پای درد دل ملوانان بندر گناوه / لنجها در ساحل میپوسند
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۰۰۳۸۲۷
رکنا: «این کار را ول کنم بروم دنبال چه کاری؟» این جمله را انگار که ضربالمثلی قدیمی باشد، بارها و بارها از دهان ملوانان و ناخداهای بیکار گناوه میشنوم. چند وقتی است که دیگر دریا رفتن برایشان سودی ندارد؛ قیمت بالای سوخت، گمرک، نوسان ارز و درهم، اذیت و آزار مأموران اماراتی... و لیست بلند بالایی که اجازه تکان خوردن لنجها را از ساحل نمیدهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آن طور که سید مهدی موسوی رئیس اتحادیه حمل و نقل دریایی و لنجداران استان بوشهر میگوید: «95 درصد لنجهای گناوه و استان بوشهر، دیگر به دریا نمیروند و بیش از30 درصدشان به خاطر بیرونقی این شغل به کشورهای حاشیه خلیج فارس فروخته شدهاند.» اما صف بلند لنجها در ساحل، تنها بیکاری ناخداها و ملوانان را در پی ندارد و برای شهری مانند گناوه که معیشت 90 درصد مردمش به دریا گره خورده، اتفاقی ترسناک است.
در خور گناوه جایی برای لنگر انداختن یک لنج دیگر هم پیدا نمیشود. آنها چسبیده به هم در آب کژ و مژ میشوند. چند ناخدا غرق در سکوت صف لنجها را تماشا میکنند که با هر موج تاب میخورند. آن سمت خور، چند لنج چوبی زهوار دررفته مثل نهنگی که در ساحل مرده باشد، روی ماسهها درحال متلاشی شدن هستند؛ آینه دقی روبهروی ناخداها و لنجداران و ملوانان. ناصر خدری که 30 سال کارش دریانوردی و جنس آوردن از دبی بوده، به لنجهای زهوار دررفته اشاره میکند و میگوید: «این سرنوشت همه لنجهای چوبی است که کار نمیکنند. خاصیت لنج چوبی این است که اگر به دریا نزند، بدنهاش میپوسد و در ساحل غرق میشود.»
موج صدای خدری هر لحظه بلندتر میشود: «آقا ما همه چیزمان به هم گره خورده؛ از گازوئیلی که یارانهای حساب میکردند لیتری 3هزار تومان و حالا شده لیتری 9 هزار تا فلان و فلان. چکار میتوانیم بکنیم؟ زورمان به کسی نمیرسد. الان 150 تا لنج 15 روز است توی این هوا در دبی گرفتار شدهاند و نمیگذارند بروند اسکله. این وضعیت ادامه پیدا کند همه در جنوب کشور بیکار میشوند. بازار Store گناوه به این لنجها وابسته است، مردم دارند نابود میشوند. یک زمانی اینجا غلغله بود.»
او دائم از قیمت سوخت میگوید و از مسئولان میخواهد قیمت را به روال سابق برگردانند: «ما همه سختی و تحریم را میپذیریم، فقط دولت دست ما را باز بگذارد برویم یک چیزی بیاوریم. این طوری تا چند وقت دیگر زن و بچه همه ما گرسنه میمانند.»
