Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-04-24@05:54:24 GMT

«از نفس افتاده»؛ موسيقي پاپ فارسي پس از پنج دهه

تاریخ انتشار: ۴ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۰۴۰۹۰۸

خبرگزاري آريا - ماهنامه ايران فردا - مهدي ملک*: از آنجايي که رابطه ميان جامعه و موسيقي عامه پسند در پنجاه سال گذشته فرار و فرودهاي بسياري را از سر گذرانده است، بنابراين لازم است که در گام نخست نوعي صورت بندي تاريخ و سبکي از اين نوع موسيقي ارائه کرد تا در ادامه بتوان به تحليل اين ارتباط پرداخت. در اين صورت بندي موسيقي عامه پسند را مي توان به دو گروه مجزا تقسيم کرد: موسيقي به اصطلاح کوچه بازاري و موسيقي پاپ.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



موسيقي کوچه بازاري

در اواسط دهه 1330 تا پايان دهه 1340 به تدريج نوعي از موسيقي به شکل صفحه هاي گرامافون يا گرام در ميان مردم گسترش يافت که به موسيقي کوچه بازاري يا مردمي مشهور شد. اين فرم از موسيقي که با ترانه هاي «قاسم جبلي»، «بهرام سيره»، «منوچهر شفيعي» و ... شروع شد در ادامه و در دهه 1340 در قالب ترانه هاي «سوسن» و «آغاسي» به اوجي غيرقابل توصيف دست يافت. جدا از فروش فوق العاده صفحه هاي ترانه ها، متن آنها نيز به وسيله فروشندگان دوره گرد که «تصنيفي» ناميده مي شدند از فروش بسيار خوبي برخوردار بود.




اگر فرم هاي موسيقايي اين ترانه ها را با نوع موسيقي دستگاهي – اصيل که – سبک غالب موسيقي پيش از آن بود – قياس کنيم مشخص مي شود که فرم هاي موسيقي کوچه بازاري تا حد ممکن به فرم هايي ساده، تکرار شونده و قابل پيش بيني تنزل يافته اند. مسئله اي که به زعم نگارنده مي توان ارتباط ميان اين سبک و سال هاي پساکودتاي 28 مرداد يافت.

«تئودور آدورنو» در مقاله مهم «نقد اجتماعي موسيقي راديو» از ارتباطي عميق ميان سادگي فرم هاي موسيقي توده اي و دلهره هاي اجتماعي پرده بر مي دارد. تجربه شنيداري موسيقي کوچه بازاري شکلي از تجربه است که در آن فرد خودخواسته ذهن خود را تسليم نوعي از فرم هاي موسيقي مي کند که قابل پيش بيني و کنترل است.

به عبارت ديگر در اين فرم ها شنونده لازم نيست تا قوه تخيل و کوشش ذهني خود را به کار اندازد تا به پيچيدگي هاي فرمال قطعه شنيداري دست يابد چرا که در غياب هر نوع پيچيدگي مسير حرکت نت ها و آواها از پيش معلوم است. در اين صورت آشکار مي شود که چگونه اين سبک از موسيقي بيشتر در ميان طبقات پايين شهري و کارگر و ... پايگاه يافت.

موضوع مهم ديگر جدا از فرم موسيقيايي، زبان و کلام به کار رفته در اين ترانه ها است. در کلام اين ترانه ها معمولا کل محتوا به سوز و گدازي عاشقانه، قصه بي وفايي معشوق و ... به ساده ترين و پايين ترين شکل ادبي و زبان شناسانه آن خلاصه مي شود. از اين رو در ترانه هاي کوچه بازاري معمولا از استعاره و سمبوليسم نشانه اي نيست.

مسئله مهم ديگر در اين نوع موسيقي به نوع اجرا و «پرفورمنس» آن باز مي گردد. آنجا که موسيقي و کلام ساده و تکرار شونده و قابل پيش بيني است اجرا و حرکات «بدن» نيز ناگزير شکلي آشنا و مألوف مي يابند. از اين رو پايکوبي و دستمال تکان دادن مردم در اجراهاي «آغاسي» را مي توان توافقي «همگاني» براي فکر نکردن به شمار آورد. همگاني بودن اجراي اين آئين را نيز مي توان با دلهره هاي اجتماعي که پيش از اين از آن سخن رفت مرتبط دانست. شنوندگان اجراهاي زنده خوانندگان کوچه بازاري از خلال هويت جمعي کاذب و شورمندانه نوعي امنيت حاصل از انجام آئيني گروهي را تجربه مي کردند که مرهمي بود بر زخم هاي اجتماعي ناسور طبقاتي شان.

