Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تسنیم»
2024-04-25@20:34:27 GMT

جنگ با صلح: پایان دیپلماسی و افول قدرت آمریکا

تاریخ انتشار: ۹ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۱۶۶۴۵۶

جنگ با صلح: پایان دیپلماسی و افول قدرت آمریکا

آنچه به واقع در حال رخ دادن است از دست رفتن قدرت کلی آمریکا در تمام جنبه های اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی است. این تحول تنها به این دلیل رخ نداده که پنتاگون وزارت امور خارجه را تحت الشعاع خود قرار داده است، گرچه بخشی از مشکل همین است. ۰۹ دی ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۰ رسانه ها خواندنی نظرات - اخبار رسانه ها -

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، بازیگران سیاسی آمریکا در حال نگارش مطالب مختلفی درباره سیاست خارجی آمریکا هستند که واجد دیدگاهی از درون و خاص است که می تواند بینش خوبی را نسبت به نحوه اجرای دیپلماسی آنها به همراه خصوصیات فردی برخی از بازیگران دخیل در این فرایند به دست دهد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کتاب «جنگ با صلح: پایان دیپلماسی و افول قدرت آمریکا» نوشته رونان فارو با توجه به دورنمایی که او طی ایفای نقش خود در درون این وزارتخانه به دست آورده است، در ارائه برخی از خصوصیاتی که در عملکرد وزارت امورخارجه آمریکا نقش دارند تصویر خوبی به دست می دهد. البته این کتاب در مورد سازوکار واقعی این وزارتخانه ضعف هایی دارد و اگرچه کاملا تناقض آمیز نیست، اما برخی از اشکالاتی را که پشت منطق تصمیم گیری های وزارت امور خارجه قرار دارد به خوبی نشان می دهد.
این کتاب اصولا با هدف انجام یک کند و کاو در مورد افول وزارت امور خارجه و واگذاری بازی به ارتش و پنتاگون به جای تداوم استفاده از دیپلماسی برای حل مشکلات جهانی نوشته شده است. به باور فارو ایالات متحده «تجزیه و تحلیل های کل نگرانه و اندیشمندانه خود را در ارتباط با سیاست خارجی از دست داده و خود را از قید ضروریات خلاص کرده، یعنی همان ویژگی هایی که زمانی دیپلماسی آمریکا را شکل می داد.» این «داستان یک دگرگونی در نقش ایالات متحده در میان کشورهای جهان است.»
فارو علاوه بر آنکه موفق نمی شود ربط استدلال های خود را با منطق بالا حفظ کند، همچنین (که جای تعجبی ندارد) یک نگرش محوری استاندارد را حفظ می کند که آمریکا نسبت به رخدادها دارد، نگرشی که خود را در اشاره ای که به ویتنام می کند نشان می دهد؛ «جنگی که اولین تلاش دوران مدرن در مبارزه با شورشیان بود... و در عین حالی که هدف حفظ جان غیرنظامیان آسیب پذیر را تامین کرد، توانست وفاداری خود را از طریق برنامه های اجتماعی نشان دهد.» اگر محو کردن روستاییان از دهکده هایشان با زور و اجبار یا اصلا قتل عام آنها - همچنان که در مای لای رخ داد - و اگر برنامه فونیکس پنتاگون مثالی است از «برنامه های اجتماعی»، پس مقابله با شورشیان در دوران مدرن، به طرز قابل فهمی اقدامی خشونت آمیز و متکی بر نیروی نظامی است. ولی من نمی توانم با اطمینان بگویم که فارو به مورد ویتنام به عنوان مثالی مثبت در جهت اثبات استدلال خود استفاده می کند یا به عنوان شاخصی برای عکس این. اگر در ویتنام دیپلماسی به کار گرفته شده بود، رای گیری تحریم شده سازمان ملل برگزار می شد و ویتنام شکل یک کشور سوسیالیستی صلح آمیز را به خود می گرفت؛ کشوری که ستایشگر قانون اساسی آمریکا می شد!

