شهر غریب (قسمت آخر)
تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۴۷۱۲۲۵
چهارم دیماه 1365 ساعت 11:15 قبل از ظهر بود که دستهایمان را محکم گره زدند، با سیم تلفن.ما چهار نفر بودیم، دو مجروح و دو سالم. افسر جوان عراقی به سربازان دستور داد عقب ببرندمان. باورمان نمیشد جنگ چنین قسمتهایی هم دارد. با اینکه بارها اسیر عراقی دیده بودم اما متوجه نشده بودم چقدر اسارت بد است. وقتی به شخصیت انسان اهانت میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
صفای غربت
امشب خودم بغض کردهام که قرار است این مجموعه را تمام کنم. نمیتوانم از غربت زیبای اسارت خداحافظی کنم، و البته نمیخواهم.
برای هر کسی خواستهام استدلال کنم اسارت ما با همه کتکها و غربتش پر بود از زیبایی نتوانستهام.
نمیدانم عاشق شدهاید؟ دلتان جایی گیر کرده؟ مستی را تجربه کردهاید؟
اگر نه، نمیتوانم ثابت کنم که راست میگویم!
گروه آخری که در زندان الرشید به سلول ما اضافه شدند حدود 10 نفر شمالی بودند. تا دیشب کیپ تا کیپ میخوابیدیم، بعضی که بدنشان ترکش داشت میگفتند نمیتوانیم دراز بکشیم، مینشستند، مینشستند تا جای بیشتری برای خواب بقیه باشد!
با همان وجود هم حالا دیگر جا نمیشد. همان شبی که گفتیم نصف بخوابیم، نصف دیگر دور تا دور نشسته یا ایستاده بمانیم و نیمه شب جا عوض کنیم.
یکی از شمالیها که لهجه غلیظاش نشان میداد از روستاییهایی است که دور از شهر بوده، پرسید چیزی شده نگاهمان میکنید؟ گفتم؛ نه! فقط مشکل خواب داریم. گفت من چند روزی است چیزی نخوردهام، اگر نان به من بدهید بیدار میمانم تا خود صبح. با خوشحالی گفتم بچهها هر چه نان داریم بیاورید، به او و بقیه دادیم. چقدر خوشحال شدند. باورشان نمیشد آن وقتِ شب غذایی در بساطمان باشد.
انگار چلوکباب سلطانی و پیاز میخوردند. طوری نان را گاز میزدند، که دلمان میخواست تنها نگاهشان کنیم. نان دوم را روستایی که خورد، نادر دست به شانهام زد تا نگاهش کنم.
خواب رفته بود. زیبا...
نان را خورده و جا در جا خوابیده بود!
پسری همراهمان بود از روستاهای لالی خوزستان. فقط چوپانی کرده بود. همیشه به او میگفتم تو چطور اسلحه گرفتی آمدی جبهه. دستهایش درشت، صورتش درشت، دهان بزرگاش همیشه خندان. برای اولین بار برایمان چای آورده بودند، چای شیرین.
دو ماه بود چای نخورده بودیم. از نهر عسل و شیر هم برای ما دلچسبتر و لذت بخشتر بود... اما هیچ وسیلهای برای تقسیماش نداشتیم، تنها همان درب قابلمه دایرهای نسبتا گود بود.
گفتیم بچهها هر نفر یک هورت بخورید. نشان همه هم دادیم هورت یعنی نیمنفس نه بیشتر... شانس آوردیم بچه روستایی لالی ردیف دوم نشسته بود. هورت کشید، دیدیم نصف در قابلمه خالی شد...
گفتیم یک هورت... گفت یک هورت من این بود!
چقدر خندیدیم. از آن روز گذاشتیماش برای همیشه نفر آخر.
وقتی همه با هم کتک میخوردیم کسی دردش نمیآمد. همین که نگهبانها میرفتند میخندیدیم، از ته دل، چند فحش نرم میدادیم و دلمان خنک میشد. هر کس میخواست از همان کتک دستجمعی فرا کند ده برابر میخورد. پسر نازک نارنجی و مغرور جنوبیای که شلاق برایش دردناک بود تصمیم گرفت ترفندی بزند که کتک نخورد. به افسر عراقی گفت من از "مجاهدین خلق" و در جبهه نفوذی بودهام. افسر باور کرد. تازه دیدار رجوی و صدام اعلام شده بود و افسر میترسید مبادا راست گفته باشد. گفت نگهبانها او را نزنند.
وقتی ما کتک میخوردیم آقای "مجاهدین خلق" میخندید و نگاهمان میکرد. ما حرص میخوردیم و لعنتش میکردیم...
