Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - مجموعه تلويزيوني «امام علي(ع)» 23 سال پس از توليد اين شب‌ها در حالي روي آنتن شبکه آي‌فيلم مي‌رود که هنوز جذابيت روزهاي اول خود را دارد و کهنه نشده است.

به گزارش مشرق، مجموعه تلويزيوني امام علي(ع) داود ميرباقري فيلمنامه سريالي با عنوان «خاري در گلو» را براساس زندگي حضرت علي(ع) به صدا و سيما ارائه داد که پس از فراز و نشيب‌هاي بسيار سرانجام در سال 1373 با حضور 150 بازيگر اصلي و بيش از 5 هزار هنرور از نيروهاي ارتش مقابل دوربين رفت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


ساخت سريال حدود چهار سال به طول انجاميد و سرانجام پخش مجموعه از سال 1375 در شبکه يک سيما آغاز شد.
در اين سريال بازيگراني هم ايفاي نقش کرده‌اند که امروز ديگر در ميان ما نيستند؛ از جمله آنها مي‌توان به زنده ياد مهدي فتحي، رضا خندان، جواد خدادادي، رضا کرم رضايي، عباس اميري، منصور والامقام، حسين پناهي، نعمت الله گرجي، توران مهرزاد، سروش خليلي، احمد قدکچيان، علي اصغر گرمسيري، باقر صحرارودي و ... اشاره کرد و با قرائت فاتحه‌اي ياد و خاطره اين هنرمندان را گرامي مي‌داريم.
اما حالا که مصادف با تکرار اين سريال در شبکه آي‌فيلم و همچنين ايام شهادت امام علي(ع) شده، در ادامه گفت‌وگو با داريوش ارجمند(بازيگر نقش مالک اشتر)، ويشکا آسايش(بازيگر نقش قطام) و کريم اکبري مبارکه (بازيگر نقش ابن ملجم مرادي) را در ادامه مي‌خوانيم:
**ارجمند: از بازي در نقش مالک اشتر وحشت داشتم

-من آن زمان مطلقا آقاي ميرباقري را نمي‌شناختم. يک روز من را صدا کرد و رفتم صحبتي شد. نگاهي انداختم به کساني که قرار بود در اين سريال ايفاي نقش کنند. بعد هم رفتم به مشهد. خوب براي من که تاريخ خوانده‌ام و شاگرد دکتر شريعتي بودم و امام علي(ع) را از زبان او شنيدم و عظمت امام علي(ع) را از زبان او در دوران دانشجويي درک کرده‌ام، خيلي وحشت داشتم که اين نقش را بازي کنم. چون آن موقع حداقل 50 دبيرستان در ايران وجود داشت که نام آن‌ها مالک اشتر بود، گروه هنري به نام مالک اشتر داشتيم، تيپ و لشکر در جبهه به اسم مالک اشتر بود، در مشهد چند مسجد به نام مالک اشتر بود، پادگان به اين نام داشتيم. اين آدم در ايران با فاصله زيادي از امام علي (ع‌) در رتبه دوم قرار دارد و به عنوان فردي که در رکاب ايشان بوده، شناخته مي‌شود.

