بیدار شدم و دیدم نمیتوانم انگلیسی حرف بزنم!
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۹۶۱۹۹۳
هانا جنکینز صبحها انگلیسی حرف میزند و بعدازظهرها آلمانی. این برنامهای نیست که خودش اختیار کرده باشد بلکه کاری است که مغزش او را وادار به انجامش میکند. همهٔ این ماجرا از یک تصادف هنگام دوچرخهسواری شروع شد.
به گزارش بی بی سی، اندرو وایلد، همسر هانا، در نیمهراه صعود به کوهستانی در ایالت مونتانا در امریکا بود که پیام گیجکنندهای از هانا دریافت کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او فقط دو کلمهٔ "سگ" و "بیمارستان" را متوجه شد، اما به طور شهودی دریافت که باید اتفاق بدی افتاده باشد.
متن پیام به زبان آلمانی بود، زبانی که هانا با آن بزرگ شده بود، اما اندرو واقعاً گیج شده بود. تا آن زمان آنها فقط به انگلیسی با هم ارتباط برقرار میکردند.
هانا درخانهشان در انگلستان مانده بود و کسبوکار آموزش سگها را که در ووکینگهام در بارکشر، راه انداخته بود، میچرخاند در حالی که اندرو به امریکا رفته بود تا برای مسابقات جهانی تیراندازی آماده شود.
او با تلفن همراه هانا تماس گرفت، اما پاسخی دریافت نکرد. با افزایش نگرانیاش، او با بیمارستانهای اطراف بارکشر تماس گرفت، اما نتوانست هیچ اطلاعاتی به دست آورد. میدانست که باید به خانه بازگردد.
به طرف فرودگاه حرکت کرد، بدون آنکه بداند در بازگشت چه چیزی ممکن است انتظارش را بکشد.
آنچه اصلاً انتظارش را نداشت هانای دیگری بود متفاوت با آن هانایی که چند روز پیش، او را بوسیده و با او خداحافظی کرده بود.
هانا در پارکی نزدیک خانهشان یک روز قبل از آنکه آن پیام را برای اندرو بفرستد دوچرخهسواری میکرده.
او در همان مسیر همیشگی و آشنا دوچرخه سواری میکرد که با دوچرخهسوار دیگری برخورد کرد.
چیز زیادی بهخاطر نمیآورد، امدادگران او را با خود بردند، دوچرخهسوار دیگر که دیده بود او بیحرکت روی زمین افتاده است و خونریزی دارد، به اورژانس تلفن کرده بود.
دوچرخهسوار دیگر منتظر شد تا کمک برسد و به آنها گفت که او تندتر از ۳۲ کیلومتر در ساعت دوچرخهسواری نمیکرده است و سپس بدون دادن هیچ اطلاعات دیگری آنها را ترک کرد.
برای هانا که از روی کارتهای توی کیف پولش شناسایی شده بود، اورژانس هوایی خبر کردند.
زندگی او به مویی بند بود و هیچ معلوم نبود که بتواند زنده بماند.
هانا درخانهشان در انگلستان مانده بود و کسبوکار آموزش سگها را که در ووکینگهام در بارکشر، راه انداخته بود، میچرخاند هانا را به بخش شلوغی در بیمارستان سلطنتی بارکشر بردند بدون آنکه او خود بداند کجاست و چه بر سرش آمده است و چرا و چگونه این اتفاق افتاده است. در ذهن او هیچکس انگلیسی حرف نمیزد.
او میگوید: "من چیزی را متوجه نمیشدم، احساس میکردم انگار در کشوری غریبه از خواب بیدار شدهام و آدمها در اطرافم به زبانی حرف میزنند که من نمیتوانم آن را بفهمم".
دکترها هم با همین زبان ناشناخته با او حرف میزدند. سرانجام او دریافت که آنچه به او یاد دادند "نام" و "تاریخ تولد" بود که باید به هرکس که میرسید بگوید. انگار این بهترین کاری بود که از دستش برمیآمد.
دکترها گیج و حیران شده بودند، چون تمام مدارک هانا نشان میداد که او در انگستان زندگی و کار کرده است. آنها میدانستند که نامش هانا جنکینز است. هانا در آن زمان نمیتوانست انگلیسی را بفهمد و به انگلیسی جواب بدهد.
آنها با خویشاوند نزدیکش، خواهرش مارگریت تماس گرفتند و او خواست با هانا صحبت کند.
هانا روی تخت بیمارستان نشست و با تلفن حرف زد و احساس آسودگی کرد که سرانجام میتواند با یک نفر حرف بزند و ارتباط برقرار کند.
