Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا -
«علي صمدپور» - آهنگساز و نوازنده‌ي نامدار- ساخت موسيقي فيلمِ «ميدان جوانان سابق» به کارگرداني «مينا اکبري» را به پايان رساند. اين فيلم قرار است در بخش مسابقه‌ي جشنواره‌ي سينما حقيقيت به نمايش درآيد. «ميدان سابق جوانان» اولين مستند بلند مينا اکبري ا‌‌ست که کار مطبوعاتي خود را از 20 سالگي آغاز کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او در اين مستند 67 دقيقه‌اي روايت خود را از مطبوعات و دوراني که بر روزنامه‌نگاران ايران گذشته به تصوير کشيده است.
مينا اکبري فارغ‌التحصيل رشته روزنامه‌نگاري است و چندين بار به عنوان بهترين روزنامه‌نگار در حوزه‌ گزارش و مصاحبه معرفي شده است. اکبري همچنين سردبير هفته‌نامه مشق‌آفتاب و معاون سردبير روزنامه اعتماد و سينما بوده است.
عوامل توليد مستند «ميدان جوانان سابق» به اين شرح هستند:
پژوهشگر، نويسنده و کارگردان: مينا اکبري، فيلمبردار: محمدرضا جهان‌پناه، صدابردار: حسن شبانکاره، صداگذار: انسيه ملکي، تدوين: سپيده ابطحي با همکاري آرش زاهدي‌اصل، آهنگساز: علي صمدپور، مشاور کارگردان: سپيده ابطحي مشاور مطبوعاتي: الهه خسروي يگانه؛ مديرتوليد و دستيار کارگردان: عبدالرضا‌ نيک‌پور، عکاس: دانيال شايگان، سرمايه گذار: مينا اکبري، احسان رسول‌اف تهيه‌کننده: احسان رسول‌اف
مستند«ميدان جوانان سابق» براي اولين بار در بخش مسابقه ملي مستندهاي نيمه‌بلند دوازدهمين دوره جشنواره بين‌المللي سينماحقيقت روي پرده مي‌رود. اين جشنواره طي روزهاي 18 تا 25 آذرماه 1397 به دبيري «سيدمحمدمهدي طباطبايي‌نژاد» در شهر تهران برگزار خواهد شد.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۵۵۵۱۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت شیرین: از اینجا تا ابدیت با یک پاس گل

به گزارش "ورزش سه"،  سال اول برای بازی در رده جوانان به خاطر دوستی با افشین سرداری که قبلا مربی برادرم بود، به تيم «اتکا تهران» رفتم. دوست نداشتم وارد تیمی بشم که به من سخت بگیرند و یا شناختی از من نداشته باشند. یک تیم معمولی که چند سالی بیشتر دووم نیاورد ولی از یک جهت تبدیل به یک انتخاب خوب برای من شد!

تیم امیدهای «اتکا» آنقدر ضعیف بود که از من  سال اولی خواستند تا برای آنها بازی کنم. یادم هست که فقط یک بازی رو تو اون فصل بردیم، اونم تیم صدر جدولی «ندسا» که اتفاقا بازیکن سربازمی‌گرفت، گل اون بازی رو من زدم. بعدها با حمید غنی‌زاده بازیکن تیم «ندسا» در ابومسلم هم تیمی شدم. غنی‌زاده به من گفت لامصب بعد از اون بازی همه مارو کچل کردن‌ و فرستاندن پادگان پست بدیم.

سال بعد برگشتم راه‌آهن و اونجا هم برای جوانان و امید به طور ثابت بازی کردم. همین بازی کردن با یک رده بالاتر، اعتماد به نفس زیاد به من داد و روی کیفیت بازیم عجیب تاثیر گذاشت، تو یکی از بازی‌ها خدا بیامرز رضا احدی که مربی امیدهای استقلال بود، فوتبالم‌رو تماشا کرد و بعدش از سرپرست تیم «بهرام امیری» خواسته بود تا هرطوری شده با من قراداد ببندن.

اینهارو بهرام امیری بعدا برام تعرف کرد و گفت که رضا احدی گفته که بازی مجتبی عجیب منو یاد جوانی‌های خودم میندازه، با آقا رضا تو ورزشگاه مرغوبکار قرار گذاشتیم درباره‌ی قرارداد صحبت کنیم، بعد از بازی رفتم رختکن به آقا رضا گفتم که تمایل دارم برای امیدهای استقلال بازی کنم نه تیم جوانان و یه وقت پیش خودشون نگن که این حالا حالاها می‌تونه تو جوانان بازی کنه و این فرصت رو به یه بازیکن رده امید بدیم.

گفتم اگه حقمه و توانش‌رو دارم می خوام برای امیدها بازی کنم. سال بعد بهرام امیری بهترین بازیکنای امیدهای تهران رو آورد استقلال که اکثرشون هم کاپیتان تیم‌های خودشون بودن. کاپیتان ما شد رامین محرم نژاد که واقعا شخصیت جالب و منحصر به فردی داشت،ک ارهای عجیب کم نمی‌کرد، دفاع فوق العاده‌ایی هم بود.

