Web Analytics Made Easy - Statcounter

استادِ روش تحقیق به همکلاسی‌های زهرا می‌گوید:«هر دانشجویی به خانم علی اکبری کمک کند 5 نمره تشویقی پیش من دارد» و از فردای آن روز یک لشکر آدم آماده همکاری و کمک به زهرا می‌شوند.

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ چند هفته پیش در تحریریه خبرگزاری، میزبان تعدادی از دانشجویان نابینا و کم‌بینای دانشگاه تهران بودیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

جمعی مصمم، صمیمی و دوست‌داشتنی که محدودیت‌ها را کنار زده‌ و مثل بقیه دانشجوها، مشغول تحصیل در بهترین رشته‌ها و بهترین‌ دانشگاه‌های کشور هستند. متنی که در ادامه می‌خوانید، روایت حدیثه ایزدی از میزگرد دانشجویان روشندل در خبرگزاری دانشجوست:

مهمان‌ها با مترو، اسنپ یا تاکسی در راه‌اند

هنوز چند دقیقه‌ای به ساعت مقرر مصاحبه گروهی مانده بود که صدای ویبره گوشی، گردنم را به اندازه زاویه‌ 90 درجه به سمت چپ چرخاند و اسم کامران روشنی‌زاده را دیدم. او جلوی مجتمع 13 آبان منتظر بود. ما هم در انتظار رسیدنِ دیگر اعضای کانون«دانش‌پژوهان با آسیب بینایی» دانشگاه تهران بودیم که این‌بار صدای ویبره از به موقع نرسیدن گفت و تا آمدم دست به کار شوم و برای مهمان‌ها اسنپ بگیرم، حرکت کرده بودند. در این فاصله «اِدریس فتحی» هم تماس گرفت که از شمال خیابان طالقانی بیایم یا جنوب؟

 برایم روز مهم و پرهیاهویی بود، خورشید کم کم نور را از ما دریغ می‌کرد و صدای کلاغ‌ها در میان درختان سَرو، وحشتی در دلم ‌انداخت تا دوان دوان خودم را به مترو برسانم، اما لحظه‌ای که «منصور ضیائیان» و 4 دانشجوی دیگر با عصاهای سفید در یک دست، عینک دودی برچشم و دست‌هایی که بصورت یک زنجیر در هم گره خورد بودند را دیدم دلم آرام گرفت و با انرژی تمام سلام کردم و زهرا علی اکبری با شنیدن صدایم یکدفعه گفت:«حدیث تویی؟» و همگی لبخند زدیم و به سمت در ورودی حرکت کردیم، مسیر به راحتی طی شد و فقط اگر موتور‌ سوار گرامی قبل از دنده عقب گفتن به پشت سرش نگاه می‌کرد با ما برخورد نمی‌کرد! خوشبختانه راننده با حوصله (آقای سلیمی) جلوی در ایستاده بود و تا ساعت 7 و 30 دقیقه هم راهنمای رفت و آمد مهمان‌ها ماند.

چرا سوژه معلولیت و نابینایی؟

  من فکر می‌کنم یکی از موضوعاتی که رسانه باید به آن می‌پرداخت گروه‌های اقلیت است تا به برخی سوال‌ها جواب دهد. اما طبق معمول جلسه‌های تحریریه که خبرنگارها سوژه‌ها را به رخ یکدیگر می‌کشند و دبیر سرویس بدنبال یافتن سوژه‌ای ناب در میان سوژه‌هاست تا آن‌را تایید کند، تصمیم بر آن شد که به پرونده دانشجویان معلول بپردازیم و در اولین شماره هم به بحث و گفتگو با دانشجویان معلول نابینا پرداخته شده که می‌توانید با گام‌هایی آهسته اما اطمینان بخش همراه حافظه‌هایی که تلاش‌شان را برای خوب به خاطر سپردن و کمتر اشتباه کردن می‌کنند بشوید. این روایت و مصاحبه را تا آخر دنبال کنید.