تهدیدات نظامی - مشت نه چندان پنهان
استدلال افول وزارت امورخارجه، از این مواضع اولیه فراتر می رود و از سناریوهای بین المللی مختلف سردر می آورد که برای کسانی که اخبار جریان اصلی را دنبال می کنند امری معمولی است. بخش اول کتاب فارو عمدتا بر ریچارد هالبروک متمرکز است و به خاطر استفاده از دیپلماسی قدرتمند برای حل هرج و مرج یوگسلاوی با توافقات دیتون، او را تایید می کند. اما «هالبروک فقط با حمایت کاخ سفید و تهدید به حمله نظامی بود که توانست توافق دیتون را به شکل معناداری به پیش ببرد و به آن دست یابد.»
فارو می نویسد علاوه بر این «هالبروک معمولا درباره استفاده از یک دوره حداکثر فشار نظامی به عنوان اهرمی برای آوردن طرف ها به سر میز مذاکره سخن می گفت. این تاکتیکی بود که او در بالکان توفیق زیادی در آن یافت.» یک نتیجه گیری منطقی از این دو اظهارنظر این است که این نیروی نظامی بود که موفقیت را تضمین کرد نه دیپلماسی. «دیپلماسی» هالبروک در کنار یک نیروی نظامی غالب و آماده فراخواندن، در اصل تهدید به استفاده از نیروی نظامی بود و نه به معنای دقیق دیپلماسی: یعنی «مهارت در مدیریت روابط بین المللی، مهارت و زیرکی در روابط شخصی، تدبیر.» (لغتنامه آکسفورد)
فارو هنگام بحث درباره روابط با پاکستان و طالبان، می گوید که مخالفت با هالبروک «می توانست دوره پتانسیل حداکثری آمریکا در منطقه را تقلیل دهد.» بعد از تشدید حضور نیروهای آمریکایی بود که هم طالبان و هم پاکستانی ها انگیزه های لازم را برای آمدن به پای میز و واکنش نشان دادن به سخنان جدی پیدا کردند.» بسیار خوب، در اینجا نیز این استدلال برای دیپلماسی به جای هر گونه «مهارت و زیرکی در روابط شخصی» بر نیروی نظامی اتکا دارد.

اهداف سیاست خارجی؟
فارو هنگام طرح استدلال های خود درباره رد مطلق دیپلماسی ترامپ به نفع راه حل های نظامی - در اصل ترامپ مسئولیت را به نیروی نظامی واگذار کرده (همانطور که بوش سیاست های دولت را به چنی و نئوکان ها واگذار کرده بود) ـ می گوید که یکی از کارکنان وزارت امور خارجه از این ابراز نگرانی کرده که یک کارزار نظامی در سوریه «به بهای اهداف سیاست خارجی دراز مدت تر آمریکا در منطقه تمام می شود.» خلاصه چند سطر بعدی سخنان او این است که «این روابط (با ستیزه جویان نیابتی) همواره به سازش های خوبی با آنها درباره حقوق بشر و منافع راهبردی گسترده تر انجامید.»
چیزی که در سراسر این کتاب تعریف ناشده باقی می ماند این است که این «منافع راهبردی گسترده تر» چه هستند، «اهداف سیاست خارجی در منطقه چه هستند؟» دمکراسی؟ آزادی؟ حاکمیت قانون؟ مدرنیزاسیون؟ مهار روسیه؟ حفاظت از نفت؟ حفاظت از دلارهای نفتی آمریکا؟ هژمونی جهانی؟ سلطه تمام عیار؟ من از روی حرف هایی که شما بلند بلند بر زبان می آورید نمی توانم بفهمم که چه می گویید، ولی می دانم کدام یک از موارد فوق پاسخ سئوال است، با این حال همه این موارد در این کتاب از دایره بحث ها بیرون می مانند.
یک نشانه از این اهداف در آخرین فصل کتاب به دست داده می شود، آنجا که فارو دیدگاهی را در مورد قدرت دیپلماتیک فزاینده چین ارائه می کند: «اگر چین بتواند قدرت دیپلماتیک خود را با همان سرعتی که تکامل می بخشد به عنوان نیرویی برای توسعه اقتصادی نیز به کار گیرد، آمریکا یکی از مهم ترین اجزای شکل دهنده قدرت های بزرگ جهان را واگذار خواهد کرد.» جالبی این استدلال در این است که نیروی نظامی را کنار می گذارد: قدرت اقتصادی و دیپلماتیک چین در سراسر آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین متکی بر حمایت نظامی نیست و با استفاده از گسترش نیروی نظامی خود هم اکنون فقط به دنبال عقب راندن حضور آمریکا در غرب منطقه پاسیفیک است.

