بخشهایی از قصه «بانوی عمارت» کاملا مستند است
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۸۹۷۱۵۸
شاید نزدیک به یک دهه از آخرین سریالی که در دوره قاجار ساخته شده است میگذرد و در این مدت ذائقه مخاطبان تلویزیونی بیشتر به سمت سریالهای آپارتمانی رفته است. این شبها سریال «بانوی عمارت» به کارگردانی عزیز الله حمیدنژاد از شبکه سه پخش میشود. سریالی که روایتی از ماجرای کشته شدن ناصرالدین شاه را هم در خود دارد و داستان با ماجرایی عاشقانه بین شاهزاده قاجار و دختری از خانوادهای معمولی اما ثروتمند آغاز میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حمیدنژاد کارگردان سریال برای انتخاب یکی از بازیگران اصلی سریال تاریخی خود به سراغ بازیگری رفته که علیرغم اینکه سالها در عرصه تئاتر فعالیت میکند، اما تجربههای تصویری کمتری به نسبت آثار نمایشی دارد. وقتی پای صحبتهای «حسام منظور» بازیگر نقش «ارسلان میرزا قوانلوی قاجار» در سریال «بانوی عمارت» که پیشتر در مجموعه تلویزیونی «قصههای تبیان» و چندین اثر دیگر به ایفای نقش پرداخته بود، مینشینید هیچ خشونتی از شخصیت میرزا ارسلان قاجار در او نمیبینید. او در گفتوگوی خود با خبرگزاری فارس با ما درباره سریالهای تاریخی، قصهای که در این سریال به آن پرداخته میشود، سریالسازی در تلویزیون، پیچیدگیهای نقش میرزا ارسلان قاجار و ... به گفتوگو نشست.
** آقای منظور علیرغم اینکه «بانوی عمارت» جدیترین کار شما در حوزه تلویزیون محسوب میشود؛ اما به نظر میرسد که در حوزه تئاتر حضور پررنگتری داشتهاید و این موضوع در بازی شما در سریال هم به چشم میآید.
- یکی از دلایلی که کمتر در این سالها در تلویزیون حضور داشتم به خودم برمیگردد و دیگری نحوه انتخاب بازیگر برای سریالها. اصولا آدم سختگیری هستم و با اینکه پیشنهادهایی بوده، اما برای من زیاد جذابیت نداشته است و جاهایی که دوست داشتم هم پذیرفتم و بازی کردم که دوست ندارم نامی از آنها ببرم.
همچنین دوست داشتم در این سالها به بلوغ و پختگی برسم و دوست نداشتم یک شبه ره صد ساله را بروم. برخی از این تجربیات خوب بوده و برخی هم نه. سیستم انتخاب بازیگر در کشور ما هنوز ساز و کار مشخصی ندارد و برخی اوقات دانشجوهایم از من سوال میپرسند که چطور میتوانیم وارد دنیای بازیگری شویم و من هیچ جواب شفاف و مسیر مشخصی برایشان ندارم. بخشی از این مسیر به شانس و اقبال و ارتباطات آدمها برمیگردد. من اصولا سعی میکنم در فضاهای شخصی خودم باشم، مطالعه کنم و بیشتر یاد بگیرم. هیچگاه از تجربه نترسیدم و همیشه به استقبال تجربه رفتم و حداقل در تئاتر این را ثابت کردم که هر نقشم با نقش دیگر تفاوت دارد و شاید همین یکی از دلایلی باشد که باعث شده کمتر در تلویزیون کار کنم.
** به هر ترتیب قرار گرفتن در قالب یکی از شخصیتهایی که در دوره قاجار زندگی کرده است، کار سادهای نیست. نقش «ارسلان میرزا قوانلوی قاجار» چه ویژگیهای منحصر به فردی داشت که شما را ترغیب کرد؟
- وقتی که صحبت از آقای حمیدنژاد شد خیلی هیجان زده شدم و ایشان را جزو کارگردانهای صاحب سبک در سینمای ایران میدانم و اغلب بازیگران دوست دارند با او کار کنند و من هم همینطور. آقای حمیدنژاد را تا به حال از نزدیک ندیده بودم و او هم تئاترهای من را ندیده بود و شنیده بودم که برای انتخاب بازیگرانشان وسواس خاصی دارند و مدتی هم بود که به دنبال بازیگر برای نقش ارسلان میرزا میگشتند و مرا برای این نقش انتخاب کردند.
** به طور معمول ایفای نقش یکی از شاهزادههای قاجار استایل و فیزیک خاصی را میطلبد. آقای حمیدنژاد بر اساس چه ویژگیهایی شما را برای این نقش انتخاب کرد؟
- اینکه چه فاکتوری برایشان مهم بود که من با آن مطابقت داشتم را باید از خودشان بپرسید. اما وقتی که متن را خواندم بسیار هیجان زده شدم چراکه قصه بسیار دقیق و مهیجی است و هر چند قسمت یکبار اتفاق جدیدی میافتد و مجموعه درام پیچیدهتر میشود و این قصه طی تحقیقات بسیاری نوشته شده است و نشان از این دارد که نویسنده به خوبی درام را میشناسد.
