ع) چنان کرد و در آن روز چهل تن یا نزدیک به چهل تن از فرزندان عبدالمطلب فراهم آمدند و همگی از آن خوردنی سیر شدند، اما همین که رسول خدا (ص) خواست سخنان خود را آغاز کند، ابولهب گفت: «او شما را سحر کرد»، که با این سخن، مجلس به هم خورد. رسول خدا (ص) روزی دیگر آنان را خواند و گفت: «ای فرزندان عبدالمطلب! گمان ندارم از عرب کسی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام برای قوم خود آورده باشد. دنیا و آخرت را برای شما آوردهام». طبری مینویسد:، چون رسول خدا دعوت خود را به خویشاوندان رساند، گفت: «کدام یک از شما مرا در این کار یاری میکند تا برادر من، وصی من و خلیفه من در میان شما باشد؟» همه خاموش شدند و علی (ع) گفت: «ای رسول خدا! آن من هستم». پیغمبر فرمود: «این وصی من و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او فرمان برید». این روایت را دیگر مورخان و نویسندگان سیره هم آوردهاند و از حدیثهای مشهور است.
مخالفت کافراندشمنان پیامبر (ص) در واقع کسانی بودند که با ابلاغ رسالت محمدی منافع شان به خطر افتاد. چه اینکه بزرگان قریش نه اعتقادی به بتان داشتند و نه به آنها دل بسته بودندف بلکه تنها آنها را وسیلههایی برای مصمل به اهداف خود میدانستند و حمله به بتان را موجب از بین رفتن ابهت بتها دانسته که در نتیجه امیال و آرزوها و منافعشان را در خطر میدیدند. بعد از دعوت علنی پیامبر، مشرکین مکه، بخصوص اشراف قریش به خاطر مخالفت این دین توحیدی با آیین شرک آمیز آنان و نکوهش خدایانشان به شدت به مقابله با پیامبر اکرم (ص) پرداختند. ترس از دست دادن سروری عرب و رقابت طوایف قریش با بنی هاشم نیز از دلائل دیگر این مخالفت بود که اشراف قریش را در مقابله خود با پیامبر، سر سختتر مینمود.
مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام را میتوان در چهار بخش تقسیم بندی کرد: سازش و تطمیع، برخوردهای روانی، آزارهای جسمانی، برخوردهای علمی.
سران قریش برای آنکه پیشرفت دین تازه را متوقف سازند به هر حیلهای متوسل میشدند. بدگویی از پیغمبر و آزار رساندن به او، شکنجه و آسیب پیروان او، نسبت دادن شاعری و دیوانگی و ساحری به وی و…، ولی هیچ یک از این اقدامات سودی نبخشید.
در یکی از اقدامات کفار، نضر بن حارث وعقبه از طرف قریش به مدینه رفتند و از دانایان یهود راهنمایی خواستند آنها گفتند: «سه مسئله از وی بپرسید تا صدق و کذب وی معلوم گردد، از اصحاب کهف و ذوالقرنین و روح». آنها به مکه بازگشتند و هر سه موضوع را از رسول خدا (ص) پرسیدند و پیامبر (ص) هر سه را جواب داد، اما در عین حال ایمان نیاوردند.
شکنجه و آزار قریش نسبت به پیامبر و مسلمانان شدت گرفت. پیروان پیامبر به زندان و حبس محکوم شدند. زدن و گرسنگی و شکنجههای دردناک یاران پیامبر را فرا گرفته بود. خانواده عمار بن یاسر عنسی مورد شکنجه قرار گرفت. سمیه مادر عمار به شدت شکنجه شد و در راه اسلام با نیزه ابوجهل به شهادت رسید.
برادر عمار یعنی عبدالله و پدرش یاسر در مکه زیر شکنجه قریش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. بلال بن رباح حبشی را امیة بن خلف در گرمای شدید در بطحای مکه به پشت خواباند و سنگی بزرگ بر سینه اش نهاد تا به محمد (ص) کافر شود، ولی او همچنان در زیر شکنجه احد احد میگفت.
هجرت مسلمانان به حبشهبا افزایش شمار مسلمانان، دشمنی و مخالفت قریش با محمد (ص) بیشتر شد. محمد (ص) در حمایت ابوطالب بود و قریشیان بر اساس پیمان قبیلهای نمیتوانستند به او آسیب جانی برسانند. اما نسبت به پیروان او خصوصا کسانی که پشتیبانی نداشتند، از هیچ سختگیری و آزاری دریغ نکردند. پیامبر، ناچار به این مسلمانان دستور داد به حبشه هجرت کنند و به آنها گفت: «در آن سرزمین پادشاهی است که کسی از او ستم نمیبیند، به آنجا بروید و بمانید تا خداوند شما را از این مصیبت برهاند.» وقتی قریش از هجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، عمرو بن عاص و عبدالله بن ابی ربیعه را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا آنان را بازگردانند. نجاشی پس از شنیدن سخنان نمایندگان قریش و پاسخهای مسلمانان، از سپردن آنان به نمایندگان قریش امتناع کرد و نمایندگان قریش به مکه بازگشتند.
