پرونده خاشقجی؛ بازی دو سر باخت بن سلمان
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۵۶۹۸۶۵
سایت میدل ایست آی در مقالهای نوشت، با اینکه ولیعهد عربستان سعودی بعد از صدور دو اعلامیه درباره قتل جمال خاشقجی به صورت موقت احساس راحتی کرده و از این جنایت هولناک خود را تبرئه کرده، اما درباره اعدام یا عدم اعدام پنج تن از کسانی که تنها از دستورات او برای انجام این قتل اطاعت کرده بودند با بحران بزرگی مواجه خواهد بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش ایسنا، مضاوی الرشید، استاد مهمان در مرکز خاورمیانه در دانشکده اقتصاد لندن در مقالهای برای سایت میدل ایست آی نوشت: درخواست دادستان عربستان سعودی برای اعدام پنج تن از اعضای تیم ترور جمال خاشقجی، روزنامهنگار منتقد عربستانی و بیانیه وزارت خزانه داری آمریکا درباره تحریم شخصیتهای اصلی در این پرونده، راه فراری برای خروج محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی از بحران کنونی و تبرئه شدن وی از جنایت قتل خاشقجی فراهم میکند. با این حال این خروج احتمالا خیلی راحت نیست. بیانیه دادستان کل عربستان سعودی مثل یک فیلم ترسناک بود که بازیگرانی خشن و کارگردانی نامشخص داشت.
مضاوی گفت: محمد بن سلمان درباره اعدام پنج تن از اعضای تیم خاشقجی با بحران بزرگی مواجه است و معلوم نیست که آیا از آنها به خاطر اینکه دستورات وی را اطاعت کردند حمایت خواهد کرد یا آنها را اعدام خواهد کرد. اگر آنها را اعدام بکند خود را به مهلکه انداخته و اگر این کار را نکند باز هم خود را گرفتار کرده است.
این نویسنده گفت: اگر وی قاتلان را اعدام کند جامعه جهانی میگویند او فردی است که عدالت در عربستان سعودی را اجرا کرده است و اعدام این افراد وی را از هرگونه مسئولیت قتل خاشقجی حداقل در زمان کنونی تبرئه خواهد کرد، اما پیام خطرناک و ناراحتکنندهای برای زیردستان مخلص و مطیع او یعنی سازمان اطلاعات، دستگاههای امنیتی و جوخه مرگ خواهد داشت.
وی تاکید کرد: قتل خاشقجی یک موضوع است و اعدام پنج تن از مزدوران نزدیک به محمد بن سلمان موضوع دیگری است، چرا که این مزدوران فکر میکردند به خاطر خلاص کردن محمد بن سلمان از شر "روزنامهنگار آشوبگر" پاداش دریافت خواهند کرد نه اینکه در یکی از میدانهای ریاض اعدام شوند. اگر قاتلان اعدام شوند مزدوران سعودی به اعتبار کسی که برایش کار میکنند شک خواهند کرد، چرا که هیچ چیزی نگرانکنندهتر از این نیست که دستورات مربوط به قتل را اطاعت کنی اما به محض اطاعت این دستورات به بهای زندگی خودت تمام شود. امکان ندارد که سازمان اطلاعات و دستگاه امنیت عربستان سعودی به سادگی از کنار این مساله بگذرد و به تایید و پیروی از محمد بن سلمان ادامه بدهند. آنها در نهایت میدانند که کسانی هستند که بهای عملیاتی که به صورت اشتباه رخ میدهد را خواهند پرداخت.
این نویسنده نوشت: اگر محمد بن سلمان قاتلان را اعدام نکند همچنان سوال درباره اینکه چه کسی دستور عملیات را داده است باقی خواهد ماند و باعث میشود که همچنان وی متهم اول درباره این پرونده باشد. در این صورت محمد بن سلمان همچنان در جایگاه متهم به خاطر برعهده نگرفتن مسئولیت قتل خاشقجی و حمایت از کسانی که دستورات او را اطاعت کردهاند باقی خواهد ماند. در صورتی که جهان و به ویژه خانواده خاشقجی شاهد تحقیقات مستقل بینالمللی نباشند، جنایت قتل وی همچنان و حتی در آینده دور گریبانگیر نظام عربستان سعودی خواهد بود و احتمال ندارد که اعدام قاتلان یا حمایت از آنها به فراموشی این پرونده منجر شود. در این صورت محمد بن سلمان خود را در قلب فاجعه مطالبهگری افکار عمومی درباره این پرونده خواهد یافت. احتمالا ملک سلمان از طریق تاکید بر اینکه ولیعهد همچنان در جایگاهش باقی میماند، در کاهش هجمه علیه او موفق شود اما نمیتواند تا ابد از پسرش حمایت کند.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: جمال خاشقجی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۵۶۹۸۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان
سلطان العمر پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه هاروارد در نشریه «نیو لاینز» نوشت: ۲۲ فوریه مصادف بود با پنجمین سالگرد یک مناسبت جدید در عربستان سعودی تحت عنوان روز تاسیس که طی سالهای اخیر در تقویم این کشور گنجانده شده است. این مناسبت که بر اساس حکم پادشاه عربستان در سال ۲۰۱۹ ایجاد شد، گرامیداشت «آغاز سلطنت امام محمد بن سعود و تاسیس اولین دولت سعودی» در سال ۱۷۲۷ است.