سیاست وزارت امور خارجه
وقتی به کسانی فکر می کنم که پست وزارت امور خارجه را اشغال کرده اند، می بینم ندرتا پیش آمده که این وزارتخانه بر اساس رهنمون های دیپلماسی عمل کند. دیپلماسی هیلاری کلینتون شامل یک کودتای نظامی در هندوراس برای سرنگون کردن یک دولت دمکراتیک بود که تلاش می کرد اصلاحات ارضی و اجتماعی را به اجرا بگذارد. بعدا او گفت که دلیل عملکرد او در لیبی برای خلاص شدن از شر قذافی، نه تنها نداشتن دیپلماسی از سوی او یا جلوگیری فرضی از یک نسل کشی نبوده، بلکه به منظور جلوگیری از فروش نفت لیبی با پولی جز دلار آمریکا به چینی ها انجام شده است. دیپلماسی آمریکا در مورد لیبی کاملا متکی بر نیروی نظامی بود.
این فهرست تا وزرای امور خارجه پیشین تر نیز ادامه دارد. کوندالیزا رایس انتخابات های دمکراتیک در فلسطین در سال 2006 را نادیده گرفت که به تبدیل غزه به یک زندان باز از سوی اسرائیل منجر شد. شهرت اصلی کالین پاول کاملا به ارائه گزارشی دروغین در سازمان ملل در ارتباط با عراق و نادیده گرفتن اطلاعات موثقی بود که نشان می داد عراق دارای سلاح اتمی یا کشتار جمعی نیست. درخشان ترین اظهار نظر مادلین آلبرایت این بود که تایید می کرد 500 هزار کشته در عراق برای حفظ تحریم ها علیه صدام حسین، بهایی بود که ارزشش را داشت، اظهارنظری که کاملا درخور دیپلماسی آمریکا بود. دیپلماسی جیمز بیکر شامل تهدید به حمله اتمی برای از میان برداشتن صدام حسین و عراق در طول بحران کویت در سال 1991 بود. هنری کیسینجر در ترک خصومت بین آمریکا و شوروی نقش داشت، اما همچنین از کودتای نظامی پینوشه علیه آلنده و از «جنگ کثیف» آرژانتین با استفاده از جوخه های مرگی که توسط آمریکا آموزش دیده بودند نیز پشتیبانی کرده بود.
اما حرف از این ها فراتر می رود. بله، همانطور که فارو می گوید دیپلماسی آمریکا ضعیف تر شده و پنتاگون دست بالا را پیدا کرده است. واقعیت این است که دیپلماسی آمریکا همیشه به تهدیدات آمریکا به استفاده از نیروی نظامی متکی بوده که گاه درحد حرف باقی مانده و گاه به اجرا نیز گذاشته شده است. از همان ابتدا محرک اصلی گسترش طلبی آمریکا مبتنی بر تهاجم نظامی بوده است. با رخدادهای جاری چهره دیپلماسی اصولا ناپدید شده است، مگر آنکه تهدیدات «مرد موشکی» ترامپ را به عنوان دیپلماسی و «مهارت و زیرکی در روابط شخصی» به حساب بیاوریم.
آنچه به واقع در حال رخ دادن است از دست رفتن قدرت کلی آمریکا در تمام جنبه های اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی است. این تحول تنها به این دلیل رخ نداده که پنتاگون وزارت امور خارجه را تحت الشعاع خود قرار داده است، گرچه بخشی از مشکل همین است. در این کتاب تمام زمینه های این امر در روابط بین الملل مورد بحث قرار نمی گیرد، مواردی چون نادیده گرفتن ظهور روسیه به عنوان یک قدرت نظامی، عمل کردن مستقل و مبتنی بر منافع آمریکا، نادیده گرفتن پیوندهای غیررسمی اقتصادی و نظامی / امنیتی بین روسیه و چین و دیگر شرکای آسیایی. همچنین افزایش آگاهی های جهانی در این باره که ماهیت نیات آمریکا شکلی کاملا خودمرکزگرایانه دارد و هدف از آن کنترل هژمونی خود است، در کنار توانایی کشورها برای مقاومت در برابر این کنترل از نظر نظامی و اقتصادی از جمله زمینه های موجود است. وقتی سخن از ابتکارات دیپلماتیک آمریکا به میان می آید تنها چیز لازم این است که زمینه های موجود نیز در نظر گرفته شوند اما چنین نمی شود.
گزاره اصلی کتاب یعنی «جنگ با صلح» درست است، اما با وجود نادیده گرفتن اطلاعاتی که می توان از زمینه های موجود به دست آورد، تلویحا می گوید که در برخی مواردی دیپلماسی واقعا کار کرده است؛ که اگر هم چنین باشد همانطور که فارو می گوید با حمایت از تهدیدات واقدامات نظامی بوده که چنین اتفاقی افتاده است. گذشته از نقص های منطقی این استدلال که اشاره کردم، «جنگ با صلح» کتابی است که به قدر کافی روشنگرانه هست و دیدگاه مفیدی را از رقابت های تنگاتنگ و دخل و تصرفات موجود در درون دولت به دست می دهد.
نویسنده:جیم مایلز (Jim Miles) نویسنده و استاد مهندسی رایانه در مدرسه علوم رایانه ای دانشگاه منچستر