کارهای تلویزیونی ما در سالها ی اخیر همگی شبیه به هم شده است و آنهم به خاطر استفاده از یک الگوی تکراری است. از طرفی هم شجاعت در ساخت آثار کم شده است و ما برای ساختن سریالی جذاب نیاز به شجاعت بیشتری داریم که باید در قصه پردازی و پرداخت درام و نحوه تولید اثر باشد و زمانی که متن این سریال را خواندم این شجاعت را در نوشتار آقای جوانمرد دیدم و از آن طرف هم آقای حمیدنژاد فرد شجاعی است و آنهم به این دلیل که بچه جنگ است و شاهد این ماجرا میزانسن، دکوپاژ، استفاده از بازیگران و همه عناصر تشکیل دهنده این سریال میبینید و اگر امروز استقبال مردم را میبینید به این دلیل است که مردم بعد از سالها با یک اثر جدید یا کمتر دیده شده مواجه شدهاند و همه اینها باعث شد که از همان ابتدا در انتخابم شک نکنم.
** مدتها از تولید و پخش آخرین سریال عاشقانه تاریخی تلویزیون میگذرد و بنا به کمبود بودجهای که دست سازندگان آثار تلویزیونی را بسته شاید کارگردانها میل کمتری برای رفتن به سمت این ژانر دارند.
- بله، چندین سال است که تلویزیون یک سریال جذاب تاریخی نداشته است، حتی در نوع غیر عاشقانه هم مدتها است که اثری تاریخی نداشتیم. در ادامه تصور کردم اثری که مدتها منتظرش بودم همین است و بلافاصله آن را پذیرفتم.
** معمولا ساخت آثار تاریخی مثل راه رفتن روی لبه تیغ است و اگر دخل و تصرفی در آن صورت گیرد، بالاخره مشخص خواهد شد. قصهای که در این سریال اتفاق میافتد و پیش میرود، تا چه میزان ریشهای در واقعیت دارد؟
- با اینکه «بانوی عمارت» فرم تاریخی دارد، اما خیلی به تاریخ نمیپردازد. این سریال در واقع میخواهد روابط انسانها را در بستر تاریخ مورد بررسی قرار دهد. بخشهایی از داستان که به قتل ناصرالدین شاه و ماجرای میرزا رضای کرمانی مربوط است کاملا مستند است و روی آن تحقیقهای فراوانی انجام شده است و سایر بخشهای داستانی زائیده ذهن نویسنده است. شازده ارسلان یک شخصیت خیالی است منتهی در مورد بحث ترور ناصرالدین شاه و بازجویی از میرزا رضای کرمانی ابهامات بسیاری وجود دارد و در تاریخ هم آمده که تعداد زیادی از ایل قاجار در آن دوره برای مشخص شدن قاتل شاه با کرمانی حرف میزنند و از او به نوعی استنطاق میگیرند و ارسلان هم میتواند یکی از آنها باشد که سراغ میرزا رضا رفته و از او استنطاق میگیرد.
** نکته بعدی که در مورد این شخصیت به وضوح پیداست این است که با گذشت تقریبا ۱۰ قسمت از این سریال زندگی شخصی ارسلان میرزا و رفت و آمدهایش با اطرافیانیش برای مخاطب در هالهای از ابهام است. ذات این شخصیت مبهم است یا در آینده همه چیز درباره او آشکار خواهد شد؟
- این ابهامات بخشی از مهندسی فیلمنامه است که قرار است در کنار هم این شخصیت را شخصیتی کاملا پیچیده نشان دهد. در مورد آینده ارسلان میرزا نمیتوانم از الان چیزی بگویم چراکه قصه را لو خواهم داد!
** ظاهر شما برای سریال است و گویا بعد از گذشت دو ماه از پایان تصویربرداری، هنوز ظاهر «ارسلان میرزا» را حفظ کردید؟
- معمولا ظاهر بازیگران بر اساس نقشهایی که بازی میکنند تغییر میکند و اگر گریمهای مختلفی که در تئاتر بازی کردم را ببینید متوجه میشوید که برای هر نقش گریم متفاوتی داشتم و به این دلیل که هنوز کار جدیدی را بعد از بانوی عمارت شروع نکردم هنوز راکورد گریم این سریال را همراهم دارم. یکی از جذابیتهای بازیگری همین است که شما روح و روانت را در نقشهای مختلف به چالش میکشی و یک تکه از وجودت را در هر نقشی جا میگذاری و بعد باید از آن فضا جدا شوی.
** با این حساب هنوز ارسلان میرزا را در خودتان نگه داشتهاید.
- بله، خب یکسال با این نقش زندگی کردم و گاهی برخی نقشها آنقدر در تار و پود آدم میپیچند که مدل راه رفتن، ایستادن و حرف زدن آدم را تغییر میدهند. بعضی کارها یک ماهه تمام میشود اما کاری که مدت طولانی تری دارد و شما هر روز صبح به خاطرش یکساعت گریم میشوی و وارد فضا و آن معماری میشوی و همانجا حالت را تغییر میدهد، فرق دارد.
**شخصیت ارسلان میرزا را دوست داشتید؟
-این شخصیت خیلی قوی نوشته شده و رها شدن از او کار سختی است.
**چقدر برای نزدیک شدن به این شخصیت فیزیک خود را تغییر دادید؟
- در مدت زمانی که تا شروع تصویربرداری داشتم سعی کردم فیزیک و ظاهرم را بسازم. وزنم را تغییر دادم و سعی کردم تا در نوع راه رفتن، نوع ایستادن و ... به او نزدیک شوم. بُعد روحی روانی بازیگری بسیار دشوار است و اگر بازیگر به آن دقت نکند قطعا آسیب میبیند.
