جنگ هیبریدی؛ وقتی عاشق قاتلتان می شوید!
تاریخ انتشار: ۱۵ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۸۴۴۰۵۳
به گزارش خبرگزاري بسيج استان مركزي ؛ جنگ هیبریدی؛ وقتی عاشق قاتلتان می شوید!با گذشت 4 دهه از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان شاهد پیگیری راهبردهای مقابله آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی ایران هستیم. راهبردهای آمریکا در طول 4 دهه گذشته به تناسب شرایط عوض شده و آرایش میدانی بر اساس راهبرد تعیین گردیده است. امروز آمریکا در آستانه چهلمین سال انقلاب اسلامی راهبرد پیچیده تری را برای مواجه با انقلاب اسلامی در پیش گرفته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نظر شما درباره جنگ هیبریدی آمریکا علیه ایران و نقش جنگ رسانه ای و روانی در این میان چیست؟
وقتی نگاهی به گزارشهای اندیشکدهها و مراکز مطالعات استراتژیک در غرب می اندازیم آنها از نوع جدیدی از جنگ به نام جنگهای هیبریدی یا ترکیبی (Hybrid Warfare) سخن به میان میآورند و ایران را یکی از بازیگران این نوع جدید از جنگ علیه غرب معرفی میکنند.
جنگهای هيبريدی يا ترکيبي چیست؟ جنگ هيبريدی در بُعد نظامی که گاهي از آن با عنوان عملياتهای پيچيده، جنگهای کوچک، و يا جنگهای نامنظم نيز ياد ميشود، بيانگرِ به کارگيري ترکيبی قابليتهای نيروهای نظامي متعارف به شيوهای پيچيده و هماهنگ شده است. بنابراين، طبيعي است که بيشتر بازيگرانِ غيردولتي، از اين گونه امکانات و شرايط برخوردار نيستند. اين گونه از نبرد، به لحاظ گزينش تاکتيکي، تنها محدود به بازيگران غيردولتي و ضعيف نيست و به خودي خود نيز جديد به شمار نميآيد. از همین رو ترامپ و باند حاکم بر آمریکا در راستای اهداف ارتجاعی و دگماتیک خود به دشمنی شدید با ایران ادامه می دهند و رسانهها را به صورت ابزار جنگ روانی و هیبردی علیه ایران و متحدان ایران در کشورهای عربی و اسلامی بکار می گیرند. با توجه به این واقعیت جنگ رسانهای آمریکا با جنگ اقتصادی و تحریم های ضد انسانی علیه دولت و ملت ایران مکمل یکدیگر هستند. آمریکا و دول غربی و متحدان و وابستگان آنها در کشورهای عرب و اسلامی جنگ روانی و فراتر از آن جنگ هیبریدی را که جنگ ترکیبی با ابزارهای جنگ متعارف و غیر متعارف است علیه ایران بکار می گیرند. جنگ هیبردی ترکیبی از جنگ اقتصادی، جنگ دیپلماتیک، جنگ سایبری، جنگ اطلاعاتی و تبلیغاتی، عملیات راه اندازی شورشها و حمایت از آشوبها و اعتراضات، بهرهبرداری از نیروهای مخصوص نامنظم نفودی و شبه نظامی (میلیشیا) است. آمریکا و انگلیس و رسانههای وابسته جنگ هیبریدی را علیه ایران بکار گرفتهاند. این نوع جنگ شامل عملیات چند جانبه و ترکیبی است:
-جنگ اقتصادی و تحریمها؛ با هدف تضعیف نظام اقتصادی، پیشگیری از سرمایه گذاریهای عمرانی، تولیدی، صنعتی، کشاورزی، محیط زیست، بهداشتی و رفاهی
-گسترش فقر و دامن زدن به نارضایتی مردم و گسترش اعتراضات و اعتصابات، حمایت تبلیغاتی از نارضایتی مردم و تحریک آنها.
-افشاء اسناد حقیقی و یا جعلی اختلاسها و رشوه گیریهای مقامات دولتی؛ بزرگنمایی حقیقی و یا جعلی مرفه زندگی کردن مقامات دولتی و خانوادهها و آقازادهها از یکسو و فقر گسترده مردم از سوی دیگر. برای تحریک جامعه علیه حاکمیت و ایجاد درگیری بین آنها و ایجاد خلاء قدرت و آشوب و امنیتی کردن اوضاع سیاسی و اجتماعی.
