Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش حوزه  اندیشه خبرگزاری تقریب، از جمله نکاتی که باید در ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی به آن توجه شود، نسبت میان حکمرانان نظام اسلامی با دانش بومی اسلامی تولید شده است. در راستای بررسی این سوال با حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ علیرضا پیروزمند، استاد حوزه و دانشگاه و قائم مقام رییس موسسه فرهنگستان علوم اسلامی گفت‌وگو کردیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مشروح قسمت اول گفت‌وگو به شرح زیر است:

 

در ۴۰ سال گذشته، دانش‌های بومی تولید شده در ساحت حکمرانی چه نقشی داشته است؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. حضرت رسول (ص) می‌فرماید کسی که در حال طلب علم فوت بکند و علمی تحصیل کند که به وسیله آن احیای اسلام اتفاق بیفتد، هم درجه انبیا الهی است. این روایت هم نشان دهنده اهمیت علم هست و هم نشان دهنده جهت علم.

اما در رابطه با نسبت دانش تولید شده و حکمرانی، ابتداءً ما می‌توانیم دانش‌های تولید شده را به سه دسته تقسیم کنیم. یکی دانش‌های فنی تولید شده، یک دسته دانش‌ها در حوزه علوم انسانی و یک دسته دیگر هم دانش‌های حوزوی است که به جهت اهمیتش آن را مجزا از حوزه علوم انسانی مطرح می‌کنیم. حکم این سه دسته یکسان نیست، لذا من به تفکیک عرض می‌کنم. یک نقص مشترک در هر سه حوزه وجود دارد و آن این است که بر اساس نیازمندی‌ها و متغیرهای جامعه اسلامی و انقلابی، تحقیقات شکل نمی‌گیرد. یعنی اینکه اولا در نیازمحوری ما ضعیف هستیم. ثانیا نیازها را مرتبط با یکدیگر نمی‌بینیم و به هندسه نیازها کمتر توجه می‌کنیم و اگر به هندسه نیازها توجه کنیم، اتفاق سومی رخ خواهد داد و آن اینکه تحقیقات ما جهت‌دار خواهد شد؛ یعنی تشخیص نیاز اصلی و نیاز فرعی، و بعد متناسب با شرایط امکان تحرک پیدا می‌کند و اگر در شرایطی مثل الان که فشارها تشدید می‌شود و امکان پشتیبانی لازم نیست، مسئولین ذی‌ربط و حتی پژوهشگران بدانند که اگر نمی‌توانند به ۱۰ پژوهش بپردازند، به چه پژوهش‌هایی اولویت بدهند. مساله احتیاج به عقل منفصلی در دستگاه پژوهش دارد. البته نه به معنای اینکه غیر پژوهشگران تصمیم بگیرند. سفارشات پژوهش در زمینه‌های متعدد می‌دهند، اما چه کسی راجع به مجموعه این پژوهش‌ها تصمیم می‌گیرد و اولویت بندی و هدایت می‌کند. البته از استفاده از لفظ هدایت هم می‌ترسیم، چرا که برخی برداشت اشتباه می‌کنند و می‌گویند شما می‌خواهید پژوهش را حاکمیتی کنید و می‌خواهید پژوهشگران تحت سیطره سیاست و حاکمیت قرار دهید و جامعه علمی باید آزاد باشد. ولی عرضی که من دارم منافاتی با حریت جامعه علمی ندارد. حرف معقولی است که در جایی که پژوهش‌ها از سرمایه عمومی و بیت المال سفارش داده می‌شود، باید صرف آن چیزی شود که منافع عمومی کشور در آن سهیم هستند و اولویت دارد.

در حوزه علوم مهندسی و علوم پزشکی و علوم طبیعی، به نسبت وضعیت بهتری داریم. علتش هم روشن‌ است، نیازها در آن حوزه شفاف‌تر و بی‌پیرایه‌تر خودش را نشان می‌دهد. ثانیا عقبه دانشی که برای پشتیبانی رفع نیازها وجود دارد، عقبه دانشی است که به طور نسبی می‌تواند پشتوانه‌ای باشد که پژوهشگران به پشتوانه آن بتوانند تحقیق و پژوهش جدید انجام دهند، یا آن دانش را بومی کنند و خود را به مرزهای دانش و فن آوری برسانند. هرچند در این زمینه هم حرف برای گفتن بسیار است، و کلمه نسبی که عرض کردم، فضا را برای ملاحظه داشتن باز می‌گذارد، مثلا بگوییم آیا در آن حوزه هم می‌توانیم ما کاملا تسلیم فرایند دانش بشویم و فقط کافی است که وسایل، وسایل خودمان باشد یا نه! به همین جهت به طور نسبی عرض کردم. لذا می‌بینید که در بسیاری از حوزه‌ها در رتبه‌های جهانی قرار دارد و اینها افتخارات کشور و جمهوری اسلامی است که جوانان همین انقلاب این افتخارات را آفریده‌اند.

اما در حوزه علوم انسانی مساله کمی متفاوت است و علی‌رغم حجم بسیاری از دانشجویان و دانشگاهیان و دانشگاه‌ها و اساتید و پایان‌نامه‌ها از بودجه عمومی کشور بهره می‌برند، ما عقب ماندگی بیشتری را مشاهده می‌کنیم. تناسبش با نیازها، و حتی اگر نگوییم اسلامی سازی، بلکه بومی سازی آن هم به نحو شایسته‌ای اتفاق نیفتاده است. ریشه مهم این مساله، غفلت اساتید محترم و مسوولان محترم نسبت به آثار سوء و خوشبینی افراطی نسبت به این دانش‌ها است. اینکه می‌گوییم خوش‌بینی افراطی، به دلیل است که هنوز برخی دانشگاهیان محترم و برخی مسوولان وزارت علوم و وزارت آموزش و پرورش، شاید باورشان بر این است که مساله اسلامی‌سازی علوم انسانی حرف قابل قبولی نیست، یا اگر هم بخواهند کوتاه بیایند و با توجه به مطالبه‌ای که در این زمینه در کشور وجود دارد، اگر بخواهند عزت سر این جریان‌ها بگذارند، می‌گویند اگر رشته اقتصاد ۲۰ گرایش دارد، یک گرایش هم اقتصاد اسلامی باشد،‌ اگر مدیریت ۱۰ گرایش دارد، یک گرایش هم مدیریت اسلامی باشد. ولو همین هم یک گام مثبتی است که باید از آن استقبال کرد. ولی می‌خواهم دید را عرض کنم که هنوز ۴۰ سال بعد از انقلاب اسلامی، هنوز بخشی از دانشگاهیان ما إبا دارد که بگوید اسلامی‌سازی علوم انسانی‌، می‌گوید بومی‌سازی علوم انسانی. هنوز إبا دارد بگوید بومی سازی علوم انسانی، می‌گوید اعتلای علوم انسانی. برخی مراکز پژوهشی پر سابقه وزارت علوم که اساسا برای موضوع علوم انسانی پایه‌گذاری شدند، الان که می‌خواهند به مساله علوم انسانی به صورت جدی بپردازند، عنوان مجموعه‌ای که شکل دادند گذاشته‌اند اعتلای علوم انسانی.