** در همان روزهای ابتدایی مواجهه با شخصیت «ارسلان میرزا» چه چالشی برای شما پررنگتر بود؟
- در ابتدا هیچ تصوری از این شخصیت نداشتم آنهم به این دلیل که ما از دوران قاجار چیزی نمیدانیم فقط تعدادی عکس از آن دوره به ما رسیده که عکسهای دقیقی هم نیستند و بیشتر فیگوراتیو است و خود واقعیشان نیستند. ما حتی نمیدانیم آنها به چه شکل صحبت میکردند و تنها صوتی که از زمان قاجار باقی مانده نوار مکالمه و فرمان مشروطیت مظفر الدین شاه است که چندی قبل منتشر شد که آنهم در حال خواندن نامهای اداری با زبان اداری است و باز هم ما نتوانستیم متوجه شویم در زمان قاجار مردم به چه شکل صحبت میکردند. باید ببینیم اولین کسی که در مورد زمان قاجار فیلمی میسازد چه کسی است؟ علی حاتمی یکی از تاثیرگذارترین فرد در این زمینه است و او با ساخت آثارش الگویی درباره نوع صحبت کلامی مردم با یکدیگر ارائه میدهد. ما در مورد زمان قاجار یکسری داده داریم و اینها نمیتواند به بازیگر خیلی کمک کند و برای من نوعی شمایل بسازد و ناچارم از متن و قدرت تخیلم استفاده کنم و ببینم متن مرا به کدام سمت میبرد.
** و مطمئنا در این بخش هنر گریم هم تاثیرگذار بود.
- شک نکنید، شاید لازم باشد همینجا از آقای اسکندری تشکر ویژهای داشته باشم. یادم هست اولین روزی که زیر دست او گریم و توسط آقای حمیدنژاد تائید شدم، در آینه نگاه کردم و شاید باید گفت همه چیز درباره ارسلان در وجودم از همان نگاه در آینه شروع شد. به هر حال هر بازیگری روشی برای رسیدن به نقش خود دارد و روش من دیدن ظاهر آن نقش است. نوع پوشش هم در ادامه همین است و روی رفتار آدم تاثیر میگذارد، از چکمه گرفته تا کلاه و پالتو و ... همگی باعث میشود تا شما به عنوان یک بازیگر تجربه آدمی که دویست سال پیش این لباسها را پوشیده را راحتتر متوجه شوی. خیلیها فکر میکنند زندگی در آن زمان دشوار بوده، اما من خلاف این را میگویم که اتفاقا آن زمانها زیبا زندگی میکردند و وقتی ۶ ماه در آن فضا زندگی کردم واقعا فهمیدم که ما چه چیزهایی را از دست دادیم. آرامش و سکونی که در آن دوره از تاریخ وجود داشته است الان نیست. در حال حاضر همه چیز در دسترس است و به همین خاطر ما ارزش خیلی چیزهایی که در اطرافمان هست را نمیدانیم. اما در گذشته اینطور نبوده و حتی برای خوردن یک استکان چای مجبور بودی عرض یک حیاط طویل را طی کنی و در این رفت و آمد از کنار عمارتی با معماری زیبا عبور میکنید. برای ما همه چیز در دنیای معاصر قابل دسترس و به همان میزان بی ارزش شده است حتی عشق و دوست داشتن و برای رسیدن به آنچه نیاز داشتیم مدت زمان زیادی را باید صرف میکردیم.
** وارد شدن به فضا و معماری که در گذشته مورد استفاده بوده است، روح نقش را تغییر میدهد، شما همین باور را دارید؟
- من دو هفته قبل از شروع تصویربرداری با کسب اجازه از آقای حمیدنژاد به لوکیشن رفتم و در خانه قدیمی قاجاری فقط راه رفتم و بعد از شروع تصویربرداری هر زمانی که بازی نداشتم در آن عمارت و فضا میماندم و از آنجا در جهت بهتر شدن حس بازیام الهام میگرفتم. شروع تصویربرداری کاشان بود و بخشهایی را در قزوین و شهرک سینمایی بودیم. معتقدم راه رفتن در بافت و معماری قدیمی باعث میشود که ریتم آدم کند شود و برای ما که به فضای پُرتنش و ریتم تند زندگی شهری عادت کردیم، ورود به چنین فضای بزرگی که امکانات زندگی شهری را هم ندارد، چالش بزرگی است و استرسی که بیماری دوران ما است را ندارد. همین میشود که بعد از مدتی ریتم راه رفتن و سرعت حرف زدن برای فرد کند میشود و سرمنشا همه اینها معماری شهری است.
** در این چند ساله به دلیل کمبود بودجه تلویزیون سریالهای خوبی ساخته نمیشود و از طرفی هم سازندگان به سمت بازیگرانی میروند که کمتر چهره هستند.
- این سریال هم با کمبود بودجه ساخته شده است و همه بچهها فداکارانه کار کردند و الان که بازخوردهای مردم را میبینیم واقعا خوشحال میشویم. کمبود بودجه مشکل ما بود و نباید مردم را در این ماجرا دخیل میکردیم آنها حق دیدن یک سریال خوب را داشتند. درمورد سوال دومتان هم باید بگویم انتخاب بازیگران اصلی این سریال منوط به کمبود بودجه نبود بلکه آقای حمیدنژاد میخواستند این دو کاراکتر را به افرادی بسپرند که کمتر در تلویزیون دیده شدند و انتخاب من و خانم مومن بر همین اساس شکل گرفت.
