سیاست مدیریت تکثر فرهنگی در میان قومیتها، راهبرد مهم جمهوری اسلامی است
تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۴۶۹۲۱۷
به گزارش حوزه فرهنگ وهنر خبرگزاری تقریب، ناصر فکوهی، انسانشناس و نویسنده در سخنان خود در همایش «ناسیونالیسم ایرانی: نگاهی به روایتهای کلاسیک متقدم و متأخر» که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد؛ با اشاره به اینکه دموکراسی چیزی نیست که از بالا ابلاغ، و یا با قانون ایجاد شود؛ آن را به معنای «تحمل دیگری» تفسیر کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
راهبرد ما باید مدیریت تکثر فرهنگی باشد
فکوهی در ادامه درباره رفتار غیرفرهنگی طبقۀ فرهنگی بیان داشت: «در کشور ما گرایشی بوجود آمده است که از طبقات پایین جامعه شروع شده و با بالا ختم میشود که بنده نام آن را لمپنیسم فرهنگی گذاشتهام و این لمپنیسم فرهنگی چیزی است که ما وقتی به لحاظ نظری با کسی مخالف هستیم بحث را به سمت اشخاص میبریم که ما از نخبگان انتظار داریم این مدل را دنبال نکنند و به لمپنها صحبتکردن و گفتوگو بیاموزند که البته در حال حاضر این اتفاق به عکس رخ داده است.»
استاد انسانشناسی دانشگاه تهران در این نشست با قراردادن ناسیونالیسم ملی و قومی در برابر مدیریت تفاوتها اظهار کرد: «ناسیونالیسم ملی در برابر ناسیونالیسم قومی قرار میگیرد که منجر به تولید یک چرخه باخت ـ باخت در جامعه میشود اما مدیریت تفاوتها و قبول تکثر یک چرخه برد ـ برد را باعث میشود. از دید من حتی استفاده از واژه ناسیونالیسم به جای ملیگرایی درست نیست و اینها از لحاظ سیستم ارزشی متفاوت از یکدیگر هستند. در اروپا و آمریکا ناسیونالیسم یعنی یک گرایش راست افراطی فاشیستی که بعضا حتی برای اروپایی که فاشیسم را تجربه کرده حکم تابو دارد. اروپا مخصوصا فرانسه و آلمان پس از گذر از ناسیونالیسم توانستند رشد کنند حالا اینکه ما بهعنوان یک کشور خاورمیانهای جهان سوم به ملیگرایی احتیاج داریم یا نه بحث دیگری است.»
ملیگرایی به جای ناسیونالیسم
فکوهی سپس با اشاره به شکلگیری مفهوم دولت متذکر شد: «مفاهیم دولت و ملت یا دولت ملی در مکانها و زمانهای خاص تبلور داشتند اینکه این تعریف از دولت و ملت را آخرین و تنها راه نمود سازمانیافتگی به یک جامعه بدانیم غلط است و ما اشکال دیگر شکلدهی به سیستم را داریم که در این چارچوب قرار نمیگیرد. هرچند فعلا با توجه به مناسبات جهانی تعریف دولت ـ ملت معنا دارد. هرچند مفاهیم هویت ملی، تاریخ ملی، سرنوشت ملی که از دل این مفهوم بیرون میآید یک مفهوم انتزاعی و قراردادی هستند برای پشتیبانی تئوریک از همین دولت ملی. و صد در صد با مفاهیم هویت فرهنگی، تاریخ فرهنگی و انسجام فرهنگی متفاوت است.»
فکوهی با اشاره به تجربه ناموفق اروپا از ناسیونالیسم بیان نمود: «در اروپا که ابتدا فاشیسم را تجربه کرده بودند و بعد به سراغ ناسیونالیسم آمدند که البته آن هم بازمانده فاشیسم بود منجر به مدلی موفق نشد و دو کشور فرانسه و آلمان در طول ۱۰۰ سال میلیونها نفر را زیر لوای ناسیونالیسم نابود کردند. آنها از زمانی رشد کردند که ناسیونالیسم را کنار گذاشتند.»
