برای فرهادی هویت ملی مهم نیست/اگر سینمای علی حاتمی ادامه پیدا میکرد الان به جاهای خوبی رسیده بودیم
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۶۱۶۷۳۵
به گزارش خبرنگار ایلنا، پنجمین نشست جایزه پژوهش سال سینما ایران با موضوع «ویژگیهای فرهنگی و زیباییشناسی سینمای ملی» عصر روز گذشته با حضور فریدون جیرانی و احمد الستی در پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزار شد.
فریدون جیرانی در این نشست گفت: در پایان دهه ۴۰ مسعود کیمیایی با «قیصر» و علی حاتمی با ساخت «حسن کچل» به دنبال رفع بحران هویت رفتند و اینکه چگونه حل این بحران را به درون سینما بکشانند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی ادامه داد: درواقع نطفه سینمای ملی از دل بحران هویت در دل یک جامعه استبداد زده شکل گرفت و تعریف سینمای ملی به تاریخ، سنن و فرهنگ یک کشور برمیگردد.
کارگردان «خفگی» اظهار داشت: چه کیانوش عیاری که از سینمای آزاد آمده بود و چه رخشان بنیاعتماد که از دانشگاه هنرهای دراماتیک آمده و چه فیلمسازانی که از دل جنگ بیرون میآیند، مانند ابراهیم حاتمی کیا، همه اینها سینمای جدید پس از انقلاب را شکل میدهند که با تهران تغییر کرده است؛ تهرانی که تبدیل به یک شهر سنتی شده و جلوی مصرف کالاهای تجاری به خاطر جنگ گرفته شده. با اقتصاد دولتی اینها همه تطبیق پیدا میکند و با تفکر جدیدی که وارد سینما شده است. از دل این تفکر و همین سینمای دولتی، سینمای ملی شکل میگیرد.
جیرانی یادآور شد: در اواسط دهه ۶۰ وقتی شهر سنتی تغییر میکند و قرار است از نظام اقتصاد دولتی به نظام اقتصاد سرمایهداری برگردیم و واژه رفاه که از دوره هاشمی رفسنجانی شروع میشود جای واژههای دیگر را میگیرد بازهم بحران هویت به وجود میآید. به عنوان مثال، در فیلم «شاید وقت دیگر» بهرام بیضایی هویت وجود دارد؛ هویت گمشده و فیلم «هامون» نویسنده روشنفکری که دچار بحران هویت شده است و فیلم «مادر» که بازگشت به سنتها و گذشته است.
جیرانی همچنین گفت: من معتقدم سینمای ملی از دل سینمای سالهای ۶۷ به بعد در دیدهبان، مهاجر، مادر و هامون شکل میگیرد و درواقع بازهم بحران هویت است و نسلی هم که در مهاجر دیده میشود درحال از بین رفتن است. مهاجر از بقایای آخرین نسلی میگوید که مبارزه کرده و در هامون هم شهر درحال عوض شدن و ساخته شدن برجها است. بین سالهای ۶۷ تا ۷۱ یک سینمای جدیدی داریم که میشود درباره آنها بسیار صحبت کرد و همچنین دندان مار که بازگشت کیمیایی به سینمای خودش است.
وی ادامه داد: در نظامهای ایدئولوژیک به جای واژه سینمای ملی، سینمای متعهد قرار میگیرد و قبل از انقلاب هم به فیلمهای اجتماعی سینمای متعهد میگفتند. از سال ۷۱ به بعد تا سال ۷۶ میتوانیم از فیلمهایی نام ببریم که در آنها هم نشانههایی از سینمای ملی است مانند بچههای آسمان، پدر، از کرخه تا راین، لیلا و.... از سال ۷۶ به بعد مفهوم جدید ملی مفهومی که به هویت دیگر ربطی ندارد و مربوط است به شهروند بودن و به برابری یک شهروند در نظام سیاسی وارد مفاهیم سینمایی میشود.