بیا اندکی با هم قدم برداریم

شاید بد نباشد تو هم چشمانت را ببندی، دست‌هایت را آزاد کنی، قدم‌های آهسته برداری و موقع نزدیک شدن به پله‌هایی که عصای سفید می‌گفت حدفاصل هر کدام‌شان حدود 12-10سانتی متر است قدم‌های بلند برداری، دست‌هایمان را در دست یکدیگر حلقه کنیم و 5-4 نفری وارد راهرویی باریک شویم تا صندلی‌ای برای نشستن پیدا کنیم، مقابل‌مان سالنی مستطیل شکل با حدود 2 صندلی است  که اطرافش را میزهای چوبی مدور به رنگِ شکلاتی تیره و صندلی‌های چرمی سیاه پُر می‌کنند.  کمی صندلی‌ها را عقب کشیدیم و نشستیم.

دمی به صرفِ بیسکویت، چای و شکلات

 یادتان باشد زمان مصاحبه‎‌های گروهی تعارف به نوشیدن چای را رد نکنید چون ممکن است برای بار دوم لیوانی نصفه نیمه بدستتان برسد، اما خوشبختانه «زینب سادات میرسلطانی» با دو فلاسک چای از راه رسید و خودش مامور چای ریختن و تحویل دادن لیوان‌ها به مهمانان شد و آهسته زیر لب می‌گفت قند و بیسکویت سمت راست، چپ یا روبروی شماست و در همین لحظات منصور ضیائیان گفت:«نمونه حرفه‌ای چای خوردن ایرانی‌ها کامران است که سماور چای هم برایش کافی نیست».

 فضای میزگرد را تصویر سازی کن

دور میزِ چوبیِ مدور 7 دانشجو که برخی عینک‌های سیاه به چشم زده بودند و عصاهای سفیدِ را تا کرده بودند نشسته‌اند، از سمت راست سالن «زهرا علی اکبری» سر میز و به فاصله دو صندلی دیگر خانم‎‌ها: نیک نژادی، موسوی و نصرالهی کنار یکدیگر‌ هستند، یک صندلی در این میان خالی است و آقای نعیمی(همراه بینا) و ادریس فتحی کنار یکدیگر نشسته‌اند و سمت چپِ سالن دو خبرنگار رکوردر به دست آماده سوال کردن هستند و منصور ضیائیان و کامران روشنی زاده هم در همین ردیف مشغول احوالپرسی کردن از یکدیگر.

ماجرای مهمان‌ها

خانمی حدودا 40 ساله، با قدی متوسط، صورتی مدور و پوستی سفید که مانتو و مقنعه‌ شکلاتی روشن پوشیده و چند تار موی سیاه از زیر مقنعه‌اش بیرون زده و مردمک ثابت قهوه‌ای چشمانش اصلا تو را به شکِ ندیدن وا نمی‌دارد. حالت دستانش و سرعت راه‌ رفتنش موقعی که با هم قدم می‌زنیم سبک و سریع است. انگشت‌هایش را آزاد کرده و روی میز گذاشته، آرام و بدون استرس است،کاملا شمرده و صریح و با صدایی بلند حرف می‌زند. کمی درباره کودکی‌اش می‌گوید که برایم نا آشنا است: روزی که اولین نمره 20 از املای درس«برنج و جوجه» را گرفتم به شوقِ در آغوش کشیدن مادر منتظر زنگ رفتن به خانه بودم.

ولی قصه دبستان رفتن زهرا با لقمه‌های صبحانه مادر شروع نمی‌شد، از کازرون راهی تهران شد تا به مدرسه نرجس بیاید و خط بریل و خواندن و نوشتن را یاد بگیرد و کل 12 سال یادگیری‌اش را در خوابگاه‌های کنار مدرسه زندگی کند/ از کودکی زندگی جمعی را یاد گرفته،کم نیاورده و تا امروز که زهرا علی اکبری دانشجوی دکتری جامعه شناسی هست،  بی خیال یادگیری نشده است!