مجتبی همراه چند پیرمرد مشغول گره زدن طناب لنج به ستونی در ساحل است. او سه لنج دارد و آن طور که میگوید، آمده تا کمی جابهجایشان کند. مثل بیماری که از ترس زخم بستر جابهجایش میکنند: «دیگر لنجداری سودی ندارد. چهار پنج ماه است همه کارها خوابیده. از طرفی قیمت گازوئیل بالا رفته و آن طرف هم به ما جنس نمیدهد. گناوه فقط لنج و بازار است؛ نه کارخانه دارد، نه کشاورزی دارد، نه هیچی؛ اینجا لنج همه چیز است که آن هم وضعیتش به این صورت درآمده. شغل مردم اینجا فقط دریاست. هر لنج لااقل زندگی 20 خانواده را تأمین میکند. ملوانی که پنج شش تا بچه دارد، با این وضع چه بکند؟»
سید علی موسوی، رئیس اتحادیه حمل و نقل دریایی و لنج داران استان بوشهر معتقد است با وضعیت پیش آمده شغل آبا و اجدادی آنها مثل بیماری در حال احتضار رو به پایان است. او مشکل اول را قیمت سوخت میداند: «لنجهای ما درآبهای سرزمینی و زیر پرچم کشور و در آبهای خلیج فارس کار میکنند اما قیمت سوختشان را مثل کشتیهای بیگانه حساب میکنند. ما فقط 5درصد در آب خارجی هستیم اما میگویند 30 درصد هستید؛ این قضیه با تمامیت ارضی جور درنمیآید. فرمولی که باید 95 درصد آبهای سرزمینی و 5 درصد آبهای بیگانه باشد تبدیل به فرمول هفتاد سی شده. مسأله دوم گمرکیهای بالایی است که از ما میگیرند و گاهی از 20 میلیون هم فراتر میرود درحالی که پیش از این گمرکی نهایتاً 2 میلیون بود.» او مسأله دیگر را حساب کردن ارز به نرخ آزاد برای ملوانانی میداند که میخواهند از آن سمت خرید کنند و منفعت بخور نمیری گیرشان بیاید.
موسوی بخشی از مشکلات را هم برخورد کشورهای حاشیه خلیجفارس با لنجهای ایرانی میداند. بیحرمتیهایی که بارها از زبان ناخداها میشنوم. موسوی معتقد است کسی از آنها حمایت نمیکند و این وضعیت هر روز از طرف کشورهای حاشیه خلیج فارس بدتر و دلبخواهانهتر میشود: «بعضی از لنجها 20 روز در آب میمانند تا اجازه ورود پیدا کنند. کسانی که سفر دریایی نرفتهاند، نمیدانند 20 روز یکجا ماندن یعنی چه. فکر کنید در یک محوطه چند متری روزها تابتان بدهند آن هم در گرمای دریا. من عکسهایی دیدهام از ملوانانی که خود را به تیرک چوبی میبندند تا کمتر دل ورودهشان به هم بریزد.» او از برخورد دریابانان ایران هم میگوید. اینکه وسط دریا وارد لنج میشوند و به بهانه اینکه مبادا کسی ته لنجی بیاورد، از همه اجناس صورتبرداری میکنند. ته لنجی ارفاقی است که گمرک بابت مقدار مشخصی جنس به هر ملوان میدهد و از پرداخت گمرکی معاف میکند. موسوی از نبود بیمه برای لنجداران میگوید و اینکه شغل آنها جزو مشاغل سخت حساب نمیشود و معتقد است مجموعه این مشکلات باعث مرگ تدریجی این شغل میشود: «اگر دولت مشکلات ما را حل کند، ما قول میدهیم که در این موقعیت تحریمها، همه مایحتاج کشور را تأمین کنیم. همان طور که در دفاع مقدس وقتی هیچ راه مواصلاتی نبود، ما از طریق دریا به کمک کشور آمدیم و مهمات جابهجا کردیم و شهید و جانباز دادیم. حالا هم نمیخواهیم با این مشکلات آب به آسیاب دشمن بریزیم و پای کشور هستیم.»
در گناوه به هر گوشه که نگاه کنید، مغازه میبینید و لباس و انواع خوراکی که از در و دیوار آویزان است. در خیابانهای منتهی به میدان امام خمینی قدم به قدم دستفروش میبینید اما خبری از شلوغی بازار و سر و صدای فروشندهها نیست. بازاری که مشتریهایش را از تمام استان و حتی استانهای مجاور به خود جذب میکرد و به خاطر تنوع زیاد و قیمت پایینش شهره بود، حالا دیگر رونق گذشته را ندارد. یکی از سرمایهگذاران پاساژی معروف در گناوه پشت میز بزرگش نشسته و از وضعیت پیش آمده ناراحت است: «الان چکی و قسطی هم مغازه میدهیم کسی قبول نمیکند قبلاً مردم اینجا صف میایستادند و حاضر بودند بیشتر بدهند تا ما مغازهای به آنها بدهیم اما حالا 6 ماه است مغازه اجاره ندادهام. مردم خیلی در فشارند اگر این طور پیش برود، همه ما زمین میخوریم. اقتصاد اینجا به دریا وصل است. مردم مغازه اینجا را اگر دریا نباشد، مفتی هم نمیخواهند.»
