Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-04-20@04:08:42 GMT

رقابت نشر خصوصی در برابر ماشین عظیم بخش دولتی

تاریخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۳۹۲۰۲۰

رقابت نشر خصوصی در برابر ماشین عظیم بخش دولتی

تهران- ایرنا- درست است که اقتصاد نشر خصوصی در کشور در برابر تعریف جامعه فرهنگی ایران بسیار لاغر و نحیف به شمار می آید اما نباید فراموش کرد که ناشران خصوصی در بازار رقابتی کتاب باید با ماشین عظیم نشر دولتی رقابت کنند.

به گزارش روز چهارشنبه خبرنگار فرهنگی ایرنا، آنچنانکه می دانیم در موضوع اقتصاد ادبیات داستانی، با سه محور «نویسنده» که مولد است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دوم «ناشر و فرایند نشر اثر ادبی» و سوم نیز «بازار مصرف یا مخاطب» سر و کار داریم.
حال بیاییم سیاستگذاری‌های کلان فرهنگی در سطح کشور را به عنوان اتمسفر و فضایی فراز این سه محور در نظر بگیریم؛ بی‌تردید این سیاستگذاری تابع شرایط و موقعیت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه خواهد بود. حال با توجه به این سیاستگذاری بنا داریم نگاهی دوباره به بازر اقتصاد نشر به ویژه در حوزه ادبیات داستانی داشته باشیم و ببینیم چرا با توجه به بدنه نشر فعال - هر چند با تیراژ پایین - باز هم اقتصاد کتاب ما نتوانسته در بازار فرهنگی جامعه ایرانی به اقتصادی سودآور و پویا بدل شود.

** دولت به مثابه ناشر
در حوزه نشر ادبیات داستانی، در روزگار ما، علاوه بر سه محور ذکر شده، محور دیگری هم دخیل است؛ دولت. دولت در این سال‌ها خود در جایگاه ناشر وارد میدان نشر شده است. با این حرکت و با توجه به بودجه عظیمی که بخش دولتی در برابر بخش خصوصی در اختیار دارد، شاهدیم که فضای رقابتی نابرابری میان ناشر دولتی و خصوصی ایجاد شده است. البته دست‌کم خیلی از ناشران دولتی وارد حوزه ادبیات داستانی نشده‌اند و شاید بشود گفت که انحصار آن در اختیار یک یا دو نشر دولتی است. اما اینکه این ناشران دولتی در بازار رقابتی موفق و پیروز بوده‌اند خود مساله‌ای است که پرده از پیچیدگی‌های مساله نشر ادبیات در ایران بر می‌دارد.
در این ارتباط «کامران محمدی» نویسنده و مدیر انتشارات «خزه و سنگ» در گفت‌وگو با ایرنا می‌گوید: ناشر دولتی ناچار است با الگو و روش ایدئولوژیک خود آثار داستانی را منتشر کند و برای این مساله در بسیاری موارد آن را سفارش می دهد اما وضع ناشر خصوصی بسیار متفاوت است. ناشر دولتی اگر آثاری که چاپ می‌کند در انبار هم بماند، ضرر نمی‌دهد اما من در جایگاه ناشر خصوصی، باید اثری را چاپ و توزیع کنم که مردم بخرند و سرمایه‌ام برگردد. اینجاست که من تابع قواعد بازار نشر و پسندِ مخاطب خواهم بود.
از سوی دیگر نکته‌ای که در رقابت میان ناشر دولتی و خصوصی بیشتر نمایان می‌شود، مساله محتوای داستان‌ها و ممیزی‌های پیش از انتشار است. ناشر دولتی می‌داند که با نظریات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همسوست و اثری که منتشر می‌کند جزیی از بدنه دولت است. اگر از «سوره مهر» به عنوان مهم‌ترین ناشر دولتی در حوزه ادبیات یاد کنیم و نگاهی به فهرست کتاب‌های منتشر شده این موسسه انتشاراتی بیندازیم می‌بینیم عمده آثار آن در حوزه دفاع مقدس و ادبیات مذهبی است.
از سوی دیگر برخی ناشران خصوصی در همین دو موضوع آثاری را به طور مستقل منتشر کرده‌اند که به لحاظ کیفیت ادبی و میزان فروش، بهتر بوده است. پس نباید بپنداریم که موضوعات دفاع مقدس و ادبیات مذهبی لزوما در انتشارات دولتی چاپ می‌شود. ناشر خصوصی می‌داند که داستان و رمان خوب و با کیفیت در جامعه ادبی، جای خود را باز و مخاطبش را پیدا می‌کند.
«محسن فرجی» دیگر داستان‌نویس شناخته‌شده کشورمان که مجموعه داستان «جغرافیای اموات» او در حوزه نشر بسیار موفق بود نیز در گفت‌وگو با ایرنا با بیان اینکه آنچه داستان را برای مخاطب جذاب می‌کند سوژه و نحوه روایت و پرداختن نویسنده است، خاطرنشان می‌کند: بسیاری از آثار درجه یک ادبیات داستانی جهان موضوع جنگ و مذهب داشته اند، در این باره البته ممکن است با سفارش‌هایی از سوی ناشران دولتی مواجه شویم که این گونه آثار معمولا در میان مخاطب از اقبال چندانی برخوردار نخواهد شد.

