فیلمی به مراتب ضعیفتر از سینمای فرهادی
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۹۳۶۴۱۶
پیچیدگی یک قصه به شکل روایی آن مربوط است و در صورتی که این ویژگی در روایت به قصه تزریق نشود هیچ قصهای پیچیده نیست، نبود راهکار برای باز کردن یک گره به پیچیدگی مربوط نمیشود، این ویژگی میتواند باعث جذب مخاطب شود اما برای رسیدن به آن باید به شکل روایی رجوع کرد و شکل روایی میتواند قصهای ساده را به قدری پیچیده سازد که مخاطب متوجه سادگی قصهای که با آن مواجه شده نباشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فرهادی چنین مسألهای را به خوبی میداند و پیش از اینکه قصهای پیچیده را انتخاب کند روایت پیچیده را ترجیح میدهد اما پایبندی به قواعد روایی آخرین مسألهای است که فرهادی به آن فکر میکند. پرداختن به این مسأله که قصههای فرهادی راوی ندارند و دوربین هر جا که فیلمساز صلاح بداند حضور دارد یک مسأله تکراری است، در «همه میدانند» نیز چنین اتفاقی رخ میدهد و بخشهایی در میانه قصه به عمد توسط فیلمنامهنویس برای دیده شدن حذف میشوند، هر قسمت از فیلم در نیمه ابتدایی برای گمراه کردن مخاطب کارایی دارد و نیمه پایانی برای از بین بردن این گمراهی است.
از آنجا که فیلمنامه «همه میدانند» فاقد راوی است و حتی مخاطب در جایگاه دانای کل نیز قرار ندارد از ابتدا بیننده با یک طرح کامل مواجه است که فیلمنامهنویس این طرح را به یک پازل تبدیل کرده و برای مخاطب آن را بهم میریزد و هر بار قطعهای از این پازل به هم ریخته را در اختیار مخاطب قرار میدهد و حال همه چیز به هوش او برمیگردد که این پازل را چگونه حل کند اما چنین شاکله روایی از یک قصه را نمیتوان سینما دانست و یا حتی این شکل از قصهپردازی را نمیتوان در یک قاعده مشخص و درست جا داد.
مطمئناً در مواجهه با یک اثر سینمایی یک مخاطب حرفهای دیدگاه خود را با قراردادهایی که فیلمساز در چند دقیقه ابتدایی اثر مطرح کرده هماهنگ میکند اما فرهادی هر بار قراردادها را بر هم میریزد و در ادامه به قرارداد فیلم خود نیز پایبند نیست. در قصه او معمولا تأثیر فیلمنامهنویس بر اتفاقات ملموس نیست و قصه فیلم خودش خود را روایت میکند اما تأثیر فیلمنامهنویس بر آنچه که به شکلی تعمدی به مخاطب منتقل میشود کاملاً مشخص است. فرهادی برخلاف تصور و تعریفی که از او میکنند مخاطبان را در موقعیتی قرار میدهد که به شدت خنثی هستند، مخاطب وقتی هر قسمت از فیلم را دنبال میکند و با دخالت فیلمساز از دیدن و فهمیدن محروم میشود یا خود را به فیلمساز میسپارد و یا منتظر میماند تا آن چیز که از او پنهان شده برملا شود. به عنوان مثال مخاطب هیچگاه مکالمه خصوصی دو کاراکتر لورا (پنهلوپه کروز) و همسرش را از ابتدا مشاهده نمیکند، همیشه سکانس مکالمههایی که میتوانند گره شکل گرفته در قصه را باز کنند یا بدون پایانبندی کنار گذاشته میشوند و یا مخاطب از ابتدا شاهد اتفاقات رخ داده در آن سکانس نیست. فیلمساز تنها قسمتی از اتفاقات را در مقابل دیدگان مخاطب قرار میدهد که میتواند مخاطب را سردرگم کند.
اگر فرهادی یکی از کاراکترهای اصلی فیلمش را به عنوان راوی انتخاب میکرد به طور کلی قصه «همه میدانند» به قصه سادهای تبدیل میشد و هیچ یک از معماها و تنشها در «همه میدانند» به وجود نمیآمد. فرهادی پیش از این در «درباره الی» با گم شدن یک کاراکتر چالشی را به وجود آورده بود که دیگر کاراکترها در نبود الی به یک جنبه شخصیتی پنهان در اطرافیان خود پی بردند و همه فهمیدند که الی یک غریبه بوده و چیزی از او نمیدانستند، «همه میدانند» قصهای سادهتر از «درباره الی» دارد، اگر سکانس آخری که الی در آن فیلم حضور داشت به پایان میرسید معمایی شکل نمیگرفت و اگر «همه میدانند» راوی داشت اصلا قصهای به وجود نمیآمد و فرهادی با حذف راوی و شکل روایی ناقص و منحصر به فرد خود هر بار به فیلمهایش رنگ و لعابی خاص و فریبنده میدهد.
فضایی که در «همه میدانند» شکل میگیرد نمیتواند یک تعلیق دائمی در سراسر اثر تعبیر شود، سردرگمی مخاطب در بین اتفاقاتی که از آنها خبر ندارد و حس و حال کاراکترها که دلیلش مشخص نیست فقط مخاطب را گمراه و سردرگم میکند، چنین فضا و موقعیتی، ارتباطی با تعلیق ندارد هر چند که شاید شبیه به تعلیق باشد.