کارگردان «پارک وی» افزود: در واقع از همان سالهاست که مفاهیم جدید علوم انسانی در جامعه ایران رشد میکند (یعنی علوم انسانی از سال ۷۶ به بعد در جامعه ایران رشد میکند). درواقع در دل علوم انسانی مفاهیم جدید وارد سینما میشود و نمونه آخری که به واسطه آن میتوان سینمای ملی را تعریف کرد سینمای اصغر فرهادی است. برای فرهادی هویت ملی زیاد مهم نیست. برای او اینکه چطور میتوان شهروندان یک جامعه را به شهروندان خوب تبدیل کرد اهمیت دارد. از طریق ایجاد اصول اخلاقی کلی، نفی خشونت و مفهوم جدید ملی در این سینما رشد دیگری پیدا میکند و نسل جدیدی هم دنبال این مفهوم یعنی آن هویت ملی که ما از دلش مسعود کیمیایی و علی حاتمی را داشتیم، که نگران از بین رفتن سنتها، تاریخ و فرهنگ، تبدیل شده به نگرانی شهروند بودن ملت در یک نظام سیاسی مستقر، نفی خشونت و قضاوت نکردن و تبدیل کردن شهروندان آن به شهروندان خوب. شهروند مفهوم جدیدی است که از دل جامعه مدرن به وجود آمده و معیار جدید آن سینمای اصغر فرهادی است.
جیرانی یادآور شد: بسیاری از فیلمسازانی که بعدها شاخص شدند از مستند شروع کردهاند. دو ارگان سعی میکردند از گذشته مستندسازی را در ایران رشد دهند. ابتدا وزارت فرهنگ و هنر است و دیگری تلویزیون، که مستندهای شاخصی از ناصر تقوایی از دل آن بیرون آمده بود.
وی با بیان اینکه درواقع انقلاب مستند را رشد داده است، گفت: البته در این مورد محمد تهامینژاد کتابی نوشته که بسیار مفصل در این باره صحبت کرد. درحال حاضر سینمای مستند رشد بیشتری کرده است. یکی از مستندهای اخیر که بسیار مورد استقبال قرار گرفت «توران خانم» ساخته رخشان بنیاعتماد است که بسیار زیبا و تاثیرگذار است. سینمای مستند شرایط خاص خودش را دارد.
کارگردان «قرمز» ادامه داد: متاسفانه مستندهایی که از واقعه ۲۸ مرداد داریم را از بیبی سی خریدهایم درحالیکه در فرانسه فیلمهای مستند زیادی درباره ایران وجود دارد و این مستندها در ایران بسیار کم است درحالیکه باید از خیلی وقایع مستند داشته باشیم. باید بدانیم که سینمای ملی سینمایی است که متعلق به همه آحاد مردم است.
جیرانی با بیان اینکه توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی امکانپذیر نیست، خاطرنشان کرد: از دل این شرایط روشنفکری شکل گرفته که در آن دوران دچار بحران هویت میشود و بحران هویت موجب میشود که ما به گذشته برگردیم و درواقع هویت را در یک گذشته تاریخی، سنن و تاریخ و فرهنگمان جستجو کنیم. این بحران هویت که در سالهای ۴۶ و ۴۷ اوج خود را دارد با رشد اندیشه چپگرایی در دنیا همزمان میشود و جنبش دانشجویی را متحول میکند و در ایران نیز تاثیر میگذارد.
وی ادامه داد: دو اندیشه درکنار هم قرار میگیرند یکی روشنفکرانی که متاثر از اندیشه مارکسیستی هستند و روشنفکرانی که متاثر از اندیشه مذهبی هستند و به اسم چپ مذهبی تلقی میشوند. این دو اندیشه در مقابل امپریالیزم جهانی که در آن زمان سردمدارش آمریکا بود. نکته اینجاست که در آن زمان جنگ ویتنام بوده است و این دو جبهه تفکری را به هم نزدیک میکند که در یک مورد باهم متحد میشوند تا در مقابل فرهنگ غربی و بازگشت به گذشته همراه شوند.
احمد الستی (استاد سینما) نیز گفت: سینمای ملی یکی از مهمترین مسائل سینما در دوران پست مدرن بوده است و جهانی شدن بدین معناست که به جغرافیای کشور دیگر توجه داشته باشیم و در کنار آن به مسائل فرهنگیشان نیز بپردازیم.
وی با بیان اینکه یکی از مهمترین وظایف سینمای ملی ساختن روحیه ملی است، ادامه داد: از طریق آشنایی با یک فرهنگ، مردم قرار است باهم متحد شوند و نباید از یاد ببریم که سینمای ملی ملت ساز است.
