Web Analytics Made Easy - Statcounter

سیدحسین خدیوجم فرزند سیدعلی به سال 1306خورشیدی درشهر مشهد دیده به دنیا گشود پدرش از اشکذری هایی بود که به مشهد مهاجرت کرده بودند.
بسیج اشکذر: دکتر سیدحسین خدیوجم نویسنده، مترجم و محقق و غزالی پژوه معاصر: “با فروتنی اعتراف می‌کنم که دانشجو بوده و هستم و آرزومندم تا پایان زندگی دانشجو بمانم و دانشجو بمیرم”
سیدحسین خدیوجم فرزند سیدعلی به سال ۱۳۰۶ خورشیدی در شهر مشهد دیده به دنیا گشود پدرش از اشکذری‌هایی بود که به مشهد مهاجرت کرده بودند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


 حضور در مکتب خانه از سن ۵ سالگی
۵ ساله بود که او را به مکتب‌خانه زنانه‌ای در شهر مشهد فرستادند قرآن را آنجا فراگرفت و پس از دو سال راهی مکتب‌خانه ملاعلی در کوچه یزدی‌ها نزدیک محله‌ی خودشان شد.
خواندن و نوشتن و نیز بوستان و گلستان سعدی و دیوان حافظ را در آنجا آموخت ولی به گفته خودش بی‌آنکه در آن روزگار چیزی از معانی عمیق الفاظ خوش‌آهنگ این دو دفتر دستگیرش شود؛ همچنین در آن مکتب با کتاب‌های نصاب الصبیان، کلیله‌ودمنه و کتاب‌های رایج آن زمان آشنا شد. مدت زمانی نیز راهی مدرسه شد.
 روانه شدن به سوی کار به دلیل وضعیت سخت زندگی خانواده
اما زندگی سخت و تنگ خانواده او را ناگزیر روانه کار در نزد محمود کسنوی یزدی کرد تا بتواند کمک‌خرجی برای خانواده‌اش باشد دو سال در نزد سید محمود کار کرد تا کارگری ورزیده شد؛ سپس به خدمت استاد سید عباس قمی رفت و نزد او نیز دو سال فرنگی سازی –الگو برداری از نقش های اروپایی- و مبل‌سازی آموخت خود دراین‌باره گوید:
“در خاندانی همانند غزالی با درس خواندن و کار کردن از کودکی به جوانی رسیدم، در آغاز جوانی گذران زندگی دشوار بود و شوق دانستن بسیار؛  ناگزیر روزها تن به کار دادم و شب‌ها دل به کتاب سپردم. چون تنی سالم و نیرومند و دلی مشتاق و پرامید داشتم تا بیست‌سالگی در چند فن و صنعت کارگری ورزیده گشتم و در کار علم دانش‌آموز نوخاسته؛ دیری نپایید که روس‌ها به بهانه‌ی وجود آلمانی‌ها سرزمین خراسان را اشغال کردند و بازار سیاست و سیاست پیشگی رونق گرفت و او که علاقه به سیاست داشت در این گیرودارها دریافت که کار سیاست به درد او نمی‌خورد و از این‌رو باز به درس خواندن پرداخت و با گروهی اهل درس همگام شد”.
 سفر به عتبات عالیات و شعله ور شدن آتش عشق
در سال ۱۳۲۵ خورشیدی همراه مادر به یگانه برادرش سید رضا راهی عتبات عالیات شد این سفر که بیش از هفت ماه طول کشید زبان او را به گفت‌وشنود عربی آشنا کرد و دریافت که تا چه اندازه به فراگیری این زبان شوق و دلبستگی دارد، آتش عشقی بود که در دلش شعله‌ور شد.
پس از برگشت سفر عتبات در جلسات درس استاد آقا سید هاشم میردامادی (نجف‌آبادی) در مسجد جامع گوهرشاد زانو زد؛ دوره تفسیر مجمع البیان را دو سال کامل نزد ایشان فراگرفت، او چنان شیفته و مجذوب استادش شده بود که پس از پایان درس از در مسجد تا در خانه و از در خانه تا در مسجد او را همراهی می‌کرد تا از صحبت پرفیض وی استفاده کند.
خدیوجم درباره استاد می‌گوید:
“او مردی بسیار بزرگوار، گرم دهان، مؤمن و صاحبدل بود. او که ترس همه‌چیز را جز خدا از دل من زدود و مرا در دانش‌اندوزی و کار علم تشویق کرد به‌طوری‌که بسیاری از کامیابی‌های خود را از درک محضر پرفیض آن بزرگوار می‌دانم”.
 آغاز آموزگاری زبان عربی
و پس از آن زمان بود که شوق عطش فراگیری او را به درس و مدرسه کشانده، در سال ۱۳۲۷ در شمار آموزگاران مدرسه مروی حاجی عادلزاده (یا مهدیه حاجیعابدزاده) در آمد تا به جوانان دبیرستانی زبان عربی بیاموزد.