** شکستن انحصار بدنه نشر
آنچه در حوزه نشر و اتمسفر سیاست‌های کلان دولت اهمیت دارد، میزان توجه بخشنامه‌ها و قوانین به ادبیات داستانی و آثاری است که از سوی ناشران خصوصی منتشر می‌شود. گاهی اینگونه استنباط می‌شد که دولت، ناشران خصوصی را رقیب خود می‌داند و گویی دلش نمی‌خواهد در بازی بزرگ آنها شرکت کنند. در سال‌های اخیر و با برپایی نمایشگاه‌های متعدد در سراسر کشور، هم دولت و هم ناشران خصوصی در پی این بودند که انحصار را بشکنند.
مدیر انتشارات خزه و سنگ، در این رابطه با تاکید بر آنکه رابطه ناشران خصوصی و دولت باید در حیطه رعایت قانون تعریف شود، می‌گوید: دولت اگر خودش هم می‌خواهد کتاب منتشر کند، نباید در رقابت با ناشر خصوصی باشد. قطعا ناشر دولتی امکان بازاریابی، تبلیغات و فروش را بیش از ناشران خصوصی دارد. شاید این مساله را در میزان متراژ غرفه‌های دولتی در نمایشگاه‌های کتاب بتوان دریافت.
نکته مهم دیگر آنکه؛ دولت در نقش سیاستگذار نه ناشر، می‌تواند سرعت فرایند نشر را کاهش یا افزایش دهد. سیاست‌های ایستا در تقابل سیاست‎های پویا می‌تواند بر تولید اثر ادبی داستانی نقش موثری بگذارد. نباید از این مساله غافل شویم که به این معنی که ایجاد زیرساخت‌های نشر به طور حرفه‌ای، ایجاد فضای رقابتی سالم در میان ناشران، کاهش فرایند بررسی کتاب‌ها و مسائل متعدد دیگر بر عهده دولت است. اما از همه مهمتر اینکه دولت نباید خود را ناشری از جمله ناشران بداند که او هم بنا به نیازهایش کتاب چاپ می‌کند.