** شخصیت ارسلان میرزا زائیده ذهن نویسنده سریال است؟
- بله و البته آقای جوانمرد (نویسنده) از چند شخصیت آن دوران الگو گرفته و هیچ کدام مصداق عینی ندارند. من شازده ارسلان را مجموعهای از یک آدم میبینم که نه خوب مطلق است و نه بد مطلق و در روند خلق کاراکتر مدام به این فکر میکردم و از اینکه کاراکتر خوب مطلق یا بد مطلق بسازم پرهیز کردم. در مدت زمانی که تا شروع تصویربرداری داشتم سعی کردم مطالعاتم را در زمینه دوره قاجار بالا برده و او را در ذهنم طراحی کنم.
** تا به حال چنین نقشی را در تئاتر تجربه کرده بودید؟
- در تئاتر اغلب کارهایم مدرن بوده است و نمایشهای ایرانی که بازی کردم در دوره پهلوی میگذشته و نمایشی در زمان قاجار بازی نکردم.
** قبل از اینکه چنین نقشی به شما پیشنهاد شود، چقدر مطالعه تاریخی داشتید؟
- بچه که بودم به دلیل اینکه رشته تحصیلیام را دوست نداشتم اصلا به آن علاقه نداشتم و مدام تجدید میآوردم. یادم هست پدرم تابستانها مرا داخل زیرزمین خانه میگذاشت که درس بخوانم و پدرم کلکسیون بسیار جامعی از کتابهای تاریخی در زیرزمین داشت و حواسش نبود که نباید من را با این کتابها یک جا بگذارد و من کتابهای درسی را بستم و شروع کردم به خواندن کتابهای تاریخی و بعضیهایشان را چندین بار خواندم و از آن لحظه شیفته تاریخ شدم.
** و همکاری با عزیز الله حمیدنژاد در کارنامه کاریتان چطور بود؟
- او مرد نازنین و بینظیری است و نمیتوانم با کلمات او را توصیف کنم و الان که کار تمام شده با فراغ بال از او صحبت میکنم. رابطه بین کارگردان و بازیگر نقش اصلی در یک سریال خیلی مهم است و این اتفاق به مرور بین ما شکل گرفت. حتی قبل از تصویربرداری برخی سکانسها آقای حمیدنژاد میآمد و میگفت این سکانس خیلی سختی است و من میگفتم ما سختتر از این هم داشتیم و از پسش برمیآییم. از اینجای قصه به بعد سکانسهای پیچیده و دشواری داریم که خواهید دید و اگر اعتماد متقابل او نبود به این کیفیت نمیرسید. من از آقای حمیدنژاد بسیار آموختم.
** بعد از دیده شدن «بانوی عمارت» پیشنهادها چطور بوده؟ و آیا دوباره این نقش را تکرار میکنید؟
- پیشنهادهایی بوده اما میخواهم از این به بعد با دقت بیشتری انتخاب کنم و سعی میکنم که این سریال زندگیم را زیاد تغییر ندهد. همانطور که در تئاتر هیچ وقت نقش تکراری بازی نکردم از این به بعد هم همین روال را از سر میگیرم.
** شما علاوه بر بازیگری تدریس هم میکنید؟
- نزدیک به سه سال است که در دانشگاه آزاد، رشته بازیگری تدریس میکنم و رابطه خوبی با دانشجوهایم دارم. خودم دوست دارم تا با دانشجوها که از من جوانتر هستند ارتباط داشته باشم تا از این طریق به روز بمانم.
** بازیگری برایتان اولویت دارد یا تدریس؟
- من این دو را جدا از هم نمیدانم و فکر میکنم تدریس روی بازیگریام تاثیر داشته است به این خاطر که شما را مجبور میکند هر شب درباره بازیگری بخوانی و ببینی و اتفاقهای روز را دنبال کنی و همزمان که تدریس میکنم خودم هم در حال یادگیری هستم و در این فرایند گفتوگو شکل میگیرد و بازیگری جدای از گفتوگو نیست و اساس بازیگری همین گفتوگو است. علاوه بر اینها اصولا محیط دانشگاه را دوست دارم و حس زنده بودن را به من القا میکند. یکی از ترسهای دوران دانشجوییام این بود که یکروز دوران دانشجوییام تمام شود و دیگر نتوانم وارد دانشگاه شوم.
** موضوعی که درباره این سریال وجود دارد بالاخص قسمتهای ابتدایی این است که به نظر میرسد «بانوی عمارت» تا حدودی شبیه به «شهرزاد» است.
- بله خودم هم این موضوع را شنیدم. فکر میکنم متن این سریال همزمان با متن سریال شهرزاد نوشته شده است و شاید شباهتهایی در قسمتهای ابتدایی سریال آنهم در وجه عاشقانه آن وجود داشته که چنین تعبیری را ایجاد کرده است. از طرفی باید دید که در ادامه چه اتفاقی میافتد که قطعا با سریال شهرزاد تفاوتهای بسیاری دارد. با اینکه زیاد سریال شهرزاد را دنبال نمیکردم، اما این را میدانم که شهرازد و بانوی عمارت هر کدام در دو برهه مختلف تاریخی اتفاق میافتند و شاید هم مشابه بودن برخی عوامل در گروه این شباهت را پررنگ کرده است. حرفی که این سریال میزند حرف دیگری است و به این قسمتهای ابتدایی برنمیگردد و آقای حمیدنژاد هم کارگردان با سابقهای است که صاحب سبک و استایل خودش است و چنین حرفی مصداق عینی ندارد. بانوی عمارت سریالی نیست که دچار یکنواختی شود و مدام قصههای جدید و آدمهای جدید وارد میشوند و روند قصه طور دیگری میشود.