چون اینگونه بوده و دید این بوده و هنوز هم هست، باعث شده که فشار علوم انسانی را احساس نکنند و خود را زیر این فشار قرار ندهند. اسلامی‌سازی علوم این نیست که فقط شرایط بومی خودمان را بشناسیم و متناسب با آن علوم انسانی را تفسیر کنیم، که البته این هم خیلی مهم و ضروری است.

این آسیب‌شناسی که عرض می‌کنم، به لحاظ شرایط و وضعیت عمومی و مسلط بر جامعه دانشگاهی است، اما باید در کنارش تقدیر کرد که جمعی از حوزویان و دانشگاهیان، مساله اسلامی‌سازی علوم را جدی گرفتند. اسلامی سازی علوم را اولین بار امام بعد از انقلاب فرهنگی مطرح کردند. برخی این را جدی گرفتند و دنبال کردند و متناسب با عِده و عُده‌ای که از آنها شده، به شرایط مفید و قابل استفاده‌ای رسیدند. با وجود اینکه حجم اصلی نیروی انسانی، استاد و دانشگاه و منابع کشور، ولو به صورت ناخواسته و از سر کم توجهی، صرف علوم انسانی رایج و حداکثری بومی ‌سازی علوم انسانی واقع شده، در حالی‌که همین حجم کم و حداقلی حمایت از اسلامی سازی علوم انسانی را برخی نمی‌تابند. نسبت به همین هم انتقاد دارند و می‌گویند آقایانی که ادعای اسلامی سازی علوم را دارند چه مساله‌ای راحل کردند.

مثلا الان در وضعیت اقتصاد و مواجهه ما اقتصاد جهانی را چه کسی باید پاسخ بدهد. مگر تحریم مساله امروز و دیروز است؟ مگر اینکه کشور ما و انقلاب اسلامی دشمن دارد و نمی‌خواهد کشور رشد کند و توسعه پیدا کند، مساله‌ای که بر کسی پوشیده بود؟ خب غیر از این است که اقتصاددانان کشور باید پاسخ دهند؟ مسائل جامعه را مگر نباید جامعه‌شناسان کشور پاسخ بدهند. خب این عقب ماندگی که ما از روند انقلاب اسلامی داریم باید بپذیریم که کم کاری کردیم و این مساله را جدی نگرفتیم. هرچند عرض می‌کنم از بنیادی‌ترین پژوهش‌ها تا کاربردی‌ترین پژوهش‌ها در برخی حوزه‌ها اتفاق افتاده است.

 

پاسخی که حکمرانان می‌دهند این است که آنها در جایگاه اجرایی هستند و نیازمند نسخه عملی برای اجرایند. علوم انسانی رایج نسخه عملی ارائه می‌دهد، اما علوم انسانی اسلامی و یا علوم انسانی بومی برای مسوول اجرایی که تنها چهار سال در پستی قرار دارد، این کار را نمی‌کند و هنوز کاربری نشده است.

خب سوال این است که چرا نشده است؟ یک وقت حکمرانی را یک دوره چهار‌ساله در نظر می‌گیرید و همه دولت‌ها توقع دارند کسانی که ادعای اسلامی سازی علوم را دارند، یک نسخه عملی ارائه بدهند. اصل صورت مساله اشتباه است. همه همینطور فکر کردند، اگر تا پنجاه سال بعد هم همینطور فکر کنند،‌ وضعیت همین خواهد بود. صحبت این است که این دور باطل را از کجا باید اصلاح کرد؟

 

هر دولتی که با رای مردم بر سر کار می‌آید، به دنبال این است که خدماتی را انجام دهد که دوره‌های بعدی خودش را هم حزبی‌اش رای بیاورد. خیلی فرصت این را ندارد که بخواهد آزمون و خطا بکند.

به همین خاطر عرض می‌کنم اینکه ما سرنوشت چنین موضوعی را به یک گرایش سیاسی که در یک دوره‌ای می‌آید و در دوره دیگر ممکن است نباشد، اشتباه می‌کنیم. کشور باید بپذیرد که یک نیازهایی را بالاصاله دارد، فرقی نمی‌کند جریان الف بر سرکار باید یا جریان ب.

 

لطفا مصداقی‌تر صحبت کنید.

در ساختار موجود کشور یک نهادهایی جانمایی شدند که اتفاقا همین خلأ را پر کنند. مثلا شورای عالی انقلاب فرهنگی. مثلا مجمع تشخیص مصلحت نظام. مثلا شورای نگهبان. اینها نهادهایی هستند که بقایشان با تغییر دولت‌ها تغییر نمی‌کند. اصلا امام (ره) شورای عالی انقلاب فرهنگی را برای چه پایه‌گذاری کردند و مقام معظم رهبری هم بعد از ایشان بقایش استقبال کردند، با وجود به اینکه برخی به جهت قانونی اشکال می‌کنند، در صورتی که امام همان موقع جواب دادند، رهبری هم گفتند ضمانتش به حضور سران قوا و مسوولین مربوطه در آن شورا است. شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار بوده سکاندار قرارگاه فرهنگی و دانشی کشور باشد. اتفاقا در قسمت‌هایی هم اتفاقات مبارکی را رغم زده است. مثلا نقشه جامع علمی کشور را پایه‌گذاری کرده است. خود توجه به اینکه ما نقشه جامع علمی کشور می‌خواهیم و برای ۲۰ سال آینده راه را مشخص می‌کنیم، این نشان دهنده عقلانیت است که بهره این کار را ممکن است دولتی که ۱۰ سال بعد بر سر کار می‌آید ببرد، خب اشکال ندارد. دقیقا آن نگاهی چهار ساله که معمولا مجریان دارند، نباید در موضوع علم و پژوهش دخیل شود و باید شکسته شود. هرچند نباید نیازهای کوتاه مدت را نادیده گرفت و برخی از تحقیقات باید صرف تحقیقات کاربردی شود. در همه دنیا می‌گویند ما تحقیقات توسعه‌ای هم داریم.

 

پس انتقاد به نهادهایی است که درست ریل‌گذاری نکرده‌اند.