این استاد سینما خاطرنشان کرد: سینمای ملی باید وسیلهای زبانی برای نشان دادن تاریخ یک ملت باشد و بزرگترین مانع سر راه سینمای ملی ابعاد سیاسی است که مقابل بحثهای ملی قرار میگیرد.
الستی ادامه داد: سوال اصلی این است که چه زمانی یک فیلم سینمای ملی محسوب میشود؟ آیا زمانی که زبان فارسی داخل آن باشد، یا شخصیتها لباس قومیتها را پوشیده باشند و یا در فیلمها گلیم قشفایی را به رخ دیگران بکشیم و یا از موسیقی ملیمان در فیلمها استفاده کرده باشیم. هیچ کدام از این موارد ملاک نیستند و اینها تنها ظواهرند.
وی یادآور شد: زمانیکه درباره سینمای ملی صحبت میکنیم باید خود را در یک محدوده جغرافیایی محدود کنیم و از یاد نبریم که سینمای ملی در وهله اول به ملیت متکی است و تابع زمان است. فرانسویها و آلمانیها نمونههایی هستند که در دهههای اخیر سینمای ملی داشتند.
الستی همچنین گفت: بحثهای صرفا اقتصادی سینما، موضوع و سبک فیلمها و استقبال ملت از سینما ازجمله مواردی هستند که سینمای ملی را تشکیل میدهند.
وی با بیان اینکه آمریکا در سال بیش از ۶۰۰ فیلم تولید میکند، توضیح داد: آمریکا به بحث سینمای ملی اعتقاد ندارد زیرا آنها معتقدند که فیلمهایشان را برای همه جهان میسازند تا برای همه کشورها قابل فهم باشد و فیلمهایشان به فروش برسد.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: سینمای آمریکا قبل از ظهور نازیسم، سینمای فرانسه قبل از جنگ جهانی دوم، سینمای فرانسه در دهه ۱۹۶۰، سینمای برزیل در دهه ۱۹۶۰ و سینمای کره جنوبی در دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ نمونههای مشخص سینمای ملی در تاریخ سینما هستند.
وی یادآور شد: متاسفانه سینمای ما سینمای ورشکستهای است و تنها فیلمهای کمدی مورد توجه مردم قرار میگیرد. درحالیکه اگر سینمای علی حاتمی ادامه پیدا میکرد سینمای ما الان به جاهای خوبی رسیده بود.
الستی همچنین گفت: مشکلات سینمای ما تنها مشکلات اقتصادی نیست بلکه این مشکلات ناشی از عدم برنامه ریزی است.
وی با بیان اینکه فیلمهای مستند به سختی اکران میشوند، گفت: مستندها معمولا یا در تلویزیون و یا در نهاد و سازمانی که آن فیلمها را تولید کردهاند، نمایش داده میشوند. به همین دلیل فیلم مستند مهجور شده است. البته این صحبتها به معنای کم ارزش قلمداد کردن فیلم مستند نیست بلکه اینها مواردی است که بیان میکند که چرا فیلمهای مستند در تنگنا قرار گرفتهاند.
وی ادامه داد: فیلم مستند آگاهی بخش و گاهی خشمگین کننده و تاثیر روانی بسیار زیادی روی مخاطبان میگذارد. یکی از مواردی که فیلمهای مستند زیاد در دسترش عموم قرار نمیگیرند ترسی است که ما از حقیقت و واقعیتها داریم. باید از سینما هراسی بیرون بیایم زیرا در این صورت فیلم مستند ارتقا پیدا میکند. در حال حاضر فیلم مستند در حاشیه تولیدات ما قرار دارد.
منبع: ایلنا
کلیدواژه: اصغر فرهادی هاشمی رفسنجانی فریدون جیرانی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۶۱۶۷۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرگذشت غمانگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران؛ صدیقه سامی نژاد که بود؟ (+عکس)
دهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت بازیگری است که نه تنها به عنوان نخستین هنرپیشه زن ایرانی شناخته میشود بلکه از منظری دیگر او را اولین قربانی در ناتوانیِ بومی کردنِ تفکر مدرن در سینمای ایران میدانند. صدیقه (روحانگیز) سامینژاد بازیگر فیلم «دختر لر» پس از نقشآفرینی در نخستین فیلم خود آنقدر سختی دید که هرگز حاضر به تکرار این تجربه نشد.