هجرت به مدینهدر سال یازدهم بعثت یک گروه شش نفره از مردم یثرب به مکه آمدند و پس از شنیدن سخنان رسول خدا (ص) مسلمان شدند. آن حضرت اساس دعوت اسلام را برایشان عرضه کرد و آیاتی از قرآن تلاوت نمود. آنها پیش از آن خبر ظهور پیامبری را از یهودیان شنیده بودند، وی را همان دانسته و دعوتش را پذیرفتند و اظهار امیدواری کردند که با پذیرفتن دعوت رسول خدا (ص) با یکدیگر متحد شوند.
با انتشار خبر اسلام در یثرب، علاوه بر کسانی که در مکه، اسلام را پذیرفته بودند، چندی دیگر از مردم یثرب نیز اسلام را پذیرا شدند. در موسم حج سال دوازدهم بعثت، تعداد دوازده نفر از اهالی یثرب، در عقبه با رسول خدا دیدار کردند. آنها در این دیدار با رسول خدا (ص) بیعت کردند.
در موسم حج سال سیزدهم بعثت، تعداد هفتاد مرد و دو زن در عقبه با پیامبر (ص) بعیت کردند. در این جا بود که انصار از رسول خدا (ص) خواستند تا به همراه آنها به یثرب بیاید. در این دیدار حضرت محمد (ص) به انصار گفت: «به این امر با شما بیعت میکنم که همان گونه که از زنان و فرزندان خود حفاظت میکنید، از من نیز حفاظت کنید».
پس از آن رسول خدا (ص) به مسلمانانى که در مکه تحت شکنجه و آزار بودند دستور مهاجرت به مدینه و پیوستن به مسلمانان آن سرزمین را داد. به دنبال این دستور مسلمانان مکه دسته دسته بهسوى مدینه مهاجرت کردند و خود آن حضرت چشم به راه فرمان خداى تعالى در مکه ماند.
پس از آنکه مشرکان مکه، برای قتل رسول خدا (ص) نقشه کشیدند، جبرئیل خبر این توطئه را به ایشان داد. رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) گفت: تا به جای او بخوابد. پس از آن رسول خدا (ص) با عنایت خداوند از خانه خارج شده و به جنوب شهر مکه یعنی مسیری کاملاً برعکس مسیر یثرب رفت. هنگامی که صبح شد، و مشرکان برای اجرای نقشه خود آماده شدند، حضرت علی (ع) از جای خود برخاست و مشرکان فهمیدند که رسول خدا (ص) از دسترس آنان خارج شده است، به تکاپو افتاده و به دنبال ایشان گشتند، و توسط یک راهنما تا پای کوه ثور که رسول خدا (ص) به همراه ابوبکر در آنجا پنهان شده بودند، آمدند، و مشاهده تارهای عنکبوبت بر در غار به داخل غار نرفتند.
سپس رسول خدا (ص) فاصله مکه تا مدینه را از راهی غیر معمول طی کردند و پس از پانزده روز وارد دهکده قبا در فاصله شش کیلومتری مدینه شدند. رسول خدا (ص) در قبا منتظر رسیدن یار و پسر عم خود حضرت علی (ع) شدند که بعد از هجرت رسول خدا (ص) به همراه کاروانی که شامل زنان و دختران پیامبر (ص) و بنیهاشم میشد، از جمله حضرت زهرا (س) و فاطمه بنت اسد و سایر کسانی که هنوز موفق به هجرت نشده بودند، به سمت مدینه در حرکت بود. امام علی (ع) در مکه وظیفه پس دادن امانتهایی که مردم مکه نزد پیامبر (ص) داشتند، را داشت و پس از انجام این کار راهی مدینه شد. پیامبر (ص) در این مدت که در قبا بودند، اقدام به ساختن مسجد قبا کردند و پس از رسیدن کاروان حضرت علی (عع)، به همراه ایشان راهی مدینه شدند.
فتح مکهپیامبر (ص) در ماه رمضان سال ۸ هجرت با ۱۰،۰۰۰ نفر روانه مکه شد؛ و ترتیب حرکت را طوری داده بود که هیچکس از سفر او مطلع نگردد. چون لشکر به مرّالظهران رسید، عباس، عموی پیامبر، شب هنگام از خیمه بیرون شد و خواست کسی از مردم مکه را ببیند و به وسیله او پیغام دهد که قریش پیش از آنکه هلاک شوند خود را به پیغمبر برسانند. در آن شب به ابوسفیان برخورد و او را پناه داد و نزد پیامبر (ص) آورد، که ابوسفیان مسلمان شد. روز دیگر پیامبر دستور داد عباس او را در جای مناسبی نگاه دارد تا لشکریان از پیش روی او بگذرند.