یک لایه از مسوولیت متوجه نهادهای فرادولتی، یعنی قوه مجریه است، ولی در حاکمیت حضور دارند و مسوولیت دارند. ولی باز اینکه بگوییم وزارت علوم و وزارت آموزش پرورش نقشی نداشته و همه دولت‌ها را از این مساله متبری کنیم؛ بنده عرض می‌کنم که وضعیت وزارت علوم با وضعیت وزارت صنعت متفاوت است. وزیر صنعت بگوید به من جواب کاربردی بدهید، قابل قبول است. هرچند همین دستگاه‌ها هم در درون خود بخش‌های پژوهشی دارند و باید پرسید آن را چگونه صرف کردند. اما وقتی سرغ وزارت علوم یا معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری از زمانی که تاسیس شده می‌آییم، می‌بینیم که عمده بودجه اینها آموزش و پژوهش است؛ اینها که دیگر نمی‌توانند بهانه وزیر صنعت را بیاورند. اتفاقا وزیر علوم باید برای ۳۰ سال بعد نیرو تربیت کند. باید تسلطی که برای جوانان ایجاد می‌کند، برای ده‌ها سال آینده کشور باشد. این مساله، به خصوص در حوزه علوم انسانی اتفاق نیفتاده است. آن آسیب‌شناسی که عرض کردم، آسیب‌شناسی علمی بود، نه آسیب‌شناسی سیاسی. اینکه دست ما زیر سنگ این دانش است و باید به یک تحولی در این عرصه پیدا کنیم تا راه برون رفت پیدا شود،‌ تا انرژی متراکم فرهنگ اسلامی در بستر این علوم آزاد شود، این باور، جدیت، مطالبه و همت را نداشتند.

بنده می‌گویم این مساله، مساله امروز ما نیست. آن چیزی که انتظار می‌رفت مسوولین مربوطه فارغ از جناح‌بندی سیاسی، به نیازهای اصلی کشور بپردازند، و اگر به دنبال این نبودند که یک حرف آماده به ما بدهید که استفاده کنیم. باید یک برنامه پژوهش می‌داشتیم و الان داشته باشیم، و در آن برنامه پژوهش بدانیم که چه می‌خواهیم و ببینیم که به چه دستاوردی به تدریج خواهیم رسید. ممکن است الان بگویید ۸۰ درصد علم دانشگاهی دست علوم سکولار است، اشکالی ندارد، ولی می‌گوییم این مساله قرار است چگونه هدایت و مدیریت شود؟ تا کی باید این وضعیت ادامه پیدا کند؟ ما باید بدانیم که گام اول این کار را می‌کنیم و به این نتایج خواهیم رسید. نه اینکه بعد از ۴۰ سال وقتی بگوییم علوم انسانی، نشود با همین‌هایی که هست درگیر شویم.

اما دسته سوم را هم که در عرصه ارتباطات دانش ما با حکمرانی را عرض کنم. دسته سوم حوزه‌های علمیه هستند. حوزه‌های علمیه نقش مهمی دارند و خواهند داشت. آیا دستاورد علمی نیاز جامعه اسلامی را پاسخ می‌دهد و مرتبط هست؟ بنده می‌گویم صد در صدش هست. حالا ممکن است در فرهنگ تخصصی کشور نباشد، اما در فرهنگ عمومی کشور حتما هست.

آنچه که در حوزه‌های علمیه اعم از تخصصی و علوم پیرامونی آموزش داده می‌شود، به دانش‌آموختگان حوزه علمیه برای حل مسائل کشور در قالب‌های مختلف توانمندی می‌دهد. اینکه بگوییم بخشی از دانش‌ها اسلامی نیست یا به درد نمی‌خورد، من این باور را ندارم. اما در عین اینکه چنین هست، نواقص جدی از چند جهت وجود دارد. اولا از بهره‌برداری از دانش و نیروی انسانی موجود. با وجود اینکه نسبت طلاب و جمعیت کشور بسیار پایین است، از همین حجم طلاب موجود هم استفاده نمی‌شود. یک طلبه که به طلبه‌ فاضل تبدیل شود و ۲۰ سال زحمت بکشد، باید خیلی مرارت بکشد. اینطور نیست که طلبه‌ای وارد حوزه علمیه می‌شود، همه شرایط برایش مهیا باشد. تصور غلطی که ممکن است برخی القا بکنند که اینها شهریه‌شان به راه است و کاری با مردم جامعه ندارند، اینطور نیست. خیلی باید مرارت بکشند. حال وقتی به یک مرحله‌ای از دانش می‌رسد، آن مراجعی که باید از این طلاب استفاده کنند، از یک محله کوچک تا مراکز علمی، از استقرار در یک محله کوچک برای تبلیغ و ارتباطات با جوانان، تا مدرسه و دانشگاه. الان تیم‌های طلبگی وجود دارد که به صورت خودجوش در ایام تبلیغ به آموزش و پرورش گسیل می‌شوند، که آموزش پرورش برخی مناطق هم انصافا همراهی می‌کنند، اما این چند ساعت تبلیغ در مدرسه کافی نیست. لذا به نظرم از ظرفیت استفاده نمی‌شود.

 

این در سطح تبلیغی است، اما در سطح تخصصی، چه میزان در حوزه علمیه دغدغه‌شان با مردم جامعه یکسان است. مثلا در زمینه‌های مختلف مثل عدالت اجتماعی، هنوز به یک جمع بندی در بین متخصصان نرسیدیم.

یک آسیب این است که از این متخصصان استفاده نمی‌شود. آسیب دوم این است که با توجه به محدودیت‌هایی که وقتی می‌خواهد وارد حوزه علمیه شود، حجم سنوات زیادی که باید درس بخواند، کی باید درسش تمام شود و به موقعیت شغلی برسد، این باعث شده که یک عقب ماندگی رو به تصاعدی نسبت به نیاز فرهنگی جامعه پیدا بکنند. ولی وقتی می‌گوییم حوزه علمیه پاسخ بدهد، باید یک ورودی مکفی هم از نظر کمیت و کیفیت وارد بشود،‌ درصدی از این ورودی مکفی می‌توانند به سوالاتی که حضرتعالی می‌فرمایید پاسخ دهند.