به گزارش روزیاتو، نام روحانگیز سامینژاد که متولد سال ۱۲۹۵ در کرمان بود، با بازی در نقش «گلنار» در فیلم «دختر لُر» برای همیشه در تاریخ سینمای ایران باقی مانده است. «دختر لر» نخستین اثر ناطق سینمای ایران است و در سال ۱۳۱۲ توسط خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا ساخته شد.
با پخش «دختر لر» در سینماها که با استقبال فراوانی هم روبرو شد، سامینژاد به شهرت رسید اما بعد سرنوشت بسیار تلخی پیدا کرد.
فریدون جیرانی سال ۱۳۸۹ در دورانی که پخش یک مصاحبه با فریماه فرجامی بعد از سالها بیخبری و با تصاویری تکاندهنده از این ستاره سالهای دور سینما واکنشهای تندی را به دنبال داشت، در مطلبی بیان کرد:
زندگی بازیگران در سینمای ایران تلخ است و این فقط مربوط به سالهای پس از انقلاب نیست. از ابتدای ورود سینما به ایران این سرگذشت تلخ تکرار شده است. ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ یک روز صبح به دفتر مجله سینما زنگ زدند و گفتند روحانگیز سامینژاد مُرده است. من تا آن روز فکر میکردم روحانگیز سامینژاد باید سالها پیش مرده باشد. به خانه خواهرش عالیه زند تبریزی زنگ زدم و دیدم خبر درست است. رفتم خانه عالیه زند تبریزی و فهمیدم سامینژاد بعدازظهر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۷۶ در سن ۸۶ سالگی در تنهایی مرده و روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت در قطعه ۳۴ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ در جایی گمنامی خاک شده است. رختخواب سامینژاد وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده «دختر لر».
این کارگردان سینما همچنین گفته بود:
من قبل از دیدن این میراث، تصویر سامینژاد را در فیلم تهامینژاد دیده بودم که گریه میکرد و دیگر هیچ. «ایران قادری» که یک روز سرشناسترین بازیگر تماشاخانه تهران بود، چه شد؟ چگونه مُرد؟ چه کسی خبر داشت؟ و خیلیهای دیگر. ریشه سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعهای جستجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خود حل نماید. متاسفانه اولین قربانیان این ناتوانی بازیگران زن سینما بودند.
عباس بهارلو – مورخ و پژوهشگر سینما – در سال ۱۳۸۱ مطلبی درباره این بازیگر نوشته بود که در بخشهایی از آن آمده است:
وقتی در سال ۱۳۱۲ فیلمِ «دختر لر» ساخته مشترک خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا، که صدیقه سامینژاد در آن نقش «گلنار» را بازی میکرد، در تهران نمایش داده شد، در میان مردمی که برای بار نخست سیمای یک زن ایرانی را بر پرده سینما دیده بودند واکنشهای ناگواری برانگیخت، که بهدرستی روشن نیست ــ و احتمالاً هیچگاه نیز معلوم نخواهد شد ــ که آیا خانم صدیقه سامینژاد تصوری از آن واکنشها در ذهن داشته است یا خیر، و آیا اگر میداشت حاضر به ایفای نقش در آن فیلم میشد؟
گفته میشود که در آن مقطع آوانس اوگانیانس نیز کوششهایی را در زمینه ساخت فیلم انجام میداد و در اینباره بهارلو ادامه داده است:
بهموازات فعالیتهای سختکوشانه اوگانیانس در ایران، عبدالحسین سپنتا و خانبهادر اردشیر ایرانی نیز برای ساختن نخستین فیلم مشترک در هندوستان در جستوجوی بازیگر زنی بودند که زبان فارسی بداند و نقش «گلنار» را در فیلم «دختر لر» بازی کند. تا قبل از دوره پهلویِ اول بازی زنانِ مسلمان در نمایشها و تعزیهها ممنوع بود و بازیگران زنی که در این سالها در فیلمهای اوگانیانس و مرادی ایفای نقش میکردند مانند مادام سیرانوش، لیدا ماطاوسیان، ژاسمین ژوزف، زما اوگانیانس و آسیا قسطانیان (کوستانیان) از بانوان ارمنی بودند که اکثر آنها از صحنه تئاتر به سینما آمده بودند، بههمین دلیل موانع کمتری بر سرِ راه خود داشتند.