دکترها حیران و بهتزده مانده بودند، چون پیش از آن او فقط کلمات عجیبوغریب و بیمعنایی به زبان میآورد.
هانا سوآلهای زیادی از مارگریت داشت، یکی از این سوآلها این بود که چرا دکترها با او به زبان انگلیسی حرف نمیزنند.
خواهرش جواب داد:"آنها انگلیسی حرف میزنند".
تصادف انگار باعث شده بود تمام دانش زبان انگلیسی از ذهن هانا پاک شود
اما زبان آلمانی که در دوران کودکی با آن بزرگ شده بود، باقی مانده بود، زبانی که به طور معمول او در گفتگو با خواهرش از آن استفاده میکرد.
هانا توضیح میدهد: "پزشکان نمیدانستند که من میتوانم آلمانی حرف بزنم، بعد از گفتگو با خواهرم بود که آنها متوجه این موضوع شدند".
دو خواهردر انگلستان بزرگ شده بودند در حالی که به دلیل داشتن والدین چندزبانه به دو زبان انگلیسی و آلمانی حرف میزدند. مادر اتریشی آنها به چهار زبان صحبت میکرد و پدرشان، معلم زبان انگلیسی، به هفت زبان تسلط داشت.
هانا میگوید: "آلمانی اولین زبان شفاهی من بود، در خانهمان قانونی داشتیم، وقتی با اعضای خانواده حرف میزدیم همیشه به آلمانی حرف میزدیم تا این زبان را در ذهنمان زنده نگه داریم. نمیتوانم با این واقعیت کنار بیایم که در بیمارستان آنها انگلیسی حرف میزدند، مغز من توانایی ادراک زبان انگلیسی را از دست داده بود".
به گفته کالین شیف، متخصص مغزواعصاب، هانا دچار عارضهای به نام فراموشی زبان دوم شده بود.
او میگوید: "مغز ما بسیار حساس است و هر چیزی ممکن است سیستم کامپیوتری آن را چنان به هم بریزد که بر واٰژههایی که از دهان ما خارج میشود هم اثر بگذارد. هیچ قانون و دستورالعمل از پیش تعیینشدهای وجود ندارد که نشان دهد صدمهای خاص مثلاً ممکن است باعث از دست رفتن اسامی آلمانی یا دستور زبان انگلیسی بشود، اما این امکان هست که ما این قطعات را در ذهنمان از دست بدهیم".
او چنین ادامه میدهد احتمال بیشتری وجود دارد که مهارتهایی را که در کودکی یاد میگیریم با ما باقی بمانند، توانایی گفتن "بله" یا "نه" یا حتی تکرار شعری کودکانه. چیزهایی که انگار در ذهن ما حک شده است و احتمال اینکه دستنخورده بماند خیلی بیشتر است تا مهارتهایی که بعدتر یاد گرفتهایم و زودتر از خاطرمان میرود".
چرا هانا توانایی سخن گفتن خود را از دست داد؟
احتمال بیشتری وجود دارد که مهارتهایی را که در کودکی یاد میگیریم با ما باقی بمانند
بسیاری از قسمتهای مغز در سخنگفتن و زبان دخیل هستند، اما بطور مشخص لبهای جلویی و گیجگاهی در این زمینه نقش دارند. هر صدمهای در این بخشها به توانایی تکلم و زبان هم صدمه میزند، از فراموش کردن واژهها تا ناتوانی در ساخت جملات و ساختارهای درست و فصیح. در برخی افراد برای همیشه امکان ارتباط و گفتگو آسیب میبیند. گاهی، فردی که پیش از صدمه دیدن در دو زبان به خوبی مهارت دارد، ممکن است یکی از زبانها را به طور کامل فراموش کند و دیگری را حفظ کند. اثر فیزیکی و بدنی تصادف برای هانا چندان شدید نبود، پایش کبود و آرنجش خراشیده شده بود، از این رو هانا پس از چند روز از بیمارستان مرخص شد.
اما از طریق خواهرش، که مترجم او شده بود، دریافت که صدمهٔ مغزی او بسیار جدی است ودر چند ماه ترمیم نمیشود و سالها طول میکشد تا بهبود پیدا کند.
او به خانه رفت و منتظر اندرو ماند.
هانا میگوید:"من خیلی رادیو گوش میدادم، نمیدانم چقدر از آن را متوجه میشدم، اما وقتی همسرم بازگشت تازه دریافتم که چقدر حادثه بر وضعیت زبانیام اثر گذاشته است".