نکته سوم این است که بدنه غالب حوزه علمیه هم متناسب با نیاز انقلاب و تغییری که در مقیاس نیازمندی به دین در جامعه اتفاق افتاده است، جلو نیامده است. یعنی این خودانتقادی را بنده به عنوان یک طلبه کوچک که افتخار شاگردی بزرگان را در حوزه علمیه داشتم، روا می‌دارم که ما موضوع انقلاب اسلامی و جامعه اسلامی را خیلی جدی نگرفتیم. اگر هم آبرومندی‌ خود را در دوری از حاکمیت جستجو نکنیم – که متاسفانه بعضا چنین است- اگر از افراد بپرسیم شما در موضوع تخصصی خودت چه نسبتی با انقلاب اسلامی که حاصل کار مردم است و حاکمیت دارید؟ ما کجای کار هستیم و چقدر جلو رفتیم؟ چقدر سرمایه‌گذاری در این راه شده است؟ حداکثرش این می‌شود، طلبه‌ای که می‌خواهد در مسائل کاربردی و اجتماعی‌تر وارد بشود، باید به موسسه‌ها و مراکز دانشگاهی و پیرامونی حوزه وارد شود که نوعا ماهیت دوگانه‌ای دارند. یعنی درس‌های دانشگاهی تدریس می‌کنند و اجازه می‌دهند طلاب در حوزه‌ها دروس اسلامی را تحصیل کنند.

از اقدامات مبارک مسوولین حوزه‌های علمیه در بعد از انقلاب که باید از آنها تشکر کرد، ایجاد گرایش‌های تخصصی در حوزه علمیه است. مثل گرایش‌های تفسیر، نهج‌البلاغه، مسجد، فلسفه، فقه، تبلیغ و ... . خب یک قدم خواستند تخصصی‌تر کنند و با این تخصصی شدن ارتباط طلاب را با آن مسائل نزدیک‌تر کنند. این اقدام خوبی است. مرکز پاسخ‌گویی به شبهات دینی را در سراسر کشور و حتی برای خارج از کشور پایه‌گذاری کردند، که آنها هم نیازها را به داخل حوزه بازتاب می‌دهند، که این تاسیس این مرکز ملی هم که طلاب شایسته‌ای در آن فعالیت می‌کنند، بسیار قابل تقدیر است. اما این کافی نیست. اینکه ما وقتی می‌خواهیم به مسائل اسلامی‌سازی علوم انسانی و پاسخ به نیازهای حکمرانی بپردازیم، باید در حوزه علمیه چه مسیری را باز کنیم؟ این هنوز شفافیت کافی ندارد. نه تنها آن مسیر باز نشده، بلکه هنوز هم نمی‌دانیم چطور این مسیر را باز کنیم. لذا می‌گوییم همه رشته‌ها یا غالب رشته‌های علوم انسانی را مبنا قرار دهیم و بگوییم قرآن و اقتصاد، قرآن و جامعه شناسی و الی آخر و هرکدام را به عنوان یک رشته مطرح کنیم. من نمی‌خواهم کاملا نفی کنم، اما می‌گویم برنامه بلند مدتی در راستای نقشی که حوزه‌های علمیه باید داشته باشند، مطمئن نیستم این اتفاق رخ داده باشد. اما نه تنها در زمینه نسبت حوزه‌های علمیه با علوم انسانی، بلکه تحول دانشی که لازم است، یا ارتقا دانشی که در حوزه‌های اصیل حوزه مثل فلسفه و کلام، اخلاق و ... لازم است، این هم مساله قابل تامل و قابل بررسی است.

مسوولین وقت حوزه‌های علمیه این باور را دارند که بحث تحول در علوم انسانی وظیفه حوزه است، اما بر فرض هم کسانی باشند که این باور را نداشته باشند، صحبت این است که حوزه‌های اصیل دانشی حوزه‌های علمیه هم باید تحول پیدا کند. ما باید بین سیاسی شدن حوزه و پاسخ به نیازهای حاکمیت اسلامی و وابسته شدن حوزه به حاکمیت به معنای اینکه جیره و مواجب گیر حاکمیت باشد یا به معنای اینکه تحت اوامر حاکمیت باشد، باید تفاوت گذاشت و خلط کرد. نباید به بهانه دومی، از اول در رفت.

حوزه مهد علم است. موضع‌گیری سیاسی هم مثل آحاد مردم داشته و باید داشته باشد. این را هم قاعدتا کسی نباید انکار کند. ما از یک تاجر و بغال در محله توقع داریم شرایط سیاسی خودش را بشناسد، به موقع سکوت کند و به موقع فریاد بزند، به موقع در انتخابات شرکت کند، آن وقت از طلاب و اساتید حوزه علمیه توقع چنین کاری را نداشته باشیم؟اصلا اینها پیشتاز در پیروزی انقلاب و به ثمر رساندن انقلاب و بعد هم در پیشبرد انقلاب بودند. اما صحبت این است که این مساله کافی نیست. یعنی من می‌گویم اقتصاد اسلامی، و نظام قدرت در کشور چگونه باید باشد، درست که در قدم اول می‌گویم دانشگاه تو باید جواب می‌دادی، اما اگر بحث اسلامیت هم هستش، اسلامیتش را من باید جواب می‌دادم. این بحث جدی است،‌ مسوولین هم اهتمام دارند که این کار را انجام دهند.

انتهای پیام/

منبع: تقریب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.taghribnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تقریب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۱۰۳۳۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شاید لازم باشد مهندسان دروس علوم انسانی را پاس کنند!

فرارو- "اسامه بن لادن" بنیانگذار القاعده در دانشگاه ملک عبدالعزیز در رشته‌های علم اقتصاد و مدیریت بازرگانی تحصیل کرد و در سال ۱۹۸۱ میلادی مدرکی در مدیریت عمومی یا مدرکی در مهندسی عمران در ۱۹۷۹ اخذ نمود. عمر "فاروق عبدالمطلب" مهندس مکانیک نیجریه‌ای و هم چنین فارغ التحصیل در رشته مدیریت بازرگانی در سال ۲۰۰۹ میلادی قصد داشت پرواز ۲۵۳ خطوط هوایی نورث وست به دیترویت را در روز کریسمس منفجر کند.

به گزارش فرارو، "فیصل شهزاد" مظنون اصلی بمبگذاری خودرویی در میدان تایمز در نیویورک که در فرودگاه کندی بازداشت شد فارغ التحصیل مقطع لیسانس در رشته علوم رایانه و مهندسی بود. "فیض محمد" یک مهندس عمران در فرودگاه کراچی با باتری و مدار الکتریکی پنهان در کفش هایش دستگیر شد. "محمد عبدالسلام فرج" رهبر گروه اسلام گرای افراطی و سلفی "الجهاد" مصر که به دلیل نقش در هماهنگی ترور انور سادات رئیس جمهور اسبق مصر در سال ۱۹۸۲ میلادی اعدام شد فارغ التحصیل رشته مهندسی برق بود.