تصورت از شیوه یادگیری نابینایان چیست؟

صدایی آرام، شبیه زیگزاگ چرخ خیاطی از کتابخانه می‌شنیدم، کمی جلوتر رفتم و دیدم همکلاسی‌ام مشغول یادداشت برداری بریل، برای ارائه درس فضای مجازی روی برگه‌های A3 است. اما برخی دانشجوها از دستگاه پرکینز برای تایپ کردن و یادداشت برداری استفاده می‌کردند که 6 کلید به اضافه دکمه‌ای بزرگ‌تر مانند اسپیس داشت و حروف را در یک مستطیل که دو ستونِ سه نقطه‌ای دارد بصورت برجسته نمایان می‌کند و صدایش هم‌مانند ماشین تحریر است.

سهمِ گوش‌ها خیلی پُررنگ است

زهرا خاطرش هست که تا سالهای 75 دستگاه‌های ضبط صوت، mp3 player و رکوردرها به تعداد هر دانش آموز نابینا در دسترس نبوده و از یک ضبط صوت 6 دانش‌آموز دیگر هم در اتاق بصورت نوبتی استفاده می‌‌کردند، همین فرصت اندک را برای بخاطر سپردن مطالب داشتی و فرقی نمی‌کرد که حالت آن شب خوب باشد یا بد. او از علاقه‌اش به ریاضیات گفت اما ناگزیر بوده علوم انسانی بخواند و مطالب را به حافظه‌اش بسپارد، اما خوشحال است که در کارشناسی پژوهشگری علوم اجتماعی خوانده و از آمار، ریاضی 1 و تحقیق در عملیات جا نمانده است.

فلش‌بک: سری به بخش نابینایان کتابخانه مرکزی بزنیم

یک روزهایی هم نغمه زنگ می‌زد که من طبقه همکف کتابخانه مرکزی هستم، آن‌جا بخشی بنام"کتابخانه نابینایان"داشت که باید از قبل پایان‌نامه مورد نظرت را جستجو می‌کردی، شماره ثبت را به کتابدار می‌دادی و فایل ورد را تحویل می‌گرفتی، اما فقط روی کامپیوترهای کتابخانه می‌توانستی مطالعه‌شان کنی. فایل صوتی برخی کتاب‌ها و منابع محدود برخی رشته‌ها را هم می‌توانستی با جستجو در آرشیو کتاب‌های گویا پیدا کنی. خیلی وقت‌ها برای کلاس‌هایی که استاد انتظار داشت هفته‌ای یک کتاب بخوانیم و ارائه دهیم نغمه به مشکل می‌خورد چون باید چند روز منتظر می‌ماند تا کتاب ضبط شود و اگر فرصتِ اندکی باقی می‌ماند برای بخاطر سپردن آن گوش‌ها را فرا می‌خواند. و باید یادت باشد، کتابی را که نیاز داری و میخواهی در قسمت منابع پایان‌نامه‌ات به آن ارجاع دهی را از روزها قبل به استودیو ضبط کتابخانه بسپاری و در مواقعی هم شاید دستگاه‌های چاپگر بریل و اسکنر به فریادت برسند.

اگرچه جواب مدیر یک انتشارات مطرح به نغمه که می‌گفت«خانم، نباید که کل کتاب‌های جهان صوتی شوند»! خنده‌دار بود اما بد نبود انتشاراتی‌ها سالی چند نسخه محدود از کتاب‌هایشان را به صورت گویا و بریل منتشر می‌کردند.  