آنها هشت سال بود که با هم زندگی میکردند، اما حالا هانا حس میکرد که حرفهای اندرو را نمیفهمد و آنقدر هم که اندرو در مدرسه آلمانی یاد گرفته بود، راه به جایی نمیبرد.
آنها از حرکات دست برای نشان دادن و بیان مطالب استفاده کردند و نوعی زبان اشارهٔ مخصوص خودشان درست کردند. با گذشت زمان، توانایی نگارش انگلیسی هانا زودتر از توانایی سخن گفتنش بهبود پیدا کرد.
او میگوید: "وقتی ارتباط مان واقعاً گسسته شد، ما شروع کردیم به نوشتن و بیشتر از طریق ایمیل و فرستادن پیام با هم ارتباط برقرار کردیم، با این که گاهی هر دو در یک اتاق هم نشسته بودیم. این ماجرا روی رابطهٔ من با اندرو تأثیر بدی گذاشت، چون به دلیل خستگی و تحت فشار بودن نمیتوانستیم با هم حرف بزنیم. داشتن شکیبایی لازم برای مقابله با چنین شرایطی چالش همیشگی ما بود، اما من بدون تردید همه این ماجرا را بدون او نمیتوانستم از سر بگذرانم".
اندرو از کار خود مرخصی طولانی گرفت تا بتواند در این دوران از هانا مراقبت کند. کمکم او بیشتر زبان انگلیسی خود را به یاد میآورد، اما حتی حالا بعد از سه سال هنوز کاملاً به وضعیت قبلی بازنگشته است.
حالا انگلیسی زبان دوم او شده است.
"صبحها خوب هستم، اما بعدازظهرها خستگی شدید باعث میشود که ذهنم به زبان آلمانی پناه ببرد".
"من یادداشتهای کوتاهی به آلمانی برای خودم مینویسم و تلاش میکنم آن بخش از کارافتادهٔ مغزم را که با مهارتهای ارتباطی مربوط است فعال کنم، تا عصرها وقتی همسرم به خانه میآید بتوانم با او ارتباط برقرار کنم".
این زوج همچنین با این مسئله مواجه شدند که بر اثر این سانحه حتی شخصیت هانا هم تغییر کرده است. هانا به ما گفت که او "نمیتواند پس از تصادف همان آدم قبلی باشد".
او میگوید:" فکر میکنم سختترین کار این است که ماجرا را فراموش کنی، درست مثل این است که در جریان مراسم سوگواری با خودِ گذشتهات ناچار باشی خداحافظی کنی، پیش از آنکه خودِ جدیدت را اصلاً شناخته باشی".
او به سراغ هنر و عکاسی رفت، همان رشتهای که در دانشگاه خوانده بود و سراغ ورزشی رفت که تمرکزش را بیشتر کند یعنی تیراندازی "اما مقداری رنجش و خشم در این وضعیت هست که تو را به حرکت وا میدارد. من خیلی با آن مبارزه کردم و به خودم مدام گفتم" نه، من هنوز خودم هستم، احمق نشو، من همان هستم که همیشه بودهام".
"تغییرات جزئی" در شخصیت او تشخیص داده شد، او به اندازهٔ گذشته شکیبا و صبور نبود، تغییری که باعث شد او ناچار شود کسبوکارش را تعطیل کند.
"من بسیاری از مسائل نظری مربوط به کارم را فراموش کرده بودم، واکنشهایم بسیار کندتر شده بود و من به ظرایف و ریزهکاریهای زبانی برای بیان مسائلی به افراد، مثل این که این سگ برای شما سگ مناسبی نیست، تسلط نداشتم".
او به سراغ هنر و عکاسی رفت، همان رشتهای که در دانشگاه خوانده بود و سراغ ورزشی رفت که تمرکزش را بیشتر کند یعنی تیراندازی.
"تیر اندازی به عنوان مراقبهای ماهرانه توصیف میشود، و من فکر میکنم این کاملاً درست است، چون باید کاملاً روی کاری که میکنی، تمرکز داشته باشی. اگر ذهنت جای دیگری برود یا در افکارت غرق شوی یا ذهنت در هم بپیچد، تیر و گلولهات به هدف نمیرسد".
"در ابتدا، فقط میتوانستم ۲۰ دقیقه آن را انجام دهم و حالا به حدی رسیده ام که میتوانم حدود یک ساعتونیم تیراندازی کنم".
