Web Analytics Made Easy - Statcounter

سال تحصیلی ۹۴-۹۵ در حالی به روزهای پایانی خود می رسد که این روزها در شبکه های اجتماعی لرستان، فیلم و تصاویری مبنی بر تنبیه بدنی یک دانش‌آموز مقطع ابتدایی.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

منبع: دانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۶۳۵۳۰۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آقا معلم، سالاری!

همشهری آنلاین - سیدسروش طباطبایی‌پور: آقای میرزایی بذله‌گو و مرادی بگوبخند هر زنگ تفریح که از کلاس به دفتر مدرسه می‌آمدند، با پاهای مبارک‌شان در دفتر را باز و بسته می‌کردند، چون در دستان‌شان پر از هدیه و گل و بلبل بود و آقای مهربخش سختگیر و بهرادمهر پرتکلیف، در دفتر را مثل همیشه‌ با دستان‌شان باز و بسته می‌کردند، چون دست‌شان خالی و تنها در دل‌شان پر از گل و بلبل بود و بچه‌ها به این راحتی آنها را نمی‌دیدند.

بیش‌تر بخوانید: هدیه پرواز

البته من که کلا با بده‌بستان‌های روز معلم مخالفم و معتقدم عشقی که معلم‌ها به شاگردان‌شان می‌بخشند، تنها با نگاه‌های عاشقانه بچه‌ها حین درس و کشف‌های گاه و بی‌گاه‌شان حین انجام تکلیف و حل تمرین جبران خواهد شد و بس!

از سبک روز معلمی پدر مهربانم نیز راضی بودم. یادم هست ما ۳ برادر پرشر و شور را، روز معلم هر سال، توی باغچه خانه به‌خط می‌کرد و از بوته رز زرد و بلندقد حیاط، به تعداد معلم‌های‌مان، شاخه گل قرض می‌گرفت و هر سال با دسته‌های گل رز، خندان و قدم‌زنان، راهی مدرسه می‌شدیم. یادم هست یک سال من لجباز پایم را توی یک کفش کردم و زار می‌زدم که من، برای خانم رجایی گل نمی‌برم! چون او مرا دوست ندارد و زیاد مشق می‌دهد و با گوشه چشم به من نگاه نمی‌کند و مرا «سروش... سروش» صدا نمی‌زند و چه و چه و چه! و پدرجانم آن روز آن‌قدر برایم روضه خواند که هر چه دارد، از معلم‌های سخت‌گیردارد و اگر عاشق شعر است، چون معلم ادبیاتش مجبورش می‌کرد سعدی و مولوی بخواند و اگر از موتور ماشین سردر می‌آورد، چون معلم حرفه‌وفن مجبورش می‌کرده تا کمر توی موتور برود و چه و چه و چه! و خلاصه از روضه‌های پدرم گریه‌ام بند آمد و تا امروز زیباتر از لبخند خانم رجایی، وقتی شاخه گلم را گرفت، چیزی ندیدم.

دیروز در دفتر معلم‌ها هدیه بچه‌های کلاس آقای پورموسوی، خاص و منحصربه‌فرد بود. همان زنگ تفریح اول وقتی وارد دفتر مدرسه شد خندان بود. رفت گوشه دفتر نشست و بدون توجه به کادوهای ریز و درشت دیگر همکاران، دفتری را باز کرد و آن را با احتیاط ورق زد. کنجکاوی‌ام فوران کرد و رفتم کنارش و گفتم: «ناصرخان... چیه؟ مشکوک می‌زنی!» اشک روی چشمانش سرخورد. دفترچه را با لبخند به دستم داد. روی آن نوشته بود: «آقا معلم، سالاری! از طرف بچه‌های شما در کلاس هشتم الف»

توی هر صفحه‌ آن دفتر هم، بچه‌ها هر چه دل تنگ‌شان می‌خواست برای پورموسوی نوشته بودند:

آقا، کارت درسته... / چند هفته قبل فهمیدم که فهمیدی وسط درس، خوابم. ممنون که به روم نیاوردی / تو مثل آل بویه، قلب ما را بی‌صدا تصرف کردی... / ما مغول بودیم و تو خوارزم... / به‌خاطر شما، یه تاریخ‌خوان شدم...

آن روز، پورموسوی، معلم تاریخ بچه‌ها، در آسمان‌ها بود و عشق می‌کرد که معلم است.

کد خبر 850527 برچسب‌ها روز معلم معلمان مدرسه و مدارس

دیگر خبرها

  • فرشته‌هایی که بال ندارند
  • آقا معلم، سالاری!
  • تحصیل ۲۵۰ دانشجوی استعداد درخشان در دانشگاه علامه‌طباطبائی
  • این تصاویر پربازدید شد؛ اقدام معلم فداکار در سیل+ ویدئو
  • پسرها بیشتر از دخترها در معرض آسیب ناشی از جهشی درس خواندن هستند
  • دیدار با الفبای علم و مهربانی پس از ۲۵ سال
  • تصویری از کادوی دانش‌آموزان عشایر به معلمشان؛ از این خاصتر نداریم
  • محدوده محل کار والدین به محل مجاز تحصیل فرزند اضافه شد
  • معلمی که امید و عشق را در دل دانش آموزان معنا کرد
  • فیلم؛ سرکار گذاشتن بامزه خانم معلم توسط دانش آموزان