"خالد شیخ محمد" از اعضای ارشد سازمان القاعده و طراح اصلی حمله به برج‌های دوقلو در امریکا فارغ التحصیل مهندسی مکانیک در کارولینای شمالی بود. "محمد عطا" که فرماندهی حمله یازدهم سپتامبر و ربایش هواپیما و هدایت آن به سوی برج دوقلوی تجاری نیویورک را برعهده داشت فارغ التحصیل رشته مهندسی معماری از دانشگاه قاهره بود و گفته می‌شود پدر وکیل اش به شدت سخت گیر بود و او را مجبور به درس خواندن می‌کرد و نمی‌گذاشت او در کودکی با بچه‌های همسایه بازی کند. در مجموع، از میان طراحان عملیات یازدهم سپتامبر که تحصیلات دانشگاهی داشتند هشت نفر از آنان در رشته مهندسی تحصیل کرده بودند. "کفیل احمد" که در سال ۲۰۰۷ تلاش کرد در فرودگاه گلاسکو بمب‌گذاری کند فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد در رشته مهندسی هوانوردی از بلفاست بود.

"محمد اموازی" ملقب به جان جهادی جلاد داعش که در سال ۲۰۱۵ میلادی به گفته مقام‌های امریکایی بر اثر حمله پهپادی در رقه در سوریه کشته شد فارغ التحصیل مدیریت بازرگانی و متخصص سیستم‌های اطلاعاتی بود. او در ۲۱ سالگی به عنون فروشنده در یک شرکت حوزه فناوری اطلاعات در کویت کار کرد و به گفته رئیس اش یکی از بهترین کارمندان آن شرکت بود.

مهندسی، حرفه‌ای نیست که اکثر مردم آن را با دین یا تمایلات مذهبی مرتبط بدانند. در ظاهر به نظر می‌رسد فعالیت در عرصه ساختمان و پل سازی مبتنی بر اصول سکولار علم است. با این وجود، آیا با مثال‌هایی که ذکر شد ارتباط میان تحصیلگردکان رشته‌های مهندسی و تروریسم اسلام گرایان افراطی تصادفی بوده است؟ داده‌ها نشان می‌دهند افراد دارای تحصیلات مهندسی در بین اعضای گروه‌های اسلامگرای افراطی از نظر کمی در سراسر جهان سه تا چهار برابر بیش از دارندگان مدرک از سایر رشته‌ها هستند. علت چیست؟

مولفه تحصیلات یکی از معدود ویژگی‌های سطح خُرد بررسی یک فرد است که در مورد آن داده‌های قابل اعتمادی وجود دارد و می‌تواند ویژگی‌ها و خصوصیات زیربنایی یک فرد را نشان دهد.

"استفن هرتوگ" استاد مدرسه اقتصاد لندن در مقاله‌ای منتشر شده در ژورنال جامعه شناسی اروپایی در سال ۲۰۰۹ میلادی با پرداختن به دو متغیر تحصیلات مهندسی و انگیزه پیوستن تحصیلکردگان در آن رشته به گروه‌های تروریستی استدلال کرده بود که ترکیبی از دو عامل محرومیت نسبی مهندسان در تعدادی از کشور‌های مسلمان و ذهنیت و طرز فکر مهندسی، معقول‌ترین علل توضیح دهنده گرایش بیش‌تر مهندسان برای جذب شدن در سازمان‌های تروریستی در مقایسه با فارغ التحصیلان سایر رشته‌ها می‌باشد. او در پژوهش خود فهرستی از ۴۰۴۰ عضو گروه‌های اسلامگرای افراطی را تهیه کرد. در نمونه بررسی شده افراد از ۳۰ ملیت مختلف بودند. میانگین تاریخ تولد افراد سال ۱۹۶۸ میلادی بود. نتایج بررسی چشمگیر بود: سهم افراد دارای تحصیلات عالیه در میان تروریست‌ها چشمگیر بود. ۶۹ درصد از آنان دارای تحصیلات عالیه بودند. بررسی نشان داد صرفا در گروه‌های افراطی در جنوب شرقی آسیا سطح تحصیلات اعضا پایین از سایر موارد بررسی شده بود. در این میان گروهی که با فاصله زیاد در رتبه نخست عضویت در سازمان تروریستی قرار داشتند مهندسان بودند: ۴۳ درصد از افراد بررسی شده.

نکته جالب توجه در آن بررسی این بود که داده‌ها نشان می‌داد در مورد افراد مشارکت کننده در فعالیت‌های اسلام گرایانه افراطی اما غیر خشونت‌آمیز اگرچه حضور مهندسان پررنگ بود، اما به نظر می‌رسد که تسلط کم تری بر آن حوزه داشتند و گروه قوی و غالب‌تر در آن عرصه افراد فارغ التحصیل در سایر رشته‌های علمی از جمله پزشکی بودند. آیا این بدان معناست که مهندسان به طور کلی بیشتر مستعد افراط گرایی ستیزه جو هستند؟

هرتوگ اشاره می‌کند که در بررسی هایش نتوانست غالب بودن مهندسان در میان گروه‌های چپگرای افراطی فعال پس از جنگ جهانی دوم از جمله فراکسیون ارتش سرخ در آلمان، ارتش سرخ ژاپن، بریگاد سرخ ایتالیا  و گروه‌های چریک شهری آمریکای لاتین را بیابد و آن گروه‌ها شامل بیش‌تر تحت سلطه دانشجویان حقوق و علوم انسانی بودند.

هم چنین، در میان آنارشیست‌ها حضور مهندسان اندک بود.  در مقابل، در میان اعضای گروه‌های راستگرای افراطی اکثر اعضا سطح تحصیلات بسیاری پایین تری داشتند، اما در میان آنان اگرچه مهندسان غالب نبودند، اما دست کم حضور واضحی داشتند. در میان ۲۸۷ عضو بررسی شده گروه‌های راستگرای افراطی و نئونازی در آلمان و اتریش که در ۳۳ گروه شرکت داشتند ۲۹ نفر دارای تحصیلات عالیه بودند. ۶ نفر از آن افراد مهندس بودند. در گروه‌های راست افراطی ایالات متحده که ایدئولوژی مذهبی و آخرالزمانی قوی‌ای دارند اعضا عمدتا سطح تحصیلات ضعیفی داشتند، اما در میان تحصیلکردگان عضو آن گروه‌ها نیز مهندسان نقش پررنگی داشتند. با این وجود، در گروه‌های راستگرای افراطی حضور مهندسان به اندازه حضور آنان در گروه‌های اسلام گرای افراطی برجسته نبوده است.