** صحبت پایانی.
- امیدوارم بخش سینما و تلویزیون ما بتواند به جایگاه واقعی خود برسد چراکه ما نیروهای متخصص بسیار خوبی در سطح بین المللی داریم. ما پشتوانهای مثل ادبیات و تاریخ داریم و وقتی به یک سریالی اهمیت میدهیم باید برایش هزینه کنیم.
* فارس
منبع: اکوفارس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ecofars.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اکوفارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۸۹۷۱۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خرافات عجیب ایرانیان دوران قاجار؛ از ناخن هدهد تا آش مخصوص شاه برای جلوگیری از وبا
در ادوار مختلف تاریخ ایران رد پای خرافهگرایی بهخوبی دیده میشود؛ دوران قاجار نیز از این امر مستثنی نیست. در ایران روزگار قاجار، گرایش به خرافات و بهرهگیری از طلسمها و تعویذها گسترده و عمومی بود.
به گزارش روزیاتو، نگاهی گذرا به تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشورهای مختلف جهان نشان میدهد که در ورای اندیشهها و عقاید علمی، ایدههایی یافت میشوند که هیچ مبنای علمی و عقلانی برای آنها نمیتوان یافت و به همین دلیل است که نام خرافه؛ یعنی چیزی پوچ و بیاساس به خود میگیرند. جالب آنکه گاهی اوقات همین خرافات چنان نیرویی پیداکردهاند که به تمامی قیدوبندهای علمی پشت پا زده و باعث انجام اعمال عجیبوغریبی در بین معتقدان شدهاند.
در ادوار مختلف تاریخ ایران رد پای خرافهگرایی بهخوبی دیده میشود؛ دوران قاجار نیز از این امر مستثنی نیست. در ایران روزگار قاجار، گرایش به خرافات و بهرهگیری از طلسمها و تعویذها گسترده و عمومی بود. بااینحال توسل به چنین روشهایی بیشتر عملی زنانه تعریف میشد؛ چراکه که زنان به دلایل مختلف، بیش از مردان مستعد گرایش به خرافه بودند و این امر حتی در بین زنان درباری و حرمسرا نیز بهوفور مشاهده میشد.
خرافه؛ قدمتی بهاندازه تاریخ بشرخرافات به معنای «اعتقادات بیاساس که باعقل و منطق و واقعیت سازگاری نداشته باشد» و خرافهگرایی به معنای «پیروی از عقاید باطل و بیاساس که با درجه فرهنگ و دانش جامعهای که منسوب بدان است، هیچگونه تناسبی نداشته باشد»، قدمتی بهاندازه تاریخ بشر دارد و مختص فرهنگ و جامعهای خاص نیست، بلکه گستره آن تمام جوامع و فرهنگها را در برمیگیرد و حتی امروزه در عصر علم و فنآوری هنوز شاهد اعتقاد به برخی از این عقاید خرافی هستیم.
گرایش به خرافه در ایران عصر قاجاردر ایران نیز همانند سایر ملل جهان خرافات و خرافهگرایی از زمان باستان وجود داشته است. خرافات در ادوار مختلف تاریخ ایران با علومی، چون نجوم، طالع بینی و اخترشناسی درآمیخته بود، اما در دوره مورد بحث، یعنی دوران قاجار، خرافات با بهره جستن از برخی اصول و مبانی دینی و اسلامی راه نفوذ به مذهب و اذهان ایرانیان مسلمان را یافت و دعانویسی، تعویذنویسی، جادو و جنبل و … در عمق اذهان مردم این دوره نفوذ پیدا کرد.
گرایش به جادو و جنبل از اصلیترین مظاهر تمایل به خرافه در جامعه عصر قاجار بود و این خرافهگرایی جوانب مختلف زندگی اجتماعی مردم را تحتتأثیر قرار داده بود؛ زندگی زناشویی و خانوادگی، روابط با اقوام و خویشان، معیشت و اقتصاد و حتی پزشکی و درمان، همه و همه در چنبره عقاید خرافی قرارگرفته بودند و همانطور که قبلاً اشاره شد، درآمیختگی این عقاید خرافی با عقاید دینی و مذهبی، بستر مناسبتری برای پذیرش آنها فراهم کرده بود.
انواع مختلف طلسمها و تعویذها از سنگهای قیمتی گرفته تا اجزای گیاهان، اعضا و اندامهای حیوانات و حتی انسان، الواح و تندیسهایی از فلز، خمیر، پوست، مو و پارچه را شامل میشد و کاربردهای گوناگونی داشت که توسط رمالها و دعانویسها تجویز میگردید. مردم نیز با اعتقاد راسخی که به خرافات داشتند، از این طلسمها و تعویذها برای حل مشکلات زندگی خود استفاده میکردند و حتی گاه بهای گزافی بابت آن میپرداختند.
