روایت یک خبرنگار از مصاحبه جنجالی کیروش
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۴۳۹۴۲۰
هیوا یوسفی، در ادامه در همشهری نوشت: انتقاد کیروش از وزیر ورزش تازگی نداشت. او و تعدادی از بازیکنان تیم ملی از هفتهها پیش وزارت ورزش را بهخاطر آنچه آنها بیتوجهی به تیم ملی میخواندند، زیر سؤال برده بودند. نکته تازه حرفهای کیروش، عجیبترین بخش آن بود؛ جایی که تلاش کرد وزیر ورزش را وارد چالشی غیرورزشی کند، با گفتن این جمله که مشکل از روزی شروع شد که رهبری از تیم ملی حمایت کردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کارلوس کیروش مدعی شد که اگر میدانسته وزیر بعد از جام جهانی مخالف تمدید قرارداد او بوده، به همکاریاش با فدراسیون ادامه نمیداد. گفت تاج این حقیقت را از او مخفی نگه داشته. اینکه وزیر ورزش مخالف تمدید قرارداد سرمربی تیم ملی بوده، محتمل بهنظر میرسد اما باور اینکه تاج موضوعی به این مهمی را تاکنون به کیروش نگفته باشد، غیرقابل باور است. اگر هم باور کنیم سؤالی که پیش میآید این است: چرا رئیس فدراسیون تصمیم گرفته وسط بازیهای جام ملتها موضوع را با سرمربی تیم ملی در میان بگذارد؟
شاید مهمتر از بررسی دلایل عصبانیت کیروش از وزیر ورزش، گمانهزنی درباره اهداف او از این مصاحبه باشد. گروهی معتقدند که داستان تیم ملی ایران برای کیروش تمامشده است و هر اتفاقی بیفتد، او بعد از جام ملتهای آسیا ایران را ترک میکند. آنها با توجه به این پیشفرض نتیجه میگیرند که سیاستی که مرد پرتغالی دنبال میکند، سیاست «زمین سوخته» است؛ طبق این فرضیه کیروش میخواهد بعد از رفتنش، کار را برای دشمنانش، ازجمله وزیر ورزش و مربی بعدی تیم ملی(اگر برانکو ایوانکوویچ باشد) دشوار کند. فرضیه دوم این است که کیروش هنوز از تیم ملی ایران دل نکنده است. او دنبال جاودانه شدن با رکورد پنجمین صعود به جام جهانی است. چندبار هم درباره این رؤیا حرف زده. برای رسیدن به اینرؤیا چه انتخابی بهتر از ایران؟ تیمی که به اندازه ۸ سال از بازیکنان، باشگاهها، فدراسیون و رسانههایش شناخت دارد. حتی حریفانش را هم به خوبی میشناسد.
اگر این فرضیه را بپذیریم، تحلیل حرفهای پنجشنبه کیروش متفاوت خواهد بود. او میخواهد بماند و برای رسیدن به این خواستهاش از هر امکانی میخواهد استفاده کند. یکی از این امکانات کمک گرفتن از کسانی است که قدرت بیشتری از وزیر ورزش دارند.
با هر سیاستی و برای رسیدن به هر هدفی که بوده باشد، حرفهای کارلوس کیروش را میتوان یک اشتباه بزرگ تاکتیکی نامید. آنقدر بزرگ که نه تنها صدای منتقدانش را درآورد که باعث شد حمایت برخی از حامیانش را هم از دست بدهد. عادل فردوسیپور ساعاتی بعد، هنگام گزارش بازی عربستان و قطر گفت از حرفهای سرمربی تیم ملی در کنفرانس خبری، بیش از قدرت حریفان میترسد.
برخلاف آنچه از ترجمه حرفهای کیروش برداشت شد، بهنظر نمیرسید که او به گرسنه بودن مردم ایران اشارهای کرده باشد. او داشت شرایط تیم ملی را با پرسپولیس مقایسه میکرد. آن بخش از حرفهایش مورد مناقشه قرار گرفت به گمان من درباره بازیکنان تیم ملی بود نه آنطور که جواد خیابانی و دیگران توهین به مردم ایران خواندند. بعد از تمرین پنجشنبه تیم ملی من شخصا دقایقی با کیروش حرف زدم. آنجا هم حرفهایش درباره شرایط نامطلوب تیم ملی را تکرار کرد و صراحتا گفت که مجبور شده خودش از حساب شخصیاش بعضی از نیازهای تیم را رفع کند. حتی توضیح داد که از مبلغ توافق شده در قرارداد جدیدش هنوز چیزی دریافت نکرده است. به همین دلیل تصور میکنم برداشتها درباره آن بخش از حرفهایش اشتباه بوده است.
منبع: آخرین نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت akharinnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آخرین نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۴۳۹۴۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
داریوش مهرجویی؛ قتل فجیع کارگردان در خانه/ نشر مصاحبه با مقتول در روز قتل
عصر ایران- سالی که نیمۀ نخست آن با خبر درگذشت یک کارگردان مشهور سینما و آن هم نه به صورت طبیعی که با مرگ خودخواسته یا همان خودکُشی آغاز شده بود (کیومرث پوراحمد) در نیمۀ دوم هم آبستن چنین غافلگیرییی برای ایرانیان بود و چه بسا تلختر چون اولی تصمیم خود کارگردان بود و دومی تصمیم قاتل یا قاتلان که داریوش مهرجویی و همسرش را در ویلای شخصیشان در کرج سلاخی کردند.