پیامبر گفت: «هر کس به خانه رود و در را به روی خود ببندد در امان است و هرکس به خانه ابوسفیان پناهنده شود در امان است، و هرکس به مسجد الحرام برود در امان است». لشکر انبوه با آرامی وارد مکه شد. ابن هشام از ابن اسحاق روایت میکند که سعد بن عباده رئیس تیره خزرج، چون به مکه درآمد گفت: «امروز روز کشتار است! امروز روز درهم شکسته شدن حرمت است». سعد به گمان خود میخواست از قریش یا از تیره عدنانی انتقام بگیرد، و داد یثرب و مردم آن را از قریش و مکه بستاند. برای اینکه این توهم در ذهن مسلمانان جای نگیرد و فتح اسلامی را به حساب کینهتوزی قبیله نگذارند، پیامبر (ص)، علی (ع) را فرستاد و بدو گفت: «پرچم را از سعد بگیر که امروز روز رحمت است». بین مسلمانان و مردم مکه جز چند درگیری مختصر رخ نداد. پیغمبر (ص) به مسجد درآمد و همچنانکه سوار بود ۷ بار کعبه را طواف کرد و بر در کعبه ایستاد و گفت: «لا اله الا الله وحده لا شریک له صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده»
آخرین حج پیامبر (ص) و ماجرای غدیرخمشیخ کلینى روایت کرده که: حضرت رسول (ص) بعد از هجرت، ده سال در مدینه ماند و حج به جا نیاورد تا آن که در سال دهم خداوند عالمیان این آیه را فرستاد: «و اذّن فى النّاس بالحجّ یأتوک رجالا و على کلّ ضامر یأتین من کلّ فجّ عمیق، لیشهدوا منافع لهم»؛ و در میان مردم براى اداى حج بانگ برآور تا پیاده و سوار بر هر شتر لاغرى که از هر راه دورى مى آیند به سوى تو روى آورند.
وقتی حضرت رسول (ص) از اعمال حجة الوداع فارغ شد متوجه مدینه شد و حضرت امیرالمؤمنین (ع) و سایر مسلمانان در خدمت آن حضرت بودند و، چون به غدیر خم رسیدند. حق تعالى این آیه را فرستاد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»، اى پیغمبر بزرگوار! برسان به مردم آن چه فرستاده شده است بسوى تو از جانب پروردگار تو. در باب نص بر امامت على بن ابى طالب و خلیفه نمودن او در میان امت خود؛ پس فرمود: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»؛ پس اگر نکنى رسالت خدا را نرساندهای و خدا تو را نگاه مى دارد از شر مردم.
رسول اکرم (ص) در آنجا خطبه معروف غدیرخم را قرائت فرمودند: و حضرت علی (ع) را به جانشینی خود معرفی کردند. سپس همه بر گرد رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) جمع شدند و با آن حضرت مصافحه کردند و بیعت نمودند.
وفاتدر اوایل سال ۱۱ق، پیامبر (ص) بیمار شد. چون بیماری وی سخت شد، به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش نمود و فرمود: «اگر کسی را حقی بر گردن من است بستاند، یا حلال کند و اگر کسی را آزردهام اینک برای تلافی آمادهام»
مطابق نقل صحیح بخاری از مهمترین کتابهای اهل سنت، در آخرین روزهای حیات رسول خدا، در حالی که جمعی از صحابه به عیادت ایشان رفته بودند فرمود: «قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به برکت آن، هرگز گمراه نشوید». بعضی از حاضران گفتند: «بیماری بر پیامبر (ص) غلبه کرده (و هذیان میگوید) و ما قرآن را داریم و آن برای ما کافی است». در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضی میگفتند: «بیاورید تا حضرت بنویسد و بعضی غیر از آن را میگفتند»، رسول خدا (ص) فرمود: «برخیزید و از نزد من بروید». در صحیح مسلم که آن نیز از مهمترین کتابهای اهل سنت است، فردی که با سخن پیامبر (ص) مخالفت کرد عمر بن خطاب معرفی شده است. در همان کتاب و همچنین صحیح بخاری آمده است که ابن عباس پیوسته بر این ماجرا افسوس میخورد و آن را مصیبتی بزرگ میشمرد.
«در بسیاری از منابع، دلیل بیماری پیامبر اکرم (ص) مسمومیت توسط زن یهودی گفته شده که میتوان گفت: ایشان شهید شدهاند و نه رحلت!»
اخلاق پیامبر (ص)
عالیترین و بارزترین خصوصیت پیامبر (ص) بعد اخلاقی ایشان بوده است. قرآن در این باره میگوید که «تو بر اخلاقی بزرگ و گرانمایه تکیه داری».
در وصف رفتار و صفات پیامبر (ص) گفتهاند که اغلب خاموش بود و جز در حد نیاز سخن نمیگفت. هرگز تمام دهان را نمیگشود، بیشتر تبسم داشت و هیچگاه به صدای بلند نمیخندید، چون به کسی میخواست روی کند، با تمام تن خویش برمیگشت. به پاکیزگی و خوشبویی بسیار علاقهمند بود، چندانکه، چون از جایی گذر میکرد، رهگذران پس از او، از اثر بوی خوش، حضورش را درمییافتند. در کمال سادگی میزیست، بر زمین مینشست و بر زمین خوراک میخورد و هرگز تکبر نداشت. هیچگاه تا حد سیری غذا نمیخورد و در بسیاری موارد، بهویژه آنگاه که تازه به مدینه درآمده بود، گرسنگی را پذیرا بود. با اینهمه، چون راهبان نمیزیست و خود میفرمود که از نعمتهای دنیا به حد، بهره گرفته، هم روزه داشته و هم عبادت کرده است.