ناصر فکوهی در بخش دیگری از سخنان خود بیان داشت: «در ایران از ابتدای دورهی پهلوی اول از ناسیونالیسم ملی الگوبرداری شد و در قانونگذاری و سیستم دولتی و حتی در انقلاب هم از مدل انقلاب کبیر فرانسه به عنوان یک نمونه انقلاب اسطورهای الگو برداری شد در حالیکه انقلاب فرانسه بسیار خشونتآمیز و ضد مردمی بود و بدتر از همه اینکه این مدل ناسیونالیسم ملی نه تنها خود نتوانسته کاری کند بلکه چرخه باطل هم ایجاد کرده است.»
او افزود: «اساسا هویت فرهنگی، تاریخ فرهنگی و انسجام فرهنگی مقولاتی کهن و تاریخیاند اما همتایان ملی آنها مقولاتی متأخر و ناپایدار. به همین دلیل میگویم ملیگرایی نباید در مفهوم ناسیونالیسم تعریف شود. ناسیونالیسم یعنی یکدست سازی چه از نظر حافظهای و چه تاریخی. ناسیونالیسم در مقابل تکثر قرار میگیرد و ما متأسفانه از صدسال پیش تا امروز تلاش کردیم در کشوری که از گذشتههای دور هیچ پیشینه یکسانسازی مرکزی نداشته و حتی تا اواخر دوران ساسانیان آزادیهای دینی داشتیم و حتی دین شاخص مرکزی نبود با الگوگیری از فرانسه یک ناسیونالیسم ملی را اعمال کنیم. ناسیونالیسمی که عموما در برابر قومیتها و زبانها و فرهنگهای آنها قرار میگیرد. چنین ناسیونالیسمی هرگز نتوانست و نمیتواند در این گستره فرهنگی متنوع محقق شود. مگر اینکه تجزیه اتفاق بیفتد که خوب خاص هیچکدام از ما نیست.»
فکوهی تصریح کرد: «ساختار فدرالی نیز برای جامعه ما و در این سیستم قدیمی جواب نمیدهد چراکه ما از گذشته یک سیستم قدیمی و ناکارآمد داشتیم که به صورت منفک عمل نکرده و اختلاط وسیعی را میان قومیتها و فرهنگها شاهد هستیم. مدل بهینه برای جامعه ما با چنین پیشینهای مدل تکثر فرهنگی مبتنی بر مدیریت تفاوت فرهنگهاست. ما پهنههای متنوع و بزرگ و کوچک فرهنگی داریم که بعضا حتی موقعیت فرامرزی پیدا کردهاند. پس راهی جز تکثرگرایی پیش روی ما نیست. اما متاسفانه با اصرار بر این ناسیونالیسم ملی به فعالیتهای پانهای قومی دامن زدهایم که آنها نیز همین ناسیونالیسم فرانسوی را از مدل دولت مرکزی وام گرفتهاند و برای پیرامون بازسازی کردهاند. این یعنی به جای اینکه نخبگان ما لمپنها را به سمت خود بکشند این لمپنها بودند که نخبگان را به سمت خود کشیدهاند. الگوی غلط را به صورت واکنشی از مرکز به پیرامون منتقل کردهایم و این اشتباه است.
طبقه فرهنگی، بیفرهنگ شده است
وی در خصوص اختلافات قومی بر سر زبان اشاره داشت: «زبان فارسی فعلی ما زبان قوم فارس نیست و زبان ساخته شده در صد سال گذشته است و ناسیونالیسم قومی در جهت مخالفت با ناسیونالیسم مرکزی با استفاده از الگوی ناسیونالیسم مرکزی زبان ملی را نفی میکند و اینگونه انحرافی سبب انحراف دیگری میشود.»
