دوستی خیابانی به بارداری دختر15ساله منجرشد/کیارش گفت از تو فیلم و عکس دارم؛50میلیون بده تا ...
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۸۲۰۰۱۰
ساعت24-دختر نوجوان که بهخاطر تنهایی و کمبود عاطفی در دام پسر فریبکاری افتاده و تا یک قدمی مرگ پیش رفته بود با کمک معاون مدرسهاش به زندگی برگشت.
«حنانه» هنوز در سنین نوجوانی بود اما آنچه بر زندگی کوتاهش گذشته میتواند دستمایه نگارش کتابی قطور شود. بستههای قرص هنوز توی کیفش بود. آرام و ساکت روی صندلی نشسته و به سنگفرش اتاق خیره مانده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وقتی آرامتر شد شروع به صحبت کرد: «سن و سالی نداشتم. تازه 11 سالم شده بود که فهمیدم پدرم اعتیاد دارد. همین موضوع همیشه باعث درگیری او با مادرم بود و من هم که کاری نمیتوانستم انجام دهم، در کنج اتاق گریه میکردم. این شرایط زندگی هر روزمان بود. تا اینکه پس از چند سال پدرم در اوج خماری تصادف کرد و از بین رفت.
من ماندم و مادر و مشکلات تمام نشدنی زندگی... مادرم سنی نداشت و پس از چند ماه ازدواج کرد اما چون شوهرش مرا نمیخواست، به ناچار در 14 سالگی به خانه پدربزرگم رفتم. مادربزرگ و پدربزرگم توجه زیادی به من داشتند. اما هر کاری هم میکردند بهخاطر اختلاف سنی که با هم داشتیم نمیتوانستند مرا درک کنند. مادرم ماهها حتی سراغی از من نمیگرفت.
درست در همان روزهایی که من تنها مانده بودم و بیش از هر زمانی نیاز به محبت داشتم، سر و کله «کیارش» پیدا شد. آن روزها کلاس زبان میرفتم و «کیارش» هر روز سر راهم ظاهر میشد و با چربزبانیهایش سعی میکرد مرا جذب خودش کند. سماجتهایش باعث شد باور کنم که عاشقم شده و همه تعریف و تمجیدهایش واقعی است.
اما من به معنای واقعی عاشقش شده و هر روز برای دیدارش بیتاب بودم. کم کم کار به جایی رسید که من از کلاسهایم غیبت کرده و ساعتها با کیارش در خیابانها میگشتیم. یک روز گفت میخواهد مرا پیش مادرش ببرد. من هم که همه حرفهایش را باور داشتم، با او همراه شدم. خانه سوت و کوری بود. «کیارش» گفته بود مادرش بیمار است و در بستر افتاده. اما وقتی وارد اتاق شدم هیچ کس آنجا نبود. «کیارش» پشت سرم وارد اتاق شد و در را بست. احساس خطر کرده بودم اما او به سمتم آمد و....
وقتی از خانه «کیارش» بیرون آمدم دیگر آن آدم سابق نبودم. احساس گناه میکردم. انگار همه جور دیگری نگاهم میکردند. به خانه رسیدم بدون کلمهای حرف به اتاقم رفتم و در حالی که صورتم را روی بالش فشار میدادم ساعتها به خاطر حماقتم گریه کردم. چند روزی بود که خواب و خوراک نداشتم. خبری هم از «کیارش» نبود. نه پیامی میداد و نه تماسی...
بدتر از آن بیخبریها؛ حال جسمانی عجیبم بود. مدام حال تهوع داشتم و از حال میرفتم. معاون مدرسهمان به من شک کرده بود. دست آخر هم مرا کناری کشید و ماجرا را پرسید اما من هم فقط گریه میکردم. خانم مدیر مرا به آزمایشگاه برد نتیجه آزمایش دنیا را مقابل چشمانم تیره و تار کرد. من در 15 سالگی باردار شده بودم.
از آن روز حتی روی رفتن به مدرسه را هم نداشتم. دلم میخواست بمیرم. اما جسارت این کار را هم نداشتم. در همین شرایط نابسامان روحی بودم که «کیارش» دوباره با من تماس گرفت. وقتی به او ماجرا را گفتم به جای همدردی و چارهجویی شروع به داد و بیداد و فحاشی کرد و گفت که از من فیلم و عکس دارد و چون میدانست وضع مالی پدربزرگم خوب است گفت اگر تا 4 روز دیگر 50 میلیون تومان به او ندهم فیلمها را برای پدربزرگم میفرستد...