رفتار او با مسلمانان و حتی با متدینان به دیگر ادیان، روشی مبتنی بر شفقت و بزرگواری و گذشت و مهربانی بود. سیرت و زندگی او چنان مطبوعِ دلِ مسلمانان بود که تا جزئیترین گوشههای آن را سینهبهسینه نقل میکردند و آن را امروز هم سرمشق زندگی و دین خود قرار میدهند.
امیرمؤمنان در توصیف سیمای پیامبر (ص) میفرماید: «هر کس بدون آشنایی قبلی او را میدید هیبتش او را فرامیگرفت. هر کس با او معاشرت میکرد و با او آشنا میشد دوستدار او میگردید. پیامبر نگاهش را میان یارانش تقسیم میکرد و به هر کس بهاندازه مساوی نظر میافکند. هرگز رسول خدا با کسی دست نداد که دستش را از دست او بردارد جز آنکه آن طرف ابتدا دستش را بکشد.»
انتهای پیام/
رحلت یا شهادت پیامبر اکرم (ص)؟!منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: مناسبت های مذهبی اهل بیت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۴۱۱۹۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت سینمایی پروندههای قضـــایی
«براساس یک داستان واقعی»، این فقط نام یک فیلم فرانسوی به کارگردانی رومن پولانسکی لهستانی نیست، بلکه عنوانی است که گاهی پیش از شروع فیلم بر تیتراژ برخی از فیلمها میبینیم؛ فیلمهایی که قصهشان نه از تخیل نویسنده که از رخدادی واقعی میآید. از یک اتفاقی که نویسنده یا فیلمساز در کوچه و بازار شنیده یا در محیط پیرامونش دیده است یا از یک پرونده قضایی و جنایی آمده یا حوادت روزنامه و حتی تجربه روزانه خود فیلمساز. اینگونه فیلمها شکل خالصتری از سینمای رئالیستی را تعیّن میبخشد و هم میتوان آن را نوعی سینمای اقتباسی هم دانست؛ اقتباسی که از پروندههای قضایی و جنایی صورت میگیرد تا یک رخداد را در شمایلی دراماتیک صورتبندی کند.
به گزارش هممیهن، بااینحال برخی فیلمسازان تلاش میکنند تا از واقعیتی که فیلم را به آن منتسب میکنند دوری کنند و با تکیه بر تخیل و خلاقیت فردی، جهان سینمایی خود را بسازند، اما نمیتوان رد آن واقعه را در قصه فیلم انکار کرد. البته این نکته را هم باید لحاظ کرد که اتفاقات واقعی وقتی در شکل و قالب داستان و فیلم قرار میگیرند با تخیل، تحلیل و خوانش مؤلف هم تنیده شده و دچار قبض و بسط دراماتیک میشوند. در این گزارش به بهانه فیلم در حال اکران «بیبدن» که براساس پرونده غزاله و آرمان ساخته شده، به مرور فیلمهای ایرانی میپردازیم که پرونده جنایی را از واقعیت به فیلم تبدیل کردهاند.
میخواهم زنده بمانم/ ایرج قادرییکی از پروندههای پرهیاهوی جنائی در دهه ۶۰، ماجرای مرگ مرموز پدرام تجریشی بود. او که به همراه پدر و نامادریاش زندگی میکرد ظاهراً خودکشی کرده بود، ولی نامادریاش در مظان اتهام به قتل قرار داشت؛ پروندهای مبهم که هم دلایل قانعکنندهای برای قتل پدرام داشت، هم اثبات اینکه قاتل او نامادریاش بود کار سادهای نبود. روزنامههای آن زمان خیلی به این پرونده پرداخته بودند و این میتوانست برای پردازش دراماتیک و تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی، مورد جذابی باشد. مجله زنروز گزارشهای دنبالهدار و مفصلی درباره این پرونده جنجالی منتشر کرد و درنهایت نامادری از قتل پدرام تجریشی تبرئه شد.
رسول صدرعاملی که سابقه کار روزنامهنگاری داشت، موضوع قتل پدرام تجریشی را دنبال کرد. صدرعاملی تصمیم گرفت مستندی درباره این موضوع بسازد و با دوربین ۱۶ میلیمتری از جلسات دادگاه فیلمبرداری کرد؛ مستندی که درنهایت هرگز از تلویزیون پخش نشد، اما صدرعاملی براساس این ماجرا فیلمنامهای با نام «اما من شما را دوست داشتم» نوشت و سالها بعد ایرج قادری آن را کارگردانی کرد و نامش را گذاشت: «میخواهم زنده بمانم».
صدرعاملی، اصغر عبداللهی و فریدون جیرانی این فیلمنامه را بارها بازنویسی کردند و درنهایت رگههای واقعی پرونده پدرام تجریشی کمرنگتر شد و درنهایت با بازنویسی نهایی تنها خط اصلی داستان در سناریو باقی ماند. «میخواهم زنده بمانم»، پرفروشترین فیلم سال ۷۴ شد. منتقدان آنرا بهترین فیلم قادری خواندند و مجله فیلم نوشت، این خوشساختترین فیلمفارسی تاریخ سینمای ایران است؛ فیلمی که از سوی مخاطب هم مورد توجه قرار گرفت و با استقبال خوبی همراه شد. در سال ۹۹ سریالی با عنوان «میخواهم زنده بمانم»، توسط شهرام شاهحسینی ساخته شد که ربطی به این پرونده و ماجرایش نداشت.