نگهبان جدیدی آمد دید این یکی کناری است و تنها کتک خوردن ما را نگاه میکند. رفت و پرسید چرا تو مثل بقیه نمینشینی؟ جواب داد "اَنَ مُجاهِد" "اَنَ مُجاهِدین خَلق" سرباز درشت هیکل عراقی انگار اهانت ناموسی شنیده باشد. با تعجب تکرار کرد "انت مجاهد؟! لعن علیک..." تو مجاهدی پدر سوخته...
او اصلا نمیدانست مجاهدین خلق چه هست!
آوردش وسط آنقدر با کابل به سر و صورتش کوبید، که نعرههای غلط کردماش هوا رفت. ولی عراقی نمیفهمید غلط کردم یعنی چه...
این بار ما میخندیدیم!
نمیدانم روز چندم زندان الرشید بود، یادم هست آبمان باز قطع شده بود. در محوطه پنجره خیلی کوچکی بالا بود. صدای ضعیفی میآمد. دیدم همه ساکتند و خشک شدهاند. صدای ضعیف بلندگویی از دور میآمد. صدای عبدالباسط بود که سوره تکویر را میخواند. اذا الشمس کورت...
دیدم همه بچهها ساکت ایستادهاند و همان را گوش میکنند؛ وقتی که قیامت میشود... وقتی از آن معصومان پرسیده میشود به چه گناهی کشته شدید؟ وقتی صبح باز میدمد...
معنی عربی آیات را نمیفهمیدم اما انگار خدا با خود ما صحبت میکرد.
اولین بار بود قرآن را حس میکردم.
با ما صحبت میکرد.
نمیدانم مسجدی بود آن اطراف یا چه بود ولی هر روز همان ساعت از بلندگویش قرآن پخش میشد و با اینکه صدایش خیلی ضعیف میرسید، ما همه ساکت میشدیم.
انگار همه چیز ساده میشد. همه چیز لذت بخش میشد. همه چیز دوستداشتنی میشد. همه سختیها محو میشدند.
همه امیدوار میشدیم
خدایی بود که همه ما را میدید.
خدایی بود که قول میداد صبحی در پیش است.
خدایی بود که قسم میخورد همه اینها راست است.
و ما با همه وجودمان آن را حس میکردیم.
بهترین زمستان عمرم گذشته بود
همان غربت هم با صفا بود
ما خودمان را پیدا کرده بودیم
ما عاشق شده بودیم!
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۴۷۱۲۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تدوین فرهنگنامه شهدای غریب در اسارت استان بوشهر
معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استاندار بوشهر از برگزاری اجلاسیه شهدای غریب در خرداد ماه خبر داد و گفت: لازم است فرهنگ نامه شهدای غریب در اسارت استان بوشهر و یک کتاب در این زمینه تهیه و تدوین شود. - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بوشهر، اکبر پورات صبح امروز در نشست ستاد اجرایی شهدای غریب استان بوشهر اظهار داشت: باید با استفاده از ظرفیتهای موجود استان در اجرای برنامههای شاخص در زمینههای مختلف به ویژه برگزاری اجلاسیه شهدای غریب در خرداد ماه تهیه مستند از شهدای شاخص استان و نیز بروزرسانی اطلاعات و آمار شهدا مد نظر قرار گرفته شود.
وی تصریح کرد: این کنگره در راستای معرفی زوایای دیگری از حماسهها و استقامتهای دوران دفاع مقدس و اهمیت و ارج نهادن به شهدای غریب در نوع خود نوآورانه و ارزشمند است. برنامههای در نظر گرفته شده برای پاسداشت شهدای غریب در شورای هماهنگی ترویج فرهنگ ایثار و شهادت استان به کمیتههای استانی برای اجرا و برنامهریزی لازم ارائه خواهد شد.
معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استاندار بوشهر با بیان اینکه باید فرهنگ نامه شهدای غریب در اسارت و یک کتاب در این زمینه تهیه و تدوین شود گفت: یادواره شهدای غریب در اسارت در هر استان و کنگره ملی آن نیز امسال بهصورت سراسری برگزار میشود.
پورات عنوان کرد: از اصحاب رسانه میخواهیم که در این زمینه اطلاعرسانی کنند تا جامعه نسبت به وجود این عزیزان آگاهی پیدا کنند، چون بسیاری از افراد وقتی که برای آنها توضیح داده میشود تازه متوجه میشوند که شهدایی هستند که در اسارت به شهادت رسیدهاند.
انتهای پیام/190/