در نتیجه، طی فرآیند بررسی داده‌ها هرتوگ به طرح این پرسش پرداخت که چرا مهندسان به طور خاص در برخی از کشور‌های مسلمان تمایل به افراطی شدن دارند؟ 

نتایج بررسی نشان می‌دهد تعداد مهندسان پیوسته به گروه‌های تروریستی نسبت به کل جمعیت مهندسان ناچیز است، اما نکته چشمگیر آن است که مهندسان در مقایسه با فارغ التحصیلان سایر رشته‌ها سه تا چهار برابر بیشتر به گروه‌های اسلام گرای افراطی پیوسته اند. در جریان بررسی او این فرضیه رد شد که پذیرش مهندسان بیش‌تر در گروه‌های افراطی براساس مهارت‌های فنی آنان بوده است چرا که فناروی استفاده شده در اکثر حملات خشونت آمیز نسبتا ساده بوده و به تخصص زیادی نیاز ندارد و به دست آوردن مواد منفجره باکیفیت بسیار دشوارتر از استفاده از ان می‌باشد.

هرتوگ در بررسی هایش به این نتیجه رسید که اکثریت قریب به اتفاق مهندسان درگیر در ۲۲۸ طرح تروریستی به عنوان بنیانگذاران یا رهبران گروه عمل کردند و صرفا ۱۵ درصد از آنان بمب ساخته بودند. برای مثال، در بمبگذاری‌های ویرانگر در عربستان سعودی در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ میلادی افراد دخیل مهندس نبودند و یا اعضای گروه هایی، چون  سازمان ببر‌های آزادیبخش تامیل در سریلانکا، گروه‌های جدایی طلبی، چون ارتش جمهوری خواه ایرلند و سازمان جدایی طلب منطقه باسک (اتا) عمدتا از میان طبقه ضعیف از تحصیلات و عمدتا طبقه کارگر بوده اند.

نتایج بررسی‌ها نشان می‌دهند فرزندان خانواده‌های مرفه‌تر به جنبش‌های افراطی اسلامگرا پیوسته اند و کشور‌های با اقتصاد نسبتا قوی مانند مالزی، هندوستان و اندونزی بیش از حد انتظار مهندسانی داشتند که به گروه‌های تروریستی پیوستند پس باید عاملی در میان باشد که به انگیزه‌ای برای پیوستن مهندسان به سازمان‌های تروریستی تبدیل می‌شود.

مهندسان محافظه کارتر و مذهبی‌تر از فارغ التحصیلان سایر رشته‌ها

با کنار گذاشته شدن فرضیه تاثیر مهارت فنی برای  عضویت بیش‌تر مهندسان در گروه‌های تروریستی نوبت به بررسی ویژگی دیگری در سطح فردی می‌رسد: ذهنیت یک مهندس. نتیجه نظرسنجی‌ای انجام شده در سال ۱۹۸۴ میلادی در سراسر امریکا با تمرکز بر روی دیدگاه‌های سیاسی و مذهبی مردان نشان داد مردان مهندس بیش‌تر خود را در اردوگاه سیاسی راستگرایان معرفی کرده بودند. ۵۷.۶ درصد از مهندسان یا محافظه کار و یا محافظه کار افراطی بودند. این میزان در میان افراد تحصیلکرده در سایر رشته‌های تحصیلی دیگر کم‌تر و به شرح ذیل بود: ۵۱ درصد اقتصادانان، ۴۲.۵ درصد پزشکان، ۲۱.۴ درصد افراد تحصیلکرده در رشته‌های علوم اجتماعی و ۱۸.۶ درصد افراد تحصیلکرده در رشته‌های علوم اجتماعی. در این میان تنها ۱.۴ درصد مهندسان در اردوگاه چپگرایان حضور داشتند در حالی که این میزان در مورد تحصیلکردگان علوم اجتماعی ۱۲.۹ درصد و در میان تحصیلکردگان حقوق ۱۶.۷ درصد بود. نکته جالب‌تر آن که نظرسنجی بنیاد کارنگی در سال ۱۹۶۹ میلادی نشان داد مهندسان در مقایسه با تحصیلکردگان سایر رشته‌های دانشگاهی با بالاترین نرخ (۶۶.۵ درصد) دیندارترین گروه در بین تمام فارغ التحصیلان دانشگاهی بودند. هم چنین، بررسی‌ها نشان دادند مهندسان و اقتصاددانان کم‌ترین مخالفت را با دین دارند. نتایج نشان دادن احتمال محافظه کار و مذهبی بودن مهندسان هفت برابر بیش از احتمال محافظه کار و مذهبی بودن تحصیلکردگان رشته‌ای از رشته‌های حوزه علوم اجتماعی است.

این پدیده منحصر به امریکا نیست. برخی شواهد قدیمی نشان می‌دهند دست کم سوگیری‌های راستگرایانه در خاورمیانه نیز در میان مهندسان بیش‌تر بوده است. نتیجه نظرسنجی‌ای در سال ۱۹۴۸ از ۳۸۹۰ دانشجوی دانشگاه قاهره نشان داد بیش‌ترین همسویی و همدلی با ایدئولوژی فاشیسم در میان دانشجویان مهندسی مشاهده شده بود. نظرسنجی‌ای در سال ۱۹۹۹ میلادی از میان اساتید کانادایی نیز نشان داد مهندسان در مقایسه با تحصیلکردگان سایر رشته‌ها از همه کم‌تر لیبرال هستند.

این موضوع درباره ایران نیز صدق می‌کند. "والری هافمن" در تحقیق خود در سال ۱۹۹۵ میلادی برای پروژه بنیادگرایی دانشگاه شیکاگو اشاره کرده بود در جایی که مهندسان مبارز ایرانی بالقوه بین پیوستن به یک گروه چپگرای سکولار و یا یک گروه اسلامگرا دو گزینه را برای انتخاب داشتند گروه دوم را در سطح گسترده تری انتخاب می‌کردند. در دهه ۱۹۷۰ میلادی دانشجویان علوم انسانی و علوم اجتماعی طیف غالب در میان گروه‌های چریکی مارکسیستی بودند و در مقابل تحصیلکردگان رشته‌های ریاضی – فیزیک و فنی – مهندسی اکثریت اعضای سازمان‌های مسلح اسلامگرا از جمله مجاهدین خلق (پیش از انقلاب) را تشکیل می‌دادند. در فلسطین نیز در میان گروه‌های مسلح اکثر مهندسان به گروه اسلامگرای حماس و نه فتح سکولار ملحق شدند.