قرمز/ فریدون جیرانیفریدون جیرانی که در نگارش فیلمنامه «میخواهم زنده بمانم» دستی بر آتش داشت، اینبار خود دست به ساخت فیلمی براساس یک پرونده جنائی زد و فیلم «قرمز» را ساخت که هنوز هم خیلیها این کارگردان را با این فیلمش به یاد میآورند. فیلمی جسورانه که در دوره خودش یک نوع ساختارشکنی بود و توانست خشونت خانگی علیه زنان را بهخوبی به تصویر بکشد و البته بازیهای درخشان محمدرضا فروتن و هدیه تهرانی در ماندگار شدن فیلم نقش مهمی داشت.
ابتدای سال ۷۶ بود که خبر شکنجهی زنی به نام «امالبنین» در صفحهی حوادث روزنامه ایران چاپ شد، زنی که بر اثرِ شکنجههای همسر و مادرِ همسرش در بیمارستان جان باخت؛ اما قبل از آن توانست برای پرستاران تعریف کند که شوهرش، مدتها او را در زیرزمین خانه شان حبس کرده و تا سرحد مرگ، کتکش زده است. فریدون جیرانی که از روزنامهنگاری به سینما و کارگردانی آمده بود، این پرونده را خواند و قصهی روایتِ آزار زنان را فیلم کرد، اما با نگاهِ و خوانش خودش. او داستانِ هستی مشرقی را به تصویر کشید؛ زنی مطلقه که دوباره ازدواج کرده و همسری عاشق، اما روانپریش دارد که مُدام او را موردِ سوءظن قرار میدهد و ضرب و شتم.
اما هستی مشرقی شخصیتی متفاوت از امالبنین داشت و کنشی متفاوت از او از خود بروز داد و همین پایان فیلم را نسبت به سرنوشتِ امالبنین متفاوت کرد. پروندههای قضایی از داستان واقعی درباره خشونت علیه زنان، کم نیست که میتواند دستمایه ساخت فیلم شود، اما هنوز فیلمی در اندازه قرمز ساخته نشده است که به این موضوع پرداخته باشد.
رنگ شب/ محمدعلی سجادییکی از کارگردانهای جناییساز سینمای ایران که کمتر مورد توجه قرار گرفت، محمدعلی سجادی است. او در فیلم «رنگ شب» که در سال ۷۹ ساخته شد، سراغ یک پرونده جنایی رفت که نگاهی به ماجرای پرونده جنجالی خفاش شب دارد. گرچه نویسنده اشاره چندانی به این موضوع و پرونده غلامرضا خسرو که به خفاش شب معروف شده بود نمیکند و تنها وجه تشابه آن را میتوان در به قتل رساندن تعداد زیادی زن و دختر در شبهای تهران دانست.
قصه با اساس این الگوی روایی بنا میشود که ورود یک زنِ غریبه، عاملی است برای اینکه یک زندگی آرام و ظاهراً روبهراه را دچار تنشی عمیق و همهچیز را از مسیرِ عادی خود دور کند. رسول بهعنوان کارمند بانک یک زندگی معمولی دارد که با زنی تصادف میکند و متوجه میشود که زن دچار فراموشی شده است. همسرِ رسول، زن را به خانه میآورد، این زن در ادامهی داستان مدعی میشود همسر رسول است و وقتی رسول برای مأموریتی به شمال رفته بوده، با هم آشنا شدهاند و این پسر هم فرزند رسول است.
دادگاه برای روشن شدن قضیه، رسول و پسر بتول را به آزمایشگاه میفرستد. در آنجا مشخص میشود رسول اساساً نمیتواند بچهدار شود و همین سبب میشود تا او به همسرِ خود شک کند و در خیابانها به کشتنِ تعداد زیادی زن و دختر بپردازد. در انتهای فیلم، بازجو به رسول میگوید زود قضاوت کرده، چون جواب آزمایشاش اشتباه بوده و زهره هیچوقت به او خیانت نکرده و مجازات رسول، اعدام است. در این فیلم قصه از خانواده رسول آغاز شد و درواقع فیلمساز تلاش کرده تا داستانش را از جزء به کل روایت کند. درواقع نگاه سجادی در پردازش این قصه بیشتر سویههای روانشناسی دارد، یعنی از فرد و انگیزههای او آغاز کرده و به آسیبهای اجتماعی رسیده است.
شبهای تهران/ داریوش فرهنگپرونده خفاش شب آنقدر پرسروصدا شد و ابعاد وسیعی داشت که در همان سال ۷۹، داریوش فرهنگ هم سراغ آن رفت و فیلم «شبهای تهران» را ساخت. فیلم دربارهی دو دختر به نام شیرین و میناست که در حال تحقیق روی پروندهای از قتلهای زنجیرهای هستند که شباهت زیادی به قتلهای خفاش شب دارد؛ البته داریوش فرهنگ از دلِ این پرونده جنجالی، داستان خودش را روایت کرد که اگرچه تفاوتهایی با اصل ماجرا داشت؛ اما اشاره و ارجاعات زیادی به این پرونده در آن قابل تشخیص است.