* اگر بد بازي مي‌کردم بايد از ايران مي‌رفتم
براي من مهم نبود که يک کاري بکنم و پولي بگيرم. بلکه براي من ارزش اين کار خيلي مهم بود و چيزهايي که درباره ايشان مي‌دانستم و به آن‌ها عشق مي‌ورزيدم. آرزو داشتم که اي کاش موقعي بودم که مي‌توانستم نوکري امام علي (ع‌) را بکنم. اين‌ها همه براي من مساله بود و اين موقعيت براي من به وجود آمد. ولي وحشت داشتم به خاطر اينکه اگر آن شخصيت را بد بازي مي‌کردم، قطعا بدانيد که بايد از ايران مي‌رفتم. چون يک تصور ذهني بزرگي از اين سردار امام علي (ع) در ذهن شيعيان وجود داشت.
* استخاره بد آمد/ به ميرباقري گفتم بازي نمي‌کنم
به همين دليل در مشهد نزد يکي از دوستانم به نام آقاي سيد محسن مصطفي‌زاده که شاعر و فرد مؤمني است رفتم و گفتم در حرم امام رضا(ع) براي من يک استخاره بگيرد. نگفتم که براي چه موضوعي هم استخاره مي‌خواهم. استخاره هم گرفت و آمد گفت بد آمده. گفتم چرا؟ آيه‌اش را برايم را بنويس. نوشت و آيه اين بود که کساني که در صف نماز با شما مي‌ايستند، از شما که دور مي‌شوند، به استهزاء شما مي‌پردازند و مسخره‌تان مي‌کنند. آن را نوشت و به من داد. مدتي بعد به تهران رفتم و آقاي ميرباقري نتيجه را از من جويا شد، گفتم من نمي‌توانم بازي کنم. گفت چرا؟ گفتم به من گفته‌اند بازي نکنم. خيلي حيرت زده شد. گفت کي؟‌ فکر مي‌کرد کسي از اين کارگردان‌ها يا بازيگران اين حرف را به من زده ‌است، گفتم کسي است که تو هم او را قبول داري. گفت کيست؟‌ من هم کيفم را باز کردم و کاغذ استخاره را دستش دادم. وقتي خواند، حيرت زده شد. گفتم با خدا مشورت کردم و او موافقت نکرد. بعد هم به مشهد رفتم. خيلي به آقاي ميرباقري برخورد. ديگر هم سراغي از من نگرفتند، تا اينکه آقاي محمد بيگ‌زاده تهيه‌کننده کار آمدند به مشهد. آن موقع مدير کل من حاج حسن آقاي خامنه‌اي، برادر مقام معظم رهبري بودند، ايشان من را به اتاق‌شان صدا کردند، وقتي رفتم ديدم آقاي بيگ‌زاده آنجا نشسته‌اند، آقاي خامنه‌اي گفتند چرا شما با تلويزيون کار نمي‌کنيد؟ من هم گفتم استخاره کرده‌ام. ايشان هم پاسخ دادند که در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست. تو رفته‌اي و در جست‌وجوگر، نقش شيطان بازي کرده‌اي، حالا نقش مالک اشتر را بازي نمي‌کني؟ گفتم به هر حال من روي نقش‌هايم حساسيت زيادي دارم. ايشان به من گفتند خوب دوباره يک استخاره ديگر بکن.
* همه عوامل سريال امام علي (ع) عوض شدند
ما در ماه محرم يک هيئت عزاداري در مشهد داريم. شب عاشورا که به هيئت رفته بودم، دوباره از همان دوستم خواستم تا به حرم برويم و برايم دوباره استخاره بگير. او هم نماز خواند و استخاره‌اي گرفت، بعد هم گفت که نمي‌دانم ماجرا چيست ولي اين بار ديگر نه نمي‌تواني بگويي. گفتم چرا؟ گفت آيه فرمان ساختن کعبه به ابراهيم آمده است. اين فرمان است و نمي‌تواني نه بگويي. گفتم بنويسش. خيلي حالم بد شد. به هر حال آمدم تهران و آقاي ميرباقري دوباره پيگيري کردند. گفتم سمعا و طاعتا. گفت برو و در راهرو چارت عوامل را نگاه کن. خيلي عجيب است. شايد جوان و مردم امروز اين حرف‌ها را باور نکند، اما من که نمي‌خواهم خودشيريني کنم. رفتم چارت را نگاه کردم و ديدم يک نفر از هنرپيشه‌هايي که قبلا انتخاب شده بودند، اين بار نيستند. فيلمبردار، طراح صحنه، طراح لباس و ... همه گروه عوض شده بود. البته ميرباقري خودش هم متوجه نکته عظيمي شد که به هر حال از يک جاهايي نگاه‌هاي سنگين روي کاري که مي‌کند، هست. توجه مولاي من به سريال امام علي (ع) همين بود که تا به امروز با توجه به همه کارهايي که انجام شده و حتي کارهايي که خود ميرباقري انجام داده، نتوانسته به زير زانوي سريال امام علي (ع ) هم برسد. حتي با همين سريال پرطمطراق و پر زرق و برق ده ساله مختارنامه. آخر مختار ثقفي اصلا با علي ابن ابيطالب قابل مقايسه نيست و مقايسه‌شان قياس مع‌الفارغ است. خيلي هم خوشحالم که در اين سريال نبودم. البته جايي هم براي من نبود. کسي به من گفت که چرا در اين سريال بازي نکردي؟ گفتم براي اينکه مي‌دانستند جاي من در اين سريال نيست.
*از شدت گرما دستمان به دسته شمشير مي‌چسبيد