 

قبولی‌ در دانشگاه تهران؛ به مثابه ورود به شهری بزرگ

زهرا علی اکبری می‌گفت:«شاید خنده‌تان بگیرد اما باورت می‌شود زمانی که فارغ‌التحصیل شدم تازه فهمیدم دانشگاه تهران، دانشگاه برتر کشور است»!. حالا لحظه‌ای که برای اولین بار به یک شهر بزرگ وارد می‌شوی را تصور کن، ورود زهرا به دانشگاه برایش همین حس را تداعی می‌کرده؛ این‌که از یک محیط بسته با ساختار مقرراتی و شبانه‌ روزی وارد شهری بزرگ می‌شوی اما تا یکسال اول حتی نمی‌دانی اتوبوسی جلوی خوابگاه می‌ایستد تا تو را به دانشکده برساند و مسیر خوابگاه تا دانشکده را پیاده می‌روی و باز جای شکرش باقی‌است که فاصله خوابگاه تا دانشکده علوم اجتماعی زیاد نیست، چون اگر زهرا تا یکسال می‌خواست به همین روال ادامه دهد و تا میدان انقلاب و پردیس مرکزی پیاده برود احتمالا قلب دومش کم کار می‌شد!.

اقیانوسی که ماهی کوچولو در آن رها می‌شود

زهرا مانند ماهی کوچکی بوده که سال‌های اول دانشگاه در اقیانوس رها شده، چون محیط برایش ناآشنا و گنگ و برخی مواقع ترسناک بوده و راهنمایی کنارش نبوده و من هم فکر می‌کنم علی‌رغم این‌که شنیده‌ می‌شود ایرانی‌ها خیلی مهربان‌اند، ما در رها کردن یکدیگر و جامعه‌مان هم در تعهد نداشتن نسبت به ما از ممالکی که بیگانه نامیده می‌شوند جلوتر هستیم. چون اگر این‌طور نبود در اولین روزهای تحصیل زهرا باید مددکاری می‌آمد و بخش‌ها، مسیر و امکانات مختلف را به دانشجویان نابینا توضیح می‌داد، از نیازهایشان مطلع می‌شد و پیگیر مسائل آموزشی و رفاهی دانشجوهای نابینا می‌شد.

منتظر نمان و خودت دست به کار شو

اما حالا زهرا و دوستانش کانونی شکل داده‌اند و حواسشان هست در اولین روزهای شروع مهرماه دانشجوی نابینایی از ایستگاه اتوبوس دانشگاه جا نماند، بداند چگونه میان کتاب‌ها جستجو کند، چطور در خوابگاه در میان شلوغی و رفت‌و آمدها آشپزی کند و درس‌هایش برای پایان ترم نماند و به فکر شغل و آینده‌اش باشد.

نمره تشویقی 5 نمره‌ای به همکلاسی‌ها برای همکاری با زهرا

سه ماه از قبولی زهرا در رشته پژوهشگری می‌گذشت اما هنوز کارت دانشجویی به دستش نرسیده بود، چون دانشگاه مخالفِ تحصیل یک نابینا در رشته‌های علوم اجتماعی بوده و پیشنهاد تغییر رشته می‌داده است. من هم فکر می‌کردم درس‌های روش تحقیق کیفی در علوم اجتماعی، آمار و ریاضی را چطور گذرانده؟! اما همیشه پای یک حامی می‌تواند در میان باشد همان‌طور که استادِ روش تحقیق به همکلاسی‌های زهرا می‌گوید:«هر دانشجویی به خانم علی اکبری کمک کند 5 نمره تشویقی پیش من دارد» و از فردای آن روز یک لشکر آدم آماده همکاری و کمک به زهرا می‌شوند و آقای استادِ حامی پرونده تحصیلی زهرا را روی میز رئیس دانشگاه گذاشته و می‌گوید:«درست است که قانون می‌گوید فرد نابینا نباید پژوهشگری بخواند، سخت هست اما ناممکن نیست». و زهرا با نمرات خوب دوره لیسانس را پشت‌سر می‌گذارد.

خوردن به گردنه‌ی 7 ساله‌ی مصاحبه

اما قصه به همین‌جا ختم نمی‌شود و این دور باطل 7 سال می‌چرخد تا زهرا بتواند از سدِ مصاحبه ورود به دوره ارشد بگذرد، چون استدلال اساتید این بوده که رشته‌هایی چون: جمعیت شناسی، پژوهشگری و انسان ‌شناسی برای انجام تحقیقات میدانی به بینایی نیاز دارد و معاون آموزشی دانشکده هم از منشی زهرا درخواست کرده، تا از تحصیل منصرف‌اش کند اما اساتید دیگری پیگیر این موضوع می‌شوند بالاخره سد می‌شکند و در ادامه به عنوان استعداد درخشان دانشجوی دکتری می‌شود.