شب‌ها پس از آنکه از تدریس زبان عربی فارغ می‌شد، دکتر ابراهیم صراف هاشمی به او حساب، هندسه و تاریخ و جغرافیا تعلیم می‌داد؛ زن و بچه داشت که تصدیق دوره ابتدایی را گرفت و پس از چندی نیز دیپلم علمی متوسط را به دست آورد.
 ادامه تحصیل با وجود زن و فرزند
چون آرزوی مهندس شدن را داشت برای نام‌نویسی راهی مدرسه فیوضات مشهد شد اما به علت سن زیاد و اینکه دارای زن و فرزند بود، مدیر دبیرستان از پذیرش وی خودداری کرد؛ اما هنگامی‌که اسرار و پافشاری او را در این امر و شوق آموختن را به‌رغم داشتن چند سر عایله دید، به این شرط راضی شد که خدیوجم پشت پنجره اتاق ششم ریاضی بنشیند و به درس‌های استاد گوش فرا دهد و یادداشت بردارد.
هیچ‌کس از این موضوع خبر نداشت تا اینکه استاد علیزاده که قبلا نیز معلم او در درس‌های شبانه بود، روزی از درون کلاس، وی را پایین پنجره دید. پیش آمد و با خوش‌رویی علت را پرسید چون از حال و شگفتی او با خبر شد نخست او را به اتاق درس فراخواند و سپس چون به استعداد فوق‌العاده‌اش پی برد، عاقبت به همراه چند تن از دبیران آن دبیرستان مدیر را راضی نمود که با ادامه تحصیلش موافقت کنند.
در آن هنگام اداره فرهنگ خراسان اعلام کرد به دو نفر دبیر نیاز دارد؛ خدیوجم در امتحان ورودی شرکت کرد و برگزیده شد.
چون برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی در فراگیری ریاضیات زحمت زیاد متحمل می‌شد، بنا به توصیه استاد زوار و نظر به مشکلات زندگی آینده، خدیوجم به فراگیری رشته ادبیات ترغیب شد.
 اخذ مدرک دیپلم و کارشناسی زبان و ادبیات فارسی
در سال ۱۳۳۰ به تدریس در دبیرستان های مشهد پرداخت و در ۱۳۳۱ با داشتن همسر و دو فرزند موفق به اخذ دیپلم ادبی شد؛ در سال تحصیلی ۳۵-۱۳۳۴ وارد اولین دوره کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مشهد شد خود دراین‌باره در مقدمه کتاب احیا علوم الدین می‌گوید:
“پس از سال‌ها پرکاری و کم‌خوابی سرانجام به آغاز راه دلخواه رسیدم و در زمره دانشجویان دانشگاه فردوسی جای گرفتم و در این دوره از راهنمایی استادان توانا و پارسا و دلسوز، بهره‌ها بردم و با دوستان یکدل و یک‌زبان همگامی‌ها نمودم دانشگاه را با شور و شوق فراوان پیمودم”.
در این دوره وی هم درس دکتر علی شریعتی بود و از محضر استادانی چون علی اکبر فیاض، غلامحسین یوسفی و در خارج از دانشگاه از محمود فرخ خراسانی بهره‌ها برد؛ در سال ۱۳۳۸ در همین رشته کارشناسی گرفت. عنوان رساله وی ((معرفی فرهنگ‌های عربی از صدر اسلام تا قرن ۱۴ هجری)) بود.
پس از آن دوره کتابداری دانشسرای عالی مشهد را با موفقیت پشت سر گذاشت و چند سال نیز به دبیری ادبیات فارسی در دبیرستان‌های مشهد پرداخت، اما در سال ۱۳۴۰ هم به‌واسطه اینکه خواستار افق بازتری برای باروری خود بود وهم بنا بر توصیه پزشکان به جهت بروز بیماری تنگی نفس ریوی(آسم)، راهی تهران شد و زندگی تازه‌ای آغاز کرد.
 سفر به تهران
درهمان سال ورود به تهران خدمات مطبوعاتی‌اش نیز آغاز شد و پیوسته با مجلات سخن، نگین، یغما و راهنمای کتاب همکاری می‌کرد در تهران نیز به کار دبیری در دبیرستان‌ها پرداخت اما زندگی‌اش به‌سختی می‌گذشت. وی از سال ۱۳۴۱ به استخدام کتابخانه ملی درآمد و به شغل کتابداری در آنجا پرداخت، خدیوجم دراین‌باره می‌نویسد:
“به خلوتگه راه یافتم در اینجا همچون کسی که به آرزوی خود رسیده باشد، با خاطری آسوده پای قناعت در دامن کشیدم و چشم به نوشته‌های استادان بزرگ دوختم تا دل از سرچشمه دانش اندکی سیراب گشت و اندیشه نیرو گرفت و قلم دست آموز شد. چون کشت امید به خرمن رسید، گاهی خود نوشتم، زمانی ترجمان سخن دانشوران سرشناس و پیشرو شدم”.
ادامه دارد…  منابع: نشریه مهدیه اشکذر (سردبیر محمدرضا بیطرف)- دانش نامه جهان اسلام