يادآوري اين موضوع ضروري است که در انتهاي دهه 40 بسياري از اجراهاي نعمت الله آغاسي، در استاديوم امجديه (شيرودي) انجام مي شد. پس به يک معنا مي توان گفت که در سطح پايين ترين نوع موسيقي عامه پسند تجربه موسيقيايي بيشتر نوعي بهانه براي ايجاد يک فضاي کاذب «نزديکي اجتماعي» است. از اين رو تمرکز بر اين نکته تاريخي اهميت دارد که اين سبک از موسيقي پس از سال 32 شکل گرفته و پس از سال 42 به همه گيرترين جريان موسيقي روز بدل مي شود.




اين شکل از موسيقي چندان باب طبع حاکميت – که مي خواهد با تزريق پول نفت ره مدرنيزاسيون اجتماعي را در دهه چهل يک شبه طي کند – نيست. همان طور که سينماي موسوم به فيلمفارسي نيز از سوي «فرح پهلوي» و دوستانش گهگاه سينماي «لات بازي» خوانده مي شود.

بنا بر اين تاکيد بر عبارت «خوانندگان مردمي» که از سوي دست اندرکاران اين نوع موسيقي به خوانندگان اين سبک اطلاق مي شد داراي بار کنايي بسياري است. نوعي تاکيد بر توده گرايي در اين سبک وجود دارد که در خلال پرفورمنسش گهگاه کنايه اي نيز به طبقه نوکيسه در حال شکل گيري در شهرهاي بزرگ مي زند. نمونه مشهور آن را در آواز کوچه باغي «ايرج» در ابتداي فيلم «چرخ و فلک» مي توان يافت که در حالي که دست هايش را به سمت ساختمان هاي بلند شمال شهر گرفته است مي خواند: «يکي را داده اي صد گونه نعمت... يکي را قرص نان آلوده در خون».

موسيقي پاپ: از اواخر دهه 1340 تا انقلاب

تا سال هاي اواخر دهه 1340 اين صاحبان کاباره هيا لاله زار و پايين شهر هستند که خوراک شنيداري مردم را تامين مي کنند. با اين حال جريان ديگري از موسيقي نيز در حال شکل گيري است که مخاطباني بسيار خاص دارد. موسيقي راک و پاپ غربي. اين موسيقي که اغلب در کاباره هاي بالاي شهر (کوچيني، باکارا، ميامي و ...) اجرا مي شود عمدتا تقليد خام و دم دستي است از سبک جديدي از موسيقي که در دنياي غرب، به راه افتاده است.

موسيقي موسوم به راک که با شکستن هنجارهاي رايج در موسيقي/ کلام و اجراي پيش از خود هم راستا با شيوع آنارشيسم اجتماعي هيپيسم و جنبش هاي راديکال اجتماعي ميانه دهه 1960 سروصداي زيادي به پا کرده است. محبوبيتي که آرام آرام موسيقي سبک راک اند رول را به سبک الويس پريستلي) را از سکه انداخته است. نخستين بادهاي غربي که بوي اين تجربه را به ايران آوردند در ادامه به تندبادهايي بدل شدند که در کوتاه مدت بنيادهاي موسيقي کوچه بازاري را بر باد دادند.

در اواخر اين دهه «استوديو طنين» به محلي براي جمع شدن آهنگ سازان و ترانه سرايان جواني بدل مي شود که روياهاي بسياري در سر دارند. جواناني مانند «اسفنديار منفردزاده»، «شهيار قنبري»، «بابک افشار»، «پرويز اتابکي»، «ايرج جنتي عطائي»، «واروژان» و ... آماده اند تا انقلابي را در ترانه فارسي به وجود آورند.

نخستين ترانه اي که در اين فضا بسيار گل مي کند، ترانه اي است که به صورت سرنموني تمايزات آشکار خود را با سبک رايج موسيقي بروز مي دهد: «مرد تنها»، ترانه اي ساخته منفردزاده و کلام «شهيار قنبري» که وقتي با صداي خش دار و زخمي «فرهاد» در انتهاي فيلم «رضا موتوري» خوانده مي شود بيشتر به ناله هاي گرگي زخمي در زمستان مي ماند. به نظر مي رسد صدا «عامدانه» صاف و بي خش نيست و کلام ترانه نيز عامدانه بدون قافيه و الزام تساوي بندها نوشته شده است.