-ناکارآمد نشان دادن اسلام در سطح سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و رفتار فردی و اجتماعی، حقوق و آزادیهای بشری، حقوق زنان و کودکان و محیط زیست و تحریک اختلافات مذهبی و دامن زدن به درگیریهای قومی و زبانی و مذهبی در نهایت لزوم جایگزین کردن سایر ادیان و ایدئولوژیها به جای اسلام و نظام حاکم.
-بسیج افکار عمومی جهان علیه دولت مورد هدف و اقدامات دیپلماتیک برای منزوی کردن ایران در سطح جهان. تضعیف حاکمیت دولت از طریق عملیات نفوذ اطلاعاتی، عملیات تروریستی مذهبی و قومی جدایی طلبانه، اجرای عملیات مخصوص، تولید(منشا افغانستان) و قاچاق و توزیع مواد مخدر در کشور و متهم کردن دولت درباره عدم مبارزه با مواد مخدر و حتی عامل قاچاق مواد مخدر.
-تشویق مردم به تظاهرات خیابانی و اعتصابات و اعتراضات و به خشونت کشاندن اعتراضات با تیمهای عملیاتی نفوذی، وادار کردن نیروهای امنیتی و نظامی برای سرکوب خونین اعتراضات و بهره برداری تبلیغاتی از آنها و آماده کردن افکار عمومی برای پذیرش دخالت نیروهای خارجی و اشغال کشور.
بازسازی دوباره گروهک منافقین جهت پشتیبانی عملیاتی داخل ایران و هدایت گروههایتروریستی دیگر جهت عملیات در مناطق مختلف ایران، بخشدیگری از جنگ هیبریدیغرب علیه ایران است
هدف میانمدتآمریکا از جنگ هیبریدی با ایران،فرصتطلبی از نقاط ضعف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران در دفاع از خود است.
آمریکا در 40 سال گذشته مشغول عملیات روانی و رسانه ای علیه ایران بوده است. دوره جدید چه تفاوتی با دوره های پیشین دارد؟
در دوران سابق تکنولوژی ارتباطات و مولتی مدیا شامل اینترنت، رادیو و تلویزیون با پخش ماهوارهای چندان گسترده نبود. اکنون ارتباطات لحظهای شده است و اطلاعرسانی درست و یا کذب، مستند و یا جعلی در فضای سایبری و مجازی به نوعی حقیقی با سرعت نور کابلی غیر قابل کنترل شده است. آمریکا و اقمارش در منطقه جبهه متحدی را علیه ایران بکار گرفتهاند. جنگ روانی آمریکا علمیتر شده است و تفکرات، سنتها، عرف، عادت، فرهنگ و حساسیتهای ملت ایران اقوام مختلف را شناسایی کرده و دقیقتر برنامهریزی و عملیاتی میکند.
با توجه به توسعه رسانهها و تغيير ماهيت آنها بهويژه در زمينه توسعه فضاي مجازي و شبکههاي اجتماعي عمليات رواني و رسانهاي آمريکا ابعاد پيچيده به خود گرفته است. ميزان تأثيرگذاری رسانهها بر افکار عمومي بسيار بيشتر از گذشته شده است. البته آمریکا با دشمن سازی تلاش می کند افکار عمومی داخلی آمریکا را نیز از مسائل داخلی نظیر نژاد پرستی و حملات مسلحانه که منجر به قتل عام مردم عادی آمریکا می شود و یا کشته شدن مردم عادی توسط پلیس آمریکا؛ تضاد بین جوامع سیاه پوست با سفید پوست، تضاد سفید پوست با مهاجران رنگین پوست آمریکای جنوبی مشهور به هیسپانیک ها که مانند بمب ساعتی محسوب میشوند و ظلم و ستمی که به آسیا تبارها مشهور به سرخ پوستان روا می دارد و یا تضادهای اعتقادی مسیحی نظیر مسیحیان صهیونیست با غیر صهیونیست را با جنگ روانی علیه ایران و کشورهای دیگر خنثی کند به سوی خارج نظیر مسائل ایران و سایر کشورهای دشمن سوق دهد و وحدت و همبستگی داخلی را تامین و حفظ کند.
