Web Analytics Made Easy - Statcounter

رکنا: قصه های کودک همسری را که مرور می کنی بیشتر نام زنان است که در کنار واژه قربانی قرار می گیرد، اما اینجا در روستایی در شرق ایران، مردان هم گاهی قربانی ازدواج های زودهنگام می شوند.

به گزارش رکنا، سرش را به اطراف می‌چرخاند، یک چشمش به درختان است که گویی مدت‌هاست زندگی را فراموش کردند و از سبزی به خشکی رسیدند، یک چشم دیگرش به مردمی که از گوشه و کنار به مکالمات او و من خیره مانده اند و انگار او از نگاه‌های ماسیده آن‌ها روی خودش معذب است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

تار موی سفید میان موهای مشکی براقش خودنمایی می‌کند. کنار پیشانیش‌ نشانی است عمیق از سال‌هایی که به قول خودش ندانسته چگونه باید زندگی کند. دست به سینه ایستاده، سنگینی نگاه‌ اهالی روستا روی چشم‌هایش مجابش می‌کند که چشم‌هایش را به زمین بدوزد.

«بیست ساله بودم، سه شب عروسی بود و سه شب جشن و سرور، سه شب پایکوبی و سه شب بی‌خیالی از دنیای واقعی. سه شب که تمام شد، همه این خوشی‌ها هم تمام شد. روی اسب با لباس دامادی. همه لباس‌های خودم و دختر عمویم سبز بود. بعد از سه شب تازه باید زندگی را به هم یاد می‌دادیم.» تاکید زیادی روی کلمه «یاد دادن و یاد گرفتن» دارد. «بیست و پنج، بیست و شش، بیست و هفت. یازده، دوازده، سیزده. چه فرقی دارد این اعداد وقتی ندانی چگونه باید زندگی کنی.» و باز هم تاکید زیادی دارد، اینبار روی کلمه «زندگی»!

اینجا قصه ازدواج برای مردان هم تلخ نوشته می شود...

اینجا چنشت است، روستایی در نقطه جنوبی خراسان پهناور. جایی که فقط دخترانش قربانی ازدواج زودهنگام نیستند، پسران هم پابه پای دختران بزرگ شدن را برایشان در ازدواج معنا کرده اند، در داشتن بچه و ...اینجا فقط زنان قربانی این رسم و رسوم ها نیستند، مردان هم کم آسیب ندیده اند از این سنت هایی که معنایی در آنها نفهته نیست.

تلخی ماجرا را آنجا به خوبی می چشی که پای دردودل یکی از همان مردانی که زودهنگام معنای تاهل را فهمیده است بنشینی.اویی که با تاکید می گوید«آنقدر کوچک بودیم که حتی معنی زندگی را نمی دانستیم» می پرسم، مگر زندگی چه دارد که یاد نگرفته بودید؟ با غیظی فروخورده می گوید «با دختر یازده ساله می‌توانی زندگی کنی؟» غیظی که انگار ثمره خشکسالی آرزوهای جوانیش است.

کنجکاو می شوم وقتی سن همسرش را می گوید و می پرسم «چرا یازده سال؟ یعنی نمی‌توانستی بگویی نه؟» «اینجا رسم نیست بگویی نه، وقتی برایت تعیین تکلیف می‌کنند یعنی همین و تمام. برایم به قول خودشان در آسمان نوشتند که باید با دختر عمویم بمانم و تمام. وصیت نانوشته پدرم بود.» این بار روی کلمه «وصیت نانوشته» تاکید زیادی دارد.

سرش را کم کم چفت آسمان می‌کند، گاهی آن را پایین می‌آورد و درحالیکه به من زل می‌زند، روایتش را از سر می‌گیرد.

«من جای خودم زندگی کردم، جای دختر عمویم هم. گاهی عروسکش می‌شدم. خیلی طول کشید تا به او یاد دهم چگونه باید زندگی کنیم. هرچند که خودم هم آخرش یاد نگرفتم.»

سرمای روستا چشمانش را می‌سوزاند، اشک‌هایش که از گوشه چشمش سرازیر شده را به همان ارتباط می‌دهد. «در هوای سردی آمدید.» این‌بار روی کلمه «سرد» تاکید زیادی دارد.

«دوست داشتم درس بخواند، دوست داشتم کار کند، دوست داشتم درس بخوانم، دوست داشتم کار کنم، اما نشد، دختر عموم که نخواست، می‌دانید زن‌های اینجا خودشان هم خیلی چیزها را نمی‌خواهند.»

