امضاهای خونین غواصان در متن محترمانه/ همه چیز رنگ و بویی از اروند داشت
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۴۱۷۹۳۱
به گزارش ایکنا از همدان، کتاب «غواصها بوی نعناع میدهند»، چشم اندازی است به بصیرت ۷۲ غواص همدانی در کربلای اروند، روایت این حماسه دقیقا منطبق با واقعیتی است که در شامگاه چهارم دی ماه سال ۶۵ در منطقه عملیاتی کربلای ۴ اتفاق افتاد.
این کتاب براساس خاطرات بازماندگان این حماسه عاشورایی است، فرمانده گردان غواصی گردان جعفر طیار جانباز کریم مطهری، جانشین گردان آزاده محسن جامع بزرگ، همرزم صبور و آزاده حمید تاجدوزیان و سه تن از یادگاران بازگشته از اسارت گردان غواصی لشکر انصارالحسین(ع) به همت حمید حسام.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کتاب «غواصها بوی نعنا میدهند» شامل 20 داستان کوتاه است که در کنار هم کاملترمیشوند و روایت دست و پنجه نرم کردن 72 غواص عملیات کربلای 4 با اروند است، این کتاب در سال 1378 از سوی انتشارات «صریر» به چاپ رسیده است و تا کنون 7 بار تجدید چاپ شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم؛
بچهها مینی بوس را گذاشته بودند روی سرشان، میگفتند و میخندیدند و اصلا به راننده هم توجهی نمیکردند، یعنی آنقدر سرشان توی لاک خودشان بود که نمیدیدند راننده ابروهایش را در هم گره زده و زیر لب و گاهی حتی بلند میگوید: لعنت خدا بر شیطان. عجب غلطی کردم آمدم.
تا اینکه ماشین گیر کرد توی یک چاله. همان جا بود که دیدم راننده منفجر شد مشتش را زد روی فرمان یک چیزی به خودش و ماشین گفت و یک چیزی به ما. تا خرخره گیر کردم توی گل. چه خاکی حالا بریزم بر سرم یا بر سر این ابوقراضه.
رو گرداند طرف ما و گفت: کشتید ما را، از همدان تا اینجا بس که از سر و کول هم رفتید بالا. مگر اتاق ماند واسه این اتول ما.
با چشمش دنبال کسی می گشت که نمی دانست کیست با این حال حرفش را هنوز میزد گفت: آخر اسلام گفته امام گفته کی گفته که اینقدر مرا سر به سر بگذارید و به نفر پشت سرش رو کرد و گفت: اصلا من میخواهم بدانم رئیس شما کیه؟ نفر پشت سر برگشت. دنبال من گشت و من از ته مینیبوس آمدم جلو و خنده خنده گفتم اولندش که رئیس همه مان اباعبدالله است دوم چاکر سراپا تقصیر دربست در اختیار حضرتعالی. فرمایشتان چیه؟
پا کرده بود توی یک کفش که اسمم را بگویم و گفتم جامه بزرگ.
گفت اگر این بی صاحب مانده یک طورش بشود من به مسئولان باید تا قران آخر خسارتش را بدهم و اگر ندهم.
گفتم جوش نیاور عزیز من ما فقط همین سد گتوند مهمانتیم پنج کیلومتر بیشتر نمانده اگر ماشین روشن شد که فبها و گرنه تا قران آخرش را خودم به شما میدهم. امر دیگری هم هست.
گفت آخر اینها ؟؟؟
گفتم اینها و من و اصلا همهمان دربست میشویم مخلص آقا باز هم حرفی هست.
داشت خلع سلاح میشد حتی داشت لبخندی گوشه لبش نقش میبست اما همین که یادش افتاد توی چاله گیر کرده دندان قروچه رفت و گفت پس این بی صاحب؟
نگذاشتم حرفش تمام شود. گفتم آن را هم بسپار دست ما.
رو گرداندم طرف بچهها و گفتم حاجی را یک هل مهمان میکنید؟ بچهها یک نگاه به هم کردن و یک نگاه به من.
گفتم کی خسته است؟ بچهها لبخند زدند و فریاد زدند و گفتند دشمن.
و خندان از مینی بوس آمدن پایین و دویدند رفتند پشت ماشین. پاها تا زانو رفت توی گل. راننده زد تو دنده و بچهها زور آوردند و یا علی گفتند و با چند هل محکم مینیبوس را از چاله در آوردند و بعد یکی از بچهها گفت: برای اخم راننده که میخواد بزنه تو دنده و برای من خواننده صلواتی ختم کن.
صلوات با خنده فرستاده شد و حالا این خنده روی صورت راننده نشسته بود. آمدم بالا زدم روی شانه راننده و گفتم دیدی گفتم بسپار دست ما.
اما رانند تو حال خودش بود دنده عوض میکرد و برای خودش سوت میزد از آن سوتهایی که آدم می توانست حدس بزند صاحبش دیگر نگران اتاق از زوار در رفتهاش نیست.
در بخش دیگر کتاب آمده است؛
«همه چیز رنگ و بویی از آب داشت: آب اروند، چولانهای خیس و نیم سوخته کنار آب و اشکهایی که از چشمها روان بود. نادر هم حتی داشت از مشک عباساش میخواند و آب فرات و آن دست بریده.