دکتر فکوهی در جمعبندی سخنان خود اینگونه بیان کرد: «به نظر من «سیاست تکثر فرهنگی بر اساس مدیریت تفاوت» برای ما میتواند سیاست برد-برد باشد و در ایران شانس بسیار بیشتری دارد و این سیاستی است که یک قدرت، قدرت خود را به دیگران تحمیل نکند چرا که سیاست تکثر فرهنگی در ایران درونی شده و این از ماندگاری تمام سنتها پیداست. اینکه برای هیچ ایرانی اینکه تقویم زرتشتی دارد و دین اسلامی و مناسبات اسلامی و زرتشتی را باهم و یا اینکه صحبت کردن به زبانهای مختلف اقوام در هر مکان و جمعی ممکن است در صورتی که در دیگر کشورها اینچنین نیست، میتواند شاهدی برای موفق بودن این مدل باشد.»
انتهای پیام/
منبع: تقریب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.taghribnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تقریب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۴۶۹۲۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جمهوری اسلامی برای منطقه نعمت است
جمهوری اسلامی یک نعمت برای کل منطقه است. منطقه تا پیش از جمهوری اسلامی همواره از ناحیه بیگانگان تعیین تکلیف میشد اما این بار انقلاب اسلامی به دنبال تغییر موازنه و حضور در لایه نظم نوین جهانی است. - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، علی عسکری در یادداشتی نوشت: در میان فیلمهایی که از شب حساس عملیات انتقام ایران مخابره میشد، قابها و فریمهای زیادی در تاریخ ماندگار شد. تصویر موشکها بر فراز آسمان کربلا، مسجدالاقصی و... همگی در ذهن و حافظه مردم منطقه باقی خواهد ماند اما در میان همه این فیلمها و تصاویر، یک فیلم متفاوت نیز بسیار چشمنوازی میکرد و آن هم هیجان و خوشحالی غیر قابل وصف مردم در شهر الخلیل بود که کاملا هیجانزده، بر بام خانههای خود شعار «به خاطر خون قاسم سلیمانی»، «درود بر سلیمانی هرگاه که آسمان فلسطین روشن میشود»، «سیدعلی خامنهای همان کسی است که به یاری زنان غزه شتافت» و «یالثارات الغزه» سر میدادند. این ویدئو را باید در کنار تصاویر مردم ایران قرار دهیم که همان شب هیجانزده در خیابانهای تهران و دیگر شهرها شعار لبیک یا غزه سر میدادند.
این تکه فیلمها تنها نشانههایی از رخدادی بزرگتر است که ما از آن تحت عنوان «مقاومت، نقطه اتحاد جانها» یاد میکنیم. لازم است 2 سطح از سیاستورزی را از یکدیگر تفکیک کنیم. کشورها در یک تقسیمبندی کلی به 3 دسته تقسیم میشوند؛ نخست کشورهای استراتژیک هستند. این دسته از کشورها، اصطلاحا نقشه خود را برای جهان داشته و در نقشه کشور دیگری بازیگری نمیکنند. این کشورها هر یک به دنبال خلق نظمی جدید در نسبت با خود بوده، از همین رو برای خویش جایگاهی محوری در مناسبات جهانی لحاظ میکنند. برای نمونه کشورهایی همچون آمریکا، روسیه و چین جزو کشورهای استراتژیک در عرصه جهانی هستند.
در مرتبه بعد اما کشورهای ژئوپلیتیک قرار دارند. این کشورها دارای طرح و ایدهای برای نظم نوین جهانی نیستند اما ممکن است به واسطه موقعیت سوقالجیشی، دسترسی به منابع حساس انرژی یا هر دلیل دیگری دارای نقش مهمی در منطقه باشند. برای نمونه عربستان و ترکیه کشورهایی با چنین مختصاتی هستند. در دسته سوم نیز کشورهای عادی قرار دارند که حائز جایگاه خاصی در مناسبات جهانی نیستند. برای مثال کویت چنین کشوری است.