جیمز موریه در «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» دراینباره از قول درویشی که چندی همسفر حاجیبابا شده مینویسد: «اگر دم خرگوش را در زیر بالین کودک نهی، خواب آورد… چشم و استخوان کعب گرگ اگر به بازوی طفلی بندد، جرأت بخشد. اگر روغن گرگ به لباس زنی مالند، شوهر از او دلسیر شود. زهره گرگ دافع نازایی زن است. ناخن هدهد زبانبندی و چشم خفاش خواببندی را شاید…. با اعضا و اجزای او (میمون) ادویهای چند بسازیم، به بهای طلا به اندرونیان شاه توانیم فروخت… جگر میمون اکسیر محبت است. پوست بینی او پادزهریست تریاق همه سموم، خاکسترش را هرکه ببلعد… (در) تقلید و تردستی و چابکی و حیله و زیرکی، مانند او شود»
بدیهی بود که با این پذیرش گسترده عقاید خرافی در جامعه آن روز، رمالی و دعانویسی شغل پررونق و پردرآمدی محسوب میشد و رمالان و دعانویسان مورد اقبال عامه مردم قرار میگرفتند. نکته جالب آن بود که این اقبال عمومی برای رمالان و دعانویسان یهودی و دراویش، بیشتر از دیگر رمالان بود.
به گزارش برخی منابع تاریخی، رفتوآمد مردم بهویژه زنان به خانه ملاهای یهودی برای گرفتن دعا و طلسم و امثال آن در دوره قاجار به حدی گسترده شده بود که حکومت به فکر چاره افتاد و طی حکمی، رفتوآمد زنان مسلمان به خانههای یهودیان را ممنوع کرد.
دراویش نیز در کار رمالی و دعانویسی مورد اقبال عامه مردم بودند؛ بهطوریکه این اقبال و توجه از دید خارجیان نیز به دور نمانده و برخی از آنها مانند لایارد در نوشتههای خود به شهرت و توجه مردم به دراویش اشارهکردهاند: «دراویش دعانویس در میان مردم از نفوذ و احترام ویژهای برخوردارند… زنانی که طالب فرزند پسر هستند و دختران دمبخت و نیز پیرمردانی که در پی ازدواج با زنان جوان هستند و حتی مردانی که میخواهند از خطرات و آسیبها در امان باشند، به درویشها مراجعه میکنند و آنها برایشان دعا و تعویذ مینویسند… (آنها) حتی به اندرونی اعیان و بزرگان نیز راه دارند».
استخارههای عجیب در دوران قاجاراستخاره در ایران عصر قاجار به شیوههای مختلف انجام میشد، به وسیله قرآن، تسبیح، نوشتن نیت بر کاغذ و قرار دادن آن در پاکت و قرار دادن در میان صفحات قرآن و غیره؛ اما آنچه مهم است کارهایی است که برای انجامشان به استخاره متوسل میشدند؛ به عنوان مثال به نیت انتخاب مناسبترین طبیب از بین چند نفر، انتخاب یک روش درمانی، چون زالو انداختن بر لثه که از سوی فخرالاطبا صورت میگرفت که آیا زالو را به لثه دندان شاه بیندازند یا خیر؟ یا دارو دادن به مریض که گاه به سبب تعدد در داروها استخاره در چند مرحله انجام میشد که آیا این دارو به مریض خورانده شود یا خیر؟
در این خصوص حکایتی نقل شده است که میرزا جعفر، نبض مریض را گرفته، مدتی فکر کرد و بعد از مدتی تسبیح بلندی برداشت و چشمش را بر هم گذاشت، استخارهای کرد و با آواز بلند گفت: خدایا صلاح میبینی فلوس به این بنده خدا بدهم؟ اگر خوب میآمد با ترازو فلوس را میکشید، میداد و پولش را میگرفت. اگر برای فلوس خوب نمیآمد، مجددا استخاره میکرد و گفت: اگر ترنجبین بدهم، چطور است؟ باز آن هم اگر خوب نمیآمد، استخارهای دیگر میکرد و عناب را جویا میشد و بالاخره استخاره خوب میآمد.
نقش پررنگ خرافه در روند درمان بیماریهاجامعه مسلمان دوره قاجاریه بدون توجه به اصل قوانین بهداشتی فقط ظاهر دستورات بهداشتی اسلام را رعایت کرد و خرافات و اوهام بسیاری به نام دین و مذهب وارد افکار و اعتقادات آنان شده بود و اگر کسی با این اوهام و عقاید خرافی مخالفت میکرد و یا در صدد مبارزه با آن برمی آمد لعن و تکفیر میشد. بسیاری از مردم معتقد بودند که «بهشت جای اغنیا نیست و هر مسلمانی که لباس و تن او آلوده به جانوران طفیلی مانند شپش نباشد به بهشت راه نخواهد یافت. همین باورها و دیدگاههای خرافی از یک سو در زمینه بهداشت و درمان مهمترین مانع رسیدن به جامعه سالم عهد قاجاریه بود که خواسته و ناخواسته به گریبان مردم چنگ انداخته و هر ساله با شیوع بیماریهای مختلف مسری و غیرمسری جان مردم را میگرفت.