تعاریفش نشان می‌دهد که انگار لختی و بی‌ثمری کویر روی زنان اینجا هم تاثیر گذاشته. سرمای تند روستا، به روایت او شتاب می‌بخشد، واگویه‌هایش نقاط مبهم داستان را روشن می‌کند. «چهار سال گذشته از آن روزها. نمی‌توانستم بگویم نه، رسم و رسوم روستا اجازه نه گفتن نمی‌داد، رسم و رسوم روستا می‌گفت دختر بدنام می‌شود. رسم و رسوم روستا می‌گفت باید بمانی و من ماندم. خیلی روزها فکر کردم بگویم جدا شویم، اما رسم و رسوم روستا نگذاشت.» روی «رسم و رسوم روستا» تاکید زیادی دارد. سرش را غیر ارادی رو به روستا می‌چرخاند. «نمی‌دانم دوستش داشتم یا نه، نمی‌دانم او دوستم داشت یا نه. اما این روزها به هم عادت کردیم. نمی‌خواهیم بچه دار شویم، هنوز خودمان بچه‌ایم.»

انگار با قلم لبخندی روی صورتش کشیده‌اند. لبخندی خشک شده که در خودش تصویری محو از گذشته او دارد که تکرار می‌کند خیلی چیزها از من عبور کرده و دیگر باز نمی‌گردد.

رشته کلامش را پاره می کنم و می گویم «او‌ چه می‌گفت؟ آن روزها، او خیلی کوچک بود، با تو که بیست سالت بود فرق داشت.» دستانش را به هم مالش می‌دهد. «چه فرقی دارد؟ ما هر دو اذیت شدیم. او بچه بود، منم بودم، من بچه بزرگ کردم، چرا فکر می‌کنید من آزار ندیدم؟ من اذیت نشدم؟ من بعد از سربازی فقط به کار فکر کردم تا زندگی را بچرخانم. شما نمی‌دانید من چه آرزوهایی داشتم.» روی کلمه «آرزو» تاکید می‌کند.

به واو آرزو نرسیده، خاک بلند می‌شود، خاک روی واو می‌نشیند و سرفه‌اش می‌گیرد، سرفه‌ای طولانی و ممتد.

«باورم نمی‌شود که هیچ کاری نکرده باشی، نه تو و نه دختر عمویت.» این را می گویم و منتظر می شوم.

چشمانش را مالش می‌دهد، «چون شما اینجا در روستا زندگی‌ نکردید، چون شما همیشه خودتان برای خودتان تصمیم گرفتید اما اینجا همیشه بزرگترها بودند که برایمان تصمیم گرفتند، نمی‌توانیم نه بگوییم، اصلا نه را بلد نیستیم.» این بار روی تصمیم تاکید می‌کند. تصمیمی که به زعم خودش از آن او نبوده و برای بدنام نکردن دختر عمویش روی آن پا گذاشته است.

«اگر بچه دار شوی چه؟ مثل خودت می‌شود؟ اگر برگردی به گذشته چه؟» این سوال را می پرسم تا از گذشته پرتش کنم به آینده. اینگونه پاسخم را می دهد«به او یاد می‌دهم مثل ما زندگی نکند، راحت بگوید نه. به رسم و رسوم روستا بگوید نه، وصیت می‌کنم که در هر حال و هوایی به آرزویش برسد. هیچوقت سرد نشود.»

روایتش را تمام می‌کند، تمایلی ندارد همسرش یا همان دختر عمویش را ببینم. می‌گوید در روستا رسم نیست که زن‌ها با غریبه‌ها حرف بزنند و جلوی دوربین بیایند. می‌گوید اینجا روستای چنشت در خراسان جنوبی کودک همسر زیاد دارد، می‌گوید آمار دروغ است که دختران زیر ۱۲ سال ازدواج نمی‌کنند« بیست و پنج٬ بیست و شش، بیست و هفت سال. یازده، دوازده، سیزده و ...چه فرقی دارد چندساله باشی وقتی به آرزویت نرسیده باشی، وقتی به آرزویت نرسی.» تاکید روی آرزو متوقف می‌شود. اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

فیلم پربازدید از جشنی عروسی جنجالی در مکه/ پلیس دو پسر که عروس داماد بودند را دستگیر کرد

حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:

