علوم انسانی بدنبال گسست تاریخی و معرفتی از دین و فلسفه تکوین یافت
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۷۸۷۷۲۴
به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از رحیم محمدی جامعه شناس، در مورد نسبت علوم انسانی با معرفتِ دینی و فلسفه است که در ادامه می خوانید؛
چون سنت دانشگاهی و سنت تربیت دانشجوی مسلط و مستقری در جامعه ما وجود ندارد، بنابراین هر سخنی و هر ادعایی به سهولت به اسمِ اهل دانشگاه و سخن علمی گفته و مطرح میشود و در این میان «اجتماع علمی» یا «شرایط داوری کنندهای» نیست که عیار این ادعاها را آشکار سازد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مسلماً این نوع حرفها سه مشکل اساسی دارند: اولاً این سخنها به اعتبار «واژگانی» که از آنها تشکیل شدهاند یک سخن عامیانه هستند، چون سخن علمی مجموعهای از مفاهیم علمی است، و از اساس متفاوت از واژگان عامیانه و شعورِ عامه است. ثانیاً این سخنها به معنی ندانستن تاریخ شناخت (معرفت) و تاریخ علوم انسانی است و مهمتر از آن ندانستن منطق تحول و تغییر شناخت و دانش و علم است. بر اساس این نگاه عامیانه، حملو نقل ریلی ادامه بارکشی توسط چارپایان در جهان قدیم است، توسعه نیز ادامه عمران و آبادانی قدیم است.
اما اینها نمیدانند در اینجا گسستی تاریخی و شناختی از «امر قدیمی» رخ داده است و صد البته این گسست معنای فیزیکی و مادی ندارد، چون همواره دیدهام ظاهربینان آن را در معنای فیزیکیاش میفهمند، گسست به معنی «عدم تداوم» است، و تا زمانی که این منطقِ گسست به درستی فهمیده نشود، حمل و نقل ریلی مدرن به مثابه عنصری از «توسعه» در جهان جدید فهمیده نخواهد شد و به طریق اولی تفاوت بنیادین «اجتماع قدیم» و «جامعه جدید» نیز درک نخواهد شد. ثالثاً اگر در همان زبان عامیانه گفته شود؛ فلسفه ریشه دینی دارد، معلوم است که ادامهی این ریشه نیز میشود دانش دینی، به عبارت دیگر فلسفه میشود الهیات. یا اگر گفته شود؛ علوم انسانی ریشه فلسفی دارد، ادامه آن هم میشود فلسفه، یعنی مثلاً جامعهشناسی و اقتصاد، فلسفه است. چون اگر ریشهْ فلسفی است، ناچاراً تنه و ساقه و میوه هم فلسفی خواهد بود.
البته امروزه در جامعهی ما گروه دیگری هم هستند که میخواهند چراغ ایدئولوژی را روشن نگه دارند و آن حرفها را به زبان دیگری میگویند و میکوشند روغنی به چراغ منادیان علومانسانی دینی و جامعهشناسی اسلامی و ستیزندگان با علومانسانی به اصطلاح غربی بریزند، که من در جای دیگر به سنجش این ادعا نیز پرداختهام.
پس در واقع به اختصار باید بگوئیم؛ علوم انسانی مثل اقتصاد و جامعهشناسی و انسانشناسی و علم سیاست و مدیریت و روانشناسی و بقیه، نه تداوم معرفت دینی هستند و نه تداوم فلسفه. بلکه گسست از آنها و نتیجه پیوستن در جهان معرفتی جدید هستند و هر پیوستی نیز مسبوق به گسستی است.
در اینجا به اشاره عرض میکنم، در قرن ۱۸م، هم نسبت دین و فلسفه، و هم نسبت دین و علم، به صورت تاریخی و معرفتی، تغییر اساسی کرد و گسست تدریجی که به ویژه از قرن ۱۲ آغاز شده بود، در قرن هیجده که بعدها به «عصر روشنگری» تعبیر شد، به کمال رسید و در این عصر اغلب مفاهیم قدیم سکولاریزه شدند و مفاهیم علم نیز ظهور کردند. مثلاً مفهوم «روح» که در آغاز مفهومی به کلی دینی و مسیحی بود، اما هگل آنرا به مفهومی تاریخی و این جهانی تبدیل کرد و روح در تاریخ را توضیح داد و آن را سکولاریزه کرد. از اینرو فلسفه هگل دیگر الهیات یا کلام مسیحی نشد. بنابراین از قرن هیجدهم اتفاق مهمی در «تاریخِ شناخت» رخ داده است که نگاه ظاهربین و عامیانه نمیتواند آنرا درک کند و نمیتواند استقلال علوم انسانی و تاریخ مستقل علم و دانشگاه را نیز بفهمد.