افکار عمومی قدرت فکری و تحلیلی پیچیده ای است که نتیجه ای را که بدان دست یافته است به صورت موثر اعلام می کند. افکار عمومی متشکل از "فرد و جامعه" و هر یک از افراد ظرف خالی نیستند که هر پیام و اطلاعاتی که ارائه می شود بپذیرند، بلکه با دریافت اطلاعات دیگر و پیامهای درست و یا نادرست "پیامهای دریافتی" را ارزیابی و تحلیل کرده آن را رد و یا قبول می کنند. افکار عمومی تلفیق و ترکیبی از افکار، اطلاعات، داده های نهادها، رسانه های نوشتاری، صدا و سیمایی، اعتقادات، عرف، عادات، ارزیابی افراد، مراکز مطالعاتی، رهبران فکری سیاسی، اجتماعی، دینی و فلسفی است و گرایشات سیاسی، اجتماعی و جهانبینی مختلف و متفاوتی را در بر دارد. برغم این واقعیت آمریکا تلاش می کند برای تحقق اهداف آشکار و پنهان خود پیامهایی را ارسال و زمينه القاء بخشي از طرحها و راهبردهاي خود را فراهم آورد. از این منظر شیوه اقناعی و ایجاد هراس را همزمان به پيش مي برد. هدف جنگ روانی آمريکا تحمیل اراده و اهداف خود به صورت پذیرش اقناعی و یا داوطلبانه جامعه مورد هدف و یا با توسل به زور و ایجاد وحشت در بین توده مردم و افراد و جوامع و سلب اراده آزاد و تفکر و قدرت مقاومت "دشمن" آمریکاست. آمریکا همچنین با سازماندهی گروه های تروریستی جدایی طلب، مذهب گرای افراطی سلفی وهابی تکفیری و یا گروهکهای شیعه افراطی غیر معقول تلاش می کند جامعه با تفاوتهای قومی و زبانی و مذهبی ایران و کشورهای منطقه را نسبت به یکدیگر بدبین و به تضاد سازش ناپذیر برساند. آمریکا گروه های تکفیری القاعده و تکفیری داعش و نظیر آنها را سازماندهی کرده تلاش میکند چهرهای کریه از اسلام را در جوامع غرب و غیر مسلمان در آسیا و آفریقا ترسیم کند و سپس ایران را به حمایت از این گروه های تکفیری متهم می کند.
چه تفاوتی بین دوران مدیریتی اوباما و ترامپ در زمینه عملیات روانی و رسانه ای علیه ایران وجود داشت؟
دوران حاکمیت تیم حکومتی یهودی صهیونیست دونالد ترامپ با دوران حاکمیت تیم حکومتی باراک اوباما نیز متفاوت است. روابط آمریکا در دوران باراک اوباما با کشورها و نهادهای بین المللی متکی بر حقوق و تعاملات دیپلماتیک بین المللی بود و از اجماع بین المللی با تکیه به جنگ روانی تخریب چهره ایران بهره می برد. اما تیم راستگرای افراطی ترامپ خشونت لخت و خلاف حقوق بین المللی و تعاملات دیپلماتیک را علیه ایران و سایر کشورها و قراردادهای بین المللی را بکار می گیرد. هدف استراتژیک آمریکا تخریب روابط ایران با کشورهای منطقه و جهان و قطع کردن شاخه های نفوذ ایران در عراق، سوریه، افغانستان، یمن، بحرین، لبنان و کشورهای آفریقایی و به موازات آن تقویت نفوذ و حاکمیت مثلث "رژیم آل سعود و رژیم صهیونیستی و مصر" تحت تسلط آمریکا با محوریت اسرائیل است. ترامپ برای خنثی کردن شعار "آزادی قدس" محور مقاومت ضد صهیونیستی به رهبری جمهوری اسلامی ایران، "قدس را پایتخت ابدی اسرائیل" اعلام و به رسمیت شناخت.