پرونده وحید مرادی دوباره به جریان افتاد+ عکس زن موطلایی پسر جوان خود را به خلوت شیطانی کشاند +عکس سود سهام عدالت برای چه کسانی زودتر واریز می شود !؟ درخواست پدر مونا قربانی آتش سوزی مدرسه زاهدان از سارق یادگاری های دخترش+ عکس مهم ترین اخبار 24 ساعت گذشته رکنا فرشته از مرد خوشتیپ و پولدار حرف زد و من سراغ شاهین رفتم+ عکس سروش بی غیرت مردی را سراغ همسر تنهایش فرستاد داماد کینه ای به شیوه شیطانی از مادرزن تهرانی خود انتقام گرفت زن مشهدی: خودم بساط عیش و نوش همسرم را مهیا می کردم اما ... حیوان درنده و غول پیکر در حیاط خانه یک خانواده + عکس دختر 9 ساله وقتی وارد خانه شد پدرش را در صحنه وحشتناکی دید کمک کنید این مادر زنده بماند کودک مشهدی با کارنامه ممتازی اش به خانه آمد اما با جسد پدرش روبه رو شد این 2 پسر بچه مشهد را به هم ریخته بودند + عکس این 2 پسر بچه اعضای باند خشن "پیری" بودند / آنها مشهد را ناامن کرده بودند+ عکس

منبع: رکنا

کلیدواژه: اخبار حوادث ازدواج مردان کودک قربانی روستای عکس فیلم قتل من خودکشی اعدام پسر جرم مرد صبح

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۰۸۶۶۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

گذر از میانه تاریخ با سفر به روستای انجدان اراک

اَنجدان از روستاهای قدیم اراک، مرکز تجدید حیات فرهنگی و تبلیغی و جایگاه امامان اسماعیلی نزاری پس از سقوط الموت بوده‌ است و امروزه از مقاصد و جاذبه‌های گردشگری استان مرکزی محسوب می‌شود.

به گزارش خبرگزاری ایمنا از مرکزی، در قسمت مرکزی اراک در دهستان مشک‌آباد روستای دیدنی به اسم انجدان وجود دارد. این روستا در منطقه‌ای کوهستانی است و دو کوه برف شاه و کوه چشمه در پیرامون آن قرار گرفته‌اند و غارهای زیادی نیز در مجاورت این روستا قرار دارد.

آب و هوای خوب و مطبوع و وجود چشمه‌سارها، این روستا را به مکانی دلپذیر برای تفریح و استراحت تبدیل کرده است، به نحوی که بسیاری از شهرهای اطراف آخر هفته را در این روستای خوش آب و هوا می‌گذرانند.

فاصله انجدان تا شرق اراک ۳۷ کیلومتر است و ۲۰۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. این روستا بعد از قرن ۹ قمری خاستگاه نویسنده‌ها و ادیبان زیادی بوده است که تعدادی از آن‌ها از جمله شاه طاهر دکنی، میرزا ابوتراب بیک فرقتی و ملأ داعی انجدانی هستند.

روستای انجدان جمعیت زیادی ندارد، اما با وجود این جمعیت کم در سراسر روستا حسینیه‌ها و مساجد زیادی دیده می‌شود که نشان می‌دهد فرهنگ و مذهب اهمیت زیادی دارد. تعدادی از این مساجد همچون مسجد جامع که قدمت آن به قرن‌های آغازین اسلام بازمی‌گردد و از آثار تاریخی این روستا به شمار می‌رود.

از دیگر آثار تاریخی روستای انجدان بقعه‌های زیبای آن است که از میراث ارزشمند به جای مانده دوره صفوی محسوب می‌شود.

واژه «انجدان» معرب واژه «انگدان» است و قدمت این روستا به بیش از هزار سال پیش بازمی‌گردد. در متون تاریخی از آن به عنوان «انکوره» و «انغوزه» نیز نام برده شده است.

نام این روستا برگرفته از نام گیاه انگدان است که صمغ آن در این روستا تولید می‌شود و برای صادرات به کشورهای دیگر نیز استفاده می‌شود. نام انجدان در منابع قدیمی به‌صورت‌های انکوان و انکدان نیز آمده است.

چنانکه از منابع برمی‌آید، استفاده از واژه انجدان پس از اقامت امامان اسماعیلی در این محل رواج یافته است، از پیشینه کهن انجدان تا سده هشت قمری، ۱۴ میلادی آگاهی دقیقی به جز سنگ قبرهای یافت شده و اطلاعات محلی در دست نیست.