فرهنگ، این فیلم را براساسِ فیلمنامه «خیابان عشق ممنوع» نوشته تهمینه میلانی ساخت، هرچند آنچه روی پرده آمد، تفاوتِ بسیاری با فیلمنامه داشت؛ اما درعینحال کارگردان (برخلافِ فیلم خفاش) تلاش کرده بود تا آسیبشناسیهایی نیز درباره عوامل وقوع جرم انجام دهد. این فیلم همچنین به روزنامهنگاران حوادث که با وجود مشقتهای فراوان، در زمینهی انعکاس اخبار تلاش میکنند نیز ادایدین کرده است. درواقع برخلاف محمدعلی سجادی، داریوش فرهنگ سعی کرد تا نگرشی جامعهشناختی به این ماجرا داشته باشد و با رویکردی پاتولوژیستی به ماجرا نگاه کند.
خشم و هیاهو/ هومن سیدیگرچه هومن سیدی «خشم و هیاهو» را متأثر از پرونده جنجالی شهلا جاهد و ماجراهای قتل زن ناصر محمدخانی نمیداند و زمان اکران فیلم، مدعی شد «خشم و هیاهو» ارتباطی به ماجرای شهلا ندارد و اقتباسی از آن ماجرا نیست، اما لحن فیلم بسیار به آثار مستند و زندگینامهای نزدیک میشود. پروندهای که هنوز هم درباره آن حرف و حدیثها بسیار است که مهناز افضلی در مستند «کارت قرمز» بهشکل دقیقتری به آن پرداخته است.
نام و شیوه روایت این فیلم، برگرفته از رمان خشم و هیاهو، نوشته ویلیام فاکنر است. «خشم و هیاهو» داستان زندگی خوانندهای مشهور به نام خسرو را روایت میکند که عاشق همسرش است، اما بهدلیل ارتباط زیاد با طرفداران و مخاطبان خود با دختری به نام حنا آشنا میشود. خسرو، عاشق حنا شده و میخواهد که زن اول خود را طلاق دهد، اما همسر اولش به قتل میرسد.
درواقع سیدی ساختاری را برای فرم روایی قصه برمیگزیند که در آن تمثیلی از یک واقعه خیالی که در ذهن حنا شکل گرفته و بدون پر و بال دادنهای اضافی، نحوه ارتکاب به جرمی که مرتکب نشده را تعریف میکند. واقعیت این است که این پرونده بهدلیل پیچیدگی خاصی که دارد همچنان از ظرفیت دراماتیک بالایی برای ساخت فیلم برخوردار است و میتوان از زاویههای مختلفی به آن پرداخت. برخی از پروندههای جنایی واجد سطوحی از واقعیت هستند که در پس آن میتوان به تحلیل بسیاری از آسیبهای فردی و اجتماعی پرداخت و قصه شهلا جاهد، یکی از بهترین نمونههای آن است.
لانتوری/ رضا درمیشیانازجمله موضوعاتی که پروندههای جنجالی جنایی و قضایی پیرامون آن شکل گرفت، اسیدپاشی بود. اتفاق بغرنجی که بارها وجدان جمعی را آزرد و حتی موجب افزایش رعب و وحشت در جامعه شد. پرونده «آمنه بهرامی» یکی از مهمترین آنها بود به این دلیل که مرد اسیدپاش در آن پرونده، به قصاص محکوم شده بود، اما آمنه او را بخشید. همین مسئله دستمایه قصه فیلمی شد که رضا درمیشیان در «لانتوری» در سال ۹۵ به تصویر کشید.
«لانتوری» داستان یک اسیدپاشی را روایت میکند که توسط پسر جوانی به نام «پاشا»، سردسته باند تبهکارانهای به نام لانتوری انجام میشود. اعضای لانتوری بر اثر آنچه بهواسطه بیعدالتیهای اجتماعی تجربه کردهاند، گردهم آمدهاند. لانتوری بنمایهاش افرادی آسیبدیده است که از بطن اجتماع سربرآوردهاند. فیلم درباره پسری به نام پاشاست که سردستهی یک باند خلافکار است و عاشق مریم. مریم، اما روی خوشی به او نشان نمیدهد و پاشا بعد از تلاشهای بسیار برای به دستآوردنِ دلِ او و ناکام ماندن در این جریان، تصمیم میگیرد روی صورت مریم اسید بپاشد.
زن که حال زندگی خود را باخته، تقاضای قصاص چشم در برابر چشم میکند. اسیدپاشی در ایران همواره قصهای پر از غصه بوده و درمیشیان، تنها کارگردانی است که این ماجرا را فضایی مستندگونه به تصویر کشیده و درامی پرهیجان خلق کرده است. فیلم اگرچه صحنههای خشونتآمیزِ بسیار دارد، اما درعینحال به موضوع بخشش و عفو نیز میپردازد. بعد از این هم باز پروندههایی از اسیدپاشی تشکیل شد، اما سینمای ایران سراغ این سوژه ملتهب نرفته است؛ سوژهای که ساخت فیلم درباره آن یک ضرورت اجتماعی و اخلاقی است.