منبع:فارس

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها

R41383/P/S9,1299/CT12

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۱۶۶۴۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

5 درس از مواجهه ایران با رژیم صهیونیستی

1-افکارعمومی همیشه مهم است. در این یک هفته مشخص شد که برداشت شهروندان عادی هر یک از طرفین و حس غرور یا شکست آنها چقدر می تواند در عملکرد رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی موثر باشد. 

در ایران بخش عظیمی از مردم به خاطر اعتراضات عمده، واکنش یا فرصتی برای فکر کردن به این مواجهه ی نظامی نداشتند و اگر نیم نگاهی هم داشتند از این منظر بود که پول این درگیری از کجا تأمین می شود یا آیا شعله هایش دامن آنها را هم می گیرد یا نه؟! البته بخش های قابل توجهی از جامعه، چه آن گروهی که در هر شرایط تابع نظام و وفادار به انقلاب محسوب می شوند و چه کسانی که دارای فهمی کلان تر از وضع موجود هستند، بی شک حس غرور و افتخار کردند. در ایجاد چنین حالتی، گرایشات مذهبی/ ایدئولوژیک، میزان تحصیلات، سطح رفاه، سواد رسانه ای و منابغ تغذیه اطلاعاتی و... عامل مهم و موثری است.

در آن سو، رژیم صهیونیستی وضعی پیچیده دارد. فارغ از اینکه مقایسه جامعه ای چون ایران با تاریخی کهن و رژیم صهیونیستی که بر مبنای یک دروغ از حدود 75 سال قبل شکل گرفته به جا نیست، اما عملیات 7 اکتبر خودش به تنهایی حس امنیت و «کشور بودن» را تا حدی قابل ملاحظه ای از ساکنان سرزمین های اشغالی گرفت. حالا اگر همین عملیات را در کنار شکاف های داخلی در رأس اسرائیل بگذاریم وضع به مراتب وخیم تر می شود؛ وضعی که «رونین برگمن» در توصیفش می گوید، اگر مردم از جزئیات جلسه کابینه بعد از حمله ایران مطلع می شدند نصفشان ایرائیل را ترک می کردند!

منفی شدن نرخ رشد اقتصادی، کساد شدن گردشگری پس از 7 اکتبر، غیرقابل سکونت شدن و آوارگی ساکنان مناطق شمالی و جنوبی و خطر جنگ با حزب الله، تداوم اعتراضات خیابانی و شکاف های عمیق داخلی حتی پس از 7 اکتبر(و اضافه شدن خانواده اسرا به آنها) نیز در این وضع بغرنج موثرند. 

علاوه بر اینها، فرار سربازان از دوره خدمت ضروری و اخیرا آغاز موج استعفای فرماندهان ارتش اطلاعات این رژیم حکایت؛ از وضعیت ناپایدار اجتماعی آن است.