ذکر این دستهبندی مقدمهای برای طرح 2 مدل از سیاستورزی بود. به احتمال زیاد هر گاه نامی از سیاست انگلیسی برده میشود، به طور ناخودآگاه شعار «تفرقه بینداز و حکومت کن» به ذهن همه خطور میکند. این جمله هم پیچیدهترین سیاست انسانی تاریخ معاصر و هم تاریخ یک قرن گذشته غرب آسیا را در قالبی مختصر و کوتاه توضیح میدهد. برای توضیح بیشتر باید گفت منطقه غرب آسیا در یک قرن گذشته بویژه پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ اول جهانی، همواره درگیر اختلافات و نزاعهای گوناگون ملی، قومی و دینی بوده است. ریشه این موضوع را اما میتوان به رفتار و عملکرد استعمار برای ملتسازیهای دروغین در این منطقه بازگرداند. به نحو دقیقتر در میانه فروپاشی دولت عثمانی، ما شاهد آن هستیم با رضایت روسیه، 2 کشور فرانسه و انگلیس طی قرارداد سایکس - پیکو منطقه را میان خود تقسیم میکنند. با گذار از دوره استعمار سنتی و افزایش سطح آگاهی مردم برای دستیابی به حق استقلال، استعمارگران پیر و کهنهکار جهانی اما سیاست پیچیدهتری را به کار گرفتند تا هر چند به ظاهر نیروهای نظامی خود را از منطقه جمع میکنند اما همواره بتوانند منطقه را تحت کنترل خود نگه دارند. سیاست آنان را میتوان ذیل کلیدواژه از بین بردن اراده سیاسی در منطقه توضیح داد. برای توضیح بیشتر یک مثال را طرح میکنیم. کشور عثمانی که در جریان جنگ اول جهانی از بین رفت چگونه کشوری بود؟ فرآیند انسجامیابی آن چگونه بود؟ به عبارت دیگر چه مولفهای عثمانی را شکل داد و تبدیل به یک امپراتوری بزرگ کرد؟ طبیعتا همه ما میدانیم عنصر قومی ترکها در شکلگیری این امپراتوری نقش پررنگی داشته است اما حقیقت آن است که عثمانی ترکبنیاد نبود، چرا که در قلمرو خود گروهها و تکثرهای مختلف دیگری را نیز جمع کرده بود. قلمرو عثمانی شامل فلسطین، سوریه و حتی بخشهایی از عربستان نیز میشد. این قلمرو را اما یک نظریه سیاسی تحت عنوان «نظریه خلافت» شکل داد، لذا عثمانی یک اراده سیاسی بود. در حقیقت کشورهایی که اراده سیاسی هستند در ذیل نقشههای دیگر کشورهای استراتژیک خود را قرار نمیدهند، لذا خود یک کشور استراتژیک هستند. این موضوع را میتوان پیرامون ایران ما نیز طرح کرد. هدف استعمار طی یک قرن گذشته زدودن ارادههای سیاسی از منطقه غرب آسیا بوده است. این منطقه به واسطه تاریخ بسیار غنی، دین پر از پتانسیل اسلام و موقعیت حساس جغرافیایی کاملا ظرفیت ظهور ارادههای سیاسی را در خود داشته است که میتوانستند نظم جدید آمریکایی را در جهان متزلزل کنند. بر همین اساس تمام همت استعمار زدودن ارادههای سیاسی از منطقه بوده است.
اما روش استعمار برای تحقق این پروژه چگونه بوده است؟ این استعمارگران با دامن زدن به امواج ناسیونالیسم قومی و از طرف دیگر هویتخواهیهای افراطی دینی، تلاش داشتند هر نوع هویتی در این منطقه را به مرز خون و تنش با دیگر هویتها نزدیک کنند. در نهایت نیز با تقویت این سبک از هویتیابی شاهد شکلگیری کشورهایی هستیم که تقریبا میتوان آنها را به عنوان چند واحد جمعی مستقل اما در ذیل یک قدرت سیاسی توضیح داد. برای مثال کافی است در این میان به کشورهایی مانند عراق و لبنان توجه کنید. ساختار قدرت سیاسی در عراق با توجه به هویتیابیهای مسموم استعماری همواره مبتنی بر سهمخواهیهای قومی و مذهبی شکل گرفته است. لبنان نیز نمونه تام و تمامی است که به لحاظ تضادهای قومی و دینی در صدر قرار داشته و بیش از 15 قومیت و مذهب به طور جدی با یکدیگر به رقابت میپردازند. در این میان اما پروژهای تحت عنوان کشور اسرائیل برای تکمیل نقشه استعمار دارای جایگاه ویژهای است. اسرائیل دقیقا نقطهای است که به واسطه آن زدودن ارادههای سیاسی از منطقه شدت گرفته است.