آمریکا و قمار منطقه ای خود برای خنثی کردن "شعار نابودی اسرائیل" به عنوان رژیم غیر مشروع و نژادپرست از طرح "اسرائیل دولت یهود است" حمایت و آنرا به رسمیت شناخت و کشورهای عربی و اسلامی را وادار کرد که وارد مسابقه برقراری روابط و همکاری علنی با اسرائیل شوند و بدین ترتیب ایران و محور مقاومت را تضعیف و طرح تشکیل دولت مستقل فلسطین را که متکی بر قظعنامه های سازمان ملل متحد است به طور کلی نابود کرد.
اهداف راهبردی و تاکتیکی آمریکا از جنگ رسانه ای و روانی علیه ایران چیست؟
رسانه های جمعی از دو نقش و تاثیر منفی و مثبت برخوردار هستند.
نقش و تاثیر مثبت و سازنده رسانه های جمعی: ارائه اطلاعات سیاسی، اجتماعی، فکری، اقتصادی، خدماتی و علمی برای آگاه کردن فرد و جامعه، تنظیم و اصلاح رفتار فردی و اجتماعی، بررسی مسائل و مشکلات مختلف و تبادل نظر و فکری آزاد و دموکراتیک اقشار مختلف اجتماعی برای حل مشکلات و ایجاد همبستگی افراد با یکدیگر و همبستگی ملی، دینی، مذهبی و اجتماعی رفع موانع حقوق اساسی انسان و حقوق مدنی در جهت ایجاد و توسعه افکار عمومی سالم است. منابع تولید و تاثیر گذار و تنظیم افکار عمومی ترکیبی از اطلاعات کسب شده مختلفی است که سازنده شخصیت روانی فردی و اجتماعی و گرایش فکری فردی و گروه های اجتماعی، تجارب فردی و اجتماعی کسب شده ارتباط فرد با محیط زیست و روابط اجتماعی افراد، تربیت خانوادگی، نهاد آموزشی و مدرسه، روابط و اطلاعات محل کار و روابط کاری و شغلی و رسانه های گروهی و نهادهای فکری و فرهنگی دولت است.
نقش منفی رسانه های جمعی بکار گیری آن علیه توده مردم، کشور، گروه های سیاسی، فکری، اجتماعی، دینی و قومی مورد هدف در راستای جنگ روانی، جنگ آسیمتریک و جنگ هیبریدی است. هدف اجرای در این نوع جنگ ها با شناسایی دقیق عوامل و ویژگی های فردی، اجتماعی، اقتصادی، روانشناسی فردی و اجتماعی فوق الذکر سیاه نمایی موثر و تخریب چهره کشور و جامعه و یا فرد و رهبران جامعه و کشور است. دولت مهاجم تلاش می کند با کمترین هزینه و جنگ و اشغال خونین، از طریق جنگ روانی هم در داخل کشور خود مشروعیت تهاجمی خود را فراهم کند و هم با تخریب چهره کشوری که آنها دشمن تلقی می کند، عملیات تخریب همه جانبه را بر آن تحمیل و مقاومت دولت و مردم را درهم بشکند و تحت سلطه خود قرار دهد. جنگ روانی می تواند، مردم یک کشور را عاشق قاتل خود کند و دشمن مهاجم را نجات بخش خود فرض کند. هدف استراتژیک آمریکا و اقمارش در غرب و کشورهای عرب و منطقه؛ تحقق همین امر در ایران است.
منبع: سایت بصیرت
منبع: بسیج نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت basijnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بسیج نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۸۴۴۰۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تقلب و تقلای پادشاهان عریان لیبرال دموکراسی
قبل از آنکه «فیکنیوز» (اخبار جعلی) و «دیساینفو» (کژآگاهی) در عصر «رسانههای نوین» و دوران «پساـحقیقت» در قرن ۲۱ سکه مباحث روز اجتماعی و سیاسی شود، سرویس جهانی بیبیسی در خدمت به منافع امپراطوری ملکه مشغول تولید و نشر اخبار جعلی و کژآگاهی بود. - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، شهاب اسفندیاری در یادداشتی نوشت: سازمان رسانهای بیبیسی را نباید صرفاً با سرویس جهانی آن اشتباه گرفت. گاهی در ایران حتی بخش فارسی بیبیسی را که جزو کوچکی از سرویس جهانی بیبیسی است با کل سازمان بیبیسی اشتباه میگیرند. سازمان بیبیسی با حدود 20 هزار کارمند و حدود 5 میلیارد پوند بودجه سالانه یک سازمان عظیم رسانهای است که بخش عمده نیروی انسانی و بودجه آن معطوف به تولیدات و شبکههای داخلی (ملی و محلی) است. تولید برنامه و پخش خبر برای مخاطبان داخلی تحت ضوابط و مقررات بسیار شدیدی است و این سازمان بهگونهای سیاستگذاری و تنظیمگری میشود که بین احزاب سیاسی اصلی متهم به سوگیری و جانبداری نشود. هرچند احزاب و گروههای دیگر همواره بیبیسی را به تبعیت از «طبقه حاکم» و «نظام دوحزبی مستقر» متهم میکنند و شواهد زیادی هم دارند.