چرایی گرایش مهندسان به گروه‌های راستگرای افراطی

شاید این پرسش مطرح شود که چرا مهندسان اکثرا در زمره راستگرایان افراطی و نه در اردوگاه چپگرایان دیده می‌شوند؟ اسلام گرایان افراطی به وضوح دارای ویژگی‌های مشترکی با جهان بینی راست افراطی هستند. هر دو طیف نگاه مشرک و مکانیستی به جامعه ایده آل دارند. اسلام گرایان افراطی پلورالیسم (کثرت گرایی) غربی را رد می‌کنند و برای  جامعه‌ای متحد و منظم که توسط یک فرمانده قوی اداره می‌شود تلاش می‌کنند جامعه‌ای که در آن تقسیم کار و وظایف بین زن و مرد، مسلمان و غیر مسلمان و رهبران سیاسی در قالب چوپان و توده‌ها در قالب رمه وجود دارد. ترس از هرج و مرج اجتماعی که این نظم تثبیت شده را تضعیف کند پایه و اساس دغدغه آنان است.

هم چنین، هدف راست افراطی احیای نظم از دست رفته و اقتدار گذشته است که به عنوان واکنشی در برابر جابجابی یا محرومیت از جایگاه اجتماعی در دوره‌های بروز تغییر اجتماعی قلمداد می‌شود. در اشتهای راست افراطی برای احیای نظم از دست رفته تطابق زیادی با ایدئولوژی اسلام گرایی افراطی دیده می‌شود اینان نیز مدعی بازگشت به نظم جامعه اولیه اسلامی هستند و این موضوع در متون سلفی‌های تکفیری دیده می‌شود.

نگاه سلسله مراتبی و اقتدارگرایانه به نظم اجتماعی، بی تفاوتی نسبت به نابرابری اجتماعی، نوع نگاهی به جامعه که گویی نیاز به پاکسازی اخلاقی دارد، دلتنگی نسبت به گذشته اسطوره ای، دفاع شدید از درون گروه در برابر گروه‌های بیرونی (خارجی ها، غیر مسلمانان و گروه‌های اجتماعی دیگر)، برتری طلبی حتی تا جایی که به تحقیر جنسیتی، نژادی و مذهبی می‌انجامد از ویژگی‌های گروه‌های  اسلام گرای افراطی و راست افراطی هستند. به انقیاد کشیدن افراد نزد آنان در مورد داعش تا سطح برده داری پیش رفت.

در این میان می‌توان حدس زد که چرا چنین جهان بینی‌ای برای مهندسان جذاب‌تر از سایر گروه‌های دارای تحصیلات دانشگاهی است. پاسخ‌های شناختی در رشته‌های مهندسی بسته‌تر و واضح‌تر هستند در حالی که در مورد سایر علوم پاسخ‌ها بی پایان‌تر بوده و از قطعیت کم تری برخوردارند. مهندسی حوزه‌ای است که افراد تحصیلکرده در آن تمایلی به ابهام ندارند. هرتوگ معتقد است که مجموعه ذهنی مهندس ممکن است ترکیبی از محافظه کاری عاطفی و عادات فکری‌ای باشد که پاسخ‌های روشن را به پرسش‌های مبهم ترجیح می‌دهد: ترکیبی از ذهن تیزبین با پذیرش وفادارانه اقتدار.

مهندسان بهتر از سایرین سلسه مراتب غالب را می‌پذیرند و در مواجهه با امور نااشنا و مبهم سطوح بالایی از انزجار را تجربه می‌کنند.

"آری دابلیو کروگلانسکی" استاد روانشناسی در دانشگاه مریلند از اصطلاح "یقین جویی" برای توصیف این موضوع استفاده کرده است. او می‌گوید انسان‌ها اغلب به دنبال کسب اطمینان هستند تا به آنان کمک کند حس مورد اهمیت قائل شدن از سوی دیگران را دریابند و شرم و تحقیر شدن می‌تواند این احساس اهمیت را تضعیف کند. برای مثال، "محمد یوسف عبدالعزیز" شهروند ۲۴ ساله آمریکایی کویتی تبار که در سال ۲۰۱۵ میلادی با تیراندازی به پایگاه نظامی تنسی حمله کرد و ۵ نظامی امریکایی را به قتل رساند دانش آموخته مهندسی برق بود. او نتوانسته بود به خانواده اش بگوید شغل اش در یک شرکت فعال در حوزه انرژی هسته‌ای را از داده بود. یکی از اعضای خانواده او به روزنامه "چاتانوگا تایمز" گفته بود که او به دلیل این ناکامی شغلی عمیقا احساس شرمساری می‌کرد.

کروگلانسکی می‌گوید افراد در این شرایط با دو انتخاب روبرو می‌شوند یا آن که احساس عدم اطمینان را بپذیرند و دست کم تحمل کنند تا زمانی که دوباره احساس تعادل را به دست آورند یا به دنبال کسب اطمینان باشند. او می‌گوید وقتی مهندسان دومی را انتخاب می‌کنند دینامیسم دیگر وارد عمل شده و آنان براساس اعتقادات خود عمل می‌کنند. او این وضعیت را یک "طوفان کامل" قلمداد می‌کند.

در ترکیه بسیاری از اعضای احزاب اسلام گرای غیر خشونت گرا نیز مهندسان هستند. آنان باور دارند بهترین راه برای حل مشکلات اجتماعی از طریق رویکرد‌های فنی و منطقی است و در مقابل نخبگان کمالیست (سکولار‌های طرفدار آتاترک) که اغلب حقوقدان هستند را تحقیر می‌کنند و معتقدند آنان بیش‌تر مشغول بحث در مورد ایده‌های انتزاعی می‌باشند.

"ساموئل فلورمن" در سال ۱۹۸۷ میلادی فرمول بندی‌ای از ذهنیت مهندسان را ارائه کرد که می‌تواند به عنوان نمایی از چگونگی تفکر یک مهندس به درک بهتر موضوع کمک کند.

او اشاره کرده بود که یک مهندس معتقد به حقیقت علمی و حقیقت قابل تایید است. هم چنین یک مهندس عملگرا می‌باشد و خواهان کاربرد حقیقت در اهداف انسانی است. یک مهندس مسئولیت پذیر است یعنی در مواجهه با ریسک و عدم اطمینان مسئولیت می‌پذیرد و برای دستیابی به اهداف مورد توافق به شیوه‌ای موثر قابل اعتماد است. اعتقاد مهندسان به سخت کوشی باعث می‌شود تا انان برای همکاری و ساختار‌های اجتماعی تثبیت شده ارزش قائل شوند. هرتوگ با استناد به این موارد اشاره می‌کند که مهندسانی که تروریست شدند نظم و نه لزوما عدم اطمینان همراه با مهندسی موثر را ترجیح داده بودند. آنان برای ساختار‌های اجتماعی تثبیت شده ارزش قائل بودند، اما حاضر به درک یا پذیرش ابهام مربوط به مشکلات و اهداف واقعی انسانی نبودند.

