(تصاویر) زندگی آلاچیق نشینها در قلب شهر
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۴۹۰۸۷۷
یکی میگفت، ودیعه مسکنمان که تمام شد دیگر نتوانستیم خانهای پیدا کنیم، ناچار برای ادامه زندگی به همراه همسر و پسرم راهی این پارک شدیم، دیگری هرچه داشت خرج فرزند بیمارش کرده بود و دیگر پولی برای اجاره خانه نداشت و دیگری ...
به گزارش برنا، اینجا زندگی یخ زده است، اینجا درست در وسط شلوغترین نقطه شهر ری، در گوشه به گوشه بوستانی که قرار بود زیر آلاچیق هایش، انسانها در کنار عزیزان، قهقهههای شادیشان فضا را لبریز کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وارد محوطه که شدیم، صف چادرهای پلاستیکی با رنگهای سبز شبرنگ، سفید، زرد و نارنجی برایمان خودنمایی کرد. بیرون یکی از چادرها، دختری خردسال با جعبه مقوایی خالی بازی میکرد! از پنجره آن یکی چادر، پسرکی ۷ ساله سر بیرون کشیده و چشم به اطراف دوخته بود. کمی آن سوتر، کنار چادر زرد رنگ، پیرمردی که خود را در پتو پیچیده به میدان پر تردد نگاه میکرد. کنار چادری دیگر، زنی جوان، در حال جا به جایی اثاث زندگیش بود، از چادری دیگر مردی جوان خارج شد تا برای چای از دستشویی پارک، آب در کتری بیاورد.
وقتی به آنجا رسیدیم، ساعت ۱۲ ظهر بود و هوا در آن روز پاییزی آبان ماه، سرد. شبها آنجا به حتم، روی آن سنگفرشهای بی فرش کف آلاچیقها سردتر هم میشود.
گام هایمان را به سمت ساکنان بی خانمان آلاچیق نشین بردیم و آنها از حکایت هایشان به ما گفتند.
آلاچیق اول: امیدی که برباد رفت
در هر یک از آلاچیقهای پارک یک چادر وجود داشت و در هر چادر، خانوادهای ساکن بود. مردد انتخاب بودیم که اول سراغ کدام چادر و ساکنان آن برویم که مردی از چادر خارج شد. سوار بر موتورسیکلت خود میشد که اولین سوال را از او پرسیدیم و اینگونه گفتمانمان با همسایگان آلاچیق نشین آغاز شد.
«ودیعه مسکنمان که تمام شد دیگر نتوانستیم خانهای پیدا کنیم، ناچار برای ادامه زندگی به همراه همسر و پسرم راهی این پارک شدیم، حالا ۶ ماه است در این پارک زندگی میکنیم»، اینها را مرد موتور سوار میگوید.
مرد در سپهسالار کفاش بوده که بعد از مدتی به دلیل استفاده از مواد صنعتی ساخت کفش، چشمهایش ضعیف میشود و نمیتواند به کار همیشگی اش ادامه دهد، برای امرار معاش شروع به جمع آوری لباس و کفش کهنه و فروش آنها میکند تا اینکه پسرش در حالیکه هنوز ۱۷ سال سن دارد به عنوان مامور پارکبان توسط شهرداری به کار گرفته میشود.
مرد میگوید: پسرم یک شب در حال رفت و روب خیابان بود که ماشینی به او زد وبی توقف رفت. نه شهرداری پیگیر حالش شد و نه بیمهای داشت که هزینه درمانش را بپردازد. ناچار شدم هشت میلیون تومان پول ودیعه مسکن را خرج درمانش کنم، درمانی که بخاطر کمبود پول، کامل نشد و پای پسرم ناقص ماند.
بغض مرد میترکد و چشمانش پر اشک و میگوید: بدون ودیعه مسکن بی خانمان شدیم حالا با همسر وفرزندم که پایش ناقص شده ۶ ماه است در این پارک و در میان این چادرنشینها زندگی میکنیم.
این مهمان ناخوانده پارک درحالیکه اشک همچنان از چشمانش جاری بود و چشمانش را به پایین دوخته بود از شرمساری! ادامه داد: چه کسی زندگی در این شرایط را دوست دارد؟
آلاچیق دوم: بابا، نان ندارد
به آلاچیق بعدی میرویم، چادری نارنجی رنگ که با پتو پوشیده شده بود تا شاید گرمتر شود و کودک ساکن آن از سرما در امان بماند. چهار نفر ساکن آن بودند. یک زن، دو کودک و یک مرد.