روحیه همکلاسی‌ها در دهه‌‌های مختلف

این جمله آشنا که چقدر آدم‌های دنیای قدیم خوب بودند و ما امروزی‌ها بد همچنان شنیده می‌شود و نمی‌دانم چرا جنس ما بد از آب در آمده! و بنظر خانم علی اکبری اگر‌چه در دو دهه گذشته امکانات و ابزارهای آموزشی زیادی برای درس‌خواندن افراد نابینا نبود اما روحیه خیلی خوبی بین دوستان و هم‌کلاسی‌ها بود. و به‌نظر زهرا:«حالا این روحیه همکاری کم شده و اتفاقات و همدلی‌های دوره لیسانس در دهه 70 و 80 نسبت به نسل‌های فعلی ضعیف شده و روابط صمیمانه جایشان را به روابط رسمی داده‌اند که من این موضوع را لمس ‌می‌کنم.»

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: دانشجویان نابینا دانشجویان معلول

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۵۸۴۶۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زهرا شجاعی درگذشت + سوابق

به گزارش جماران؛ دکتر زهرا شجاعی معاون امور زنان و خانواده در دولت اصلاحات امروز پس از طی دوره ای بیماری دار فانی را وداع گفت.

 

زندگینامه سیده زهرا شجاعی

سیده زهرا شجاعی از فعالین سیاسی و اجتماعی حوزه زنان و از نخستی بانوانی است که به کابینه دولت راه یافته است، او سوابقی همچون عضویت در ستاد استقبال از امام خمینی (س)، مشاور وزیر کشور، عضویت در مجلس و ریاست مراکز امور مشارکت زنان در دولت را داراست. 

 

توضیحات :

سیده زهرا شجاعی در سال 1335 در تهران متولد شده است. او مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد علوم سیاسی و دکترای علوم سیاسی و مدیریت استراتژیک از دانشگاه تهران دارد. او در دانشگاه های تهران و دانشگاه الزهرا سابقه تدریس داشته و همچنین با مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام همکاری دارد. 

شجاعی فعالیت هایش را از ابتدای انقلاب آغاز کرده و از اعضای ستاد استقبال از حضرت امام خمینی (س) بوده است، او در حوزه زنان فعالیت می کند و همچنین سابقه فعالیت های سیاسی دارد، و رئیس مجمع زنان اصلاح طلب است.

  فهرست سایر سوابق اجرایی:  مشاور آموزش و پرورش مشاور وزیر کشور رئیس کمیسیون‌های امور بانوان عضو شورای فرهنگی اجتماعی زنان  ریاست شورا فرهنگی اجتماعی به مدت 2 سال ریاست مراکز امور مشارکت زنان در دولت سیدمحمد خاتمی

دیگر خبرها

  • دانشکده داروسازی در کردستان در حال مقدمات تاسیس است
  • دانشجوی کانادایی حامی فلسطین راهی بیمارستان شد
  • ماجرای ترک یک برنامه تلویزیونی توسط زهرا شجاعی
  • خون شهدا عزم جبهه مقاومت را برای نابودی رژیم صهیونیستی مصمم‌تر کرد
  • ماجرای نامه عجیب دختر رضاخان به امام خمینی چه بود؟
  • ماجرای نامه دختر رضاخان به امام خمینی (س) + عکس
  • زهرا شجاعی درگذشت+ سوابق
  • زهرا شجاعی درگذشت + سوابق
  • پذیرش دانشجوی داروسازی در کردستان + فیلم
  • تامین خوابگاه یکی از شروط صدور مجوز برای جذب دانشجوی بین‌الملل + فیلم