منبع: بسیج نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت basijnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «بسیج نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۵۳۵۹۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

درگیری شدید زن رسمی و زن صیغه‌ای در کلانتری | شوهرم دیپلمه بود، من او را آقای دکتر کردم!

به گزارش همشهری آنلاین، همسر یک پزشک متخصص در حالی که دستانش از شدت خشم می‌لرزید، به مشاور و مددکار اجتماعی احمدآباد مشهد گفت: ۲۴ سال قبل زمانی با نعیم ازدواج کردم که او دیپلم داشت و تازه خدمت سربازی را به پایان رسانده بود. من حمایتش کردم و با تحمل سختی‌های زندگی او را به ادامه تحصیل تشویق کردم.

بالاخره او در رشته پزشکی یکی از استان‌های کشور پذیرفته شد و من هم با خوشحالی همه تلخکامی‌های روزگار را تحمل کردم تا ۸ سال تحصیل او به پایان رسید و به مشهد بازگشت. در این مدت همسرم اصرار می‌کرد من هم ادامه تحصیل دهم، ولی ۳ فرزند قد و نیم‌قد داشتم و نمی‌توانستم درس بخوانم. این در حالی بود که نعیم مدام مدرک پزشکیش را بر سرم می‌کوبید و مرا به خاطر داشتن مدرک دیپلم تحقیر می‌کرد.

بالاخره تصمیم گرفتم پرستاری برای فرزندانم پیدا کنم که بتوانم به تحصیل بپردازم، ولی در همین زمان متوجه شدم فرزند چهارم را نیز باردار هستم. این بود که درس و دانشگاه را از ذهنم بیرون کردم و به امور خانه‌داری و تربیت فرزندانم پرداختم. اما روابط عاطفی من و نعیم هر روز سردتر می‌شد.