مرد جوانی که چین و چروکهای صورتش او را بسیار مسنتر از مردی ۳۷ ساله نشان میدهد از چادر بیرون میآید، اهالی چادر سرو وضع نامرتبی دارند و معلوم است که نمیتوانند زود به زود حمام بروند.
مرد جوان میگوید: قبلا آرماتوربند بودم، اما حالا ضایعات جمع میکنم، گاهی روزی ۱۰ یا ۲۰ تومان درآمد دارم و گاهی هیچ درآمدی ندارم، از وقتی نتوانستیم خانه اجاره کنیم به این پارک آمده ایم و ناچاریم صبحها چادر را جمع کنیم و شبها دوباره آن را برپا کنیم تا ماموران شهرداری بیرونمان نکنند.
همسرش روسری اش را درست میکند و میان لحاف و تشکهایی که لایهای از غبار دارد مینشیند، چشمان یشمی اش از میان صورت تکیده و سبزه به ما زل میزند، ۳۴ ساله است و حالا یک ماهی است که با همسر و فرزندانش در این چادر زندگی میکند.
زن میگوید: قبلا خانه داشتیم، کرایه و ودیعه خانه که بالا رفت دیگر توان اجاره خانه برایمان نماند و حالا اینجا چادرنشین شدیم.
او از اعتیاد همسرش میگوید و اینکه بخشی از همان درآمد ناچیز شوهرش صرف خرید مورفین میشود.
زن ادامه میدهد: گاهی ماموران سازمان بازیافت بار ضایعات شوهرم را توقیف میکنند و آن روزها همین غذای بخور و نمیر راهم ندارم که به فرزندان خردسالم بدهم. استفاده از گاز پیک نیکی در پارک ممنوع است و این ممنوعیت ما را از غذای گرم محروم کرده است. اغلب تنها نان و پنیر میخوریم.
زن که صحبت میکرد کودکش پشت سر هم عطسه میکرد. صورت پسرکش را پاک میکند و میگوید: اغلب سرماخورده است و اینجا هم سرد.
آلاچیق سوم: ازمهاجرت به تهران تا چادرنشینی در پارک
پسر جوانی که کتری به دست از چادرش خارج شده بود تا آب برای آماده کردن چای بیاورد نفر بعدی بود که با او به صحبت نشستیم.
۲۳ ساله و اهل لرستان است، ۲ سال است ازدواج کرده، ولی چندین ماه است که بیکار شده است.
جوان میگوید: قبلا خانهای اجاره کرده بودیم و زندگی میکردیم، اما بیکار که شدم دیگر توان پرداخت اجاره نبود. خانه را تخلیه کردیم. با ده میلیون ودیعه بدون هیچ پولی برای کرایه خانهای پیدا نکردیم. دو هفته قبل راهی این پارک و زندگی در چادر شدیم. حالا هم برای پیدا کردن کار هر روز به سر خیابان میروم و همسرم در این پارک تنها میماند.
او ادامه میدهد: خانواده ام نمیتوانند کمک کنند، خودشان مشکل دارند، قبلا کمک کردند، اما حالا دیگر توان مالی ندارند ...
حدود ۹ آلاچیق این پارک در نزدیکی حرم شاهعبدالعظیم به خانوادههایی اختصاص یافته که غالبا برای ادامه زندگی به چادر نشینی در آلاچیقهای این بوستان روی آورده اند، غالب این چادرنشینان افرادی هستند که به دلیل محرومیت نتوانسته اند از پس پرداخت ودیعه مسکنها و اجاره خانههای نجومی برآیند، افرادی که اگرچه عمدتا از قشر ضعیف و فرودست جامعه هستند، اما همگی زمانی سرپناه داشته اند، اما حالا ناچار به زندگی در شرایط بسیار سخت و بدون تغذیه مناسب و در شرایط بهداشتی نامطلوب شده اند...
منبع: فرارو
کلیدواژه: بی خانمان ها تصاویر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۴۹۰۸۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زندگی قاتل با جسد زن گمشده به مدت ۲ شبانه روز در تهران!
مرد جوانی که همسر خود را به قتل رسانده و با جسدش ۲ روز زندگی کرده بود، بازداشت شد.