امام علي (ع) چنين وضعيتي داشت و از تمام لحظاتي که ما از صبح تا غروب آفتاب با آن لباس‌هاي سنگين بازي مي‌کرديم و عرق مي‌ريختيم، از شدت گرما دستمان به دسته شمشير مي‌چسبيد و سياهي لشکرهاي نيزه به دست در زير آفتاب گنو در بندعباس مي‌افتادند و آمبولانس يکي يکي آنها را مي‌برد، مار نيششان مي‌زد اما يک نيرويي آنجا ما را نگه داشته بود و ترانه آواي برگ‌هاي نخل‌هايي که باد مي‌زد و به هم مي‌خوردند، دائم تداعي ناله‌هاي حضرت علي(ع) بود، تداعي مدينه بود، تداعي رنج علي بود، تداعي نفاقي بود که به جان علي افتاد و ريايي که بر پوست دين خدا نشسته بود و ما داشتيم نوکري کسي را مي‌کرديم که مظلوم اول همه تاريخ بود و نگاه همه ستمديدگان به اوست تا وقتي که بشر زنده است. آرام مي‌شديم و سعي مي‌کرديم عمق اين مظلوميت را نشان بدهيم. اما يک روزي وقتي دور هم بوديم داوود ميرباقري گفت اين امام در سريال من هم مظلوم بود و نتوانستم آن طور که بايد مظلوميتش را نشان بدهم.