اولیویه روآ" پژوهشگر مشهور حوزه اسلام سیاسی در مورد این که چرا بسیاری از روشنفکران اسلامگرا دارای تحصیلات فنی و مهندسی هستند اشاره می‌کند که علوم پایه برداشت مهندسان از انسجام کل و عقلانیت خدای واحد را بازتاب می‌دهد. در مقابل، آنان علوم اجتماعی غربی را رد می‌کنند، زیرا آن رشته‌ها وحدت و نظم الهی جهان را به چالش می‌کشند. شواهدی وجود دارند که نشان می‌دهند ویژگی‌های فردی منسجم مهندسان با چنین تمایلاتی مرتبط است.

در مانفیست دهه ۱۹۸۰ میلادی القاعده اشاره شده که اعضا برای عضویت در آن گروه باید دارای مدرک دانشگاهی باشند. در کتابچه راهنمای آموزشی آن گروه برای اعضا آمده که پذیرش عضویت باید از میان افراد منضبط، صبور و باهوش باشد. تمایل به این فکر که جوامع باید به طور منظم مشابه ماشین‌های خوب کار کنند ویژگی‌ای است که یادآور مهندسان اسلامگرای افراطی است.

هم چنین، در پرونده‌های امنیتی بریتانیا آمده که شبکه از استخدام کنندگان نیرو‌های افراطی در محوطه‌های دانشگاه در حال گردش بوده تا افرادی با صلاحیت‌های فنی و حرفه‌ای به ویژه دارندگان مدارک مهندسی و فناوری اطلاعات را هدف قرار داده و جذب کنند.

علاوه بر آن، سرخوردگی مهندسان از کسب مناصب و شغل‌های سطح بالای اجتماعی در نتیجه ناکامی‌های مرتبط با توسعه اقتصادی و فناوری که کشور‌های خاورمیانه بعد از تجربه بحران اقتصادی دردناک با سقوط قیمت نفت پس از سال ۱۹۸۲ میلادی شاهد آن بودند در گرایش آنان به پیوستن به گروه‌های افراطی نقش داشته است.

چه می‌توان کرد؟

مهندسان خود را حلال مشکل می‌دانند و زمانی که به نظر می‌رسد در دنیا مشکلی وجود دارد برای حل آن به دنبال راه حل‌های مهندسی هستند. ذهن یک مهندس مستعد کشش به سوی اصول مطلق و غیر قابل مذاکره است این موردی است که می‌تواند انان را بیش‌تر جذب گروه‌های ایدئولوژیک یا اعتقادی سازد چرا که آن گروه‌ها نیز قوانین تغییر ناپذیری دارند و به دنبال ارائه راه حل‌های واحد می‌باشند. اگر قرار است با تروریسم مقابله شود و به آن پایان داده شود لازم است که ما انسان‌ها یکدیگر را بهتر بشناسیم، یاد بگیریم که خود را همان طور که دیگران ما را می‌بینند ببینیم، یاد بگیریم نفرت را بشناسیم و با علل آن مقابله کنیم و و مهم‌تر از همه صرفا درباره یکدیگر بیاموزیم. این طرز فکر مهندسی نیست که چنین یادگیری‌ای را تسهیل می‌کند بلکه برای دستیابی به آن باید دروس علوم انسانی را فراگرفت. ذهن مانند چتر نجات است وقتی باز باشد بهترین عملکرد را دارد.

خواندن و یادگیری در مورد مردم و فرهنگ‌های دیگر برای گشایش (و وسعت بخشیدن) اذهان امری لازم است. در غیر این صورت نمی‌توان فهمید افراد از نژادها، مذاهب یا زبان‌های دیگر رویا‌ها و امید‌های مشابهی دارند. بدون مطالعه گسترده و وسعت بخشیدن به ذهن خود نمی‌توانیم مظاهر بی شمار وضعیت انسانی را درک کنیم و هم چنین نمی‌توانیم جهانی بودن اهداف و آرمان‌های انسانی را درک نماییم. بدون علوم انسانی ما نمی‌توانیم تشخیص دهیم که برای یک موضوع بیش از یک طرف و بیش از یک پاسخ برای یک سوال وجود دارد. این آن چیزی است که در مورد مهندسی صدق نمی‌کند. شاید راه حل این باشد که هر دانشجوی مهندسی حداقل چند درصد از دروس خود را به طور اجباری از میان دروس رشته‌های مرتبط با علوم انسانی انتخاب کند!

گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه

منابع:


Berreby, David (۲۰۱۰) , Engineering Terror, NY Times.
Berrett, Dan (۲۰۱۶) , Does engineering education breed terrorists?, The Chronicle of Higher Education.
Farrell, Henry (۲۰۱۶) , This new book explains why so many Islamist extremists have studied engineering, The Washington Post.
Floorman, Samuel C (۱۹۸۷) , The Civilized Engineer, New York, St. Martins Press.
Hertog, Steffen (۲۰۰۹) , Why are there so many Engineers among Islamic Radicals?, European Journal of Sociology.
Hoffman, Valerie (۱۹۹۵) , Muslim Funda-
mentalists: Psychosocial Profiles, University of Chicago Press.Kruglanski, Arie (۲۰۱۸) , The Making of Violent Extremists, The National Consortium for the Study of Terrorism and Responses to Terrorism (START).

Roy, Olivier (۱۹۹۰) , Les nouveaux intellectuels islamistes: essai d’approche philosophique, in Kepel Gilles and Yann
Richard, eds. , Intellectuels et militants de l’Islam contemporain, pp.۲۶۱-۲۸۳.

دیگر خبرها

  • پاسخ به حاشیه‌سازی‌ها پیرامون انتصابات در دانشکده علوم خانواده
  • آیت‌الله مصباح نقش مهمی در تحول علوم انسانی داشتند
  • برگزاری دوره توانمندسازی مربیان و اساتید قرآن و عترت ارتش جمهوری اسلامی ایران
  • شاید لازم باشد مهندسان دروس علوم انسانی را پاس کنند!
  • اهمیت دوچندان صنعت نفت با فرهنگ‌سازی و اثرگذاری در حوزه هنر
  • تابلوی «فرزند خلیج فارس» در بوشهر رونمایی شد
  • در هفته هنر انقلاب اسلامی یزد چه گذشت؟
  • دشمن چگونه سعی در عرفی‌سازی بی‌حجابی در جامعه‌ دارد؟
  • آزمون مجدد برای کنکوری‌های «زیرکوه» ۲۱ اردیبهشت برگزار می‌شود
  • حرکت علمی باید همراه با روح تمدنی انقلاب اسلامی باشد