 

2-ایران در کنترل تندروها موفق تر از اسرائیل بود. اگر بگوییم توئیت بن گویر وزیر امنیت داخلی اسرائیل کل عملیات روز جمعه اسرائیل علیه ایران را(هرچه که بود و هر اندازه که بود) را سوزاند و آن را به نفع ایران تغییر داد، گزافه گویی نیست. چنین گاف هایی را این بار در ایران شاهد نبودیم که علت آن را در 2 عامل می توان یافت؛ یکی در «حاکمیت یگانه» که باعث شد تیری به سمت دولت شلیک نشود. دیگری هم ایدئولوژیک بودن منازعات در اسرائیل؛ در حالی که این اختلافات در ایران از جنس قدرت و رقابت های داخلی است و در زمانی که این جنس غالب باشد، با کنترل و توجیه و برگزاری جلسات می توان فضا را کنترل کرد.

البته اکنون که عملیات نظامی تمام شده، توییت های یکی از نمایندگان مجلس در مورد توان نظامی و هسته ای کشور در صورت عدم کنترل توسط مسئولان مربوطه می تواند در ایران هراسی کمک شایانی کند که امری نگران کننده است.

 

3-بی تردید برنده ی تصویر سازی این جنگ ایران بود. ایران توانست تصویری از مانور موشک هایش بر بالای قبه الصخره را خلق کند. تصویری که هم دلگرم کننده ی فلسطینیان اشغال زده و جنگ زده بود و هم خونی در رگ های تمام کسانی تزریق کرد که دل به ایده و آرمان مبارزه با اسرائیل داده اند و حالا برای اولین بار شمایی در دسترس و خیلی نزدیک به هدف را دیدند. این اتفاقی مهم بود. 

از طرفی، این نزدیکی القاءکننده ی ترس و ناتوانی به صهیونیست ها هم بود، فارغ از اینکه از نظر عملیاتی درصد ضربه ای که به آنها وارد شد چقدر بود. البته اصابت چند موشک به «نواتیم» و انتشار تصاویرش در تمعیق و تحکیم آن تصویر نمادین موثر بود.

در مقابل اما، اسرائیل روز جمعه هرچه انجام داد، تصویری خلق نکرد و حرکتی کرد که هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد و رنگ و بوی انفعال و ترس می دهد.

 

4-همه دریافتند تعهد غرب-اعم از آمریکا و قدرتمندان اروپایی-به امنیت اسرائیل به حفظ موجودیت و امنیت اسرائیل امری غیرقابل خدشه است؛ حداقل فعلا! تصویب کمک 23/5 میلیارد دلاری امریکا به اسرائیل گواه این گزاره است. 

از این رو، کسانی که مبارزه با اسرائیل را به عنوان یک آرمان و استراتژی مدنظر دارند باید بدانند که ابین مسیر نیازمند برنامه ای ترکیبی و بلندمدت است و صرفا با ابزار موشک و پهپاد و سوخن منظق شهادت طلبی نمی توان به این هدف نائل آمد و انتظار برای یک جنگ آخرالزمانی بیهوده استف بلکه ترکیبی از امر نظامی، اطلاعاتی، رسانه ای و دیپلماتیک را باید شامل شود.

البته درگیری های درون اسرائیل و معضل رادیکالیسم مذهبی که منجر به خشونت های بی سابقه در حق مردم فلسطین می شود حتما در این معادله اثری چشمگیر دارد. به تعبیر شهید حاج قاسم سلیمانی، «اعمالی که رژیم صهیونیستی انجام می‌دهد بیانگر ناپایداری این رژیم صهیونیستی است و ما این آثار را دیده و حس می‌کنیم. ما این وحشت و دست و پا زدن‌ها و دیوانه‌وار عملیات‌های غیرانجام را می‌بینیم و این‌ها آثار تلاش‌های مذبوحانه آخرین است. به همین دلیل این نظام پایدار نخواهد بود».

 

5-اصولگرایان رسما پذیرفتند که در صورت وحدت دیپلماسی و میدان است که می توان توفیق یافت. در این مورد 3 نکته قابل تأمل و بیان است:

الف) پذیرفته اند که این وحدت قبلا وجود نداشته است و جناح گرایی در امور مهم و کلان کشور نیز وارد می شد.