*سريال امام علي(ع)نشانه اقتدار فرهنگي جمهوري اسلامي است
من بعد از سريال امام علي(ع) گفتم که نشانه اقتدار فرهنگي نظام جمهوري اسلامي ايران سريال امام علي(ع) است. چون نظام جمهوري اسلامي يک نظام شيعه است و اقتدار اين نظام متجلي در سريال امام علي(ع) بدون توهين به هيچکس است. آنها که اين قدر به عمروعاص خود مي‌نازند در تاريخ هست که چگونه لخت شد از ترس جان ناقابلش. خداوند رحمت کند مهدي فتحي را که اين ماجرا را به اين خوبي بازي کرد.
*هر وقت صحبت از سريال امام علي(ع) مي‌شود براي مهدي فتحي فاتحه مي‌خوانم
من هر وقت صحبت از سريال امام علي(ع) مي‌شود براي مهدي فتحي فاتحه مي‌خوانم و جاي خالي‌اش را بيشتر از هر زمان ديگري احساس مي‌کنم و حقيقتا بغض گلويم را مي‌گيرد. او هنرپيشه شش دنگ و باهوشي بود که البته مظلوم هم بود. بسيار زود و مظلوم رفت. حقش هم به طور کامل ادا نشد. من در کارهاي بسياري با او همکار بودم، آرزويش اين بود که اتللو را روي صحنه ببرد و من نقش اتللو را برايش بازي کنم.
**آسايش: هيچ نقشي برايم جاي قطام را نمي‌گيرد
*برسيم به شاه‌نقش‌هاي شما يعني سريال «امام علي (ع)» که بار ديگر روي آنتن رفته. هيچ وقت پيش آمده بنشينيد و تکرارش را ببينيد؟
-باورتان مي‌شود من هيچ وقت امام علي (ع) را کامل نديده‌ام، چون موقع پخشش ايران نبودم.
* خب چرا DVD آن را نمي‌خريد؟
DVD آن را دارم اما فرصت ديدنش پيش نمي‌آيد. «امام علي (ع)» ؟؟؟؟؟
* همه تصور مي‌کنند بازيگري که با يک نقش به شدت مورد توجه قرار مي‌گيرد حتماً تمام پلان‌هايش را هم حفظ است.
-تنها چيزهايي که از امام علي (ع) حفظم، لحظات و خاطرات نابي است که سر فيلمبرداري داشتيم. دو قسمت اول را از تلويزيون ديدم و بعد از ايران رفتم. مادرم زنگ مي‌زد و برايم تعريف مي‌کرد.
* حدود 25 سال از زمان توليد امام علي (ع) مي‌گذرد. اگر دوباره به همان زمان برگرديد، باز هم تصميم مي‌گيريد بعد از بازي در اين سريال مهم به انگليس برويد و مدت‌ها از بازيگري دور بمانيد؟
-صد درصد دوباره همان کار را انجام مي‌دادم و مي‌رفتم. درس خواندنم در انگلستان بهترين تجربه زندگي‌ام بود و با تمام سختي‌هايش من را ساخت. آنجا کلي تجربه به دست آوردم که بابت همين کلي به خاله و شوهر خاله‌ام که در آن مدت پيش آن‌ها زندگي کردم، مديون هستم.
* وقتي بازيگر شديد، نگاه‌ها در خانواده‌تان عوض شد ديگر؟

-بله، وقتي امام علي (ع) را بازي کردم و سريال گل کرد، تازه همه گفتند ويشکا معلوم بود که يک استعدادي دارد.
* گفتيد سرضبط سريال امام علي (ع) مدام منتظر آمدن ويزا بوديد، اين‌طوري تمرکز داشتيد کار را درست انجام دهيد؟


-بله، تمرکزم خيلي خوب بود. وقتي مي‌رفتم جلوي دوربين دنياي اطرافم را خاموش مي‌کردم. منتها دو سه هفته آخر آن‌قدر از بازيگري خوشم آمده بود که وسوسه شده بودم نروم، بمانم و بازيگر شوم.

* وقتي قرار شد سريال امام علي (ع) را بازي کنيد، بازيگرها را اصلاً نمي‌شناختيد؟
-نه اصلاً. آقاي ميرباقري هميشه مي‌گفت ويشکا آمد جلوي اين همه آدم قَّدَر ايستاد اما اصلاً نمي‌دانست. ديالوگ بگويم. اصلاً نمي‌دانستم پرستويي يا داريوش ارجمند چه کساني هستند. وقتي داشتم پشيمان مي‌شدم که نروم خارج و همين‌جا بمانم، همين دوستان عزيز نصيحتم کردند که اين کار را نکن، برو درست را بخوان و با دست پر برگرد.
* هيچ وقت هم راجع‌به کار اطلاعاتي در اختيارتان نگذاشت؟
-اصلاً نمي‌خواست بگويد حالا که فاميل من آمده بايد همه چيز تغيير کند. فکرش اين بود حالا که آمده‌اي و بازيگر شده‌اي بايد خودت تا تهش بروي و روي پاي خودت باشي. روز اول گفت ببين اين کار شوخي نيست. بايد آن‌جا به حرف همه گوش بدهي، صبح زود بيدار شوي، تا ساعتي که مي‌گويند کار کني. لوس‌بازي در نمي‌آوردي و...
* بعد از اينکه از ايران رفتيد، پيگير بوديد که نقشتان چقدر مورد توجه قرار گرفته؟
-نه اطلاع نداشتم. يک بار مادرم نامه فرستاد که ويشکا معروف شده‌اي، تازه آن‌جا به دوست‌هايم گفتم بچه‌ها من توي ايران معروف شده‌ام.
* وقتي آمدي ايران مردم شما را مي‌شناختند؟
نه اصلاً. تشخيص نمي‌دادند که قطام منم، چون صدايم هم دوبله شده بود. کارت شناسايي‌ام را که مي‌ديدند مي‌گفتند تو همان قطامي؟ چرا اين شکلي هستي؟ تصورشان اين بود که من يک آدم‌سبزه چهارشانه هستم.
* اگر بخواهيد به سريال‌هايي که تا به حال کار کرده‌ايد، نمره بدهيد چطور نمره مي‌گيرند؟