تاکنون از خود پرسیدهاید چرا هر گاه و در هر کشور منطقه، افراد یا گروهی داعیه تجزیهطلبی و جداییخواهی را طرح میکنند به سرعت با اسرائیل وارد رابطه میشوند؟ روابط میان اسرائیل با تجزیهطلبان کرد در کردستان، روابط اسرائیل با جمهوری آذربایجان و تجزیهطلبان ترک و حتی فراتر از این روابط اسرائیل با تجزیهطلبان سومالی و... این همه سوژه به نظر حاوی این پیام است که هر نوع تجزیهای به نفع استعمار و کارگزار آنان در منطقه یعنی اسرائیل است. دلیل این موضوع اما به نظر روشن است. واحدهای هویتی مختلف پس از استقلال آنقدر به لحاظ توان اقتصادی، نظامی، سیاسی و... ضعیف میشوند که ناچار برای حیات خود باید در نقشه کشورهای بزرگتر ایفای نقش کرده و به نوعی وابسته آنان شوند. به عبارت سادهتر در نظم آمریکایی جهان کشورهای ژئوپلیتیک و کشورهای عادی کاملا ظرفیت و توان پذیرش نقش و همکاری را دارند.
نقطه مقابل این سیاست اما چیست؟ نقطه مقابل سیاست مذکور را میتوان ساخت ارادههای سیاسی دانست؛ پروژهای که به نظر میتوان آن را به انقلاب اسلامی و ایده امام خمینی(ره) برای منطقه نسبت داد. امام خمینی(ره) در ایده سیاسیشان خود بر موضوع مستضعفان در برابر مستکبران تمرکز میکنند. ما در حقیقت باید از مستضعفان آشناییزدایی کرده و با این مفهوم به عنوان یک اراده سیاسی مواجهه کنیم. مستضعفان یک نظریه سیاسی است که میتواند کلیت منطقه را در نظم نوین جهانی دخیل کند. به همین واسطه باید گفت جمهوری اسلامی یک نعمت برای کل منطقه است. منطقه تا پیش از جمهوری اسلامی همواره از ناحیه بیگانگان تعیین تکلیف میشد اما این بار انقلاب اسلامی به دنبال تغییر موازنه و حضور در لایه نظم نوین جهانی است. برای این مضمون میتوان نشانههای مختلفی را ارائه کرد.
این پرسش مهمی است که چرا جمهوری اسلامی همواره تاکید دارد حزبالله لبنان باید در چارچوبهای رسمی کشور لبنان فعالیت کند. یا آنکه این مساله قابل توجه است که جمهوری اسلامی هیچگاه مولد جداییطلبی شیعی در عراق نبوده است، بلکه اعتقاد به حکومت و قدرت فراگیر در عراق دارد. ایده تشکیل ارتش مشترک میان ملل مسلمان را نخستین بار سیدجمالالدین اسدآبادی طرح کرد اما با وقوع انقلاب نیز امام خمینی، راه نابودی اسرائیل را بسیج ملل اسلامی میدانستند. سیاست امام خمینی برای تشکیل بسیج جهانی مستضعفان و اتحاد ملل مسلمان منطقه برای حل مسائل مختلف از جمله معضل اسرائیل برآمده از نظریه سیاسیای است که به توضیح آن پرداختیم.
بنابراین میتوان چنین جمعبندی کرد که محور مقاومت در نقطه جمع و اتحاد مردم منطقه ایستاده و در مقابل اسرائیل کانون تشتت و تفرقه است.
منبع: وطن امروز
انتهای پیام/