** آیا اقتصاد نشر ادبیات ما ورشکسته است؟
چرخه اقتصادی ادبیات ایران اکنون با چند آسیب جدی روبه‌روست؛ نخستین آن بحران مخاطب است، با توجه به الگوی ارتباطی پیام‌دهنده و پیام‌گیرنده (بر اساس آرای مارشال مک لوهان از بنیانگذاران نظریه پیام در رسانه) باید بگوییم تعداد نویسنده در جایگاه پیام دهنده در جامعه امروز ما از تعداد پیام‌گیر یا همان خواننده ببیشتر شده است و لزوما پیام‌دهندگان، گیرندگان پیام‌های خود نیستند. این بحران خود زاییده بحران‌های دیگر در صنعت نشر و ادبیات است. شاید بر اساس این الگو بار دیگر به این مساله برسیم که مشکل بزرگ نشر ما که ادبیات هم زیرمجموعه آن است، حمایت دولتی است.
«داریوش نویدگویی» مدیر انتشارات «نوید شیراز» درباره این موضوع معتقد است: اینکه ناشران چشم به خریدهای 100 یا 200 جلدی دولت دارند و این را تنها راه زنده ماندن خود می‌دانند، یعنی صنعت نشر ما و به طریق اولی ادبیات ما از نظر اقتصادی ورشکسته است. ادبیات ورشکسته که نمی‌تواند خودش خرج خودش را در بیاورد و حتی توان فروش 1000 نسخه را در کشوری 80 میلیونی ندارد، به چه امیدی می‌تواند به راه خود ادامه دهد و زنده بماند؟
یکی از نقاط آسیب‌زا در چرخه اقتصادی ادبیات که مخاطبان را در قبال این کالا بی‌اعتماد کرده است، مساله ممیزی در ادبیات داستانی است. این سخن به معنای حذف ممیزی نیست که در همه کشورها به انحاء گوناگون صورت می‌گیرد. مخاطب هم می‌داند که نویسنده چه چیزهایی را می‌تواند بنویسد و چه چیزهایی را نمی‌تواند.
اما در شیوه‌های سلیقه‌ای ممیزی، نویسنده و ناشر و خواننده ـ هر سه ـ سر درگم‌ هستنند و نمی‌دانند که وضعیت ادبیات داستانی ما چگونه است. متاسفانه در این موقعیت هیچ کس نمی‌تواند چشم‌انداز صحیحی از آینده را ترسیم کند. نداشتن چشم‌انداز نیز خود از نقاط آسیب‌زا در چرخه اقتصادی ادبیات است.

** نویسنده؛ کارآفرین خلاق!
در سوی دیگر ماجرای چرخه اقتصادی ادبیات داستانی، نویسندگان هستند. «امید بیگدلی» شاعر و منتقد ادبی در گفت‌وگو با ایرنا معتقد است: نویسنده دوست دارد دیده شود. اثرش خوانده شود و دست کم اگر نفع مالی نمی‌برد به شهرت برسد تا بعدا از راه آن شهرت بتواند کمبود مالی ادبیات را جبران کند. اما در این میان ناشر هم نفع خود را می‌خواهد و می‌گوید که سرمایه من باید برگردد تا بتوانم کار بعدی را چاپ کنم. پس اینجا اختلاف‌نظر میان ناشر و نویسنده رخ می‌دهد. نویسنده می‌خواهد هم با عموم مردم ارتباط بگیرد و هم منتقدان را راضی نگه دارد. گاهی اوقات اینها با هم سازگاری ندارد.
حال بحث بر سر آن است که نویسنده با نوشتن یک رمان، می‌تواند چند نفر را به کار بگمارد. بی‌تردید در فرایند نشر و توزیع کتاب دهها نفر مشغول کار می‌شوند. بنابراین همه هدف ما آن است که فضایی فراهم شود تا نویسنده بتواند کار کند و اثری را خلق کند تا در پی آن تعداد زیادی از افراد جامعه در حوزه نشر صاحب کار شوند. اما به همین راحتی هم این مهم میسر نخواهد شد.
عوامل زیادی در کارند تا این فضا فراهم شود. سیاستگذاری‌های کلان فرهنگی در راستای کتابخوانی، ایجاد فرهنگ کتابخوانی و قصه‌خوانی در مدارس، از جمله فعالیت‌هایی است که نویسنده به تنهایی نمی‌تواند آنها را خلق کند و سازمان‌های فرهنگی خصوصی و دولتی باید به کار بیفتند تا نویسنده به مثابه کارآفرین خلاق، داستان بنویسد.