بودجه این سازمان از محل عوارض اجباری دریافتشده از مردم تأمین میشود. علاوه بر نهاد تنظیمگر «آفکام» که بر همه رسانهها در انگلستان نظارت میکند، هیئت امنای بیبیسی که بهپیشنهاد دولت و با حکم ملکه یا پادشاه انگلستان منصوب میشوند نظارت عالیه بر عملکرد آن را بهعهده دارند و رئیس آن را تعیین میکنند. وزیر فرهنگ انگلستان و کمیسیون فرهنگی پارلمان نیز در تصویب بودجه سالانه بیبیسی و نظارت بر عملکرد آن دخیل هستند، بدین ترتیب عملکرد بیبیسی در داخل این کشور بهشدت تحت نظارت و کنترل نهادهای مختلف حاکمیت است و آن تصوری که از رعایت ضوابط حرفهای و بیطرفی در اذهان وجود دارد عمدتاً بهدلیل سازکارهای عملکرد این سازمان در داخل انگلستان است.
سرویس جهانی بیبیسی اما بهکلی داستان دیگری دارد، این سرویس که در ابتدای تأسیس «سرویس امپراطوری» نام داشت صراحتاً مأموریتی در خدمت امپراطوری بریتانیا خصوصاً در کشورهای مستعمره یا مشترک المنافع به زبان انگلیسی و به دهها زبان دیگر داشت. بودجه این سرویس تا چند سال قبل مستقیماً توسط وزارت امور خارجه انگلستان تأمین و پرداخت میشد که چندی قبل برای رفع اتهام «مهره دولت» بودن خبرنگاران آن، منبع تأمین بودجه سرویس جهانی را هم از همان عوارض عمومی قرار دادند که البته در عمل تفاوتی نداشت. با توجه به اینکه رئیس سازمان جاسوسی خارجی انگلستان (MI6) هم توسط وزیر امور خارجه تعیین میشود، در طول تاریخ همکاری و هماهنگی نزدیکی میان وزارت امور خارجه, MI6 و سرویس جهانی بیبیسی برقرار بوده است.
البته در سرویس جهانی هم برای رعایت کیفیت اطلاعرسانی و خبر طبعاً ضوابطی لااقل روی کاغذ وجود داشت و ادعای «استقلال تحریریه» مطرح بوده است، اما تاریخ سرویس جهانی بیبیسی آکنده از مصادیق و نمونههای مختلفی است که دخالت مستقیم و اعمال نظر صریح دولت انگلستان در تعیین خطمشیها و حتی محورهای تبلیغی و خبری در زمانها و موقعیتهای خاص سیاسی و دیپلماتیک را آشکار میکند، در این خصوص چند سال قبل تحقیق جامعی تحت عنوان «مهاجران و دیپلماسی» با مدیریت ماری جیلپسی و آلبان وب انجام شد که عملکرد سرویس جهانی را طی یک دوره 80ساله (از 1932 تا 2012) مورد بررسی قرار داد.