عامل مهمی که مردم را به سوی باورهای غلط میکشانید وضعیت ابتدایی و عقب مانده پزشکی در ایران بود. بیمار یا دسترسی به دوا و دکتر نداشت و یا به عملکرد او اطمینان نداشتند. همین مسئله گرایش به جادو را در بیشتر نقاط کشور افزایش میداد. بستن نخ یا پارچهای به درخت برای رفع بیماری و دست یابی به حاجت نمادی از جهالت مردم این دوره بود. بسیاری از درمانها هم ناشی از ساده لوحی بسیار بود. تخم مرغ پختهای که روی پوستش دعایی نوشته شده و آن را بیست و چهار ساعت زیر بغل نگاه داشته اند و الماس آویخته به گردن که موجب تقویت نیروی بدن میشود. تماس با این سنگ قیمتی ترس را از بین میبرد و انسان را از حملات صرع در امان نگه میدارد همچنین موجب میشود دندانهای کرم خورده بدون درد بریزد.
عدهای نیز با اعتقاد به دخالت نداشتن در امر تعجیل و تأخیر در مرگ هر چیز را خواست خدا میدانستند و به همین دلیل هیچ کوششی برای بهبود اوضاع انجام نمیدادند. عدهای دیگر گرفتن و آویختن دعای وبا و خواندن نماز خوف و نبردن اسم وبا مخصوصاً جلوی اطفال و موچ کشیدن به جای بردن نام بیماری را عامل دفع شیوع آن دانسته و تلاش داشتند این گونه از سرایت آن جلوگیری کنند.
از دیگر خرافات رایج در این دوره برای درمان امراض و مبارزه با بیماریها باور به دخالت داشتن اجرام آسمانی در سرنوشت انسانها و در نتیجه نحس و یا سعد بودن ساعت نوشیدن دوا بود. به همین دلیل، هرگاه منجمان میگفتند که در این روز و ساعت نوشیدن دوا درست نیست بیماران موافق حکم و مشورت او دوای طبیب را مصرف نمیکردند. یا اینکه ناخوشی مزمن کودکان و ناباروری زنان بر اثر چشم بد است و برای مقابله با آنها به طلسم روی میآورند. بیماری صرع را تحت تأثیر جن دانسته و به همین دلیل میگویند فلانی دعایی است دوایی نیست.
گاهی عامل شیوع بیماری را حضور غیرمسلمان و یا کفار در منطقه میدانستند. زمانی که همه گیری بیماری وبا همراه با اقدامات هیئتی انگلیسی به سرپرستی سرکنت لوفتوس در شوش برای تصاحب لوح قبر دانیال یکی شده بود خشم مردم را برانگیخت. واکنش مردم چنان شدید بود که تا چندین سال هیچ هیئتی نتوانست در این منطقه به کاوش ادامه دهد چرا که نام مسیحی به شیوع بیماری مترادف شده بود.
از دیگر باورهای غلط مردم اعتقاد به پاکی آبهای جاری بود که تحت هر شرایطی میشد نوشید. چنان که همین عامل موجبات شیوع بیماریهای مهلکی، چون حصبه و وبا در دوره قاجار شده بود. این افکار بین همه اقشار مردم از روستایی و عشایر و شهرنشین دیده میشد و جالبتر این بود که شاهان قاجار خود در رأس جامعه ایران از بند این اوهام رها نبودند.
ناصرالدین شاه فرنگ رفته و علاقهمند به اصلاحات و مظاهر تمدنی اعتقاد داشت خوردن آشی مخصوص در زمان شیوع بیماری وبا مانع از ابتلای وی به این بیماری مهلک میشود و در نتیجه هر ساله دستور پختن این آش نجات دهنده را میداد.
از مطالبی که دکتر فووریه از آن یاد میکند وارد شدن الماس کوه نور به لیست دواهای شاهی بود. هنگامی که در محلات تهران آنفلوانزا شایع شد و به اندرون کاخ سلطنتی نیز راه یافت و تنی چند از درباریان را به کام مرگ کشانید، ناصرالدین شاه نیز به این بیماری مبتلا شد و بعد از بهبود زمانی که فووریه به عیادت وی رفته الماس دریای نور را از جیب خود بیرون آورده و به او نشان میدهد و میگوید: «چون همراه داشتن آن باعث تقویت مزاج است آن را در جیب خود گذاشته ام».
خرافات در حرمسرای شاهان قاجاردامنه اعتقاد به خرافات محدود به مردم عادی جامعه قاجار نبود، بلکه درباریان و حکومتنشینان و در رأس آنها شخص شاه نیز اغلب انسانهایی خرافی بودند؛ چنانچه برخی از منابع تاریخی به خرافه گرایی ناصرالدینشاه و مظفر الدینشاه اشارهکردهاند، اما نکته قابلتوجه این است که القای خرافات و جادو و جنبل دامن زنان دربار را بیش از مردان گرفته بود و خرافات در بین زنان درباری و بهخصوص زنان حرمسرا رواج بیشتری داشت. این مسئله بیش از همه خود را در حسادت زنان شاه به سوگلیها و فرزندان آنها نشان میداد و نقش مهمی در ناپدید شدن و یا مرگ فرزندان شاه داشت.
بهعنوان نمونه دکتر تولوزان در گزارشی راجع به مرگ یکی از شاهزادههای موردعلاقه ناصرالدینشاه (ملک قاسم میرزا) محرمانه به وی اشاره میکند که طفل بیگناه براثر داروهای سمی و آلوده که توسط دعانویسها تجویزشده مسمومیت شدید پیداکرده و از دنیا رفته است. سیل نامهها و هدایای بیشمار که طی چند روز بعد از این واقعه از اندرونی شاه به خانه رمالان و فالگیران و دعانویسها سرازیر شد، مدعای دکتر تولوزان را تأیید میکرد؛ این هدایا از طرف زنانی بود که با کمک جادوگران و رمالان، ملک قاسم میرزا را نابود کرده بودند.