به گزارش انتخاب، بر خلاف روز ملی عربستان، که در آن ایده سیاسی اتحاد و تشکیل دولت معاصر عربستان در سال ۱۹۳۲ جشن گرفته میشود، روز تاسیس ۲ کارکرد اصلی دارد: گرامیداشت یک افسانه سیاسی و پاک کردن یک افسانه دیگر. این روز بزرگداشت این روایت تاریخی است که دولت معاصر سعودی سومین دولت در طی ۳ قرن متوالی در شبه جزیره عربستان است. این مناسبت همچنین این روایت سیاسی را که اولین دولت سعودی پس از انعقاد پیمانی بین محمدبن عبدالوهاب، موسس جنبش وهابی و محمد بن سعود در ۱۷۴۴ تشکیل شد رد میکند. با انتخاب سال ۱۷۲۷ به عنوان سال آغازین اولین دولت سعودی به جای سال ۱۷۴۴، روز تاسیس به دنبال جایگزین ساختن وهابیت در روایت سیاسی سعودی است.
برای بسیاری از متخصصان و تحلیلگران عربستان، زدودن روایت وهابی یک اقدام عمیق و رادیکال تلقی میشود. نگاه پذیرفته شده قبلی این بود که از ۱۷۴۴، دولت سعودی همواره به عنوان تنها محافظ و گسترش دهنده وهابیت برای خود مشروعیت قائل بوده و اینکه اقتدار سیاسی در عربستان سعودی بین خانواده سلطنتی آل سعودی و نخبگان مذهبی وهابی تقسیم شده است. بر اساس این نگاه، با کنار گذاشتن وهابیت، دولت سعودی یک منبع اصلی مشروعیت را از دست میدهد و به شرکت تاریخی خود با نظام مذهبی پایان میدهد.
اما نگاهی دقیقتر به نحوه تاسیس دولت معاصر سعودی نشان میدهد که این داستان که دولت سعودی با اتکا به وهابیت به خود مشروعیت بخشیده، گزارهای نادرست است. پادشاهی سعودی نه از طریق وهابیت بلکه با تکیه بر یک سنت هنجاری ترکیبی که شامل دو عنصر عربیت و سلفی گری بود مشروعیت یافته است.
اولین گام در فهم نحوه مشروعیت یافتن دولت معاصر سعودی در طی دوره تشکیل این است که به این نکته واقف باشیم که نخبگان حاکم آن دولت در آن دوران مردانی از آخرین نسل عربهای عثمانی بوده اند. این نسل به گفته ویلیام کلیولند، بین سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ متولد شده بود و اعضای آن در دوران اواخر امپراطوری عثمانی آموزش دیده و صاحب مشاغل گوناگون شده و برای آینده برنامه ریزی کرده بودند.
با پایان جنگ جهانی اول، امپراطوری عثمانی از هم پاشید و بسیاری از اعضای این نسل نقشی محوری در تاسیس خاورمیانه پساعثمانی ایفا کردند. در مورد عربستان، این نسل نه تنها شامل بسیاری از مشاوران، بروکراتها و روشنفکران مصری، سوری و سایر ملل عرب بود که در تاسیس دولت سعودی ایفای نقش کردند، بلکه خود موسس رژیم یعنی عبدالعزیز آل سعود نیز از این نسل بود. عبدالعزیز در اولین مصاحبه خود با روزنامه الدستور چاپ بصره در سال ۱۹۱۳، خود را یک "عرب عثمانی" توصیف میکند که خود را متعهد به انجام هر کاری برای «صیانت از وطن عثمانی در شبه جزیره عربستان» میداند. وی این مصاحبه را برای توجیه بیرون راندن پادگانهای عثمانی از دو واحه استراتژیک در شرق عربستان یعنی الاحصی و القطیف و متقاعد کردن نخبگان حاکم عثمانی در بغداد و استانبول به اینکه اقدامات وی نباید به عنوان اقداماتی جدایی طلبانه قلمداد شود، انجام داد.
