Web Analytics Made Easy - Statcounter

حسام لک خوانشی تازه از «در انتظار گودو»ی بکت در قشقایی روی صحنه برده است که به نظر هم ترکیبی از خوانش‌های پیشین است و هم پشت‌پا زدن به همان خوانش‌ها، جایی که بیابان برهوت بی‌آب و علف به زباله‌دانی چند دقیقه‌ای بدل می‌شود. ۰۳ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۳:۳۸ فرهنگی تلویزیون ، سینما و تئاتر نظرات - اخبار فرهنگی -

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

هیچ متنی از متون جهان معاصر ما به اندازه «در انتظار گودو» تفسیر نشده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در هر بزنگاهی، اجرایش فتح بابی بوده است برای خوانش روز جامعه. روزگاری آن را هگلی برداشت می‌کنند و گودو را محور پایان تاریخ حضرت فیلسوف می‌پنداشتند. برخی آن را نقطه عطف جهان پست‌مدرن می‌خوانند و آن را به خوانش‌های ضدمرکزگرای دریدا مرتبط کردند. گاهی در قامت سوزان سانتاگ در جهانی جنگ‌زده در دل سارایوو ققنوس‌وار ظهور می‌کند و گاهی در نگاه همایون غنی‌زاده به امری بورژوازی‌زده بدل می‌شود.

هرچند به نظر شاهکار بکت به اندازه «هملت» انگلیسی‌ها خوانش‌پذیری اجرایی نداشت؛ اما برای آنان که قصدشان گرفتن سگک روایت و خاک کردن متن در زمین اجرا است، «در انتظار گودو» یک چالش اساسی است. چالشی که با همان جمله آغازین نمایشنامه جرقه‌اش زده می‌شود. جایی که بکت، با همان صورت اخمویش، احتمالاً، نگاشته است این اثر یک کمدی-تراژدی است. برای مردمان آن زمان کمدی-تراژدی یک پارادوکس بود و برای امروز ما یک واقعیت تجربه شده است.

این واقعیت اساساً در نمایش‌های اخیر برآمده از متن بکت دیده نمی‌شود. نمایش‌ها یا می‌خواهند جهانی کمیک بیافرینند از شیرین‌کاری‌های استراگون و ولادیمیر – در قامت دو کمدین جذاب فلک‌زده – یا آنکه جهان را چنان رخوت‌زده و ملال‌آور نشان دهند که گویی بکت انتقام همه بدبختی‌هایش را در آن زمان از مخاطبان نمایش می‌گیرد. این وضعیت یا نمایش را در ورطه نوعی ول‌گشتگی فرو می‌برد یا چنان خط‌کشی شده و سفت و سخت روی صحنه اجرا می‌شد که گویی با اثری از عصر نئوکلاسیسم روبه‌روییم.

در چنین وانفسایی حسام لک، عصیان‌کرده از تالار مولوی، در قشقایی «در انتظار گودو» را روی صحنه می‌برد. تقریباً واو به واو. آن طور که بازیگر زن نمایش کتاب ترجمه علی‌اکبر علیزاد را در دست گرفته است و می‌توان دید که زیر چه دیالوگ‌هایی خط کشیده شد یا روی کدام دیالوگ خط کشیده شده است. عصیان لک هرچند از دید برخی منتقدان به نمایشش آسیب رسانده است و اتمسفر نمایش را مخدوش کرده است؛ اما به نظر می‌رسد این عصیان نیز به بخشی از نمایش بدل شده است.

وارد سالن که می‌شوید عده‌ای نشسته‌اند. چراخ بالای سر شما خاموش نمی‌شود. شما بخشید از صحنه‌اید. ولادیمیر و استراگون درگیر به مسئول سالن وارد می‌شوند. روی صندلی‌های ردیف نخست می‌نیشنند – که می‌توانست از این تمهید خط‌کشی شده هم عقب‌نشینی کرد – و نمایش را از مشکل کشف آغاز می‌کنند. شخصیت‌ها به کرمانی سخن می‌گویند و برای مخاطب غیرکرمانی درک برخی واژگان ساده نیست. مخاطب با یک فاصله زبانی به یکی از آشناترین آثار دراماتیک خیره می‌شود و تلاش می‌کند دریابد چه می‌گویند این دو جوان کرمانی.