بخشی از این تحقیق را آنابل سربرنی ـ استاد سابق رسانه در دانشگاه سواز لندن ـ و معصومه طرفه ـ از پژوهشگران و کارکنان سابق بیبیسی ـ در مورد بخش فارسی سرویس جهانی بیبیسی انجام دادند. نسخه کامل پژوهش آنها در سال 2014 در انگلستان در قالب کتابی مستقل منتشر شد که اخیراً با عنوان «بیبیسی فارسی و منافع انگلیس در ایران» ترجمه و منتشر شده است. نویسندگان این کتاب ادعا دارند که تلاش کردهاند از موضعی آکادمیک و بیطرف به عملکرد بیبیسی فارسی در پنج دوره مهم از تاریخ این رسانه ـ سقوط رضاشاه، ملیشدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی، جنگ افغانستان و وقایع 1388 ـ بپردازند. آنها با استفاده از اسناد دولتی تازه انتشاریافته در انگلستان و نیز مصاحبه با برخی کارمندان بیبیسی فارسی و برخی دیپلماتهای سابق این کشور تلاش میکنند به این پرسش بپردازند که تا چهاندازه بیبیسی فارسی در عملکرد خود مستقل بوده و چقدر تحت تأثیر سیاستهای دولت و وزارت امور خارجه انگلستان بوده است؛ پرسشی که شاید پاسخ آن برای بسیاری واضح و بدیهی باشد اما مستنداتی که آنها در این کتاب ارائه میکنند جای هرگونه تردیدی باقی نمیگذارد.
اسناد و مدارکی که در این کتاب در خصوص عملکرد بیبیسی فارسی در مقطع نهضت ملی شدن صنعت نفت ارائه شده حقیقتاً تکاندهنده است، نه از این جهت که تا پیش از نقش این رسانه در تأمین منافع انگلستان بیاطلاع بودیم بلکه از این جهت که محورهای تبلیغی که در آن زمان بهدستور مقامات دولتی و دیپلماتهای انگلستان به بیبیسی فارسی جهت تحریف حقایق و نشر اکاذیب ابلاغ میشد، بسیار شبیه محورهای تبلیغی است که در سالهای اخیر از بیبیسی فارسی شاهد بودهایم،
بهعنوان مثال در آن سالها به بیبیسی فارسی ابلاغ شده بود که به محمد مصدق بهعنوان فردی لجوج و سازشناپذیر حمله کنند که حاضر نشده است پیشنهادهای خوب انگلیس و آمریکا برای توافق در مورد نفت را بپذیرد، منافع ایران را به خطر انداخته و اقتصاد ایران را با بحران مواجه کرده و چهره ایران را در مجامع بینالمللی تخریب کرده است، این دقیقاً شبیه خط تبلیغی است که رسانههای غربی و بخشهای فارسی آنها در جریان مذاکرات هستهای علیه ایران بهراه میانداختند.
پس از کودتای 28 مرداد نیز دستورالعملی به بیبیسی فارسی داده میشود که چند محور مهم داشته است: اینکه القا شود انگلستان و بیبیسی از وقوع این کودتا اطلاع نداشتهاند؛ اینکه از لفظ «کودتا» برای این واقعه استفاده نشود و به عنوان «قیام خودجوش مردم ایران» معرفی شود؛ اینکه القا شود شوروی و حزب توده دنبال کودتا در ایران بودهاند که با این قیام ناکام ماندهاند؛ و اینکه ایران برای اقتصاد بحرانزده خود نیازمند تداوم قرارداد نفتی با انگلستان است و ملی شدن این صنعت به ضرر ایران است. عجیب اینکه بعد از 70 سال هنوز برخی مدعیان دانش و روشنفکری همچنان همان خط تبلیغ بیبیسی فارسی علیه ملی شدن صنعت نفت را تکرار میکنند و آن را به صنعت هستهای هم تعمیم میدهند.
پروفسور ارواند آبراهامیان در نقدی که بر کتاب سربرنی و طرفه در مجله علمی «مطالعات ایران» منتشر کرده تأکید میکند که در زمان ملی شدن صنعت نفت اساساً در سرویس جهانی بیبیسی ادعایی مبنی بر «گزارش عینی و بیطرفانه» وجود نداشت که پرسش آنها محل بحث باشد. او اضافه میکند که چه بسا جرج اورول نویسنده کتاب 1984 ایده «وزارت حقیقت» را از ساختمان سرویس جهانی بیبیسی در پرتلند پِلِیس لندن گرفته باشد، چرا که زمانی در همین ساختمان در بخش سرویس هند مشغول به کار بود. به عبارت دیگر دروغ گفتن، جعل کردن، تهی کردن واژهها از معنا و واژگون نمایاندن واقعیتها در «وزارت حقیقت» – آنگونه که در رمان 1984 به تصویر کشده شده – مبتنی بر تصویر ذهنی اورول از سازمان و عملکرد سرویس جهانی بیبیسی بود.