تصادف بعدازظهر اکتبر سال ۲۰۱۵زندگی و زبان و شخصیت هانا را دگرگون کرد، اما او یاد گرفت که با این شرایط جدید چطور خود را سازگار کند.
او میگوید:" از لحاظ ذهنی باید بپذیرم که اکنون من همین هستم، خوشحالم که به قالب خودم بازگشتهام. دلیلی نمیبینم که با وجودی که اکنون هستم نتوانم همراه و همپای زندگی حرکت کنم".
منبع: فرارو
کلیدواژه: تکلم زبان انگلیسی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۹۶۱۹۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عملیات وعده صادق اسرائیل را در چشم جهان تحقیر کرد
خطیب جمعه گچساران گفت: عملیات وعده صادق اسرائیل را در چشم جهان تحقیر کرد و دنیا قدرت و اقتدار ایران اسلامی را به وضوح مشاهده کرد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از کهگیلویه و بویراحمد، حجتالاسلام علیرضا صفایی، امروز_ جمعه، سیویکم فروردین_ در خطبههای نماز جمعه این هفته گچساران، اظهار کرد: اسرائیل غاصب در طول این سالها در حق مسلمانان و مسجد الاقصی خیانتها و جنایتها کردهاست و در طی شش ماه اخیر قریب به ۳۴ هزار نفر را در غزه به خاک و خون کشیدهاست.
وی افزود: رژیم صهیونیستی به هیچ چیزی رحم نمیکند و پشت این همه خباثتها آمریکای خونخوار قرار دارد، همانگونه که امام (ره) فرمودند؛ «هر چه فساد و تباهی در عالم است زیر سر آمریکاییها است.»
امام جمعه موقت شهرستان گچساران، گفت: آمریکا خواهان ادامه جنگ در فلسطین است و اما نیروهای مسلح ما متجاوز را تنبیه جانانه کردند، چرا که رژیم صهیونیستی در اقدامی ناجوانمردانه بخش کنسولی سفارت جمهوری اسلامی در دمشق سوریه را مورد هدف قرار داد و جمعی از فرماندهان نظامی کشورمان را در این حمله به شهادت رساندند.
وی تصریح کرد: دشمن کور خواند و ملت بزرگ ایران اسلامی بیدار است و با توکل به خداوند و توسل به اهل بیت علیهم السلام دشمن صهیونیستی را تنبیه کردند، امروز سیاست دشمن هم بر سانسور تبعات این حمله موشکی و پهپادی سپاه پاسداران است، اما ملتهای بیدار جهان خوب میدانند که اسرائیل چقدر در این حمله تحقیر شدهاست و هیمنه پوشالی دشمن در هم شکسته شدهاست.
صفایی خاطرنشان کرد: چهارشنبه پنجم اردیبهشت سالروز شکست نظامی آمریکا در سال ۵۹ در صحرای طبس است، سفارت آمریکا در واقع لانه جاسوسی بود که علیه ملت ایران توطئه میکردند و دانشجویان پیرو خط امام این سفارت را تسخیر کردند که این اقدام مهم به نام انقلاب دوم از سوی امام راحل معرفی شد.
وی گفت: امروز بسیاری از مردم جهان بیدار شدهاند و در بسیاری از کشورهای دنیا مردم در دفاع از ملت فلسطین به خیابانها آمدند و علیه رژیم صهیونیستی تظاهرات کردند.
خطیب جمعه این هفته شهرستان گچساران، افزود: تذکری به مسئولین در خصوص گرانیها داریم این مردم در تمام صحنههای نظام بوده و هستند و در تمام عرصهها فداکاری و جانفشانی میکنند، دولت هر چند در حال خدمت است، اما آنچه باید تدبیر کرد و تلاش کرد رفع مسائل اقتصادی است، دشمن در حال تحریم و فشار است و میطلبد مسئولین بیشتر تلاش کنند، رهبر انقلاب بارها فرمودند؛ با جهش تولید و مشارکت مردم و اقتصاد مقاومتی میتوان مشکلات را مرتفع کرد.
وی تصریح کرد: مسئله عفاف و حجاب یکی از نگرانیهای جامعه است، مردم ما طرفدار دین و قرآن هستند، حجاب و عفاف از بزرگترین نشانههای مذهب و دین ملت ما است و باید طرحهایی درباره عفاف و حجاب دنبال شوند و متأسفانه کسی با بیحجابی مقابله نمیکند که اگر این موارد ادامه پیدا کند غیرت و شجاعت در جامعه کم رنگ میشود.
کد خبر 746004