زبان از این هم سخت‌تر می‌شود زمانی که پوتزو و لاکی ماجرا می‌خواهند از لهجه عبور کنند و به زبان و گویش ورود کنند. زمانی که جای لاکی و پوتزو برای چند دقیقه تغییر می‌کند و همه چیز به کُردی بین می‌شود. قرار است قطعات فلسفی سخت‌فهم ماجرا را به زبانی دیگر بشنویم که شاید کمترین شناختی از آن نداریم  و البته کرمانی‌های ماجرا با سکوتی بدان گوش می‌دهند و گویی می‌فهمند. اعتراضی نمی‌کنند، همان‌طور که شما اعتراضی نمی‌کنید. واکنشی نشان نمی‌دهید. اینجاست که گویا حسام لک به خوانش هگل ماجرا نزدیک می‌شود که از قضا خوانش محبوبی است.

خوانش هگلی می‌گوید دو سرگشته نمایش نمادی بر طبقه متوسط شکل گرفته پس از انقلاب فرانسه و ناشی از سقوط نظام ارباب و برده‌ای است و در مقابل پوتزو و لاکی شقی از نظام رو به پاشش ارباب و برده‌ای است، جایی که آرام آرام پوتزو جایگاه اربابیش، در آن لفافه مقدس، از دست می‌دهد تا جایی که او اشیای مشروعیت‌بخش خود را مدام از دست می‌دهد. در نمایش حسام لک وضعیت کمی افراطی‌تر هم می‌شود و لاکی می‌تواند هویت پوتزو را نیز از آن خود کند. پس وضعیت هگلی محبوب جماعت تئاتری نیز بر هم می‌ریزد. شاید حتی دهن‌کجی به چنین دیدگاهی باشد. کما اینکه ظاهر پوتزو و لاکی و استراگون و ولادیمیر چندان تفاوتی با یکدیگر ندارد. کمی زبان در اینجا جایگاه قدرت پوتزو را حفظ می‌کند که آن هم ناشی از باقی ماندن نمایش بر سبیل متن است.

در عوض تصویر چیز دیگری می‌گوید. جهان لخت و عور نمایش در سالن قشقایی با درهای گشوده سالن برای رفت و آمد مخاطب و بازیگران و هر آن کسی که در آن حوالی گذر می‌کند، به بافت همیشگی و تصویرشده در بیشتر «گودو»های تاریخ نزدیک است. البته به جای درخت، آن انتها از یک نردبان سفید استفاده شده که سرش هر چند به خورشید نمی‌رسد؛ اما به یک مهتابی ناشیانه نصب‌شده می‌رسد. شاید نردبان استعاره‌ای از وضعیت شبه‌هگلی این روزهای ما باشد و همان تفسیر طبقه متوسط بی‌هویت بکتی و شاید هم نباشد.

حسام لک در این وضعیت از هگل به سمت خوانش دریدایی تغییر موضع می‌دهد. او می‌خواهد مدام از مرکزیت قرار گرفتن متن بکت بگریزد و از مرکز خارج شود. پس بیرون رفتن‌ها و آوردن اشیایی بی‌ارتباط با متن روی صحنه می‌تواند دلالت بر فرار از این مرکزیت باشد. هر چند برخی منتقدانش مرکزیت تئاتر شهر، به عنوان مکان اجرای نمایش را یک المان منفی دانسته‌اند و هویت نمایش را در تالار مولوی جستجو می‌کنند؛ اما به زعم نگارنده مولوی نیز خاصیت مرکزگرایی تئاترشهر را داراست.

نمایش حسام لک با آن همه زباله و نخاله روی صحنه و البته سطلی آبی بزرگی که برای همگان ما نشانه‌ای بر زباله است، جهانی می‌آفریند تا ما از تصویر جهانی «گودو» فاصله بگیریم. زبان، صحنه‌پردازی و شیوه مواجهه مخاطب با اثر تماماً در راستای همین مسئله است. پس گویی لک در کارگردانی گرایشی هم به برشت دارد. او بازیگرانش را مدام به میان مخاطبان می‌برد. آنان قابل‌لمس هستند. بازیگران لاکی و پوتزو حتی با مخاطب برخورد دارند. مخاطبی که در ابتدای ردیف‌های میانی سالن نشسته است، مجبور است برایشان بلند شود و مسیر ورودشان به صندلی‌های میانی را فراهم کند. آن هم برای دو شخصیت کاملاً متضاد طبقاتی. گویی مخاطب اکنون در فرایند برابرانگاری قرار گرفته است و این همان مواجهه‌ای است که در سطوح دیگر نیز رخ می‌دهد. مثل نشستن استراگون و ولادیمیر و حرف زدن با هم، در حالی که روی صندلی ردیف یک، پشت به تماشاگر هستند.