عنکبوت/ ابراهیم ایرجزادیکی دیگر از پروندههای جنجالی که میتوان آن را هموزن پرونده خفاش شب دانست، قتلهای زنجیرهای زنان خیابانی در مشهد، توسط سعید حنایی بود که به مرد عنکبوتی مشهور شد. بههمیندلیل ابراهیم ایرجراد وقتی سراغ ساخت فیلمی درباره این موضوع رفت، نام فیلم را «عنکبوت» گذاشت. البته فیلم دیگری هم بیرون از ایران با همین موضوع به نام «عنکبوت مقدس» ساخته شد که حاشیههای حضور آن در جشنواره کن، جنجالهایی ایجاد کرد. فیلم «عنکبوت» با برشی از زندگی سعید آغاز میشود، نقاش ساختمانی با تعصبات اعتقادی سفت و سخت که بهتدریج به یک قاتلِ سریالی تبدیل میشود و تعداد زیادی زن خیابانی را میکشد.
یکروز، رانندهای قصدِ تعرض به همسرش را دارد و سعید گمان میکند ریشهی این اتفاق، فسادی است که در شهر وجود دارد و عاملش زنانِ خیابانی هستند. او بیهیچ عذاب وجدانی و با ایمان به این باور که دارد فساد را از زمین پاک میکند، آن همه قتل انجام میدهد؛ فیلمساز روش قتلها را به تصویر میکشد و جنون و ترس قاتل را به مخاطب نشان میدهد.
کارگردان همچنین نشان میدهد، روسپیهایی که توسط سعید کشته میشوند، تنها زنان بیبضاعتی هستند که مجبورند بدن خود را بفروشند تا فرزندانشان از گرسنگی نمیرند. نویسنده و کارگردانِ «عنکبوت» اگرچه داستانِ فیلم را از ماجرای سعید حنایی وام گرفته، اما اقتباسِ وفادارانهای به آن پرونده ندارد، برای مثال شخصیتِ اصلی فیلم برخلافِ حنایی از هیچ بیماری روحیای رنج نمیبرد. همچنین حنایی یک مرتبه به دام پلیس افتاده بود که توانست قسر در برود و این ماجرا در فیلم نیست؛ کارگردان همچنین اصراری به نمایش جنبههای شخصیتی قاتل ندارد و همهچیز را به مخاطب واگذار میکند. بااینحال محسن تنابنده در نقش سعید حنایی بازی میکند که توانمندی او در بازیگری کمک میکند تا بخشی از روانشناسی شخصیت این قاتل بازنمایی شود. فیلمی که در پس قصه خود به نقد تعصب و باورهای غلط دینی دست میزند که میتواند زمینهساز جنایت در جامعه شود.
علفزار/ کاظم دانشیتجاوز، یکی دیگر از سوژههای داغ پروندههای جنجالی قضایی است که اتفاقاً سوژه پربسامدی در سینماست و فیلمهای زیادی درباره این موضوع در سینمای جهان ساخته شده است. در سینمای ایران البته بهدلیل برخی ملاحظات فرهنگی و اخلاقی یا کمتر به آن پرداخته شده یا پرداختن به آن با چالشهای زیادی همراه است.
کاظم دانشی در نخستین فیلم بلند خود سراغ این موضوع رفته تا «علفزار» هم به جمع فیلمهای ایرانی که براساس یک اتفاق واقعی رخ داده است، بپوندد. تجاوز به مهمانان یک باغ در برابر شوهرانشان که وجدان جمعی را خیلی آزرد، قصه این فیلم است. بازپرسی به نام «امیرحسین»، درگیر پروندهای میشود که در آن عدهای شبانه، به باغی در خمینیشهر اصفحان حمله کرده و به زنانِ مهمانی تعرض کردهاند؛ فیلم خردهروایتهایی، چون شناسنامه نداشتنِ یک بچهی نامشروع یا کشتهشدنِ یک کودکِ خردسال توسط پلیس را نیز روایت میکند. بهطور کلی روایت فیلمساز صرفاً به مسئله تجاوز محدود نمیشود و بهواسطه آن، فیلمساز آسیبهای اجتماعی دیگری مثل فحاشی، استعمال موادمخدر، مشروبات الکلی و روابط جنسی خارج از ازدواج را هم به خط اصلی قصهاش میتند تا تصویری کاملتر از بحرانهای جامعه را به نمایش بگذارد.
طلا خون/ ابراهیم شیبانیاگر «عنکبوت» و «خفاش شب» به نماد قاتلهای سریالی مرد تبدیل شدهاند، فیلم «طلا خون» به کارگردانی ابراهیم شیبانی سراغ یک قاتل زنجیرهای زن رفته است که قصه آن در قزوین اتفاق افتاده است. البته پیشازاین مستندی به اسم «مهین»، به کارگردانی محمدحسین حیدری ساخته شد که ماجرای «مهین قدیری» و قتلهایش را ثبت کرده بود.
