Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «پارس نیوز»
2024-04-16@22:52:01 GMT

سفر به دنیای عدد صفر با کتاب ممکن شد

تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۹۱۶۳۳۷

به گزارش پارس نیوز، 

«سلام، من صفر هستم» داستان واقعی و عجیب آقای هیچ است و این‌که چه طور به عددی سحرآمیز تبدیل شد و میلیون‌ها میلیون ارزش دارد.

در بخشی از مقدمه‌ی این کتاب می‌خوانیم: «داستانی که از هندوستان شروع می‌شود، تا شرق و غرب عالم گسترش می‌یابد و در رایانه‌ها و تلفن‌های همراه امروزی ادامه دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

صفر، در کنار برادرش «یک» می‌تواند نمایان‌گر همه‌ی اعداد و کلمات عالم باشد. اگر دقیق نگاه کنیم این داستانی است با چاشنی امید برای کسانی که احساس می‌کنند مثل «صفر» هستند، حال آنکه؛ اعداد بسیاری در درون و بیرون خود دارند.»

در این کتاب مخاطبان گروه سنی «ج» با موضوع‌هایی همچون هیچ، تاریخچه‌ی علامت‌گذاری، تولد عدد صفر، شیوه‌ی برخورد اقوام مختلف با این عدد، به کارگیری عدد صفر در هندسه آشنا می‌شوند.

این اثر یکی از ۴ جلد کتاب مجموعه‌ا‌ی علمی است که از سوی انتشارات بریوسکی ایتالیا منتشر شده و ۳ جلد دیگر آن نیز «سلام، من زمین هستم»، «سلام، من روبات هستم» و «سلام، من زمان هستم» نام گرفته است.

تصویرگری این مجموعه را نیز نویسنده آن لوکا نوولی بر عهده داشته است.

کتاب «سلام، من صفر هستم» ۱۴ فصل و ۸۰ صفحه دارد و با قیمت ۷ هزار و ۵۰۰ تومان قابل خریداری است.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان حق انتشار این اثر را بر اساس قوانین بین‌المللی حق نشر از ناشر ایتالیایی با عنوان Francesco Brioschi Editore خریداری کرده است.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۷ هزار نسخه این کتاب را منتشر کرده است.

انتهای پیام/

منبع: پارس نیوز

کلیدواژه: هندوستان تولد ایتالیا زمین روبات کودکان و نوجوانان کودکان ایتالیا تلفن روبات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هندوستان پارس پارس نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.parsnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارس نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۹۱۶۳۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تابوتی اندازه این شهید ارتشی وجود نداشت!

مریم کاظم زاده می‌گوید: مهرماه ۱۳۵۹ بود. در بیمارستان پادگان ابوذر بودم که دیدم وارد ریکاورى شد. مثل همیشه لباس خلبانى تنش بود. قد بلندى داشت. آنقدر که وقتى شهید شد، هیچ تابوتى اندازه اش پیدا نکردند. - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، غلو کردن و تعریف و تمجید زیادی در مورد شخصیت بعضی‌ها نه تنها لطف و یا بالا بردن آنها نیست، بلکه حتی می‌تواند نتیجه عکس هم داشته باشد. این آدم‌ها به قدری خودشان درست و اندازه هستند که هر کم و زیادی می‌تواند به واقعیت آنها لطمه بزند. این افراد باید طوری در تاریخ روایت شوند که انگار همه اسناد و نوشته‌ها آیینه‌ای است مقابلشان. علی اکبر قربان شیرودی یکی از همین هاست. جوانی خوش سیما از اهالی شمال و زمین شالیزار، که  لباس ارتش به تن کرد و شد یکی از بهترین خلبانان هوانیروز. برای شناخت درست او باید فقط به اسناد مراجعه کرد و او را از زبان کسانی شنید که حتی برای لحظه‌ای در کنارش نفس کشیدند.

از گریه خواهر شهید شیرودی تا روایتی نصفه‌ونیمه در آسمان غرب

اکنون که در آستانه روز ارتش جمهوری اسلامی هستیم می‌خواهیم یادی کنیم از این مرد بزرگ ارتشی و شجاع که نامش هیچ وقت در تاریخ پر افتخار دفاع مقدس فراموش نخواهد شد. مریم کاظم زاده خبرنگار و عکاس جنگی که خود نیز کتابی بود از خاطرات ناب دفاع مقدس، در خاطره‌ای اینطور از شهید شیرودی روایت می‌کند: 

مهرماه 1359 بود. در بیمارستان پادگان ابوذر بودم که دیدم وارد ریکاورى شد. مثل همیشه لباس خلبانى تنش بود. قد بلندى داشت. آنقدر که وقتى شهید شد، هیچ تابوتى اندازه اش پیدا نکردند.

صبح بود. بلند سلام داد. با روى خندان مى آمد جلو و بلند می گفت: کى خون می‌خواد؟

دستشو گذاشت رو سینه‌اش و با خنده گفت: بانک خونتون اومد!

بیمارستان پادگان پر از مجروح بود. کمبود خون شدید داشتیم. با هم سلام و احوال پرسى کردیم. از کردستان همدیگر را می شناختیم. با همه برخوردش خاکى و صمیمى و مهربان بود. از اون خون گرفتیم. چند روز بعد که بیمارستان بودم، باز هم او را دیدم. مشغول کار خودم بودم که پدر نصیرى صدایم کرد.

دیده بود که با او سلام و احوال پرسى دارم. پدر نصیرى تکنیسین اتاق عمل بود. گفت: این کیه که هر روز میاد اینجا؟ اگر قرار باشه هر روز خون بده که خونش ارزشى نداره!

در دلم تعجب کردم. همان طور که او را معرفى مى کردم، نزدیک تخت اش شدیم که در حال خون دادن بود. از او پرسیدم که به غیر از آن روزى که همدیگر را دیدیم باز هم آمده یا نه. او گفت هر روز آمده و یک کیسه خون داده. پدر نصیرى با لهجه تبریزى و کمى لحن تند رو به او کرد و گفت: ما اینجا خون لازم داریم نه آب! چند روز خون دادن یعنی آب!

هلى کوپتر شهید شیرودى را بعد از سقوط، اول جاده سرپل ذهاب گذاشتند

شهید شیرودى یکى از قهرمانان بازپس گیرى منطقه بازى دراز بود. هشتم اردیبهشت 1360در همان منطقه بازى دراز هلى کوپترش را زدند. یادم هست که وقتى او را آوردند، همه دورش جمع شده بودند. مینو فردى رفت و چند شقایق چید و آورد گذاشت روى سینه ى خونین اش.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • رکوردهای جالب و ماندگار در دنیای فوتبال / فیلم
  • کتاب «ای کاش زودتر» برای سوالات نوجوانان درباره حجاب منتشر شد
  • خداحافظی مهدی مهدوی از دنیای والیبال
  • تابوتی اندازه این شهید ارتشی وجود نداشت!
  • حمایت از نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان در لرستان
  • فریبکاری در دنیای ویروس‌ها!
  • بن‌گوریون راست گفته بود!
  • گل های تماشایی دنیای فوتبال در سال 2024 / فیلم
  • رژیم کودک‌کش صهیونیستی به پایان همیشگی خودش سلام کند
  • صحنه ها و اتفاقات عجیب در دنیای فوتبال / فیلم