به زباله‌ها بازگردیم و به مرکزگرایی. تصور کنیم نمایش لک در یک برهوت، در میانه زباله‌ها رخ می‌داد. جایی دور از هر مرکزی، مرکزیتی که مشروعیتش را از قراردادهای اجتماعی گرفته است. مثل مولوی که مشروعیت قراردادی مبنی بر سالن اجراهای دانشجویی را کسب کرده است و از این مرکزیت هم راه گریزی ندارد. هویت‌های کسب‌شده برساخته خودمان. اگر حسام لک در میانه آزادراه تهران - قم، در میان آن هم زباله سرراهی، گودویش را اجرا می‌کرد چه اتفاقی رخ می‌داد؟ شاید به اجرای سانتاگ در سارایووی سوخته در جنگ قرابتی می‌یافت؛ اما سارایوو هم در مرکز بود: مرکزی که رسانه‌ها آفریده بودند؛ ولی زمین‌های بایر جنوب تهران را کسی دوست ندارد.

یا شاید اجرای کرمانی گودو در جایی مثل یکی از شهرستان‌های استان خراسان شمالی حال و هوایی دیگر پیدا می‌کرد. همه چیز در خود داشت. محصول تمام خوانش‌های ذکر شده می‌شد فروپاشی تصور ما از یک گودوی کلاسیک اشتباه. هر چند مطمئن نیستم مردمان آن شهر چیزی از این «در انتظار گودو» بکت دریافت کنند.

انتهای پیام/

 

R1369/P/S4,34/CT4 واژه های کاربردی مرتبط تئاتر شهر تئاتر دانشگاهی تئاتر

منبع: تسنیم

کلیدواژه: تئاتر شهر تئاتر دانشگاهی تئاتر تئاتر شهر تئاتر دانشگاهی تئاتر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۴۸۶۰۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نگاهی به مطبوعات امروز/ تعطیلی شنبه آری یا خیر؟

بحث بر سر موضوع تعطیلی پنج‌شنبه یا شنبه، واکاوی اهمیت سفر رئیس جمهور به پاکستان و تنش های منطقه از جمله موضوعاتی هستند که مطبوعات به آن‌ها پرداخته اند. - اخبار رسانه ها -

به گزارش خبرگزاری تسنیم، بحث بر سر موضوع تعطیلی پنج‌شنبه یا شنبه، واکاوی اهمیت سفر رئیس جمهور به پاکستان و  تنش های منطقه از جمله موضوعاتی هستند که مطبوعات به آن‌ها پرداخته اند.

همشهری نوشت: چرا نباید شنبه قرمز شود؟ ️این روزنامه همزمان با داغ شدن موضوع تعطیلی شنبه، به بررسی این که «چرا شنبه نباید قرمز شود؟» پرداخته است. رویکرد کلی گزارش روزنامه روی این موضوع است که کارشناسان تاکید دارند در تعطیل‌شدن پنجشنبه‌ها صرفا نباید ابعاد اقتصادی موضوع مورد توجه قرار گیرد و هواداران تعطیلی شنبه از تکنیک جنگ شناختی استفاده می کنند. همچنین باور دارد عموم مردم به تعطیلی پنج شنبه تمایل دارند. اما دلایلی مانند افزایش هزینه‌های تولید، تفاوت سهم تجارت خارجی کشورهای اسلامی و دیگر کشورها در ایران، پدیده تجارت مجازی و کاهش فرایندهای بروکراتیک و عدم اقبال عمومی و... را نیز مطرح می کند.

روزنامه دنیای اقتصاد، نیز در تیتر یک خود به تعطیلی پنج‌شنبه یا شنبه؟ پرداخته اما رویکرد کلی آن بررسی این مسئله است که «چرا تعطیلی شنبه ضروری است؟» به عقیده روزنامه مطالبه مردم و فعالان اقتصادی مشترک است و بر اساس نظر سنجی معتقد است که بیش ‌از 90درصد شرکت‌‌کننده‌ها –همسو با فعالان اقتصادی- خواستار تعطیلی شنبه هستند. با ارجاع به مطالعات خود مسیر احیای مسافرت‌ها با هدف کمک به رشد اقتصادی و بهبود سلامت روانی مردم را «افزایش و توزیع منظم تعطیلات از طریق آخرهفته 2 روزه» معرفی کرده است. در آخر توصیه کرده دولت و مجلس «انتخاب روز دوم مطلوب جامعه» یعنی شنبه را مدنظر داشته باشند.