ناحیه‌ای که امروزه انجدان در آن قرار دارد، در سده‌های نخستین اسلامی (احتمالاً) جزو کوره دوراخور قم بوده است، اما در هیچیک از منابعی که از دوراخور نام برده‌اند، به انجدان یا نامی مشابه آن اشاره نشده است‌.

این روستا ۱۰ سال است که به روستای برگزیده هدف گردشگری استان مرکزی تبدیل شده و در طول این مدت بسیاری از بناهای تاریخی آن مرمت و بازسازی شده است، از زمانی که روستای انجدان به روستای هدف گردشگری تبدیل شده قیمت زمین‌های آن افزایش پیدا کرده است و عده‌ای از جوانان نیز به این روستا مهاجرت کرده‌اند.

بیشتر اهالی روستا کشاورز و دامپرور هستند و محصولاتی از جمله گردو، بادام و انگور به عمل می‌آوردند. صنایع دستی پر رونق این روستا گلیم‌بافی، قالی‌بافی و منبت‌کاری است که حتی می‌توانید آن‌ها را به عنوان سوغات از اهالی روستا خریداری کنید.

یکی از آئین‌های سنتی این روستا چغچغه‌زنی است که در ایام محرم رواج دارد و حتی در فهرست میراث معنوی کشور نیز ثبت شده است. ایام محرم در این روستا بسیار پر شور برگزار می‌شود و بسیاری از شهرهای اطراف برای شرکت در مراسم ویژه خود را به این روستا می‌رسانند.

غارهای بزرگ و کوچک زیادی در روستای انجدان وجود دارد که علاقه‌مندان به غارنوردی از آن‌ها دیدن کنند. غار گیوه‌کش، غار کبوتر، غار آسیلی و غار طاق رجه از غارهای معروف این روستا است.

چشمه‌های زیادی در اطراف و داخل این روستا وجود دارد که طراوت و شادابی خاصی را به باغ‌ها و کوچه‌های روستا داده است. در بسیاری از کوه باغ‌ها مسیری از جریان آب وجود دارد که جذابیت باغ‌های اطراف را دوچندان کرده است.

این روستا موزه مردم‌شناسی نیز دارد و علاقه‌مندان می‌توانند برای بازدید و تماشای اشیای تاریخی و فرهنگی که با سبک زندگی و فرهنگ مردم مرتبط است، به این موزه بروند. بر اساس نقل قول‌های گوناگون روستا در حمله مغول‌ها به ایران به شدت آسیب دید و مردم برای فرار از گزند مغول‌ها در زیر روستا نقب حفر کردند و در زیر زمین مشغول به کار شدند.

قدمت این روستا را بیش از هزار سال تخمین زده‌اند. سنگ قبری نیز در یکی از قبرستان‌های این روستا به دست آمده که متعلق به نوه سلمان فارسی است. در این سنگ اشاره به انجدان اصفهان شده است.

شهر اراک قدمتی ۲۰۰ ساله دارد و در گذشته زیر نظر اصفهان اداره می‌شده است و در منطقه روستای دیگری به این نام وجود ندارد. این احتمال است که سلمان فارسی زاده این روستا بوده و از اهالی این روستا محسوب می‌شده است؛ این سنگ قبر هم‌اکنون در موزه حمام چهار فصل اراک نگهداری می‌شود.

با در نظر گرفتن این واقعیت، احتمالاً قدمت این روستا به قبل از اسلام باز می‌گردد.

کد خبر 747295

دیگر خبرها

  • زندگی لک‌لک‌ها در کنار مردم روستا +عکس
  • سفرنامه| اولین قبرستان مسلمانان در ایران؛ اینجا جسد مردگان پوسیده نمی‌شود؟/ عکس
  • جست‎جو برای یافتن دختر ۴ ساله در کلاله
  • گذر از میانه تاریخ با سفر به روستای انجدان اراک
  • دست‌درازی به دختر خردسال توسط پدر | مادر با مفتول شوهرش را کشت!
  • توسعه خط انتقال آب روستای آبخورده شهرستان پیرانشهر
  • قطعی آب مکرر در شهرک والفجر رباط کریم
  • قتل دختر اصفهانی مبتلا به اتیسم به دست مادرش
  • راز قتل دختربچه ۱۱ ساله اصفهانی فاش شد
  • از اینجا رانده و از آنجا مانده