-هيچ‌چيزي جاي قطام را براي من نمي‌گيرد، چون اولين کارم بوده و يک نوع ابهت و درس برايم دارد. براي همين نمي‌توانم آن را با بقيه کارهايم مقايسه کنم. در فيلم‌هايم «دارابي» بهترين است.

بله، البته هر روز نگران بودم که انتخاب من از روي ناچاري بوده و هيچ بازيگر ديگري نداشته‌اند که جايگزين کنند. بعدها از دايي‌ام پرسيدم که گفت همان هفته اول که داشتند تستت مي‌کردند، مگر تعارف داشتند؟ اگر خوششان نمي‌آمد اصلاً با تو کار نمي‌کردند.
* فيدبک نمي‌گرفتيد؟
چرا خيلي زياد. کات که مي‌دادند سرم مي‌چرخيد و به صورت همه نگاه مي‌کردم تاييديه همه را که مي‌گرفتم، خيالم راحت مي‌شد.
* يادتان مي‌آيد کدام سکانس بود که خيلي ميرباقري با شما وارد چالش شد تا درست دربيايد؟
-در سکانسي که با شمشير نخ‌ها را پاره مي‌کنم. پرسيد: «تا حالا شمشير دستت گرفتي؟» گفتم: «نه». گفت: «اين شمشير را بگير، بيا جلو طوري به نخ‌ها بزن که يکي دو تا از آن‌ها پاره شود.» شمشير را که زدم، رديف همه نخ‌ها پاره شد و ريخت! وقتي همه را پاره کردم، آقاي ميرباقري خنديدند و گفتند: «لازم نبود همه پرده را پاره‌کني.»
*‌سوارکاري هم داشتيد؟
-براي سريال امام علي (ع)‌ نه اما براي «مسافرري» ياد گرفتم. آقاي ميرباقري اصلاً کوتاه نمي‌آيد روز قرارداد گفت: «آهان يادم رفت اين را بگويم. يک صحنه هست که مي‌دوي مي‌پري روي اسب و به تاخت مي‌روي.» گفتم: «آقاي ميرباقري من تا حالا سوار اسب نشده‌ام.» گفت: «خب برو ياد بگير» من هم رفتم و سوار کاري ياد گرفتم. در يکي از صحنه‌ها از وسط آتش دويدم و پريدم روي اسب و تاخت رفتم.
*‌اين صحنه در سريال بود؟
-بعيد مي‌دانم، اگر هم بود، کامل نشانش ندادند.
**اکبري‌مبارکه: مادرم از ايفاي نقش ابن‌ملجم ناراحت شد/ فيلمبرداري ضربت زدن سه ماه طول کشيد
-من در حال بالا رفتن از پله هاي ساختمان توليد سازمان صداوسيما بودم و آقاي ميرباقري در حال پايين آمدن بودند که آنجا من را ديد و گفت ريش هايت را نزن و بگذار بماند من با تو کار دارم. من هم گفتم چشم.
کاملا اتفاقي هم را ديديم. آن روز هم چيزي نگفتند. من آن موقع سر کار آقاي بيضايي بودم. گفتم چشم. من يک ماه ديگر کارم تمام مي شود و ديگر ريش هايم را نمي زنم. البته من آن موقع بيشتر دستياري مي کردم و کمتر بازي مي کردم.
گذشت تا اينکه يک روز ديدم نامه اي روي تابلو زده اند در اداره تئاتر که اين اسامي بيايند تله فيلم (سيمافيلم) که از طرف آقاي ميرباقري بود. من هم گفتم حتما سريالي که مي خواهد بسازد عوض شده و نرفتم... گفتم در آمپاس قرارش ندهم. گفتم شايد قبلا کار ديگري ميخواسته بسازد و حالا تصميمش عوض شده و قصد ساخت سريال امام علي(ع) را دارد. من هم که چشمهايم رنگي است و به درد عربستان نمي خورم. بعد از مدتي دوباره يک نامه ديگر زدند که اسم چند نفر همراه با اسم من بود تا برويم پيش اقاي ميرباقري. وقتي رفتم گفت چرا الان مي آيي؟ من اولين نفر به تو گفتم. من هم گفتم داوود جان من فکر مي کردم شما قبلا ميخواستي يک کار ديگر انجام بدهي، الان هم که سريال امام علي(ع) را ميسازي، نمي خواستم شما را تحت فشار قرار بدهم. چون رنگ چشمهاي من به درد کار شما نمي خورد. گفت نه... من همان موقع که گفتم مي دانستم تو را براي چه نقشي ميخواهم. من هم گفتم ببخشيد... بهتر بود که من همان بار اول مي آمدم و از شما کسب تکليف مي کردم.
-ابتدا آقاي ميرباقري چند جلد کتاب به من داد و گفت ببر اين ها را بخوان و بعد بيا با هم صحبت کنيم. راجع به امام علي(ع) بود. 6 جلد کتاب راجع به اين شخصيت بزرگوار بود که هر کدام را يک نفر ترجمه کرده بود. کتاب ها را کلي خواندم و روي شخصيت خاصي نُت برداري نکردم. بعد هم گفتم چه نقشي را براي من در نظر گرفته اي؟ با آقاي شريفي نيا هر دو به من خنديدند. گفت حالا به تو مي گويم. هفته بعد که رفتم، دوباره گفتم که چه نقشي قرار است بازي کنم؟ گفت ابن ملجم مرادي... من خودم خشکم زد. گفتم داوود جان تو در من چه ديده اي که تصميم گرفتي اين نقش را من بازي کنم؟ نمي دانم آقاي ميرباقري يا آقاي شريفي نيا بود که گفتند نقش ديگري براي من در نظر گرفته بودند اما به دليل اينکه بايد لنز مي گذاشتم در چشمانم و آقاي مؤمني سر سريال کوچک جنگلي چشمش به خاطر لنز آسيب ديده بود، براي من يک نقش ديگر در نظر گرفتند. قبل از اينکه کار کنم، آقاي ميرباقري به من گفت که نقشي را بازي مي کني که به يادگار مي ماند. نقش کوچک اما بزرگ...
-راستش من ترسيدم براي اين نقش...نقشي خاص که اصلا خيلي سخت است... ببينيد وقتي که من يک نقش عام بازي مي کنم، تماشاچي درباره اش مي گويد که خوب است يا بد است.. اما وقتي يک نقش خاص را بازي مي کنم در مقابل ابر مرد تاريخ، امکان دارد که کار را با سر بزنم زمين. اين ترس را من داشتم... از خود امام علي(ع) خواستم که کمک کند تا اين نقش را ايفا کنم. نمي خواستم نقش را عالي بازي کنم، مي خواستم 50، 50 باشد... سه روز قبل از اينکه بروم جلوي دوربين خدا را گواه مي گيرم که خواب نداشتم. آن موقع در بندر عباس فيلمبرداري مي کرديم و بچه هاي گروه شاهد بودند که شب بيدار بودم. من اين خصلت را دارم که شب قبلي که بخواهم بروم جلوي دوربين خواب راحت ندارم. سر مختارنامه هم همينطور بودم. خلاصه رفتم جلوي دوربين و اولين سکانس را گرفتيم و گفتم آقاي ميرباقري اگر خوب نشده بگو تا من بيشتر روي نقش کار کنم، اما او گفت نه همين طور که جلو ميروي خوب است، ما هم حواسمان هست. شکر خدا حاصل هم آنچه شد که در سريال ديديد.