بدین ترتیب قبل از آنکه «فیکنیوز» (اخبار جعلی) و «دیس اینفو» (کژآگاهی) در عصر «رسانههای نوین» و دوران «پسا - حقیقت» در قرن 21 سکه مباحث روز اجتماعی و سیاسی شود، سرویس جهانی بیبیسی در خدمت به منافع امپراطوری ملکه مشغول تولید و نشر اخبار جعلی و کژآگاهی بود. به تعبیر پروفسور حمید دباشی اساساً «بیبیسی مادر همه اخبار جعلی بود».
یک نکته قابل توجه اینکه در زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت، برخی کارکنان ایرانی بیبیسی فارسی اعتصاب کردند و حاضر نشدند در تولید و پخش اخبار جعلی و دروغ علیه مصدق و کشور خود همکاری کنند و بیبیسی ناچار شد حتی برای گویندگی اخبار از انگلیسیهایی استفاده کند که فارسی بلد بودند اما با لهجه غلیظ انگلیسی سخن میگفتند؛ همچنین از خبرنگارانی گمنام و ناشناخته برای گزارش از ایران استفاده میکردند.
آبراهامیان در نقد خود بر کتاب سربرنی و طرفه یادآوری میکند زمانی که سازمان بیبیسی میخواست یک استاد متخصص در امور ایران به نام پروفسور اِلوِل-ساتن را برای پوشش وقایع نهضت ملی شدن صنعت نفت به ایران اعزام کند، سفارت انگلستان در تهران و وزارت امور خارجه مخالفت کردند و مانع این سفر شدند چرا که او را فردی «ضد استعمار» میدانستند که ممکن است گزارشهای مثبتی نسبت به نهضت ملی شدن نفت تولید و منتشر کند.
در گزارش اخیر سرویس جهانی بیبیسی علیه ایران هم یک نکته قابل توجه، اسامی تقریباً ناشناس نویسندگان گزارش بود. یکی از نویسندگان جوانی است که در سالهای اخیر در بخش تحقیقات بیبیسی مشغول شده و دو نفر دیگر نامهای جعلی یا مستعار هستند و هیچ سابقه روزنامهنگاری از آنها موجود نیست. واقعاً چرا بیبیسی برای گزارشی با این درجه از اهمیت که ساعتها تیتر اصلی صفحه اینترنتی آن بود، از گزارشگران معروف و باسابقه خود که سالها در ایران یا غرب آسیا کار کردهاند، استفاده نکرد؟ به احتمال زیاد به این دلیل که آن خبرنگاران حاضر نیستند اعتبار حرفهای خود را برای انتشار گزارشهای جعلی و بیپایه و اساس هزینه کنند. در وقایع 1401 ایران نیز روزنامه گاردین انگلستان سلسله گزارشهایی بشدت هیجانی و احساسی علیه ایران منتشر کرد که آکنده از ادعاهای تأیید نشده از افرادی مجهولالهویه درباره تعرض و تجاوز جنسی بود. نویسنده این گزارشها خانمی جوان به نام «دیپا پارنت» بود که هیچ سابقه و تخصصی در امور ایران نداشت و آخرین فعالیت روزنامهنگاریاش در نشریه یک بنگاه معاملات ملکی در هندوستان بود.
او به همراه «غنچه حبیبی آزاد» که شاغل در شبکه سلطنتطلب «من و تو» بود، چندین گزارش علیه ایران در گاردین منتشر کردند. گاردین برخلاف ضوابط و مقررات حرفهای هویت سیاسی و وابستگی مالی حبیبی آزاد را از خوانندگان خود پنهان کرد و او را به عنوان خبرنگار مستقل معرفی کرد. همانطور که چند سال قبل در کتابی با عنوان «گزارش خاورمیانه» که در انگلستان منتشر شد اشاره کردم، در اغلب گزارشهای ضد ایران در رسانههای غربی عناصر اپوزیسیون سلطنتطلب، منافقین و سایر گروهکها نقش کلیدی ایفا میکنند.