در بازارهای تو در تو و پاساژهای خالی از مشتری قدم میزنم. مشتریهای پراکندهای قیمت میگیرند و میروند. اینجا با هرکس حرف میزنم، ورد زبانش مقایسه قیمتها بعد و قبل از گران شدن دلار است: «پیراهن بود 40تومان شده 400 هزار تومان، چایی بود 10 هزار تومان شده 70 هزار تومان.» یکی از عمدهفروشهای لباس که جوانی خوشرو است، پشت میز کارش نشسته و انگار در این خلوتی بازار بدش نمیآید با کسی همکلام شود: «پارسال این موقع بازار خیلی خوب بود و اصلاً قابل مقایسه با الان نبود. پارسال بازار ما با این که لنگ بود، باز میتوانستیم ماهی 200 تا 300 میلیون دربیاوریم الان دیگر از این خبرها نیست. خیلی از مغازهها خالی هستند. سالهای گذشته مغازهای نبود که یک هفته 10 روز خالی بماند. کاش لااقل چهارتا شغل برای جوانان اینجا درست میکردند که مردم بروند آنجا سر کار.»
در راه برگشت از گناوه یاد حرفهای علی میافتم که روبهروی لنجش ایستاده بود و اشکهایش را از پشت عینک خلبانیاش پاک میکرد: «من توی دریا بزرگ شدهام 35 سال است که ملوان هستم. هربار وقتی از سفر دبی برمیگشتم، برای نوهها سوغات میآوردم اما آخرین بار که برگشتم، انگار غم همه دریا توی دلم نشست؛ دست خالی به خانه رفتم و نمیدانستم جواب نوههایم را چه بدهم. چهارتایی منتظر جلوی در ایستاده بودند و وقتی دستم را خالی دیدند، قیافهشان توی هم رفت.»اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
محمد معصومیان
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
آدم خوار های معروف این 2 زن و یک مرد بی رحم هستند+ عکس نیش مرگبار مار سمی مردی را در حین اقدام شیطانی با زن جوان از پای درآورد+ عکس این مادر پسرش را به سقوط مرگبار از ساختمان 14 طبقه تشویق کرد+ عکس ازدواج اجباری شهلا و پدرام با دخالت پلیس و خانواده / از گروگانگیری تا فرار به دبی قاچاق اسلحه قهرمان پر افتخار ایرانی را پشت میله های زندان انداخت زن شوهردار با همدستی دوست پسرش دست به قتلی هولناک زدند / در خاش رخ داد پسر خلافکار کرمانشاهی به مادر خودش هم رحم نکرد هنگامی که عمویم در دادگاه خانواده فریاد زد او دختر برادرم نیست دنیا روی سرم خراب شد اولین واکنش نماینده مجلس به انتشار فیلمی که آبرویش را برد+ عکس این زن سنندجی همسایه دونالد ترامپ بود! +فیلم و عکس فیلم رقص همسر رئیس جمهور سابق با بازیگر مشهور جنجالی شد+عکس کودک آزاری وحشیانه پسر 9 ساله توسط پدر مهابادی بی آبرویی عروس 18 ساله 2 هفته بعد از ازدواج اجباری! / در خاش رخ داد ! تجاوز یک فوتبالیست به ریحانه 17 ساله / این دختر تهرانی زایمان کرد اما... ! تجاوز دکتر 70 ساله به دختر 9 ساله در مطب +عکس معلم هوسران در ازای رابطه نامشروع با دانش آموزان نمره قبولی می داد+عکس وقتی سند ازدواج پنهانی شوهرم را پیدا کردم سیروس دیوانه شد مهم ترین اخبار 24 ساعت گذشته رکنامنبع: رکنا
کلیدواژه: بازار Store سفر بیمه اقتصاد سفر ارز گمرک ساحل بیکار گناوه عکس زن شلیک جوان فیلم همسر سرقت درگذشت دستگیری تسلیت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۰۰۳۸۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت یک دلداگی به همسر؛ مرد ایرانی ۲۵ سال در دریا سرگردان بود! +تصویر