به گزارش تسنیم، اواخر فروردین امسال، مرد میانسالی به اداره چهارم پلیس آگاهی مراجعه کرد و هنگامی که مقابل کارآگاهان قرار گرفت، با اظهارات ضدونقیضی گفت: همسرم بهنام مهتاب چندی قبل از خانه خارج شده، اما دیگر بازنگشته است. ساعتی پیش یک پیامک از تلفنهمراهش برای من آمده است که در آن فردی نوشته بود، همسرم را بهخاطر اختلافات شخصی به قتل رسانده و جسدش را در یک باغ دفن کرده است؛ سه فرزند دارم که بهانه مادر خود را میگیرند، لطفاً کمک کنید.
پس از ثبت شکایت و تشکیل پرونده در دادسرای امور جنایی، تیمی از کارآگاهان با دستور بازپرس پرونده وارد عمل شدند و برای تحقیقات محلی پای در خانه زن فقدانی گذاشتند، اما در آنجا مشخص شد این زوج جوان اختلافات خانوادگی گستردهای با یکدیگر دارند که همسایهها نیز این موضوع را تأیید کردند.
تیم جنایی در گام بعدی سراغ اقدامات اطلاعاتی رفتند که بررسیهای فنی در این شاخه از تحقیقات حاکی از آن بود چند هفته قبل این زوج جوان با یک خانواده دیگر برای مسافرت به شمال رفتند، اما پس بازگشت از این سفر اختلافات آنها بیشتر شده است.
در ادامه نیز مشخص شد مردی که فقدانی همسر خود را با اظهارات ضدونقیضی به پلیس آگاهی گزارش کرده است، به فرزندان خود گفته است که مادرشان از خانه قهر کرده است و دیگر باز نخواهد گشت که این سرنخهای مهم باعث شد متهم با دستور بازپرس جنایی، بازداشت شود.
متهم که به مواد مخدر اعتیاد شدیدی دارد در جریان بازجوییها منکر هرگونه اختلاف با همسر خود بود، اما او پس از مواجهه با مدارک موجود داخل پرونده چارهای جز بیان حقیقت را نداشت و از یک جنایت هولناک پرده برداشت.
مرد جوان ماجرا را اینطور توضیح داد: با همسرم اختلاف داشتیم و به یکدیگر بدبین بودیم؛ چند هفته قبل با یک خانواده دیگر که از دوستان ما بودند به شمال رفتیم، اما من در آنجا مخفیانه و بهدور از چشم مهتاب پیشنهاد دوستی به یکی از همسفرها را دادم که همسرم متوجه و باعث شد اختلافها بیشتر شود.
متهم گفت: هنگامی به تهران بازگشتیم، بچهها به مدرسه رفتند و مهتاب این ماجرا را با من درمیان گذاشت که منجر به درگیری شدید بین ما شد؛ در جریان این نزاع کنترل خود را از دست دادم و با یک روسری همسرم را به قتل رساندم؛ نمیدانستم چهکاری انجام دهم برای همین جسد را زیر تختخواب داخل اتاق گذاشتم و هنگامی که بچهها به خانه آمدند مدعی شدم که مادرشان قهر کرده و از خانه رفته است.
وی ادامه داد: جسد نزدیک به ۲ روز زیر تخت قرار داشت و دچار جمود نعشی شده بود؛ برای همین وانت یکی از اقوام را قرض گرفتم و جسد را بین یک پتو قرار دادم؛ اتفاقاً آن روز نیز در ساختمان ما یکی از همسایهها اسبابکشی داشت بهخاطر همین کسی به من شک نکرد!
مرد جنایتکار گفت: جسد را به یکی از روستاهای اطراف شرق تهران بردم و در آنجا دفن کردم و با تلفن همراه همسرم یک پیامک برای گمراه کردن مسیر پرونده برای خود ارسال و پس از آن با طراحی یک سناریوی خیالی فقدان مهتاب را به پلیس اعلام کردم.
پس از اعترافات متهم و رمزگشایی از سرنوشت مرگبار زن گمشده، کارآگاهان اداره چهارم و تیم تشخیص هویت پلیس آگاهی مأموریت یافتند بههمراه متهم راهی روستای موردنظر واقع در شرق تهران شوند و جسد را پیدا کنند.
با صدور قرار قانونی از سوی مرجع قضایی، متهم برای روشن شدن زوایای پنهان پرونده در اختیار کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
tags # اخبار حوادث سایر اخبار آیا انسان میتواند در فضا تولید مثل کند؟ | رابطه جنسی و زایمان در فضا چگونه است؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام میشود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی میکنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه میشود؟