علل گرایش به خرافات در عصر قاجاردر مورد چرایی گسترش خرافات در جامعه قاجار میتوان علل زیادی برشمرد، اما دو عامل بیش از همه در این گرایشها مؤثر بود که در ادامه به آن میپردازیم:
۱. ترس و فشارهای محیطی؛ در طول تاریخ وقتی جامعهای دستخوش اضطراب، درماندگی و نومیدی میشد و راهی برای گریز یا بهروزی نمییافت، گرایش به اعتقادات خرافی بهعنوان تنها راه کاهش آلام و مصیبتهای جوامع تحت سلطه شناخته میشد.
در جامعه قاجار نیز این درماندگی و اضطراب در سطوح مختلف جامعه بهوفور وجود داشت؛ شکست ایرانیان در جنگ با روس و از دست رفتن بخشهایی از خاک کشور، حضور بیگانگان بهویژه انگلیس و روسیه که با نیرنگهای مختلف در امور داخلی و خارجی ایران مداخله میکردند و امتیاز کسب میکردند، استبداد پادشاهان قاجار که مردم و مملکت را رعیت و ماترک خود میدانسته و در حق آنها ظلم و اجحاف میکردند، وجود راهزنان بهویژه در مناطق دور از پایتخت که اموال مردم را به غارت میبردند و…، همه و همه زمینه گرایش به اعتقادات خرافی را برای التیام و کاهش مصیبتهای جامعه فراهم میکرد.
ناگفته نماند که زنان علاوه بر موارد بالا، از تبعیضها، خشونت و رفتار مردان جامعه آن روز نیز احساس ناامنی و اضطراب میکردند. درواقع در جامعه قاجار حقوق زنان تا حد زیادی نادیده گرفته میشد و این خود عامل مهمی برای گرایش بیشتر آنها به جادو و جنبل و خرافه بود. در همین خصوص میرزا فتحعلی آخوندزاده خشونت رفتار و مفاسد اخلاقی مردان را عامل پناهبردن زنان به طلسمات و خرافات میدانست و خواهان اصلاح وضعیت حقوق زنان و بهویژه ممنوعیت چندهمسری بود.
زنان دربار قاجار بهویژه زنان حرمسرای شاهی نیز از این امر مستثنی نبودند؛ بهویژه آنکه آنها از زخمهای روحی شدیدی که ناشی از عیاشی شاهان قاجار بود آسیب میدیدند و خود را اسیر حرمسرا میدیدند. اکثر آنها هرچند به لحاظ ظاهری خود را خوشبخت و مرفه معرفی میکرد، اما در حسرت یک زندگی ساده با شوهر بود نه اینکه با زنان دیگر برای جلب محبت شاه (شوهرشان) رقابت کند.
این مسئله در گرایش زنان حرمسرا به خرافات نقش مهمی بازی میکرد که نمونه آن را در توسل به طلسمها و تعویذها برای جلبتوجه و محبت شاه، کمکگرفتن از دعانویسها برای از بین بردن فرزندان هووهای خود و… میتوان دید.
علیاکبر دهخدا در مقالات «چرند و پرند» اشارهای ظریف به ارتباط چندهمسری مردان و گرایش زنان به رمل و فال دارد و مینویسد: «خانهای را که دو کدبانوست، یکیاش همیشه پیش جامزن است، یکیاش هم پیش رمال»
۲. جهل علمی؛ شاید بتوان گفت یکی از علل اصلی رواج خرافات در جامعه، جهل و ناآگاهی است. به هراندازه که انسان از درک حقایق، رابطه منطقی پدیدهها، قانون علت و معلول، تشخیص و فهم واقعیات عاجز باشد، به همان اندازه دچار خرافات و خرافهپرستی میشود. به قول مالینوفسکی «انسان زمانی به جادو متوسل میشود که نتواند شرایط زندگی و اتفاقات را از طریق دانش مهار کند»
در جامعه قاجار نیز به همان اندازه که مردم بیسواد بودند و از دانش بهره اندکی داشتند، به خرافات اعتقاد راسختری پیدا میکردند. بدیهی بود که در جامعهای که بیسوادی و ضعف فرهنگی گریبان اکثر جامعه را گرفته بود و امر آموزش و تحصیل برای پسران غیرضروری و برای دختران عیب شمرده میشد، زمینه بیشتری برای پذیرش خرافات در بین مردم فراهم میآمد.
به همان اندازه که جامعه زنان را بیشتر از امر آموزش و کسب دانش محروم میکرد، به همان اندازه خرافات در بین آنها بیشتر گسترش مییافت.
زنان که در برخورد با مشکلات زندگی با توجه به جو مردسالار جامعه، آسیبپذیرتر بودند و به دلیل بیسوادی از شناخت راهحلهای عقلی و منطقی عاجز میماندند، برای تسکین و اقناع خود به هر اوهامی متوسل و معتقد میگردیدند؛ بدینترتیب خرافهگرایی روزبهروز در بین آنها گسترش بیشتری پیدا میکرد.