کاجامه خوس... او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشهی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی میکند. او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحهی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتیهای تجارتی کار میکردند خرید و با قایق ماهیگیری خود، زندگی در دریا و مردابهای دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عبدالله یک جوان عادی گیلک بود که در سال ۱۳۲۸ لیلا همسر عزیزش را در از دست داد. از آن پس اما او دیگر عادی نبود و هرگز هم آن آدم سابق نشد. به قایقی کوچک نشست، سر به دریا گذاشت، و در اتاقک محقر روی قایقش به زندگی ادامه داد. با ادامه پیدا کردن این وضعیت کمکم در میان محلیها به «کاجامه خوس» معروف شد یعنی فردی که در کجامه [اتاقک کوچکی که در قایقش ساخته بود] میخوابد و شد قهرمان بسیاری از شعرهای گیلکی عاشقانه. در اردیبهشت ۱۳۵۳ گروهی از صیادان محلی کاجامه خوس را پس از مدتها بیخبری در قایق فرسودهاش دیدند. این ماجرا اینقدر عجیب بود که بلافاصله گزارشش در روزنامهی اطلاعات (۲ اردیبهشت ۵۳) به این شرح منتشر شد:
«کاجامه خوس» پیر افسانهای گیلان که زندگی حیرتانگیز او در اشعار محلی گیلک و فولکلور این قسمت از کشور ما اثر فراوان داشته زنده است!
دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] جمعی از صیادان محلی، پس از سالها بیخبری از این مرد افسانهای، بار دیگر او را در قایق کهنه و فرسودهاش که از ۲۵ سال پیش تنها خانهی اوست، یافتند.
خبر زنده بودن «کاجامه خوس» بهسرعت در گیلان دهان به دهان گشت و یک بار دیگر جمعی از شعرا و محققین فولکلور گیلان به سراغ او رفتند تا مردی را که یک ربع قرن، به امید دیدار «لیلا» همسر از دسترفتهاش، در دریا سرگردان است، از نزدیک ببینید.
پیر کاجامه خوس در سراسر جهان تنها کسی است که چنین زندگی حیرتآوری دارد: او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشهی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی میکند. در تمام این مدت یک بار پایش را به میان مردم نگذاشته، نه نام خود را به یاد میآورد و نه از گذشت روزگار خبری دارد.
آنها که از گذشته «کاجامه خوس» خبر دارند میگویند:
سرنوشت او این است که یکه و تنها در دریا بمیرد و قصهای به قصههای شورانگیز دلدادگی زمان ما افزوده شود.
او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحهی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتیهای تجارتی کار میکردند خرید و با قایق ماهیگیری خود، زندگی در دریا و مردابهای دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...
حالا پس از سالها او در ساحل مرداب نیلیرنگ بندر پهلوی جایی که جز صدای مرغان وحشی و نجوای باد در دل برگهای درختان صدایی نیست، اقامت گزیده است...
خبرنگاران ما در رشت و بندر پهلوی که دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] ساعتی را با «کاجامه خوس» گذراندهاند، مینویسند: با گذشت هر بهار یک خط به بدنهی قایق خود و یک خط به درخت قطوری که با آن الفتی دیرینه دارد، میکشد تا به حال ۲۵ خط به نشانهی ۲۵ سال سرگردانی در دریا به تنهی درخت و قایق او کشیده شده است... خوراک او ماهی و مرغان دریایی است... شبهای جمعه، چند فانوس در اتاقک داخل قایق خود برمیافروزد و چشم به راه لیلا میماند. تا سپیدهدم در خیال، با همسر از دسترفتهاش گفتوگوها دارد...
مردم میگویند: نام اصلی کاجامه خوس عبدالله است... و دهها شعر محلی و ترانههای فولکلوریک و بومی که با زندگی گیلانیها عجین شده، یادآور خاطرات اوست.
ترجمهی یکی از این اشعار چنین است:
عبدو، بیا که دیگر کلبهی تو سوخت...
و تنها پاروهای نیمسوختهات به جا مانده...
بیا عبدو، ای پیر دریا که قایق خانهی توست
بیا که فانوس است هم خاموش است
مبادا... که اسیر توفان شده باشی
باد میوزد...
موجها را میلرزاند...
و عبدو سرگردان در دریاست...