«طلاخون» داستان زندگی ناهید (یک مادر فداکار و مهربان) است که در خارج از خانه یک قاتل سریالی است؛ فیلم به ما دربارهی انگیزههای روانی مهین چیزی نمیگوید و زوایای چندانی از زندگی گذشتهی او را روشن نمیکند، شاید به همین خاطر است که شخصیتِ «ناهید» آنطور که باید در ذهنِ بیننده باقی نمیمانَد. فیلم هیچ صحنه قتلی را نشان نمیدهد و بیشتر نگاهی آسیبشناسانه به جامعهای دارد که از یک زن مهربان، قاتلی زنجیرهای میسازد. زنی که حتی باورهای مذهبی هم داشته و نماز هم میخوانده است. ضمن اینکه فیلم بر تاثیر مخرب فقر بر سقوط اخلاقی انسانها، تاکید میکند. گرچه مستندی که دراینباره ساخته شده، بیش از فیلم تماشایی است.
بیبدن/ مرتضی علیزادهآخرین فیلمی که با ارجاع و الهام به یک پرونده واقعی ساخته شده و هماکنون در حال اکران است، «بیبدن» به کارگردانی مرتضی علیزاده است که پرونده جنایی غزاله و آرمان، یکی از پرسروصداترین پروندههای قتل در دههی ۹۰ که سرانجام با اعدامِ آرمان در سوم آذرماه ۱۴۰۰ به پایان رسید را دستمایه قصه خود قرار داده است. مفقودشدن جسدِ غزاله، یکی از ابهاماتِ این پرونده بود و این اتفاق در «بیبدن» یکی از نقاطِ عطفِ درام را شکل میدهد.
علیزاده، اما تاکید دارد که آنچه در این فیلم به نمایش درآمده، ساخته و پرداختهی ذهنِ نویسنده و او بهعنوان کارگردان است و نباید آن را نعلبهنعل با واقعیت منطبق دانست: «من فیلمی ساختهام و مخاطب هم میتواند روایت آن را به پروندههای واقعی منطبق بداند، اما آنچه میتوانم بهعنوان کارگردان «بیبدن» تأکید کنم این است که آن را براساس پرونده واقعی (آرمان و غزاله) نساختهام.»
کاظم دانشی (نویسندهی این اثر) که فیلم علفزار را بهعنوان کارگردان در پروندهی خود دارد، سالهاست در نگارش و پژوهش سوژههای قضایی فعالیت دارد. او فیلمنامهی این اثر را در بستر ماجرای غزاله و آرمان روایت کرده؛ اما تنها بر بستر آن و هماکنون آنچه نوشته، نعلبهنعل با واقعیت منطبق نیست. او و علیزاده در فرآیند تحقیق و پژوهش این پرونده، چندین پرونده قضایی واقعی را مطالعه کرده و به سوژههای متعددی رسیدهاند و داستان فیلم، تجمیعی از همه مشاهداتِ آنها از چند پرونده واقعی بوده است. یکی از سایتهای خبری نوشت که خانوادهی عبدالعالی از ساخت این فیلم راضی نیستند. این یکی از چالشهای ساخت فیلم براساس پروندههای واقعی جنائی است که در خیلی از مواقع به مذاق نزدیکان صاحبان این پروندهها، خوش نمیآید.
جاذبه و دافعه داستانهای واقعی در سینماهمانطور که در ابتدای این مطلب اشاره شد، شاید هیچ جملهای به اندازه این جمله که «این فیلم براساس واقعیت ساخته شده است!»، نتواند یک پیشتعلیق در ذهن مخاطب ایجاد و او را با التهاب و اضطراب این تعلیق همراه کند. تجربهی آنچه زمانی بر دیگری وارد شده، بستری است که قصهای رئال را در قالبی از روایات سینمایی بهحرکت درمیآورد و مستقیم روی روانیات مخاطباش مینشاند.
آثاری که داستانشان زمانی، جایی بیرون از ذهن نویسنده توسط کسی تجربه شده، قطعاً تماشاگر را هیجانزده میکند، چراکه آدمها ذاتاً بهدنبال چشیدن طعم تجربیات یکدیگرند. فیلمهای ساختهشده براساس این رویکرد، یا طبق تجربیات فردی شکل گرفتهاند یا تجربیات جمعی؛ اتفاقاتی که یا یک ملت یا گروهی خاص درگیرش بودهاند یا فردی تک و تنها به درک آن رسیده است.
هنگام تماشای این دسته از آثار، میتوانید مدام به خود یادآور شوید که آنچه روی صفحه در جریان است، واقعاً اتفاق افتاده و حال شما نیز نیازمند این هستید که داستان را با تمام وجود درک کنید. چه به دنبال یک درام تاریخی باشید یا داستانی تراژیک از یک زندگی، اصلاً فرقی نمیکند. تنها چیزی که اینجا اهمیت دارد، آن ارتباط یا حسی است که باید بین شما و این قصهها برقرار شود.
گاهی احساسی که مخاطب از خواندن یک حادثه و واقعه جنایی تجربه میکند، قویتر از حسی است که از تماشای آن واقعه بر پرده سینما تجربه میکند. گاهی فیلم، انتظار مخاطب از روایت جنایتی که نسبت به آن آگاهی دارد را برآورده نمیکند. بههمیندلیل ساخت فیلم براساس داستانها و پروندههای واقعی، حرکت کردن روی لبه جاذبه و دافعه دراماتیک است و ازاینحیث آنچه در این آثار اهمیت مضاعفی پیدا میکند، شیوه روایت آن است.