سپنتا موفق شد صدیقه (روحانگیز) سامینژاد، همسر یکی از کارکنان کمپانی امپریال فیلم بمبئی، را که از سیزده سالگی از کرمان به هندوستان رفته بود مجاب کند و با این توضیح که نام او بهعنوان نخستین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد ــ که شد ــ موافقت او و شوهرش، دماوندی، را برای بازی در فیلمش جلب کند. بدین ترتیب گروه هندی ـ ایرانی عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانی کار خود را در هندوستان آغاز کرد.
«دختر لر» نخستین بار در سیام آبان ۱۳۱۲ در دو سینمای مایاک (دیدهبان) و سپه بر پرده آمد، و نمایش آن، سال بعد از دوم مردادماه ۱۳۱۳ در سینما مایاک تکرار شد، و پس از یک ماه از چهارم آذر نمایش آن در سینما سپه به مدت پنجاه روز ادامه یافت. سپس با یک دو هفته وقفه در همینسینما از نو بر پرده رفت. استقبال از فیلم بسیار پُرشور بود و حتی «مادر بزرگهای خیلی پیر» هم رفتند تا سرگذشت «دختر لر» را بهچشم ببینند.
ایفای نقش گلنار در «دختر لر» موجب شد که صدیقه سامینژاد چنان انگشتنما و زبانزد خاص و عام شود که هم با دشنام روبرو شد و هم با تشویق برخی مردم در شهرهای مختلف.
سامینژاد در سال ۱۳۴۹ یعنی ۳۷ سال پس از نمایش «دختر لر»، در مستندی از محمد تهامینژاد با نام «سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا» حضور یافت و به روایت زندگی دشوار و پر از رنج خود پرداخت.
از تهامینژاد نقل شده است:
اغلب بهطور کنترلنشدهای میخندید و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود به من گفت که هنگام اقامت در هند ایرانیهای متعصب او را مورد ضربوشتم قرارمیدادند و حتی بطری بهطرفش پرتاب میکردند. بهطوریکه همواره مجبور بود همراه با محافظ از استودیو امپریال فیلم خارج شود.
درباره این چهره مستند دیگری با نام «روحانگیز سامینژاد» به کارگردانی مجید فدایی نیز ساخته شده که در ارتباط با زندگی نخستین بازیگر زن سینمای ایران و ایفاگر نقش «دختر لر» است.
سامینژاد در حالی در ۸۰ سالگی از دنیا رفت که خاطرات زیادی از دورانی که «دختر لر» ساخته شد و حواشی پیرامون آن بازگو نشد. فریدون جیرانی که مطالعات زیادی درباره تاریخ سینما دارد، با بیان اینکه چنین اتفاقی فقط مختص نخستین بازیگران سینما نبوده، در مصاحبهای با ایسنا گفته بود:
بسیاری از بازیگران سینما، حرف و تاریخ سینما را با خود به زیر خاک بردند. من بارها به آنها گفته بودم که اجازه بدهید این اطلاعات به نسلهای دیگر انتقال داده شود، اما بسیاری از آنها به این موضوع توجه نکردند.
قدیمیهای معروف، بریدهاند و سعی میکنند که صحبت نکنند، چون معتقدند سالها به آنها بیلطفی شده است و دل پرگلایهای دارند. مثل ناصر ملک مطیعی که من یک بار از او دعوت کردم تا به خانه سینما بیاید و درباره «چهارراه حوادث» (فیلمی به کارگردانی ساموئل خاچیکیان) صحبت کند و هرچه اصرار کردم موافقت نکرد. فردین هم دق کرد، در حالی که میتوانست بازی کند. در یکی از برنامههای تلویزیونی هفت، بعد از سالها آقای افخمی گفت که اگر به تاریخ سینما مراجعه کنید میبینید که بعد از فیلم «گنج قارون» تعداد سینماهای تهران افزایش پیدا کرده است بنابراین نمیتوان نقش فردین را در تاریخ سینمای ایران انکار کرد اما سالها تلاش شد که این نقش را انکار و حذف کنیم اما نتوانستیم. برای همین بعد از فوت او تشییع جنازه باشکوهی شکل گرفت. او میتوانست بازی کند، چرا بازی نکرد؟ اگر بازی میکرد چه اتفاقی میافتاد؟ در سینمای سی سال اخیر که علی بیغمی وجود نداشت، میتوانست نقش یک پدر را بازی بکند.
کانال عصر ایران در تلگرام