فرار دختر جوان با پسری که او را کنیز خودش کرد | کتکم می‌زد و دست‌هایم را می‌سوزاند ازدواج زن ۴۰ ساله با پسر ۱۸ ساله | می‌خواستم از شوهر سابقم انتقام بگیرم

در همین حال، نعیم در دوره تخصص شرکت کرد و ۲ سال بعد به عنوان پزشک متخصص مطب خودش را هم راه‌اندازی کرد. در این میان، روابط او با منشی‌های مطبش مرا بسیار آزار می‌داد چراکه احساس می‌کردم اینگونه رفتارها خارج از عرف است. بارها به فکر طلاق افتادم اما خانواده‌ام مرا حمایت نکردند و مجبور شدم این‌گونه تحقیرهای آشکار را تحمل کنم.

او با تماس‌های پنهانی و پیامک‌های زننده‌ای که برای خانم‌ها می‌فرستاد، مرا زجر می‌داد. اعتراض‌ها و ابراز ناراحتی‌هایم نیز فایده‌ای نداشت و اوضاع مدام بدتر می‌شد تا اینکه چند سال قبل متوجه شدم نعیم از ۳ سال قبل زنی را به عقد موقت خودش درآورده است و آن زن هم مهریه‌ای به اندازه یک خانه مجلل و یک خودرو خارجی از او گرفته و به دنبال سرنوشت خودش رفته است. همسرم برای جلوگیری از آبروریزی همه مهریه ان زن را به او داد و صدایش درنیامد.

از این موارد در زندگی ۲۴ ساله‌ام با نعیم بازهم دیده بودم، ولی کاری نمی‌توانستم انجام بدهم تا اینکه فهمیدم او برای منشی مطبش خانه‌ای در بهترین نقطه شهر اجاره کرده و یک خودرو خارجی گران‌قیمت نیز خریده است. با تعقیب همسرم نشانی منزل آن زن را پیدا کردم و به در خانه‌اش رفتم. آنجا بود که با هم درگیر شدیم و پلیس ۱۱۰ ما را به کلانتری هدایت کرد.

پزشک متخصص که خود را به کلانتری رسانده بود، با بیان اینکه فریب خورده است و قدر زحمات و مهربانی‌های همسرش را ندانسته، به مشاور کلانتری گفت: ۵ سال قبل این زن جوان را به عنوان منشی استخدام کردم. او خیلی زود با چرب‌زبانی در جریان امور مالی من قرار گرفت به طوری که دیگر همه کارهای اقتصادی و مالی مرا انجام می‌داد.

پس از گذشت مدتی او به من ابراز علاقه کرد و با ترفندهای خاص زنانه طوری رفتار کرد که من هم به او علاقه‌مند شدم. آن زمان نمی‌دانستم کبری چه نقشه شومی در سر دارد به همین دلیل خانه‌ای در منطقه مرفه‌نشین شهر برایش اجاره کردم و همه امکانات زندگی را به همراه یک خودرو خارجی در اختیارش گذاشتم.

ولی او با مهریه سنگینی که داشت مدام مرا در تنگنا قرار می‌داد تا به خواسته‌هایش عمل کنم. من هم که قادر به پرداخت مهریه او نبودم، مجبور می‌شدم سر تسلیم فرود بیاورم. حالا می‌فهمم که چقدر به همسر اولم ظلم کرده‌ام‌.

با توجه به اهمیت این ماجرا، بررسی‌های قانونی و کارشناسی با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد سید علی سید گلستان (رئیس کلانتری احمدآباد مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

کد خبر 846542 منبع: خراسان برچسب‌ها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران

دیگر خبرها

  • تجلیل از پدر دو بیتی لکی لرستان
  • روزنامه‌نگاری که دیپلمات نبود
  • از روز جهانی کتاب و حق مولف تا نقش کتاب در سبد خانواده‌ها
  • آیا گربه‌ها واقعا ۹ جان دارند؟
  • زندگی دوباره ۴ بیمار با اهدای عضو در مشهد
  • درگیری شدید زن رسمی و زن صیغه‌ای در کلانتری | شوهرم دیپلمه بود، من او را آقای دکتر کردم!
  • اعتقادات مرحوم نادر طالب‌زاده از زبان ده‌نمکی + فیلم
  • پسر خرمشهری با اهدای عضو به ۲ شهروند زندگی دوباره داد
  • حامی اقتصاد اسلامی
  • نقش دکتر داودی در پایه ریزی اقتصاد اسلامی