از 1349 به بعد به تدريج فضاي موسيقي چنان تحت تاثير موسيقي پاپ قرار مي گيرد که بسياري از سوپراستارهاي موسيقي کوچه بازاري که يک دهه پيش از آن ترکتازي مي کردند به حاشيه مي روند. در اين سال ها جامعه نيز در حال پوست اندازي است.




تزريق «اووردز» پول نفت به اقتصاد کشور شرايطي را به وجود آورده است که در آن با کوچ روستاييان به شهرهاي بزرگ عملا طبقه جديدي در اطراف شهرها به وجود آمده است. همچنين شروع فعاليت هاي چريکي چپ گرايانه در شهرها، بالا رفتن ناگهاني قيمت نفت در اوايل دهه 50 هم زمان با فشار و سانسور شديد ساواک عملا فضايي را به وجود مي آورد که ترانه هاي پاپ گهگاه به فرصت هايي براي اعتراض به وضع موجود بدل مي شوند. چيزي که تا پيش از آن در فرهنگ شنيداري موسيقي ايران بي سابقه است.

ترانه هاي معترض و سياهي که توسط خوانندگاني مانند «فرهاد»، «فريدون فروغي» و «د. اقبالي» خوانده مي شوند به بازتاب سرخوردگي ها و ناکامي هاي طبقه متوسط و طبقه متوسط پايين بدل مي شوند. ساواک خيلي دير به کنايه تصاوير سکه هاي وارونه شاهنشاهي و پرچم آمريکاي چسبانده شده روي عکس دستگاه «جک پات» در کاور صفحه «شبانه» (منفردزاده، شاملو و فرهاد) پي مي برد و استعاره هاي به کار رفته در ترانه «جنگل» (بابک بيات، جنتي عطائي، اقبالي) که حکايت از ماجراي «سياهکل» دارند را هيچ گاه در نمي يابد.

کار به جايي مي رسد که اداره نگارش ساواک استفاده از واژه هايي مانند خنجر، جنگل، رفيق، شب و ... را به علت کارکرد استعاري آنها محدود مي کند. اگرچه ترانه هاي معترض همه ترانه دهه پنجاه را تشکيل نمي داد با اين حال ترانه هاي غيراجتماعي – سياسي نيز به شکلي ديگر خوش باشي سال هاي اين دهه را به چالش مي کشيدند و آن درونمايه هاي اندوه و يأس در اين ترانه ها بود.

به لحاظ اجتماعي مي توان گفت جامعه خود را در برابر از دست رفتن ارزش هايي مي ديد که يکباره زير بار مدرنيزاسيون شهري در حال دود شدن و به آسمان رفتن بودند. پوچ شدن ارزش هايي که به تعبير «نيچه» و «کامو» عصيان و نهيليسم را در پي داشتند. در زير اين پوست انداختن هاي ظاهري به نظر مي رسيد هسته مقاومت کننده اي وجود دارد که به شکل سمجي به اين تجدد تن در نمي دهد. اگر تجربه بصري اين سبک از موسيقي را با موسيقي کوچه بازاري قياس کنيم، تفاوت آشکاري خودنمايي مي کند.

تجربه شنيداري اين موسيقي نه دريافت حسي از هويت جمعي همگاني که برعکس نوعي انزوا و تنهايي و تخدير است. مسئله اي که مي توان معادل سينمايي آن را در فيلم هاي «فرزان دلجو» در نظر گرفت. جوانان بيکار و بي آلايشي که زير پاي غول بي شاخ و دمي به نام «تهران» له مي شوند و تنها فلسفه وجودي آنها در آغوش گرفتن تمام و کمال مرگ رستگاري بخش است.

در اينجا عناوين فيلم ها خود گويا است: «علف هاي هرز»، «ماهي ها در خاک مي ميرند» و ... تکرار درونمايه هاي پر از اندوه و يأس مقاومت ناخودآگاه جمعي جامعه اي است در برابر ارابه اي که پرشتاب به سوي دروازه هاي تمدن به پيش مي تازد. جالب اينجاست که خود شاه نيز گهگاه از فضاي موسيقي پاپ روز گلايه مي کند با اين حال کار به جايي مي رسد که اهالي موسيقي کوچه بازاري نيز مجبور مي شوند تا براي جدا نماندن از غافله به جاي رقص جمعي با دستمال بخوانند: «دنيا از تو سيرم... بگذار که بميرم!». انقلاب 1357 انفجار اين ميل مبهم اندوه، ترس، عصيان و نيهيليسم است.