به سخن دقیقتر، علوم انسانی یک گسست و پیوست از نوع جدید، در «جهانبینی» و «گفتمانها» و «پارادایمها» است و خردِ علوم انسانی غیر از عقلِ دینی و عقلِ فلسفی است. اساساً علومانسانی، جهانبینی و انسانشناسی و گفتمان و پارادایم دیگری دارد که به کلی متفاوت از جهانبینی و انسانشناسی و گفتمان و پارادایم دین و فلسفه است.
پس جامعهشناسی مارکس و وبر و دورکیم آشکارا گسستی از فلسفهی کسانی مثل کانت و هگل است، نه تداوم آنها. چنانکه وبر در گسست بنیادین از کانت و هگل بود که توانست نسبت «اخلاقِ پروتستان و روحِ سرمایهداری» را توضیح بدهد و آنگاه «اقتصاد و جامعه» را بنویسد. یا «تیپ ایدهآلهایی» که وبر پرداخته است، نظریه جامعهشناختی هستند، و از اساس از نظریه فلسفی متفاوتاند. چنانکه تقسیم کار دورکیم هم نظریه است، اما فلسفه نیست. یا مثلاً دانشمند فیزیکِ کوانتم نظریه میپردازد، اما فلسفه نمیداند.
در اینجا لازم است این موضوع مهم را هم یادآوری کنم، علوم انسانی و خرد علمی همواره با جهانبینیِ زمانه و تاریخ و شرایط دوران نیز «نسبتی درونی» دارد و ممکن است دین و فلسفه و فرهنگ و ایدئولوژی از این طریق بر علوم انسانی و خرد علمی اثراتی بگذارند که میگذارند. اما این اثرات دو سویه و پیچیده و مع الواسطه هستند که به سادگی شناخته نمیشوند. در عین حال این اثرات محدودیتهایی هم دارند و همه جانبه نیستند. توضیح دقیق این موضوع فرصت دیگری میطلبد که در جای دیگری باید به آن پرداخته شود.
کد خبر 4544878منبع: مهر
کلیدواژه: رحیم محمدی علوم انسانی علوم انسانی اسلامی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۷۸۷۷۲۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فضیلتهای اخلاقی تحقق جامعه آرمانی را رقم میزند
به گزارش خبرنگار مهر، حجتالاسلام علی اکبر باقری بنابی شامگاه یکشنبه در جمع بانوان طلبه مدرسه علمیه ثامنالحجج(ع) پارسآباد با تاکید بر اینکه جامعهای که به رذیلتهای اخلاقی روی بیاورد رشد و ترقی نمیکند، اظهار کرد: وقتی فضیلتهایی شامل امانتداری، مسئولیتپذیری و خدمتگزاری در جامعهای وجود داشته باشد آن جامعه به طور قطع رشد میکند.
وی خاطرنشان کرد: هر کسی بخواهد حیات طیب در این دنیا و حیات طیبتر در آخرت داشته باشد "مَنْ عَمِلَ صالِحاً" باید کارهایش پسندیده باشد و برای اجتماع مفید واقع شود.
امام جمعه شهرستان پارسآباد با بیان اینکه رذایل اخلاقی به عنوان حجابی سنگین در مسیر توسعه مطلوب اخلاقی است، گفت: وجود رذایل اخلاقی در جامعه اسلامی عامل سستی ایمان و اعتقادات انسانی و باعث از بین رفتن دادوستدهای معنوی و عواطف مستحکم آنها به شمار میرود.
حجتالاسلام باقری بنابی تصریح کرد: تنها راه رسیدن به کمال و معنویت واقعی، دوری از رذایل و سعی در کسب و رشد فضایل اخلاقی است.
وی به خودسازی و تلاش در این مسیر اشاره و بیان کرد: انسان تنها با شناخت نفس خود توان از بین بردن رذایل اخلاقی و ایجاد زمینه کسب فضایل اخلاقی و نیکیهای حقیقی را فراهم خواهد کرد و در نتیجه میتوان گفت که جامعه مطلوب انسانی با فضیلتهای اخلاقی پیوندی عمیق دارد.
کد خبر 6084903