** مخاطب یا مشتری؟!
ضلع سوم چرخه اقتصاد ادبیات، مردم یا مخاطبان یا همان به اصطلاح مشتریان و خریداران ادبیات هستند. این ضلع، به شدت تابع شرایط و موقعیت اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه است. همانگونه که اشاره شد، همه مردم نیاز به قصه و ادبیات را در ذات خود دارند. اما اینکه از چه راهی تامین شود و جذاب باشد، راه را برای فعالیت اقتصادی باز می کند.
در پایان ذکر این مساله هر چند با وجود تکرار ضروری می‌رسد که ادبیات ما برای حرکت در مسیر آرمانی و بهتر بگویم طبیعی خود، نیاز به جسارت دارد نه حمایت. حمایت همواره سامان‌دهنده وضع هنر نیست. ادبیات برای امرار معاش و اتکا به خود، نیاز به رعایت بازار با همه قواعدش دارد. نویسنده و ناشری که این قواعد را نشناسد و یا نخواهد که به آنها تن دهد، لاجرم از گردونه خارج خواهد شد.
البته اگر مسیر حرکت ادبیات طبیعی باشد. چرا که الان مسیر ادبیات ما در چرخه اقتصادی‌اش دست‌اندازهای بسیار و دره‌های هولناکی دارد که بی‌تردید یکی از آنها حمایت‌های نادرست دولتی و رقابت نابرابر و ناسالم ناشر دولتی با امکانات نامحدود با ناشر خصوصی با امکانات محدود است.
گزارش از امین خرمی
فراهنگ**9266**1055

منبع: ایرنا

کلیدواژه: فرهنگي كتاب اقتصاد هنر نشر خصوصي

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۳۹۲۰۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دیسرتاسیون چیست؟

اما دیسرتاسیون چیست که دولت فرانسه شرط اشتغال در هر مقام دولتی را نوشتن دیسرتاسیون می داند؟ ماساکو واتانابه فصل آخر کتاب "نوشتن به مثابه زیستن" را به " سبک اندیشه و نگارش در فرانسه" اختصاص می دهد و نوشتن دیسرتاسیون را بنیاد اهمیت نگارش در فرانسه می داند.

نخست بگویم که واتانابه استدلال می کند که "اندیشه در نظام آموزشی فرانسه" شباهت کامل با تفکر حاکم بر اروپا دارد ( واتانابه ۱۴۰۰: ۳۱۱). بنابر این، قانون دیسرتاسیون بیان کننده شیوه تفکر اروپایی است. دوم این که واتانابه می نویسد فرانسه بعد از انقلاب کبیر ۱۷۸۹ صد سال "صرف خلق قالب مقاله و به عبارت صحیح تر قالب تفکر" کرد( همان ۳۱۴).

دیسرتاسیون همان مقاله است؛ اما این "مقاله" چیست که نوشتنش چنین جایگاه رفیعی دارد که شرط اصلی کسب هر مقام مهم دولتی است؟

واتانابه که پانزده سال درباره فرانسه کار پژوهشی مردم نگارانه میدانی کرده می نویسد دیسرتاسیون مقاله ای است که نشان دهنده ی " توانایی علمی" فرد است. اما این توانایی چه گونه توانایی است؟ و مقصود و مراد از علمی در اینجا چیست؟

این توانایی دو شاخص دارد: ۱) تسلط عالی و خلاق به زبان فرانسه؛ ۲) تسلط فرد در زمینه ی علوم انسانی و اجتماعی ( همان ۳۲۰). به این دو شاخص تامل جدی کنید لطفا.

واتانابه می نویسد: "دیسرتاسیون به عنوان سبکی فراتر از الگو و قاعده نوشتن" است ( همان). در این سبک نوشتن، نویسنده باید ابتدا موضوعی را طرح کند به شیوه ای که "ذات مساله" را نشان دهد( همان ۳۲۵). در کتابم " زندگی سراسر فهم مساله است"( فاضلی ۱۳۹۹) شرح کاملی از مساله ارایه کرده ام.

دوم به صورت تز و آنتی تز یعنی "شیوه دیالکتیک" ذات مساله بحث شده را نشان می دهد. ساده تر بگویم، "دیدگاه های رقیب" درباره مساله و موضوع را به "صورت واضح"، "کافی بودن استدلال ها برای اثبات آنها" و "نبودن عناصر و عوامل اضافه در لابلای متن" را ( همان ۳۲۲) بحث می کند. لطفا به این ویژگی ها هم دقت کافی بنمایید.