مکس بلومنتال، خبرنگار تحقیقی مستقل هم چند سال قبل در گزارشی نشان داده بود که چگونه رسانههایی مانند گاردین و بیبیسی با استخدام خبرنگاران بینام و نشان و فاقد سابقه حرفهای، در هماهنگی با سرویسهای امنیتی برای تولید گزارشها و اخبار جعلی علیه دولتهای مستقل مانند نیکاراگوئه اقدام میکنند.
در پاسخ به این سؤال که چرا بیبیسی این گزارش را در سرویس جهانی خود و نه صرفاً بخش فارسی منتشر کرد، باید گفت که هدف این پروژه سیاسی و امنیتی قطعاً در سطح بینالمللی تعریف شده است و نه صرفاً فضای داخلی ایران. به نظر میرسد تمرکز بر تخریب سپاه پاسداران در این گزارش واکنش مستقیمی به عملیات پر افتخار «وعده صادق» و بازتاب گسترده آن در سطح بینالمللی، افتخارآفرینی این عملیات برای مسلمانان در منطقه و جهان اسلام و تقویت جایگاه منطقهای و جهانی ایران پس از این عملیات بوده است.
به نظر میرسد دولت انگلستان همچون گذشته بار دیگر سرویس جهانی بیبیسی را اجیر کرده است تا یک کارزار سیاسی علیه منافع ایران در سطح بینالمللی راهاندازی کند. تلاش برای تصویب قطعنامهها علیه ایران در مجامع بینالمللی یا وضع تحریمهای جدید علیه ایران میتواند از جمله اهداف این کارزار باشد. در این راستا باید دستگاه دیپلماسی ایران بسیار فعالتر وارد عمل شود و خصوصاً در عرصه دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی رسانهای این فضاحت بیبیسی و دولت انگلستان را در مجامع جهانی بر ملا کند.
یکی از اهداف دیگر دولتهای غربی از دنبال کردن چنین هجمه تبلیغاتی علیه ایران، تحتالشعاع قرار دادن جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و نیز حملات وحشیانه پلیس در امریکا و اروپا به دانشجویان معترض در دانشگاههای این کشورهاست. البته حقیقت اینکه تمام حیثیت و ادعاهای فریبکارانه غرب در زمینه حقوق بشر، آزادی و دموکراسی - که معمولاً بهانهای برای جنگافروزی و کودتا و سرکوب ملتهای مستقل بود – طی نسلکشی در غزه و نیز وقایع اخیر دانشگاههای امریکا و اروپا فروریخته و عریان بودن «پادشاهان لیبرال دموکراسی» بر همه مردم جهان، و خصوصاً بر جوانان و نخبگان خود این کشورها که سالها در بند اسارت امپراطوری رسانهای غرب نگاه داشته شده بودند، آشکار شده است. امروز دیگر همه فهمیدهاند که آن نظام و حاکمیتی که بر کشورهای غربی مسلط است نه «لیبرال» است و نه «دموکراتیک».
این ذهنهای بیدار و دلهای پرشور و ارادههای محکم را دیگر نمیتوان با پروژههای جنگ روانی مبتنی بر جعلیات و ایرانهراسی فریب داد. ماهیت پلید، اشغالگر و جنایتکار رژیم صهیونیستی اکنون برای همه آشکار شده و شعار نابودی این رژیم اکنون در دانشگاههای امریکایی به گوش میرسد. آنچه دولتهای غربی و صهیونیستها از آن بشدت وحشت کردهاند این است که حقانیت آن شعاری که جمهوری اسلامی ایران 45 سال پای آن ایستاد اکنون در سراسر جهان درک شده است.
اکنون آشکار شده است که ایران 45 سال پیشگام آزادیخواهانهترین، عدالتطلبانهترین، انسانیترین و اخلاقیترین شعار جهان یعنی «مرگ بر اسرائیل» بوده است. از این رو است که میخواهند به چهره تابناک ایران پنجه بکشند و البته که در این تلاش مذبوحانه هم به فضل الهی مفتضحانه شکست خواهند خورد.
منبع: ایران آنلاین
انتهای پیام/