همین وقتها بود که «مجید پورحسینی» از کنار نخلی سوخته بلند شد، با پارچه سفیدی در دست، آمد پیش تک تک بچهها و پارچه را نشانشان داد و کمی حرف زد و کمی کنارشان نشست، تا آمد رسید به من و پارچه را گرفت طرف من و گفت: بفرما، حاجی جان! حالا نوبت شماست.
گفتم: چیه این، مجید؟
گفت: سفره کرم اباعبدالله. بزن روشن شی! خرجش فقط یک قطره است.
پارچه را گرفتم و گذاشتم روی زانو و دیدیم متنی روی آن نوشته شده و زیرش اسم بچههاست و بالاش نوشته شده شفاعتنامه و زیرش: یا فاطمه! اشفعی لی فی الجنه.
متن محترمانهای بود… و زیرش امضاء و نه امضای عادی، جای انگشت و البته با خون. جای امضاهای خونین جلوی اسمهای بالایی بود و حالا نوبت من بود و سکوت من داشت مجید را کلافه میکرد. سوزن را خیلی وقت پیش گرفته بود جلوی روی صورت من و من متوجه اش نشده بودم، تا وقتی که گفت: دستم افتاد بابا. عروس اگر بود الان بله را گفته بود.
سوزن را گرفتم و زدم به نوک یکی از انگشتهام و مهرش کردم کنار اسمم، با ذکری که زیر لب خواندم و اسمی که از بیبی بردم.
مجید گفت: مبارک باشد. انشالله که به پای هم پیر بشید.
و رفت سراغ نفر بعدی و با آن و با بعدی و با همه چانه زد و شوخی کرد و خندید و خنداند. ...»
انتهای پیام
منبع: ایکنا
کلیدواژه: ایکنا همدان حمید حسام کتاب خاطرات شهدا شهدای غواص کربلای 4
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۴۱۷۹۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«طلوع خونین» را در تماشاخانه ایرانشهر مشاهده کنید
به گزارش خبرنگار مهر، نمایش «طلوع خونین»، به نویسندگی و کارگردانی مسعود طیبی و تهیهکنندگی داوود زارع گاریزی اجرای عمومی خود را از روز دوشنبه، ۲۰ فروردین ۱۴۰۳ در سالن ناظرزادهکرمانی تماشاخانه ایرانشهر آغاز کرده است.
در خلاصله نمایش «طلوع خونین» که بر اساس نمایشنامه «تیتوس آندرانیکوس» اثر ویلیام شکسپیر است، چنین آمده است: در روم باستان ۲ زن برای تصاحب قدرت با یکدیگر جدال میکنند و در این بین با دسیسههایی که این ۲ زن میچینند، افرادی چون فرماندهها و اعضایی از کاخ را برای رسیدن به هدف خود میکُشند. در بین این دسیسهها، پادشاه روم باستان متوجه حیله آن ۲ زن شده و آن ۲ زن را به قتل میرساند و پس از به قتل رسیدن آنها خود نیز خودکشی میکند و قدرت پادشاهی وی به پسر کوچکترش میرسد.
مسعود طیبی کارگردان این اثر، که تنها کارگردان ایرانی ثبتشده در آرشیو جهانی شکسپیر با نمایشهای «اُفلیا»، «سندرم هملت» و «نفرین رزالین» است.
در این نمایش علیرضا جلالیتبار، آرام نیکبین، صدف بهشتی، علی یعقوبی، کیوان بهرامی، محمدجواد بهروز، یگانه محمدی، نیکی نیکخواه، دیاکو افسر، محمد جواد شیخ، سارا رحمانپور، نیوشا جندقیان، هوتن میرزائی، صدرا عالیجاه، علی کاظمی، علیرضا ذوالفقاری، حسام قانونی، علی علمدارزاده، داود رازگردانی به ایفای نقش میپردازند.
مجریان طرح: ایمان یزدی، مهدیه عابدینی، آکادمی هنرهای نمایشی میزانسن، مشاور کارگردان: بانوتیر-سمیه طیبی، دستیار اول کارگردان و برنامهریز: یزدان گرمآبی، منشی صحنه: آناهیتا آذری، دستیاران کارگردان: محمدمسعود قلیچخانی، ریحانه چزانی، مهدی اقبالی، طراح لباس: نسیم ملکی، طراح نور: علی کوزهگر، طراح صدا: عزیز اکبری، طراح گریم: بتسابه نعیمایی، طراح دکور: مسعود طیبی، محمدجواد شیخ، طراح گرافیک: هومان مهرآذین، ساخت تیزر: سیاوش مهرآذین، عرفان مهرآذین، مدیر صحنه: محمد پورابراهیمی، دستیار صحنه: الهه تیموری، دوخت لباس: سمیه خواسته، ساخت دکور: یزدان گرمآبی، عکاسان: رامتین جهانبانی، آتناسادات ابریشمی، مدیر روابط عمومی و تبلیغات: نوید آغاز، مدیر امور رسانه: امیر پارسائیانمهر، همکار روابط عمومی: پارسا اسماعیلی، دیگر عوامل نمایش «طلوع خونین» هستند.
تهیه اینترنتی بلیت نمایش «طلوع خونین» از طریق سایت تیوال انجام میشود.
تیزر جدید نمایش «طلوع خونین» را اینجا تماشا کنید.
عکس از رامتین جهانبانی است.
کد خبر 6081751 فریبرز دارایی