ب) اگر روزی دوباره دولت به دست جریانی متفاوت از جریان فعلی افتاد نیز طبعا باید به این وحدت ملتزم بود. البته همین هم جای نگرانی دارد که به همین دلیل دیگر هیچ وقت شاهد انتخابات رقابتی و معنادار نباشیم تا کارها با وحدت یاد شده انجام شود!

اما همانطور که در بند اول به موضوع افکارعمومی اشاره شد، اگر مردم همراهی کافی نداشته باشند دامنه عملیاتی میدان و قدرت مانور دیپلماسی هم کاهش می یاید و نمی توان اقدامات بزرگ که هزینه های بزرگی هم دارند انجام داد و کارها در حد تاکتیک و مقاطع کوتاه باقی می ماند. برخلاف جنگ 8 ساله که هم مسیرش بزرگ و پر هزینه بود و هم اتخاذ آن تصمیم بزرگ توسط امام خمینی در پذیرش قطعنامه کاری بسیار بزرگ بود که شخصیتی پر نفوذ جز ایشان قادر به اتخاذ آن نبود. همه اینها به خاطر پشتوانه مردمی بود. غرض اینکه هر تصمیم بزرگ، چه جنگ و چه مصالحه، بدون همراهی افکارعمومی میسر نیست. ج) ادعای مشاور وزیر کشور مبنی بر احضار سفیر سوئیس به سپاه به جای وزارت خارجه، توسط وزارت امور خارجه تکذیب شد. اما نفس چنین زمزمه هایی در کنار برخی اتفاقات دیگر، باید این دغدغه را ایجاد کند که نکند وحدت دیپلماسی و میدان به معنای انحلال یکی در دیگری گرفته شود! چنانکه برخی دیپلمات های با سابقه بارها نسبت به این موضوع تذکر داده اند.

 

در پایان چند توصیه:

1-اسرائیل معمولا بی سروصدا و سخن عمل می کند و نمی توان به تصویرسازی موفق خرسند و قانع بود. باید نگران برنامه ریزی های بلندمدت و پیچیده اسرائیل در تضعیف ایران بود.

2-نباید گذاشت در سایه موشک ها و پهپادها نهاد دیپلماسی و امر مصالحه و توافق تضعیف شود. چون ما با اسرائیل به تنهایی ظرف نیستیم؛ بلکه حداقل در همین عملیات وعده صادق با ده کشور مواجه بودیم. لذا با استفاده از تمام ابزارهای امنیت ملی خود را تقویت کنیم. اگر صرفا بر ابزار نظامی متکی باشیم ضربه پذیر می شویم.

3-ائتلاف های منطقه ای و رفع نگرانی از کشورهای منطقه را جدی بگیریم. در غیر این صورت، ایران هراسی می تواند آنها را بیش از پیش به سمت صهیونیست ها سوق دهد. این نیز محتاج نهاد دیپلماسی قوی است. در غیر این صورت، تصویرسازی موافق ذکر شده در جهت معکوس عمل می کند.

دیگر خبرها

  • تأکید کره شمالی بر حفظ قدرت نظامی خود
  • پیونگ‌یانگ به آمریکا درخصوص «اقدامات عملی قدرتمند» برای تقویت قدرت نظامی خود هشدار داد
  • کره شمالی: اقدامات بیشتری برای حفظ قدرت نظامی خود انجام می‌دهیم
  • آمریکا به کمک‌های نظامی و مالی از «رژیم آپارتاید» پایان دهد
  • جنگ اوکراین به گورستان تسلیحات «افتخارآمیز» آمریکا تبدیل شده است
  • جنگ اوکراین به گورستان تسلیحات افتخارآمیز آمریکا تبدیل شده است
  • 5 درس از مواجهه ایران با رژیم صهیونیستی
  • عراقچی: میدان، دیپلماسی و رسانه سه ضلعِ مهم در هر واقعه نظامی یا سیاسی هستند
  • نیوزویک: آمریکا رو به افول است
  • عراقچی: پس از اقدام نظامی، زمان ورود به میدان سیاست و دیپلماسی است