این تلقی از عبدالعزیز به عنوان عضوی از آخرین نسل عربهای عثمانی به نحو قابل توجهی با نگاههای آلترناتیو دیگر که در سالهای اخیر مورد استناد قرار گرفته و وی را رهبری وهابی یا یک عنصر امپراطوری بریتانیا توصیف میکند متفاوت است. آلترناتیو اول (رهبر وهابی) وی را از نسل و زمان خود جدا میسازد و عبدالعزیز را به یک گذشته افسانهای وهابی پیوند میزند که اغلب بدون در نظر گرفتن بستر زمانی خود مورد تفسیر و استناد قرار گرفته است. آلترناتیو دوم (عامل بریتانیا) عاملیت شخص عبدالعزیز را رد میکند و سه دهه پویایی سیاسی و رویدادهای تاریخی در شبه جزیره عربستان را که با ایجاد حکومت معاصر سعودی به اوج خود رسید، به یک طرح انگلیسی صرف تقلیل میدهد.
در اوایل قرن بیستم میلادی، واژه "سلفی گری" همچون امروز معادل واژه وهابی گری نبود. در آن دوران، این کلمه به یک جنبش اصلاحگری اسلامی اشاره داشت که به گفته هنری لائوزیر، «به دنبال آشتی دادن اسلام با ایده آلهای اجتماعی، سیاسی و روشنفکری عصر روشنگری بود.» این جنبش در اواخر قرن نوزدهم ظهور و بروز یافت و روشنفکران اصلی آن افرادی، چون جمال الدین افغانی، محمد عبدو و رشید رضا بودند. این جنبش انتقاداتی را بر آن دسته از رفتارها و اعتقادات مسلمانان که تناسبی با جهان مدرن نداشتند، مطرح میکرد.
بعد از جنگ جهانی اول، بسیاری از اعضای جنبش سلفی گری شروع به حمایت از پروژه سعودی کردند، زیرا آن را تنها امید باقی مانده برای یک ایجاد یک دولت مستقل عربی پس از تحمیل نظام قیمومیت بر بسیاری از سرزمینهای عرب پسا عثمانی میدانستند. به عنوان مثال، رشید رضا، اصلاحگرای شناخته شده اسلامی، مجله خود المنار را که در جهان اسلام به شدت صاحب نفوذ بود، به جبههای برای ترویج و مشروعیت بخشی به دولت جدید سعودی بر اساس اصول سلفی گری تبدیل کرد.
سایر سلفیها نیز تصمیم به مهاجرت برای ساخت دولت جدید سعودی گرفتند. یکی از آنها محمد بهجت البیتر، اصلاح طلب سوری بود که نقش برجستهای در امر آموزش در عربستان سعودی ایفا کرد. آنگونه که دیوید کومینز، مورخ غربی مینویسد، سلفیها همچنین نقش مهمی در تفسیر ایدئولوژی وهابی به عنوان بخشی از سلفی گری و جنبش ناسیونالیستی متعهد به پیشرفت در شبه جزیره عربستان ایفا کردند.
آنچه از همه این روایتهای تاریخی برداشت میشود این است که دولت سعودی به عنوان دولتی وهابی که ادامه و دنباله قرارداد خیالی بین خاندان آل سعود و یک خانواده مذهبی باشد، تاسیس نشد. این رژیم به عنوان یک پادشاهی عرب با تاکید جدی بر سلفیت مدرن تاسیس شد. فهم این مسئله از اهمیت روز تاسیس و گسست آن با روایت سیاسی وهابی نمیکاهد، اما توجه ما را به دو نکته جلب میکند: اول اینکه روایت وهابی از از ساخت قدرت توسط موسس عربستان سعودی معاصر مورد استناد قرار نگرفته است. دوم اینکه استفاده از روایت وهابی به عنوان ابزار مشروعیت بخشی یک پدیده جدید است که با به قدرت رسیدن ملک فیصل رواج یافت. تاسیس دولت سعودی نتیجه مستقیم تلاقی نیروهای تاریخی بود که رویکرد سعودی به سیاست و دولت سازی را تغییر داد.