-چون ما بازيگر هستيم، لم اين طور بازي کردن ها را بلديم. اگر 50 سال پيش بود شايد من پس از ايفاي نقش ابن ملجم ديگر نمي توانستم در خيابان راه بروم. ولي به خاطر پشت صحنه هايي که پخش مي شود، مردم مي فهمند که دزد و پليس با هم غذا مي خورند و مي فهمند که فيلم است. بله... در گذشته افرادي که در تعزيه نقش شمر را بازي مي کردند، گاهي وقت ها قصد جانش را مي کردند. من خودم در محله سيد اسماعيل حدود 52 الي 53 سال پيش که تعزيه مي رفتم، مي ديدم که برخي قصد جان بازيگر شمر را مي کردند و مردم او را فراري مي دادند. مردم تا اين حد خونشان به جوش مي آمد. آن تعزيه در تهران ممنوع شد و گروهش آن را در روستاي رامشه برگزار مي کنند اما ديگر مردم آن تعصب قبل را ندارند. چون متوجه شده اند که آن طرف هنرپيشه است.
-مادرم خيلي ناراحت شد. گفت نقش يکي از سربازان حضرت علي (ع) را بازي مي کردي. گفت چرا بين همه اين نقش ها اين را انتخاب کردي مادر؟ گفتم که مادر آقاي ميرباقري گفتند که اين نقش را بازي کنم.
-فقط به انجام کارم به نحو احسن فکر مي کردم. چون من با ايفاي اين نقش مظلوميت امام علي(ع) را بيشتر نشان دادم. هر قدر من روي نقش مرادي کار مي کردم، قطعا مظلوميت امام علي(ع) بيشتر مشخص بود. در تاريخ داريم که آمده بعد از شهادت مولا، بعضي مي گفتند که مگر مولا نماز مي خوانده است؟ تا اين حد جو عليه ايشان بود. حتي وقتي که ابن ملجم مي بيند که امام علي(ع) شبانه در حال تقسيم کردن نان است، از رأي خود برمي گردد اما وقتي بين عشق زميني و عشق آسماني مي ماند، عشق زميني را انتخاب مي کند و مي لغزد. يک جا هم گله مي کند که مي گويد اين مزد دعا و عبادت من نيست.
-عرض کنم، از آنجايي که بلند شدم تا ضربه را بزنم تا جايي که ضربه را مي زنم، سه ماه فاصله دارد. حرکت که مي کنم، شمشير را بالا مي برم يک پلان است و تمام مي شود، کات مي خورد... سه ماه بعد ضربه را مي زنم. چون بايد سقف لوکيشن را آجر کاري مي کردند بعد من آمدم و اين پلان را گرفتم. يک خاطره اي هم دارم... آن سالها در ماه رمضان کار مي کرديم و آقاي ميرباقري آمد و گفت کريم جان براي اينکه بيشتر حس بگيري و در نقشت فرو بروي ميخوام ضربت زدن را بگذارم سحر روز 19 رمضان.گفتم به خدا قسم محال است که بيايم سر فيلمبرداري. آقاي ميرباقري هم گفتند شوخي کردم و ميخواستم ببينم اين حرف را بزنم چه ميگويي. گفتم اصلا خودم ديوانه ميشوم داوود جان. او هم گفت نه. گذاشتند ماه رمضان تمام شد و دو ماه بعد گرفتند.هيچکس نبود. فقط دوربين بود. مازيار پرتو پشت دوربين بود و من ضربه را به سمت دوربين فرود آوردم.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۷۴۸۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