از همان لحظه بود که دیگر تصمیمم را گرفتم. هیچ راهی جز مرگ برایم نمانده بود. از اتاق بیرون رفتم و کیسه قرصهای پدربزرگم را برداشتم. میخواستم همان شب کار را تمام کنم اما حسی در وجودم مانع میشد.
یک روز صبح پدربزرگ وارد اتاقم شد و گفت: «دیشب خانمی با من تماس گرفت که با تو کار داشت. هر چه پرسیدم خودش را معرفی نکرد اما از من خواست هر ساعتی که تو بیدار شدی با این شماره تلفن تماس بگیری.»
گوشی را از دست او گرفتم. دستهایم میلرزید. شماره معاون مدرسهمان بود... اما او بعد از این بدبختی چه کاری میتوانست با من داشته باشد. هزار فکر به سرم رسید. دو راه بیشتر نداشتم یا باید قرصها را میخوردم و خلاص میشدم یا با او تماس میگرفتم. دکمه سبز گوشی پدربزرگ را زدم. انگار او منتظر تماسم بود. بعد از یک بوق جواب داد. با صدای لرزان سلام کردم و گفت: «نمیتوانم نسبت به سرنوشتت بیتفاوت باشم با آنکه اشتباه بزرگی مرتکب شدهای اما تصمیم گرفتم کمکت کنم میترسم کار خطرناکی کنی. من در بخش مشاوره پلیس آشنایی دارم که میتواند کمکت کند. فردا صبح دنبالت میآیم تا به آنجا بروی...» وقتی تلفن را قطع کردم هم خوشحال بودم هم ناراحت. هر چند نمیتوانم خودم را ببخشم اما میخواهم از این مخمصه خلاص شوم.
منبع:روزنامه ایران
منبع: ساعت24
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۸۲۰۰۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اگر گلبال به پارالمپیک نمیرفت، آسیب بیشتری میدید
به گزارش "ورزش سه" بهمن دوستی سرمربی تیم ملی گلبال در گفتوگو با تسنیم ، درباره موافقت کمیته ملی پارالمپیک با اعزام این تیم به بازیهای پارالمپیک 2024 پاریس اظهار داشت: در مهر سال گذشته و پس از کسب سهمیه پارالمپیک، منتظر این خبر بودیم، اما به هر حال چند ماه طول کشید و سرانجام اعلام شد. پس از نشستهای متعددی که داشتیم، مقرر شد که اعزام تیم ملی منوط به بررسی عملکرد در تورنمنتهای آلمان و سوئد باشد. تورنمنت آلمان برگزار شد، اما تورنمنت سوئد لغو شد و حتی نتوانستیم در رقابتهای بینالمللی برزیل هم که جایگزین شده بود، شرکت کنیم. در نهایت مسئولان کمیته پارالمپیک این تصمیم خوب را گرفتند که در لیست اعزام به پاریس باشیم و امیدوارم بهترین عملکرد را نیز از خودمان نشان بدهیم.
وی ادامه داد: تیم ما پتانسیل کسب مدال در پارالمپیک را دارد و این دور از دسترس نیست. ما 13 مرحله اردو به همراه دو اعزام به آلمان و سوئد را برنامهریزی کرده بودیم، اما تورنمنت سوئد به دلیل استقبال کم تیمها از دست رفت. حالا به دنبال یک مسابقه دیگر هستیم که قطعاً کمک ویژه در مسیر اعزام به پاریس میکند.
دوستی درباره اعزام به پارالمپیک پس از 12 سال گفت: جدایی از پارالمپیک به گلبال ایران آسیب زده بود و اگر در لیست اعزام به پاریس هم قرار نمیگرفتیم، قطعاً آسیب بیشتری متوجه این رشته میشد. حالا که این اتفاق خوب برای ما رخ داده، همه مصمم هستیم که روی سکو برویم و یک مدال برای کاروان ایران به ارمغان بیاوریم.