اما قسمت دشوار و اصلی دیسرتاسیون، نوشتن "دیدگاه ثالث" است. نویسنده باید از تز و آنتی تز، به سنتز برسد. این سنتز دیدگاه نویسنده محسوب می شود. نویسنده فقط گزارش نمی دهد بلکه خود نیز صاحب نظر و تحلیل کننده است.

دیسرتاسیون مقاله ای مساله محور و جدلی و مباحثه ای است و به جای نشان دادن " فصاحت و ابهت کلام" نویسنده باید نشان دهنده ی "دقت، شفافیت و ساده گویی" باشد (همان ۳۴۲). اساس کار این است که نویسنده "با استفاده از روش دیالکتیک ذات مساله را مشخص می کند" ( همان ۳۴۷).

اینجا دقت کنید. نمی گوید فصاحت و ابهت کلام نباشد، بلکه می خواهد نوشتن به "بازی بلاغی" تقلیل نیابد.

هر فردی که بخواهد در فرانسه مقام دولتی مهمی تصاحب کند باید بتواند در علوم انسانی و اجتماعی در حد نگارش دیسرتاسیون مسلط باشد حال او چه متخصص پزشکی، مهندسی، علوم پایه یا هر چیز دیگر باشد. و این شیوه ی تفکر اروپایی است و منحصر به فرانسه نیست.

با این محک و معیار، صاحب منصبان مملکت ما تا چه میزان توانایی و تسلط به نگارش مقاله ای به زبان فارسی و به شیوه ای دقیق، شفاف، ساده و بدون حشو و اضافه و با منطق دیالکتیک و قدرت توضیح "ذات مساله" ای را دارند؟

مبالغه نیست که بگویم گاه نه تنها نوشته ها فاقد مساله و بحث اند، بلکه حتی فضاحت و ابتذال جای فصاحت و ابهت کلام می نشیند.

" بی سوادی سیستمی" حاکم چنین مطالبه ای از صاحب منصبان نمی خواهد. معیارهای تصاحب پست و مقام های دولتی در ایران بر هر چیز استوار است جز تسلط و توانایی در دیسرتاسیون و بهتر بگویم در نوشتن دقیق و عمیق و خلاق به زبان فارسی.

جای دارد این سخن ابولفضل بیهقی در "تاریخ بیهقی" در بخش نامه به قدرخان را با هم به صدای بلند چند مرتبه بخوانیم: "و مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند پهنای کار چیست."

و تمام قصه این است که ما هنوز نمی دانیم "پهنای کار" چیست! و مسوولیت ها و مقام ها را شوخی پنداریم و این گونه است که ملک و مملکت سامان ندارد و نمی یابد. مگر آن که الفبا را خوب بیاموزیم و زیستن با الفبا را هم جدی بگیریم. کتابم "الفبای زندگی" را نوشته ام تا پهنای کار دست مان بیاید.

216216

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1896350

دیگر خبرها

  • موسوی گرمارودی: نزدیک ۴ سال اوین بودم
  • ناراحتی شدید ستاره بارسا: چرا تعویضم کردید!
  • انگیزه رئال برای بردن بارسلونا: بی‌خیال خستگی!
  • تاکید بر اتمام طرح عظیم راه آهن اردبیل تا پایان سال
  • معافیت‌های مالیاتی باید هدفمند شود
  • رئیسی کیا: شکست در واگذاری استقلال و پرسپولیس شکست خصوصی‌سازی است/ فدراسیون جلوی رقابت مالی ناسالم و پول پاشی را بگیرد
  • عظیم تربن سیل کاجو در نیم قرن اخیر
  • تنها بازیکن رئال که رنگ پیروزی در اتحاد را دیده!
  • دیسرتاسیون چیست؟
  • خشم کاپیتان بارسا: به خاطر کارت قرمز حذف شدیم!