موسيقي پاپ در سال هاي پس از انقلاب دو چهره کاملا متفاوت دارد. چهره اول آن در اولين سال هاي فعاليت رسمي موسيقي پاپ در دوران پس از دوم خرداد 1376 است و چهره متاخر و فعلي آن از ميانه دهه 1380 شروع شده تا به امروز ادامه دارد. در سال هاي اصلاحات، موسيقي پاپ بازتابي از گيجي، سردرگمي، اميدها و آرزوهاي آن نسل است. از يک سو موزيسين ها هنوز به شدت تحت تاثير موسيقي دهه پنجاه هستند و از سوي ديگر سعي مي کنند تا با فاصله گرفتن در فرم ها و اجراها براي خود هويت مستقلي دست و پا کنند.

در اين سال ها يکي از تاثيرگذارترين فيگورها «بابک بيات» است. «بابک بيات» که در زمره مشهورترين آهنگسازان دهه پنجاه است به تصويري شمايلي در اين سال ها بدل شده و نسل جديدي از خوانندگان را پرورش مي دهد: «ماني رهنما»، «حميد حامي»، «نيما مسيحا» و ... جواناني هستند که با آموزه هاي بيات نوع خاصي از ترانه خواني اجتماعي را به پيش مي برند. هنگامي که «رهنما» در تيتراژ پاياني «مرسدس» ساخته «مسعود کيميايي» از مشکوک بودن به گل و هوا مي خواند، اين تصوير با وقايع اجتماعي ميانه دهه 1370 بسيار همخوان است.

سال هاي ميانه دهه 1380 سال هاي پوست انداختن و انفجار در ترانه است. آنارشيسمي که در اين سال ها با موسيقي موسوم به موسيقي «زيرزميني» آغاز مي شود، اگرچه هويتي متمايز با موسيقي دهه پنجاه و تکرار آن در دهه هفتاد دارد با اين حال خيلي زود به ابتذال مي گرايد. بخشي از اين ماجرا را مي توان به جريان جهاني آنچه اصطلاحا «اصالت سبک زندگي» در زمانه پسامدرن ناميده مي شود مرتبط دانست.

گويا ديگر آنقدرها اهميت ندارد که موسيقي يا هر کالاي هنري ديگر داراي چه کيفيتي باشد بلکه آنچه بيشتر اهميت دارد اين است که در سيلان تصاوير و صداها سريع تر بتوان آن کالا را صاحب شد و مصرف کرد. نکته اي که فيلسوف مارکسيست متأخر آمريکايي، فردريک جيسمون، آن را منطق سرمايه داري متأخر مي نامد.

در اين دوران تغيير شرايط ضبط و پخش موسيقي به واسطه همه گير شدن اينترنت و ماهواره ها و ... موجب مي شود تا ديگر معيار چنداني براي محک زدن کيفيت قطعه موسيقيايي وجود نداشته باشد. در اين سال ها ترانه هاي عامه پسند نيز با تکيه بيماروارانه به سرگرم کنندگي چنان فضاي اشباع شنيداري را به وجود آورده اند که ديگر فضاي امني براي ناشنيدن آنها وجود ندارد.

* پژوهشگر هنر


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۰۴۰۹۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پیگیری درخواست‌های مردمی در بسته شهروند خبرنگار

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز یزد،

عناوین شهروند خبرنگار سه شنبه ۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳

مشکل تردد کامیون‌ها در شهر

محدودیت استفاده از بوستان

ترمیم نیمه تمام چاه کوچه

آب‌های رها شده در کوچه و خیابان

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

دیگر خبرها

  • پیگیری درخواست‌های مردمی در بسته شهروند خبرنگار
  • ابوعبیده: اسرائیل در شن‌های غزه گیر افتاده است
  • سخنگوی گردان های القسام: دشمن در شن‌های غزه گیر افتاده است
  • طنز رسمی از طنز غیر رسمی عقب افتاده است
  • رونق کنسرت‌ها تهدید یا فرصت؟
  • امروز با حافظ: کس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیست
  • کیهان: اردن به غلط کردن افتاده است
  • تاثیر موسیقی بر شعر فارسی / شرایط تحول پذیری شعر فارسی از سلیقه جامعه / تلاشی بزرگ برای حفظ اصالت و توجه به تحول
  • قزوه: جشنواره «نفس پاک» با شاعران فارسی زبان برگزار می‌شود
  • حق با حسن شماعی زاده است