لیگ برتر علیه اتهام تبانی: بسیار ناراحت کننده بود!

به گزارش "ورزش سه"، ناتینگهام فارست شب گذشته در بازی هفته سی و چهارم لیگ برتر انگلیس به مصاف اورتون رفت و با نتیجه 2-0 شکست خورد.

چند دقیقه پس از سوت پایان بازی در گودیسون پارک، پستی در حساب رسمی باشگاه ناتینگهام فارست منتشر شد که در آن از داوران مسابقه از جمله استوارت اتول، داور VAR انتقاد کرد.

این باشگاه مدعی شد که چون این داور طرفدار لوتون تاون بوده، سه پنالتی به سود آن‌ها اعلام نکرده و موجب شکست آن‌ها شده است. لوتون یکی از تیم‌های قعر جدول است که با شکست روز گذشته فارست، اکنون با یک امتیاز کمتر از این تیم در رده هجدهم حضور دارد. اورتون هم با این برد 30 امتیازی شد و بالاتر از ناتینگهام رده هفدهمی ایستاد.

اتحادیه فوتبال انگلیس اعلام کرده قصد دارد این توییت را بررسی کند چون ادعای بزرگی مبنی بر تبانی مسئولان برگزاری مسابقات مطرح شده است.

در بیانیه لیگ برتر آمده است:"لیگ برتر از خواندن بیانیه ناتینگهام فارست در شبکه‌های اجتماعی پس از بازی مقابل اورتون بسیار ناراحت شد. اتحادیه فوتبال انگلیس بیانیه باشگاه را بررسی خواهد کرد. پسندیده نیست که صداقت داوران مسابقه را زیر سوال ببریم و ماهیت این اظهارات به این معنی است که لیگ برتر نیز این موضوع را در رابطه با قوانین لیگ بررسی خواهد کرد."

اوایل امروز ناتینگهام فارست تایید کرد که پرونده‌ای را همراه اتحادیه داوران انگلیس آغاز کرده تا صدای داوران اتاق VAR بازی روز گذشته منتشر شود.

دیگر خبرها

  • روند تخصیص اعتبارات باندهای دوم خراسان‌جنوبی شتاب می‌گیرد
  • فرشاد مومنی: به سوی روند قهقرایی گسترش فقر و عقب ماندگی حرکت می کنیم/ راحت می گویند نقشی در افزایش نرخ ارز نداریم! / وزیر مسئول تولید، می گوید آنقدر واردات کرده ایم که گلوگاه های گمرکی بند آمده! با عنوان «اصلاحات پارامتریک» از جیب حقوق بگیران سرقت می کنند
  • انتصاب فرمانده جدید مرکز علمی و تخخصی مالک اشتر اراک
  • ویسی:۶ بازی آینده فولاد از زن و بچه ام برایم مهمتر است/شاید سال بعد باشم ۱۰ بازیکن را نخواهم
  • داریوش ارجمند: تمدن‌ها با کاهش جمعیت از بین می‌روند
  • شمسایی: از حذف ژاپن ناراحت شدم/ بازی سختی با قرقیزستان خواهیم داشت
  • از محاکمه کرباسچی تا قطعی شدن کاندیداتوری سیدمحمد خاتمی /بازخوانی خاطرات آیت الله هاشمی
  • لیگ برتر علیه اتهام تبانی: بسیار ناراحت کننده بود!
  • هافبک شمس آذر: حضور مادرم در استادیوم انرژی می‌دهد
  • وقتی نبود سرعت گیر در خیابان مالک اشتر شمالی کرمان جان دانش آموزان را نشانه گرفت + فیلم