این که نام کوچک کارگردان داریوش بود و قتل در پاییز و با سلاح سرد رخ داد و همسرش را هم کشتند و جنایت در خانه خودشان انجام شد 5 مولفهای بود که ذهنها را در آغاز به سوی شبیهسازی با قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری در پاییز 1377 برد.
این در حالی بود که داریوش مهرجویی از همان سال 61 که به ایران بازگشت، دیگر گرد سیاست نگشت و با فیلمها در حال کار و زندگی بود و در عین حال تأملات فلسفی داشت و اگرچه مثل اکثر شهروندان به وضعیت کنونی معترض بود اما کنش سیاسی تندی نداشت تا به چنان سرنوشتی دچار شود. خیلی زود البته معلوم شد انگیزۀ قتل سیاسی نبوده اما هنوز چنان که باید و شاید ابعاد حادثه تشریح نشده تا باقی ماندۀ شایعات هم رخت بربندد.
مهم ترین زمینۀ شایعه آخرین مصاحبۀ همسر او - وحیدۀ محمدیفر- بود که از تهدیداتی سخن میگفت و ابراز نگرانی میکرد و همین هم سبب شگفتی شد که چرا خودشان قضیه را جدیتر نگرفتند یا موقتا به مکانی دیگر نکوچیدند یا از دیگران نخواستند به آنان یاری کنند تا طعمهای تنها در مقابل مهاجم یا مهاجمان نباشند؟ مصاحبه درست در همان روز قتل در صفحه اول روزنامه اعتماد منتشر شد. اتفاقی که اگر بی سابقه نباشد کمسابقه است و به واقع اسباب حیرت است. دادستان کل دادگستری البرز هم گفت: «شکایتی در دادسرای فردیس طرح نشده بود تا پلیس یا دستگاه قضایی ورود داشته باشد.»
در گفتوگو با همسر داریوش مهرجویی اگرچه در روتیتر از اقدام به سرقت با چاقوی فردی ناشناس اشاره شده اما تیتر درباره این موضوع نیست و به نقل از او آمده «سنتور علی سنتوری را دزدیدند» حال آن که به قاعده باید به تهدید پرداخته میشد. حتی تصویر هم به بهرام رادان بازیگر نقش سنتوری اختصاص دارد نه مصاحبه شونده.
داریوش مهرجویی در آغاز دهه ۶۰ از ایران رفت اما تصمیم گرفت بازگردد و کار کند. بازگشت و به خلق آثاری ماندگار پرداخت که به بخشی از گنجینه فرهنگی و هنری ایران بدل شدند.
او مطالعات و علایق فلسفی داشت چنانکه در دانشگاه «یوسیالای» لُسآنجلس نیز در رشته فلسفه تحصیل کرد و با فیلم هایی که ساخت به یکی از نمادهای موج سینمای ایران بدل شد.
اگر مهاجرت اوبه فرانسه 60 ادامه مییافت نه «اجارهنشینها» داشتیم و نه از سه گانۀ «سارا، پری و لیلا» خبری بود و نه از «مهمان مامان» و «سنتوری» و کارهای دیگر که از همه خاطره داریم.
فیلمهای سالهای متأخر او را اگرچه خیلیها دوست نداشتند و برخی به ضعف فیلمنامههای همسر جوان نسبت میدادند اما خود کارگردان جایی خصوصی گفته بود «نارنجیپوش» نیز یک دورۀ انحطاط تاریخی را به تصویر کشیده است. مشهورترین اثر او البته «هامون» بود در ۱۳۶۸ و در دهۀ 70 نیز بانو، سارا، پری، لیلا و درخت گلابی را.
مهرجویی به ایران برگشت چون در غرب احساس امنیت نمیکرد و پیرانه سر در خانه امن خود کشته شد و این نیز به واقع مایه شگفتی و تحسر بود:
"من مهاجرت را تجربه کردهام. خوب نبود. آدم در غرب احساس ناامنی میکند. غرب، خیلی بیرحم است. سیستم و قوانین آنها بیرحم است. با همین قوانین سفت و سخت، اقتصادشان را شکل دادهاند. مثل ما نیستند که با پول نفت زندگی کنند... وقتی میروی یا مجبور میشوی به عنوان پناهنده ثبتنام کنی با یک حقوق بخور و نمیر یا تن بدهی به کارهای پست و ناجور. ضمن این که اروپاییها بیگانههراسی دارند و دایم در این باره حرف میزنند که مهاجران را باید بیرون کرد... یک نانوایی بود در پاریس کنار خانه ما. یک روز همسرم آمد. دیدم خیلی ناراحت است. گفتم چه شده؟ گفت به خاطر سه سانتیم ( یک صدم فرانک) که کم داشتم همه خریدهایم را پس گرفت و گفت برو پولش را بیاور. بله، به خاطر سه سانتیم!"- [مجلۀ 24، اسفند 1390]
قتل فجیع کارگردان و همسرش تکان دهنده ترین پایان بود برای یک عمر زندگی هنری که دل و دماغی برای کسی باقی نگذاشت تا به آن نگاه سینمایی داشته باشد جز یک نفر که خشم و اعتراضاتی را برانگیخت و بیشتر چندش آور توصیف شد.