تمام عشق فوتبال‌ها اون تیم امید استقلال رو یادشونه چون اونقدر خوب بودیم که راحت قهرمان تهران و دوم کشور شدیم و اینکه تو جام حذفی به جای تیم اول استقلال تا مرحله نیمه نهایی پیش رفتیم که در نهایت به تیم فجرسپاسی خوردیم و حذف شدیم. خلاصه من تو اکثر بازی‌های جزو یازده‌تای اصلی بودم و به اصرار مربی جوان استقلال چند بار هم برای اونها بازی انجام دادم، مثلا مقابل پرسپولیس.

زمان خدمت سربازی برای بازیکنای امید فرا رسید و هر کدوم باید یک فکری برای خدمت سربازی می‌کردند. اکثر استعدادها تو این رده‌ی سنی و وقتی که کلی رویا دارن از دور خارج میشن. دلیلش هم کاملا مشخصه سهمیه تیم‌های خوب برای بازیکن سرباز محدوده و خیلی ها مجبور میشن برن خدمت و بعد… خداحافظ رویای کودکی.

من اما هنوز ۲ سال جا داشتم که برای جوانان بازی کنم و ۴ سال برای امیدها، بازی کردن توی اون رده برام یکنواخت شده بود چه برسه به جوانان! صمد مرفاوی مربی جوانان شد، بهشون گفتم دیگه دوست ندارم تو این رده سنی بازی کنم. در جوابم گفت: قصد ما اینه که امسال قهرمان کشور باشیم و برای همین خسرو حیدری، آندو تیموریان و منصور احمد زاده و چندتا جوان دیگه‌رو جذب کردیم. با اکراه قبول کردم که بمونم.

فینال کشوری‌رو مقابل استقلال خوزستان بردیم و قهرمان شدیم. بعد از بازی  به من خبر دادن که باید سریع برگردی و همراه تیم بزرگسالان بری گرگان! منصور خان پورحیدری دستور داده بود! سر ساعت رسیدم هتل آزادی (محل اردو) و سوار اتوبوس شدم. تیم جذاب استقلال اون سال پر از ستاره بود و هر طرف رو نگاه می‌کردم یه بازیکن بزرگ رو می‌دیدم.

بهمن ۷۸ هوا خیلی سرد بود و به بازیکنها گرمکن داده بودند که خب من نداشتم! مهدی پاشازاده نزدیکم شد و کمی گپ زد تا یخمو بشکونه و بعد گرمکنش‌رو در آورد و به من داد. تو راه گرگان تمام مدت ساکت بودم و رویاپردازی می‌کردم. برای ناهار رفتیم به یک رستوران خوب بین راهی. سیل جمعیت بود که بازیکنان را دوره کرده بودند تا از آنها امضا بگیرند. هیچکس من رو نمی‌دید! چه برسه به امضا گرفتن! چه تیمی بود! پر از ستارهای درخشان؛ محمد نوازی،علی سامره، یدالله اکبری، فراز فاطمی، مهدی پاشازاده، هادی طباطبایی، علی نیکبخت، مجاهد خذیراوی و خیلی بازیکن درجه یک…

اون موقع‌ها خیلی سخت بود که یه بازیکن هیجده، نوزده‌ساله‌رو ببرن تیم بزرگا! اونم استقلال!! توی هتل گرگان هادی طباطبایی با من صحبت کرد تا بیشتر با بقیه احساس نزدیکی کنم ولی هادی نمی‌دونست که من خیلی خجالتیم.

روز بازی روی نیمکت غرق رویا بودم که منصورخان به من و مجاهد گفت: بین دو نیمه گرم کنید و از شروع نیمه دوم برید تو زمین… اتصال رویا به واقعیت!! وسط‌های نیمه دوم بود که محمد نوازی یه پاس محکم و دقیق به من داد. استپ کردم و چرخدیم و توپ‌رو توی عمق ارسال کردم برای فراز فاطمی، تک به تک شد دروازه‌بان رو دریبل کرد و گل سوم رو زد.

نوازی اولین نفری بود که بغلم کرد و بعد من وسط حلقه‌ی شادی بودم. وقتی میگن طرف توی پوست خودش نمیگنجه، شرح حال من توی اون لحظه بود. بازی‌رو با اختلاف سه چهار گل بردیم و موقع برگشت رفتیم همون رستوران با این تفاوت که دیگه همه من‌رو می‌شناختن و از من امضا می‌خواستن. یادم نمیاد تا قبل از اون بازی چیزی رو  امضا کرده باشم! هیچ کدوم از امضاهام به بهم شبیه نبود! ولی کارم‌رو یجورایی راه انداخت.

پی نوشت: این یادداشت به قلم خود مجتبی جباری نوشته شده و در یکی از مجلات منتشر شده است.

دیگر خبرها

  • راه‌اندازی خانه روزنامه‌نگاران تا تابستان امسال
  • از «بیجه» چه می‌دانید؟/ چالش‌های تولید یک مستند انتقادی
  • درخشش یک مازندرانی در جشنواره ملی کتاب و رسانه
  • سانسور صدای فلسطین به روایت آمار و ارقام
  • روایت شیرین: از اینجا تا ابدیت با یک پاس گل
  • حریف استقلال سال 1403 را با برد شروع کرد(عکس)
  • شی ‌جین‌پینگ به روزنامه‌نگاران گفت: « داستان چین را خوب روایت کنید»
  • راهیابی آثار ۵ سینماگر ایرانی به جشنواره هات داکس
  • «مستندفرهنگ» راوی پدر بیماران جذامی
  • «تاول‌های سرخ» در انتظار حمایت است/روایتی ازبمباران شیمیایی نودشه