از آنجا که دزدیده شدن کودک در فیلم به هیچوجه اهمیتی ندارد تعلیق برای نجات آن به وجود نمیآید. با وجود اینکه مخاطب با کاراکترهای اصلی فیلم همراه است اما با پنهانکاری ناشیانه فیلمساز مخاطب گاه در جایگاه یکی از افراد روستا قرار میگیرد. به عنوان مثال زمانی که پاکو (خاویر باردم) برای فروش زمینهایش اقدام میکند مخاطب خیلی دیر متوجه میشود که فیلمساز او را مثل کاراکترها فریب داده و پاکو تنها به فروش زمینهایش نزد اهالی روستا تظاهر میکرده.
«همه میدانند» فیلمنامه بهتری از «فروشنده» دارد اما کارگردانی فرهادی بسیار ضعیفتر شده، دوربین روی دستهای او بی موردتر از فیلم قبلیاش است، شخصیتها شکل نگرفته و بازیگران نمیتوانند به شخصیتها جان دهند. خاویر باردم بدترین بازی خود را در این فیلم ارائه داده و پنهلوپه کروز نیز نتوانسته از پس نقش برآید. «همه میدانند» مخاطب را به نتیجهای نمیرساند چرا که مسألهای مطرح نشده و گم شدن کودک هیچگاه به یک بحران تبدیل نمیشود و باز هم فرهادی با گم شدن یا مردن یک کاراکتر سعی بر نشان دادن وجهههایی پنهان از شخصیت یا اتفاقاتی پنهان از زندگی کاراکترهایش را دارد که در شکل کلی ایده مضمونی جذابی است و فرهادی شاید مخاطبش را به آن برساند اما رسیدن به این مضمون در هنر و فرم آثار فرهادی شکل نمیگیرد، رسیدن به این مضمون تنها به دلیل شناخت فرهادی نسبت به آن چیزی است که مطرح میکند.
«همه میدانند» به شدت در تعریف آن چیز که به دنبالش است بلاتکلیف عمل میکند، به مضمون نمیرسد و قبل از اینکه بخواهیم به آن چیز که فرهادی مد نظر دارد برسیم فیلم و ایدهاش کاملاً از دست رفته است.
خبرنگار: علی ناصری
منبع: خبرگزاری برنا
کلیدواژه: بازی دوربین زمین مد فرهادی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۹۳۶۴۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مدارس دولتی امسال ضعیفتر میشوند؟
به گزارش جام جم آنلاین، ابراهیم سحرخیز، کارشناس آموزشی و معاون پیشین آموزش و پرورش در پاسخ به اینکه عملکرد آموزش و پرورش را در سالی که گذشت چگونه ارزیابی میکنید؟ عنوان کرد: معتقدم در چند سال اخیر در آموزش و پرورش شاهد حرکت رو به جلو و تحول نبودهایم.
وی با اشاره به اینکه کمبود معلم و کسری بودجه دو مشکل اصلی آموزش و پرورش است، توضیح داد: آموزش و پرورش هر سال دستکم با حدود ۲۵ درصد کمبود بودجه مواجه میشود. به همین دلیل نمیتواند مطالبات خود را که بیشتر آن نیز صرف حقوق میشود، پرداخت کند.
سحرخیز با بیان اینکه آموزش و پرورش با کمبود حدود ۳۰۰ هزار معلم نیز رو به رو است، ادامه داد: چنین مسائلی سبب شده که شاهد افت کیفیت و به حاشیه رفتن عدالت آموزشی باشیم که این روزها به بحران بدل شده است.
این کارشناس آموزشی ادامه داد: مشکلات مالی آموزش و پرورش سبب شده که برخی معلمان انگیزه خود را برای تدریس و کیفیت بخشی به آموزش از دست بدهند و به این شکل اداره مدارس نیز دچار مشکل شود.
معاون پیشین آموزش و پرورش درباره اینکه وزیر آموزش و پرورش گفته میخواهد سرانه مدارس شهری را به مدارس شبانهروزی، روستایی و مناطق محروم بدهد نیز عنوان کرد: چند سال است که به مدارس دولتی سرانه پرداخت نمیشود و اگر این روند ادامه پیدا کند شرایط مدارس دولتی نامناسبتر خواهد شد.
وی ادامه داد: به این شکل مدارس دولتی که کلاسهای درس آنها ۴۰ تا ۵۰ نفره برگزار میشود بیشتر دچار مشکل میشوند، زیرا مدیران مدارس نمیتوانند کلاس جبرانی، پرورشی و فوق برنامه برگزار کنند.
به گفته سحرخیز چنین رویکردی سبب ضعیفتر شدن مدارس دولتی در سال پیشرو خواهد شد.
معاون پیشین آموزش و پرورش درباره پیامدهای تغییر نکردن رویکرد آموزش و پرورش نیز توضیح داد: برای نجات آموزش و پرورش باید بودجه این وزارتخانه واقعی شود تا بتوان مشکلات این وزارتخانه را برطرف کرد.
وی با اشاره به اینکه با استفاده از معلمان بازنشسته نمیتوان مساله کمبود معلم را جبران کرد، عنوان کرد: این در حالی است که اضافه کاری و مطالبات معلمان نیز به موقع پرداخت نمیشود.
سحرخیز با اشاره به اینکه مدیران آموزش و پرورش نیز بیتجربه هستند و این وزارتخانه را به درستی نمیشناسند، ادامه داد: در واقع این مدیران در بین معلمان پایگاه مناسبی ندارند و نمیتوانند مشکلات را به درستی مدیریت و برطرف کنند.
این کارشناس آموزشی یادآور شد: بنابراین اگر رویکرد مدیریت آموزش و پرورش تغییر نکند مشکلاتی مانند فقر یادگیری دانش آموزان، کمبود معلم و کلاسهای متراکم برطرف نخواهد شد و آموزش و پرورش به اهدافی که برای آن در نظر گرفته شده دست پیدا نمیکند.