«عمق بخشی به یک رابطه راهبردی» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان است که به واکاوی اهمیت سفر رئیسی به پاکستان پرداخته و معتقد است دو کشور نیاز های متقابلی دارند که باید از آن استفاده کافی را کرد. همچنین بهشتی پور کارشناس مطرح روابط بین الملل نیز در صفحه آخر این روزنامه درباره اهمیت این سفر معتقد است باید«دید آقای رئیسی و تیم همراه چقدر می توانند پاکستانی ها را به همکاری های امنیتی در مقابله با «تروریست های ابزاری» بین دو طرف ترغیب کنند» همچنین با اشاره به سفر اردوغان به بغداد معتقد است. تحرکات در اسلام آباد و بغداد می تواند بر شکل دهی به همکاری های تازه در سطح خاورمیانه تاثیرگذار باشد.

روزنامه آرمان امروز، در سرمقاله امروز خود با عنوان «مدیریت تنش» مانند شماره های چند روز قبل خود به تنش های منطقه پرداخته است. این روزنامه بر این باور است که می توان گفت که ایران هنوز دست بالا را دارد. زیرا برای یک رژیم اتمی که این سلاح غیر متعارف را برای بازدارندگی تولید کرده این هجمه سنگین بوده است. در ادامه تحلیل می کند که اسرائیل آن کمبود را در سوریه و لبنان جبران می کند و با حملات متعدد آن بازدارندگی را که ایران می خواست به دست آورد، در حال خنثی سازی‌ است. همچنین معتقد است که «دیپلماسی با امریکا در این بحران چند هفته ای جواب داده و باید ادامه داشته باشد و سرعت بگیرد و تا انتخابات تحریمها لغو شود.»

روزنامه هم میهن نیز در یادداشتی با عنوان «مسئولیت بپذیرید» با اشاره به اظهارات جدید رئیس قوه قضائیه به ماجرای حجاب پرداخته است اما تصریح می کند که بحث بر سر این نیست که تصمیم سران قوای قضائیه و مجریه درست بوده یا نه! بلکه از رئیسی انتقاد کرده است که حاضر نیست پای تصمیم درست یا نادرست مشترک خود با رئیس قوه‌قضائیه برای احیای گشت ارشاد بایستد و به تعبیر محسنی‌اژه‌ای، بازی «کی بود، کی بود، من نبودم!» راه انداخته است.

روزنامه جوان در گزارشی با تیتر «خودروساز بی‌انصاف اشک مردم را درآورد» به ادامه ناراضی‌تراشی خودروسازان بی‌کیفیت‌ساز و گران‌فروش اشاره کرده‌است. همچنین با اشاره به گزاره رایج «بازار خودرو صاحب ندارد» می گوید این بازار اتفاقاً صاحب دارد، اما اینکه چه کسانی صاحب آن هستند، باید مورد تأمل قرار گیرد. همچنین به فیلم لحظه گریه و اعتراض ثبت‌نام‌کنندگان پژوپارس اشاره می کند که در فضای مجازی منتشر شده است و بر این باور است بخش عمده این ماجرا به اختلاف سازمان استاندارد و ایران خودرو بازمی گردد و می نویسد«این افزایش قیمت نجومی در حالی است که حتی یک امتیاز جدید روی این خودرو نصب نشده است» خودرویی که در پاس‌کردن استاندارد‌های هشتادوپنج‌گانه خود عاجز بوده است.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • نگاهی به مطبوعات امروز/ تعطیلی شنبه آری یا خیر؟
  • اجرای دو طرح حوزه بهداشت و درمان بردسکن
  • نگاهی به بدترین گوشی های هوشمند جهان؛ از آیفون ۶ تا گلکسی نوت ۷ انفجاری (+عکس)
  • مادر کارفرین وبا نگاهی اقتصاد نگر
  • نگاهی به روابط اقتصادی ایران و پاکستان
  • رئیس اطلاعات ارتش اوکراین: وضعیت دشواری از ماه مه در انتظار ماست
  • خوانش انتقادی مخاطبان چهار نسل از محتوای رسانه‌ای
  • نگاهی به طبیعت لارستان و جلوه ای از گل‌های بهاری + فیلم و تصاویر
  • پروژه نیمه‌کاره ورزشی زهک چشم‌انتظار تأمین بودجه
  • نمایش توانمندی ایران در تولید مواد دارویی